سیاست خارجی ایران یکی از مهمترین دغدغهها برای سال ۱۴۰۰ است. سیاست خارجیای که عبدالرسول دیوسالار در گفتگوی با دیدار در مورد آن سخن گفته است و به نظر چندان به وضعیت آن خوشبین نیست.
دیدارنیوز : آغاز سال ۱۴۰۰ اهمیتی نمادین برای ایران و ایرانیان دارد که این روزها با انبوهی از بحرانها دست و پنجه نرم میکنند. گفتگوها نوروزی دیدار کوششی است برای کاوش در حال و نگاهی به آینده ایران در ابتدای این سال.
پرستو بهرامیراد: سال ۱۴۰۰ با انتخابات ریاست جمهوری در ایران همراه است. از سوی دیگر روند احیای برجام و بازگشت واشنگتن به این قرارداد شرایط نامعلومی را طی میکند. بر همین اساس سال ۱۴۰۰ احتمالاً برای سیاست خارجی ایران شرایط خاص و مهمی خواهد داشت. برای بررسی چالشها و شرایط سیاست خارجی ایران در سال پیشرو دیدار با عبدالرسول دیوسالار، مدیر طرح امنیت منطقهای در برنامه خاورمیانه دانشگاه اتحادیه اروپا گفتگو کرده است. در ادامه این گفتگو را ببینید و بخوانید:
فیلم کامل گفتوگوی دیدار با عبدالرسول دیوسالار را ببینید
مهمترین چالشهای پیش روی سیاست خارجی ایران را در جهان و خاورمیانه در مقطع فعلی و در آستانه ۱۴۰۰ چه چیزهایی میدانید؟
در مورد چالشها از این زاویه صحبت بکنم که واقعاً چالشهای انجام یک سیاست خارجی موفق در ایران چه بوده است. به صورت موردی ما میدانیم که چالش برجام را داریم. بحثهای دفاعی ـ امنیتی یک موضوعی است که چالش برانگیز است. روابط ما با کشورهای منطقه و اروپا چندان روابط جذاب و جالبی نیست، همه ما به نوعی نسبت به این مصادیق آگاه هستیم. سؤال مهمتر این است که اگر به سند چشم انداز ۱۴۰۴ نگاه کنیم میبینیم که ۴ سال دیگر بیشتر باقی نمانده است. عملاً داریم وارد زمانی میشویم که اهدافی را که ترسیم کردهایم باید بررسی کنیم که چه مقدار به آنها دست یافتهایم. این سند را مطالعه میکردم که دستگاه سیاست خارجی وقتی به این سالهایی که در آن به سر میبریم برای خودش چه برنامهای ترسیم کرده است؛ در آن تاریخ در اوایل دهه هشتاد تصور بر این بود که وقتی پایان قرن برسیم به چند هدف مهم دست یافتهایم. اینکه الهام بخش در جهان اسلام هستیم، دارای یک تعامل مؤثر و سازنده با جهان هستیم. امن و مستقل هستیم و پیوستگی مردم و حکومت بالا است. اگر همین چهار هدف را بررسی کنیم میبینیم که ما به بخش زیادی از این اهداف نرسیدهایم. ما روابط خوبی با اطراف نداریم، چندان امن به نظر نمیرسیم. این شکل سیاست دفاعی پایدار و مستقل نمیتواند برای بلند مدت ادامه داشته باشد و اساساً در جهان اسلام الهام بخش نیستیم. آماری که از کشورهای عربی استخراج میشود و سطح نارضایتی از سیاستهای ایران را نشان میدهد بیانگر این است که ما چندان الهام بخش نیستیم. ضمن اینکه به صورت طبیعی هم هر کشوری به صورت طبیعی در این حجم از انزوا و تهاجمهای مختلف هویتی و فرهنگی قرار بگیرد چندان برای دیگران جذاب نیست که به صورت الهام بخش باشد؛ لذا برای من این سوال مهمتر است که ما چه کردهایم که نزدیک ۲۰ سال سیاست خارجی از زمانی که سند چشم انداز ترسیم شده به هیچ کدام از اهدافی که ترسیم شده نرسیدهایم؛ بنابراین من مهمترین بخش سیاست خارجی ایران را ناتوانی در دست یابی به اهدافی که خودش برای خودش ترسیم کرده بود، میدانم. به نظر من موضوع مهمی است که شما میبینید دستگاه سیاست خارجی ما ناتوان است برای اینکه بتواند از درون خودش ایدههای قابل انجام دربیاورد.
ما برجام را به عنوان ایدهای برای تعامل با دنیا شروع کردیم. ولی با وجود اینکه دستگاه سیاست خارجی خودش این ایده را مطرح کرد درگیریهای ساختاری که در درون با سایر ارکان کشور وجود داشت مانع از این شد که آن هدف تحقق پیدا کند. جدای از اینکه به هر حال آمریکاییها از برجام خارج شدند. یکی دیگر از دلایلی که به اهدافمان نمیرسیم این است که به نظر من یک عدم همخوانی میان اهداف سیاست خارجی و آن چیزی که از سیاست خارجی داریم میبینیم و آنجایی که بحثهای دفاعی و امنیتی را مطرح میکنیم وجود دارد. این دو یک هدف را دنبال میکنند و هر دو به دنبال این هستند ایران امنتری وجود داشته باشد. کار دستگاه سیاست خارجی این است که روابط ایران را با بقیه کشورها تنظیم کند و ایران امنتری وجود داشته باشد. سیاست دفاعی هم به شکل دیگری همین کار را میکند. این دو با وجود اینکه یک هدف دارند، اما عدم سازگاری بنیادیشان در تنظیم کارها باعث شده که هیچ کدام نتوانند به آن دو هدف برسند. مثال بارز آن را بعد از برجام در بحث سیاستهای منطقهای ایران داشتیم. در حالی که ما در برجام بحث تعامل با دنیا را داریم سیاست منطقهای ما فضایی ایجاد میکند که امکان تعامل را کاهش میدهد؛ بنابراین به نظر من مهمترین چالشی که ما بعد از ۱۴۰۰ هم با آن مواجه هستیم و به نظر من شرایط را برای ما پیچیدهتر هم میکند این است که ما قادر نیستیم یک دستگاه بوروکراسی سیاست خارجی را ایجاد بکنیم. منظور از دستگاه بوروکراسی سیاست خارجی، فقط وزارت خارجه نیست بلکه مجموعه ارکانی که سیاست خارجی کشور را هدایت میکنند که بتوانند به آن چیزی که خودش میخواهد برسد. به نظر من این مسئله همچنان چالش اصلی ایران برای سالهای آینده است که بسیار هم جدی است. اگر راه حلی برای آن پیدا نشود ما درگیریهای سنگینتر و پیچیدهتری را هم پیشرو خواهیم داشت.
من در اینجا نقدی به صحبتهای شما دارم. برخی کشورها در منطقه حرکتهای نظامی میکنند. سیاستهای منطقهای خودشان را دارند و با سیاستهای ایران متفاوت نیست. چرا فقط برای ایران این سیاستها معضل است؟ چرا فقط در مورد ایران این سیاستها خطر فرض میشود، در صورتی که ایران به مفهوم کلاسیک به هیچ کدام از کشورهای منطقه لشکرکشی نداشته است. همانطور که ترکیه، عربستان و عراق حضور منطقهای دارند، ایران هم حضور منطقهای دارد.
