تیتر امروز

تقی آزاد ارمکی: رئیس جمهور باید تنش زدایی کند/ جامعه به اجبار مسیر خودش را پیش می‌برد/ وظیفه دولت‌ها ساخت مسکن نیست
گفت‌وگوی دیدار در برنامه جامعه پلاس با یک جامعه شناس:

تقی آزاد ارمکی: رئیس جمهور باید تنش زدایی کند/ جامعه به اجبار مسیر خودش را پیش می‌برد/ وظیفه دولت‌ها ساخت مسکن نیست

جامعه پلاس در یکی دیگر از برنامه‌های خود میزبان تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه بود، او در این گفت‌وگو که پیش از اعلام نتایج احراز صلاحیت‌ها انجام شد، شرایط کنونی جامعه را در مواجه...
تبعات جنگ غزه: مردم ایران به سلاح هسته‌ای گرایش پیدا کرده‌اند
از چشم جهان (۱۵۵)

تبعات جنگ غزه: مردم ایران به سلاح هسته‌ای گرایش پیدا کرده‌اند

حمید بهرامی، تحلیل‌گر مستقل در حوزه روابط بین‌الملل در مطلبی در رسانه میدل ایست مانیتور، به تبعات جنگ غزه و گرایش مردم ایران به سلاح هسته‌ای اشاره کرده که با ترجمه حمید رضا بابایی در دیدارنیوز...
انتخابات ۸ تیر؛ رئیس ستاد جلیلی: قصد عقب‌نشینی نداریم/ حضور ظریف در ستاد پزشکیان تکذیب شد
انتخابات ریاست جمهوری و روز مناظره‌ها (بروز رسانی می‌شود)

انتخابات ۸ تیر؛ رئیس ستاد جلیلی: قصد عقب‌نشینی نداریم/ حضور ظریف در ستاد پزشکیان تکذیب شد

انتخابات ریاست جمهوری هشتم تیرماه در ایران در حالی برگزار می‌شود که شورای نگهبان تنها صلاحیت شش نامزد از مجموع ۸۰ نفر را تایید کرده است. مصطفی پورمحمدی، مسعود پزشکیان، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی،...

احمد کاظمی، منطقه جنوب، خرمشهر

احمد چشمش که به گلدسته‌های مسجد جامع افتاد. دیگر روی زمین نبود. نزدیک مسجد حسین خرازی را دید او را بغل کرد و گفت: «حسین‌آقا تموم‌اس».

کد خبر: ۹۲۶۳۳
۱۴:۵۴ - ۰۳ خرداد ۱۴۰۰

دیدارنیوز ـ روز سوم خرداد ۶۱، بچه‌ها لحظه به لحظه به خرمشهر نزدیک می‌شدند. عراقی‌ها هلی‌کوپتر فرستاده بودند تا فرمانده‌های رده بالا را از شهر بیرون بکشند. احمد کاظمی خودش را به حمید باکری رساند. حمید فرمانده گردانی بود که پشت یک خاکریز دوجداره نزدیک پل نو مستقر بودند.

ـ آقاحمید نَه خبر؟
ـ باید عراقیا رو بزنیم عقب، که بتونیم بریم طرف گمرک.  
ـ چقدر نیرو دارن؟
ـ بیا، با دوربین نگاه کن.  
ـ هنوز خیلی‌اند. باید دورشون بزنیم. یه رخنه پیدا کردم.
ـ چهارصد نفر با دو تیپ عراقی جور درنمی‌آد.  
ـ نگران نباش، اونا دیگه روحیه‌ ماندن ندارن.  
ـ ولی هنوز خیلی سمج‌اند از دیشب تا حالا سفت ماندن، پا پس نمی‌کشند.  
ـ ما سمج‌تریم، راهی نداریم، باید بزنیم‌شون عقب.

حرف‌های حمید تمام نشده بود که صدای خِش خِش بی‌سیم قرارگاه مکالمه برادر رشید و متوسلیان را پخش کرد.

ـ رشید، رشید، محمد.  
ـ رشید بگوش‌ام. وضعیت؟
ـ رشیدجان، این تیپ ۱۰ کارش تموم شد. بچه‌ها الله‌اکبر رو گفتن. مفهومه؟
ـ یا علی، یا علی، خودت الان کجایی؟
ـ ما به نخ سیاه رسیدیم. موش‌ها دارن فرار می‌کنن.

احمدکاظمی به حمیدباکری نگاه کرد. با اشاره‌ احمد، حمید به گردانش، فرمان حرکت داد. نیرو‌ها روانه کانال شدند. احمد با موتور راهی شهر شد. سر راه دید چند تانک عراقی، بچه‌های گردان سید ناصر حسینی را زیر آتش گرفته‌اند و آن‌ها را زمین‌گر کرده‌اند. احمد موتورش را انداخت سینه‌ خاکریز. آرپی‌جی هفت به دست گرفت و اولین تانک را نشانه رفت. او با صدای بلند رجز می‌خواند و آرپی‌جی می‌زد. بچه‌های گردان که از چابکی فرمانده‌شان به وجد آمده بودند. از گوشه و کنار خاکریز جاکن شدند. آرپی‌جی‌زن‌ها از سراسر خاکریز به تانک‌ها حمله کردند. چند دقیقه‌ای درگیری ادامه داشت. اما دیگر عراقی‌ها حریف نبودند.

ساعت ده ـ یازده سوم خرداد ۶۱، احمد با گروهی ار رزمندگان از طرف پل نو و گمرک خرمشهر و حسین خرازی با گروهی دیگر از پلیس راه وارد خرمشهر شدند و بعد از ۱۹ ماه پای‌شان به خرمشهر می‌رسید.

احمد با بیسیم، خبر رسیدنش به خرمشهر را به فرماندهی قرارگاه فتح داد. چشم‌ها خیس و سر‌ها بی‌اختیار به سجده افتادند. توی قرارگاه، هنوز، بعضی‌ها باورشان نمی‌شد خرمشهر آزاد شده باشد. احمد چشمش که به گلدسته‌های مسجد جامع افتاد. دیگر روی زمین نبود. نزدیک مسجد حسین خرازی را دید او را بغل کرد و گفت: «حسین‌آقا تموم‌اس».

رزمنده‌ها گرد مسجد جامع حلقه زدند. دیگر کسی حواسش به جنگ و درگیری نبود. مسجد میان موج جمعیت گم شده بود. عراقی‌ها گروه، گروه تسلیم می‌شدند. تعداد اسرای عراقی از رزمنده‌های ما بیشتر شده بود.  

 

به نقل از کتاب "مهتاب خَیِّن"، خاطرات شهید حسین همدانی

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
تندیس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۳
0
0
در فضای نفس گیر و سنگین منیت ها و جبهه بندیهای قبیله ای و باج خواهی های سیاسی و زیر سنگین ترین فشارهای اقتصادی و معیشتی و در فضای یاس آلود مردم کوچه و بازار اما این خاطرات چنان آرامشی به دلها میدهند که انگار دیگر هیچ چیزی برای رنجاندن تو وجود ندارد . خدا میداند اگر چشم های مراقب شهدا عاشقانه ولی نگران ما را رصد نمیکردند و دعای خیرشان بدرقه دورانمان نبود چگونه میتوانستیم این فضای سنگین را تحمل کنیم .
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی