
دیدارنیوز ـ امیر دبیری مهر: هر چند سالهاست که نام نیچه و آثار او را طوطیوار میشناسم، اما در اوایل دهه ۸۰ که دانشجوی اندیشه سیاسی در مقطع کارشناسی ارشد بودم به واسطه یکی از هم کلاسیهای کم ادعا، اما با سوادم؛ بیشتر با نیچه و اندیشههای او آشنا شدم. جالب اینجاست که استادان پرطمطراق و نامدار ما هم بهواسطه این دانشجوی محقق با نیچه آشنا میشدند. اما واقعیت این است که بعد از آشنایی طوطیوار، کمتر کسی را یارای آن است که نیچه شناسی و نیچه پژوهی را ادامه دهد. این انقطاع هم به خیلی از عوامل وابسته است، اما در ایران از همه مهمتر فقدان استادان و پژوهشگرانی است که حقیقتا نیچه را جامع و عمیق بشناسند. در مطالعات بعدی بهویژه در دوران تدریس اندیشههای سیاسی هم هر وقت با نام او مواجه میشدم به دانستههای اندک از این فیلسوف آلمانی اواخر قرن ۱۹ میلادی اکتفا میکردم و میگذشتم. هر چند در تدریس مکتب پست مدرنیسم ناگزیر از طرح ایده چشم انداز گرایی او بودم، اما باز به اختصار میگذشتم. زیرا اساسا تا اندیشه و اندیشمندی را دقیقا درک و هضم نکنم از سخن گفتن و نوشتن درباره او پرهیز میکنم چه برسد به تدریس آرای او. البته مقام پرسشگری بحث دیگری است مانند این نوشتار که از موضع پرسشگری است نه تبیین و تشریح و ایضاح.
اما دلیل مهمتر امتناع من از پرداختن به نیچه این بود که تصور میکردم او متفکری ذهن گرا، خیال اندیش، ایدهالیست به معنای متعارف است و در آسمانهای خیال و تصور پرواز میکرده و از آنجا که بین من و رئالیسم جدایی ممکن نیست چندان مورد اعتنا نبود. بگذریم که تلقیهای سطحی و عوامانه از نیچه که او را پیام آور مرگ خدا معرفی میکرد برای فردی که دل در باورهای معنوی و روحانی دارد نه تنها جذاب نیست بلکه دل آزار مینماید.
اما ماجرا در مواجهه با دو نویسنده و پژوهشگر دگرگون شد. در نیمه دهه هشتاد که ساعات زیادی را در میان کتابها و کتابخانهها میگشتم و به مطالعه عمیق درباره رساله دکتری مشغول شدم با آثار شاهرخ حقیقی و محمد ضیمران مواجه شدم و برای نخستین بار با نوشتههایی روبرو شدم که از اشراف و تسلط نویسنده به اندیشهها و آرای نیچه حکایت میکرد. «گذار به مدرنیته» عنوان کتاب شاهرخ حقیقی است که همواره به علاقمندان اندیشههای سیاسی، خواندن آن را توصیه کردهام. هر چند قرابت و تسلط داریوش آشوری به تفکرات نیچه را نمیتوان انکار کرد، اما عبور همگان از سد واژهیابیهای او مشکل مینماید. محمد ضیمران نویسنده و مترجم شناخته شدهای برای اهالی اندیشه و فلسفه است. گونه متفاوتی از خیل وسیع مترجمان جویای نامی که چندان به موضوع ترجمه اشراف ندارند. فی الواقع ضیمران مترجم و مولف است. اندیشهها را عمیقا درک کرده و با وسعت دانشی که دارد و اشرافی که به زبان مبدا و مقصد دارد لب لباب اندیشهها را به مخاطب منتقل میکند. اخیرا کتاب «نیچه پس از هیدگر، دریدا و دلوز» او را مطالعه کردم (هرمس، ۱۳۹۹) همانطور که انتظار داشتم اثری فاخر و متفاوت و جذاب درباره اندیشههای نیچه را مشاهده کردم. اما آنچه که این کتاب را از دیگر آثار موجود درباره نیچه متمایز میکند پرده افکندن از پارهای اندیشههای نیچه هست که کمتر به آن توجه شده و شاید هم نگارنده به آنها آگاهی نداشته است. در این اثر تصویری واقع گرا، دوستدار زندگی و لذتهای آن، مخالف ذهنیت گرایی محض، جسور در شناخت و رد اندیشهها و خواستار قدرت یافتن انسان بیش از پیش و... از نیچه ارایه شده است. متفکری که به انسانها میآموزد همه اندیشهها و فلسفهها اگر در زندگی و عمل و کنش ما آدمیان به کار نیایند و فراتر از فهم زندگی ما را به درک و حس زندگی رهنمون نکنند بی فایده هستند و سرگرمیهای گمراه کننده هستند نه دانایی. او به ما آموزد که زندگی فقط تعقل و فلسفه و کتاب و دفتر نیست زندگی موسیقی و حماسه و عشق و لذت و تجربههای بزرگ هم هست. در این فرایند به این اندیشیدم که آیا این حجم از تولید و توزیع آثار مربوط به نیچه در ایران بیشتر ژست روشنفکری است یا نیاز به فهم فلسفه زندگی نیچه؟ آیا نسلی که امروزه در کتابفروشیها کتابهای نیچه را میخرد و میخواند بهواسطه درک این معانی از تفکر نیچه مشتاق او شده است؟ نمیخواهم اینجا داوری کنم، ولی امیدوارم گزینه دوم درست باشد. در اینجا از کسانی که با اندیشههای نیچه آشنا هستند و واقعیات و نیازهای جامعه ایرانی را میشناسند متواضعانه میپرسم شما چه پاسخی به این پرسش دارید. اگر شما هم علت گرایش قشر تحصیل کرده و کتاب خوان ایرانی به آثار نیچه را در جاذبه فلسفه حیات او میدانید میتوان چشم انتظار دگردیسیهای اساسی در آینده ایران از منظر فلسفه زیست و حیات بود. اگر چنین نباشد نیچه هم لعبتی دیگر خواهد بود در میان صدها ملعبه اندیشه در ایران زمین که به کار و دردها و مشکلات این سرزمین نخواهد آمد. کدام یک درست است؟ نمیدانم، اما مشتاق دانستن آن هستم.
ولی حتی اگر نیچه را عمیق میخواندند و می فهمیدند، قرار نبود با خواندنش جهان ایرانی و جهان بینی او عوض شود. تغییر جامعه صرفا ناشی از تغییر تفکر نیست.