این بحث در آن فرمی که شما مطرح میکنید درست است. اما سه نکته است که باید به آن توجه کنیم برای اینکه بفهمیم چرا وقتی ایران به دنبال تأمین مسائل دفاعی و امنیتی خودش است، دچار مشکل میشود در حالی که بقیه کشورها اینگونه نیستند. به نظرم سه عامل اصلی وجود دارد؛ یکی اینکه ما همچنان ۴۰ سال بعد از انقلاب در سطح بینالمللی دولتی هستیم که به دنبال صدور رژیم سیاسی است که در درونش وجود دارد. به عبارت دیگر به دنبال سیاست صدور انقلاب است. این بدان معنا است که به دنبال تغییر رژیم بقیه کشورها است. انقلاب یک مفهومی است که باید رژیم سیاسی آن کشور تغییر کند تا رژیم مورد نظر شما را بپذیرد. فرض کنید در ریاض یا ابوظبی کسی به شما بگوید من میخواهم رژیم سیاسی خودم را صادر کنم، بدان معنی است که شما باید رژیم سیاسی خودتان را کنار بگذارید و رژیم سیاسی او را بپذیرید. پس از همین جا یک الگوی تهاجمی سیاست خارجی را میبینیم که بقیه از رفتار ما ادراک میکنند. از همین جا به بحث اول برمیگردیم که سیاست امنیتی و سیاست خارجی ما همتراز نیستند و یکدیگر را حمایت نمیکنند. وقتی شما به سمت تغییر نظم جاری منطقه میروید بدان معنی است کشورهایی مثل عربستان و امارات و خیلی از کشورهایی عربی اطراف ما که نظم مستقر را پذیرفتهاند تغییر موضع دهند. یعنی اینکه آمریکاییها چتر امنیتی خود را برای آنها میگسترانند و آنها از این امنیت وارداتی استفاده میکنند، این دیدگاه را مطرح میکنیم که امنیت ما زمانی تأمین میشود که دیگران الگوی امنیتی خودشان را تغییر دهند. مثلاً عربستان چتر امنیتی خودش را که چتر امنیتی آمریکا است تغییر دهد تا ما به امنیت برسیم. این یک معامله حاصل جمع صفر است. یعنی شما به طرف مقابل میگویید که زمانی امنیت من تامین میشود که شما الگوی امنیتیتان را تغییر دهید، از همین جا تعارض شروع میشود. شما میتوانید امنیت خود را تأمین بکنید کسی با این مسئله مشکل ندارد که ما به عنوان یک کشور نیازهای امنیتی به حقی داریم. اما مشکل از آنجایی شروع میشود که میگوییم الگوی امنیتی ما در تعارض با الگوی امنیتی عربستان که به چتر امنیتی آمریکا وابسته است، خواهد بود؛ بنابراین تا عربستان الگوی امنیتیاش را تغییر ندهد ایران به امنیت نمیرسد، ما چنین بازی را تصور کردهایم. دستگاه سیاست خارجی ما میگوید آمریکا باید از منطقه خارج شود. خروج آمریکا از منطقه برای عربستان به معنای عدم تامین امنیت است، مثلاً آقای ظریف طرح هرمز را مطرح میکند، طرح هرمز بسیار خوب است، ولی یک خواسته خیلی عجیب دارد که هیچ کسی آن را قبول نمیکند و آن خواسته عجیب این است که عربستان زیر چتر امنیتی آمریکا بزند. این عدم امنیتی که برای عربستان ایجاد میکند چگونه میتواند باعث یک گفتگوی سازنده با طرف ایرانی شود. یعنی اینکه شما او را در یک موضع ضعف قرار میدهید تا به یک صلح برسید؟ بنابراین چنین چیزی هیچ گاه اتفاق نمیافتد. سیاست امنیتی ما به این دلیل در منطقه دچار مشکل میشود، چون به دنبال اثبات خودش از طریق نفی یا تغییر سیاست امنیتی دیگران است. بحث ما این است که شما سیاست امنیتیتان را تغییر دهید تا ما هم به امنیت برسیم.
بنا به گفته شما، چون کشورهای منطقه پایگاههای آمریکایی را برای امنیتشان میخواهند ما با آنها تقابل داریم و مشکل از ما است در صورتی که آنها امنیتشان را از آمریکا خواستهاند و ایران در چهل سال اخیر همیشه نسبت به آمریکا احساس خطر داشته است. این بخش هم در نظر بگیرید که عربستان به کمک ترامپ به یمن حمله کرده است و باعث شده که معادلات منطقه در خطر بیفتد و کشورهای منطقه را دچار تنش کند. همچنین اردوغان به نقاط مختلفی از عراق لشکر کشی کرده است، ولی ایران این کار را نکرده است. ایران نهایتا گروههای نیابتی را در منطقه برای امنیت خودش ایجاد کرده است
ما الان دنبال پیدا کردن مقصر نیستیم. فرایندی که اتفاق میافتد تصور طرف عربستانی این است که این چتر امنیتی میتواند برایش امنیت ایجاد کند او هم این را نمیپذیرد که این چتر امنیتی (پایگاههای آمریکایی) که در اطراف خودش برای ایران دارد، ناامنی ایجاد میکند. این درست است، اما چالش اینجا است که ما هم باید بپذیریم که بقیه بازیگران هم دغدغه امنیتی دارند. یک دلیل اصلی که سیاست امنیتی ما در منطقه پذیرفته نمیشود در حالی که بقیه کشورها با این مشکل مواجه نیستند، این است که در حقیقت الگوی امنیتی ما یک نوع تغییر زمین بازی را برای ایجاد امنیت در درون خودش میطلبد. این تغییر زمین بازی و این تغییر معادلات منطقهای در یک جاهایی ادراکات تغییر رژیم سیاسی برای بقیه کشورها را هم ایجاد میکند. پس مسئله اول این درک متقابل است که ما نمیتوانیم امنیت خودمان را با تغییر یک رژیم سیاسی دیگر یا با تغییر ساختارشکنانه که آن رژیم سیاسی مثل عربستان از دهه هفتاد تا الان دارد از آن استفاده میکند به دست آوریم. دوم در خصوص گروههای منطقهای باید عرض کنم که امروز برای ایران یک پایه اصلی سیاست دفاعی خودش است. اما اگر به عقب برگردیم و ببینیم در چه زمانی این مسئله ایجاد شد و برای ساختار دفاعی ایران ارزش استراتژیک پیدا کرد میبینیم که به هر ترتیب ما در دهه هشتاد با جنبشهای شیعی در لبنان و بسیاری از نقاط دنیا ارتباطات مهمی داشتیم. این ارتباطات در دهه نود هم بود، اما به نظر من آنجایی که محور مقاومت یا گروههای شیعی به عنوان یک پایه دفاعی معین در دکترین دفاعی ایران معنی پیدا کردند و برای اینکه جلوی تهاجم بقیه را بگیریم به یک سلاح در اختیار ما تبدیل شدند، از اوایل و میانههای دهه هشتاد رخ داد. همان جایی که ما این بحث را مطرح میکنیم که حاج قاسم آمد و این ساختار را ایجاد کرد. این ساختار در شرایطی ایجاد شد که ما بخصوص بعد از جنگ ۲۰۰۳ عراق، در یک عدم توازن قدرت میان آمریکا و ایران بودیم و این ترس همیشه در ایران وجود داشت که آمریکاییها به ایران حمله کنند لذا ما به سراغ یک استراتژی نامتقارن رفتیم. اما در این استراتژی نامتقارن یک چالش جدی وجود دارد و آن اینکه مجدداً از عدم امنیت بقیه کشورها تغذیه میکند. گروههای شیعی که دولتهای مستقر در آن کشورها نیستند. مثلاً در لبنان حزب الله یک جریان سیاسی است، اما دولت مستقر نیست. یا در سوریه گروههایی که ما از آنها حمایت میکنیم و در قالب محور مقاومت تعیین میشود، اما این گروهها دولت محسوب نمیشود و بخشی از ذیل دولت هستند. وقتی وارد بازی با آنها میشویم اولین اتفاقی که رخ میدهد هژمونی قدرت در آن سرزمین را به چالش میکشانیم. این چالش هژمونی قدرت که طبیعتاً حداقل در الگوهای دولت ـ ملت باید در اختیار دولت باشد تبعاتی دارد. این تبعات یعنی در یک جغرافیایی که دولتش ضعیف است از درون آن شما میتوانید یک الگوی امنیتی ایجاد کنید. به عبارت دیگر دکترین دفاعی ما از یک ساختار ناامن دیگر امنیت تغذیه میکند. این برای خیلیها در وضعیت بینالمللی امروز قابل پذیرش نیست. برای ما قابل پذیرش است به خاطر اینکه ما میگوییم یک قدرت مثل آمریکا با یک عظمت تسلیحاتی میخواست به ایران حمله کند این هم راه حل ابتکارانه ما بود و از آن ظرفیتهای هویتی و شیعی خودمان استفاده کردیم، اما این پایدار نیست. یعنی ما نمیتوانیم برای مدت زیادی از ناامنی دیگران برای ایجاد امنیت در سرزمین خودمات تغذیه کنیم. این در بلند مدت دچار مشکل میشود و بقیه کشورها این مسئله را نمیپذیرند؛ بنابراین این الگوی نامتقارن ساخت امنیت در ایران برای بسیاری از کشورها و بسیاری از ساختارهای بینالمللی قابل قبول نیست. نکته آخر در این خصوص اینکه به نظر من راه حل برون رفت این است که ما جایی بنشینیم در مورد این موضوعات گفتگو کنیم.
امنیت ملی ما را تا چه اندازه مرتبط به حضور منطقهای ما میدانید؟ اولاً این گروههای نیابتی برای امنیت ملی ما در حال حاضر چقدر مهم است و آیا در آینده برای امنیت ملی ما خطری ایجاد میکنند یا خیر؟
گروههای نیابتی تا به الان برای ما مانند یک شمشیر دولبه بودهاند. در یک مقطعی در حقیقت در نقش یک ابزار تأمین امنیت برای ایران عمل کردهاند و این عملکردشان هم موفق بوده است. ما یک استراتژی ساده را با گروههای مقاومت در منطقه پیاده کردهایم. آن استراتژی ساده این بوده که ایران و جمهوری اسلامی به طور کلی به دنبال این بوده که الگوی جنگ عراق برای ایران تکرار نشود. یعنی زمانی که آمریکاییها به عراق حمله کردند در یک چیز موفق بودند و آن هم این بود که توانستند به یک کشور با یک جغرافیای معین حمله کنند و تبعات و هزینه این حمله را در حد همان جغرافیا نگه دارند. درست است آن اتفاق در سال ۲۰۰۳ و در سال ۱۳۹۱ تبعات منطقهای گستردهای داشت، ولی ناامنی و گستره پاسخ صدام به تهاجم آمریکا در مرز عراق محدود باقی ماند. سیاست ورزی دفاعی ایران و دکترین نظامی ایران همیشه مبنایش بر این بوده که جلوی چنین الگوی جنگی را بگیریم. یعنی آمریکاییها دیگر فرصتی را پیدا نکنند که بتوانند به سرزمین ما حمله کنند و مرز جنگ را در درون سرزمین ما نگه دارند. اگر به ایران حمله کنند ما میتوانیم این مرز جنگ را خیلی گسترش دهیم. در اینجا گروههای مقاومت و گروههایی که ایران در سطح منطقه به هر ترتیب از آنها حمایت میکند به عنوان یک ابزار جدی مطرح میشوند. تا اینجای کار این دکترین موفق بوده است. به خاطر اینکه به هر ترتیب این تفسیر افزایش هزینه که به آمریکاییها داده است تا حدود زیادی مانع از این شده که آمریکاییها به یک جمع بندی برسند که به راحتی بتوانند به ایران تهاجمی داشته باشند یا به سرزمین ما مشابه عراق نگاه کنید. عین همین کارکرد را برنامه موشکی به نوعی داشته است. یعنی در واقع الگوی دکترین دفاعی این امکان را میداد که دامنه بحران برای بازیگر بینالمللی مثل آمریکا افزایش پیدا بکند و به دلیل تبعات هزینهای که این افزایش دامنه بحران میتواند داشته باشد او را از هرگونه اقدام نظامی در داخل خاک ایران منصرف کند، تا اینجای کار به نظر این الگو جواب میدهد. اما این الگو نمیتواند پایدار باشد و در بلند مدت دچار مشکل میشود. جدای از بحثهای هزینهای که عموماً مطرح میشود و هزینههای مستقیمی که ایران داشته که من معتقدم خیلی اعداد و ارقام بالایی نیست و به نظر من در حاشیه هم هست. آن چیزی که مهمتر و استراتژیکتر هست ادراک بقیه از این شکل تأمین امنیت است. این شکل تأمین امنیت مقاومتهای جدی بقیه بازیگران منطقهای را مانند الان ایجاد میکنند. در واقع آنها را به این سمت میبرد که ساختار کلی دکترین دفاعی ایران را زیر سؤال ببرند، آن چیزی که الان اتفاق افتاده است. اتکا دکترین دفاعی ایران به گروههای شیعی و نیروهای موشکی یک اتکای پایدار و بلند مدتی نیست. چون به هر ترتیب جامعه جهانی نمیپذیرد که شما از ناامنی بقیه ارتزاق کنید. چون اگر شما میخواهید گروههای شیعه و مقاومت داشته باشید باید یک دولت ضعیف مثل بشار اسد داشته باشید و یک منطقه ناامن مثل یمن و یک دولت ضعیف مثل عراق. اگر دولت عراق قوی بشود و به یک دولت کارکردی تبدیل شود طبیعتاً اجازه آزادی عمل به گروههای شیعی نمیدهد.
فرض کنید الان در داخل کشور ما یک گروهی با یک کشور خارجی ارتباط مسلحانه داشته باشد آیا برای ما قابل پذیرش است؟! بلافاصله دستگاههای امنیتی ما جلوی چنین اقدامی را میگیرند؛ بنابراین وقتی ساختار دولت قوی شود به گروههای ذیل دولت اجازه نمیدهد که ابزار خشونت را کنترل کنند؛ لذا لازمه این استراتژی دفاعی ایران این است که یک سری دولت ضعیف در کنارش وجود داشته باشند، اما این روش پایدار نیست. در ده سال یا ۱۵ سال آینده نمیتواند یک پایه مطمئنی برای بازدارندگی ایران باشد. چون به هر ترتیب یا دولت عراق قوی میشود یا بقیه به این نتیجه میرسند که باید آن را قوی بکنند و یا درگیری فرسایشی که با آن مواجه هستیم و فشاری که بر روی ایران است ادامه پیدا میکند که ما از این الگو دست بکشیم؛ لذا در پاسخ به بحث شما من معتقدم که ایران و نخبگان امنیتی ایران باید به این فکر کنند که استراتژی بازدارندگی نامتقارن در اوایل دهه هشتاد یک الگوی موفقی بود. این الگوی مبنی بر زمان در سال ۱۳۸۳ و بعد از جنگ عراق که در آن زمان این الگو داشت تقویت میشد و شکل میگرفت مبتنی بر یک سری امکانات در آن بازه زمانی بود و این میتواند تغییر کند و یک اصل ثابتی در استراتژی دفاعی ایران نبوده است. همانگونه که قبل از آن در دهه هفتاد شمسی گروههای محور مقاومت را به عنوان پایه دکترین دفاعی خودمان نداشتیم به عنوان یک گوشهای از سیاست ما بود که میتوانستیم بر روی آن حساب کنیم، اما هیچ وقت مبنای دکترین دفاعی ما نبود و این برساخته زمانی است. این برساخته زمانی به همان شکل هم قابل تغییر است.
نخبگان امنیتی ما باید آینده نگر باشند. نکته کلیدی اینکه اتکای به گروههای شیعی و محور مقاومت به عنوان یک ابزار بازدارندگی دفاعی برای ایران برساخته زمان است. در یک مقطع زمانی که ما در یک وضعیت عدم تقارن با قدرتهای خارجی بودیم این به عنوان یک الگوی دفاعی مطرح میشود و موفق و کارکردی هم بوده است. اما نکته کلیدی این است که ما باید بپذیریم که برساخته زمان بوده است. در یک مقطع زمانی تولید شده و ایجاد شده است و در یک مقطع زمانی میتواند کارکرد داشته باشد، اما بعد میتواند کارکردش را از دست بدهد. مجموعه فشارهایی که بر روی این الگوی دکترین دفاعی ایران وجود دارد چه فشارهای خارجی از طرف دولتهای منطقه و از طرف جامعه جهانی و چه فشارهای از داخل خود گروههای مقاومت، به هر حال ما الان در خود این استراتژی هم دچار مشکل هستیم. همین چند روز قبل حملهای که در عراق شد و یا در ماههای آخر دوره ترامپ اطلاعات جدی وجود دارد که اینها در راستای منافع ما نبوده است و این موارد تصمیم مستقل آن گروههای شیعی بوده است، به نظر طبیعی هم است؛ بنابراین هم تحولات داخلی گروههای شیعی این مسئله را ناپایدار میکند و هم فشارهای بینالمللی؛ بنابراین این الگوی بازدارندگی در بلند مدت تحت فشار و فرسایش قرار دارد و نمیتواند یک سیاست پایداری برای تأمین امنیت در داخل ایران باشد لذا نخبگان امنیتی ما باید به این نکته توجه کنند که مذاکره بر روی محور مقاومت برای رسیدن به یک دکترین دفاعی پایدارتر برای ایران فی ذاته چیز بدی نیست. نباید بدون اینکه به آن به عنوان یک فرصت نگاه شود، به آن پاسخ منفی داده شود.
اسرائیل دارد در کشورهای عربی منطقه حضور پیدا میکند. برخی راجع به این صحبت میکنند که ممکن است در این کشورها پایگاه نظامی ایجاد کنند یا گروههای نظامی شکل دهند. با رخ دادن این اتفاق در کشورهای عربی ایران نباید این روند را ادامه دهد؟
اتفاقاً یکی از بازتولیدهای منفی این استراتژی ایران حضور اسرائیل است. ما در تنظیم سیاست دفاعی ایران هیچ گاه نتوانستیم خودمان را جای دشمنانمان قرار دهیم. شما زمانی میتوانید یک سیاست دفاعی را خوب تنظیم کنید که خودتان را جای دشمنها هم قرار دهید. سؤال کلیدی این است که اگر شما در وزارت دفاع اسرائیل باشید و ببینید که ایرانیها در ۶۰ کیلومتری اسرائیل و در سوریه هستند واکنش شما چه خواهد بود؟ ما نمیتوانیم استراتژی دفاعی را در خلاء طراحی کنیم. زمانی که ما به سوریه رفتیم باید این پیش بینی را میکردیم که نزدیک شدن به خاک اسرائیل میتواند اقدام متقابل آنها را به دنبال داشته باشد. اقدام متقابل آنها همین چیزی است که شما میگویید؛ بنابراین تقویت اسرائیل در منطقه خلیج فارس و توافقات جدی امنیتی با کشورهای عربی خلیج فارس نمیتواند بی ارتباط با فشار امنیتی باشد که ایران از طریق حضور در سوریه به اسرائیل وارد کرد. به همین دلیل است که سیاست به گروههای شیعی و محور مقاومت یک سیاست یکپارچه مثبتی نیست. سیاستی است که ابعاد مثبت و منفی را با هم دارد. شما برای طرح ریزی موفق باید بتوانید ابعاد منفی آن را هم پیش بینی کنید. ابعاد منفی آن این است که یک اجماع منطقهای جدی علیه ایران ایجاد کرده است. وقتی شما از مناطق شیعی در عربستان حمایت میکنید و در عین حال محور مقاومت در اسرائیل ایجاد میکنید یک وضعیت مشترک در ریاض و تلآویو ایجاد میکنید. وضعیت مشترک این است کسانی که در تلآویو و ریاض نشستهاند هر دو به این نتیجه میرسند که ایرانیها به خاکشان نزدیک میشوند؛ بنابراین یک تهدید مشترک به نام ایران پیدا میکنید و این تبعات اتکاء به این سیاست بوده است و همانگونه که عرض کردم این یک سیاستی بوده که در یک دورهای جواب داده است. یک دورهای که در وزات دفاع ایران و دستگاههای امنیتی ایران بودند به عنوان یک استراتژی دفاعی نامتقارن چیز دیگر را هم نمیتوانستند طراحی کنند. چون ما ابزار دیگری نداشتیم؛ بنابراین در یک مقطعی به نظر منطقی میرسیده است، اما باید با زمان متناسب باشد. یعنی اینکه چگونه ما میتوانیم با عربستان و اماراتیها در مورد اجازه حضور در منطقه و نگرانیهای امنیتی خودمان و در مورد نگرانیهای امنیتی آنها صحبت کنیم. این مسائل زمانی حل میشود که ما بتوانیم مستقیماً با کشورهایی که آن را تهدید میدانند و ما هم آنها را تهدید میدانیم در مورد موضوعات مشترک امنیتیمان صحبت کنیم.
برجام یک قراردادی بود که بین ایران و کشورهای غربی صورت گرفته است. در اوایل اجرا تا حدودی اتفاقات خوبی برای ایران و حتی روابط ایران با غرب شکل گرفت. اما بعد از خروج آمریکا در دوره آقای ترامپ همه چیز به هم ریخت و تحریمهای جدید صورت گرفت و حالا آقای بایدن به کاخ سفید راه پیدا کرده است. اولاً میخواهم بدانم نظر شما راجع به سرانجام این قرارداد چیست؟ چون اخبار ضد و نقیضی در مورد برجام وجود دارد. اینکه احیای برجام در سال ۱۴۰۰ رخ میدهد یا نه؟. بعد از اجرایی شدن برجام آن زمان ایران در منطقه و حتی جهان چگونه حضور پیدا خواهد کرد؟
من فکر میکنم بازگشت آمریکا به برجام به هر ترتیب برای آمریکاییها هم حداقل بر اساس برداشت تیم بایدن یکی از بهترین راهکارها برای کنترل هستهای ایران است. برای ایران هم یک مسیری برای احیای وضعیت اقتصادی و بازگشت نرمال به جامعه جهانی است؛ بنابراین برای بازگشت به برجام منافع مشترک برای هر دو طرف وجود دارد. این یک برداشت کلی است که این فضای امید را ایجاد کرده که بازگشت به برجام بالا است. نگرانی بنده این است که دو اتفاق مانع تحقق این شود، یک بحثهای تکنیکی در خصوص بازگشت به برجام است. اینکه چه کسی گام اول را بردارد و چه کسی گام دوم را بردارد در حقیقت در یک جایی مشکل ایجاد میکند. آن هم اینکه اگرچه منافع مشترک در هر دو سمت وجود دارد، اما تفاوت اولویت بین تهران و واشنگتن وجود دارد. به این معنا که برجام برای آمریکا آن اولویتی نیست که برای تهران است. به این ترتیب واشنگتن برای برنداشتن قدم اول صبر استراتژیک بیشتری دارند و آمادگی این را دارند که در بازه طولانیتر این گامها را بردارند در حالی که در تهران برداشت متفاوتی در خصوص این موضوع وجود دارد. در ایران برگشت به برجام و تنظیم رابطه با نظام جهانی مهمترین و شاید اولین اولویت کشور باشد به دلیل اینکه با وضعیت جاری اقتصادی کشور مرتبط است. اما واقعیت این است که در آمریکا، ایران هیچ اولویت استراتژیکی ندارد. در آخرین گفتگوی وزیر دفاع آمریکا خیلی واضح تصریح میکند که ایران و به طور مشخص خاورمیانه در زمره اولویتهای استراتژیک فعلی واگذار شده به او نیست. به هر حال بحثهای بعد از کرونا و رقابت استراتژیک آمریکا با روسیه و چین است. بحثهای مربوط به بازگشت آمریکا به رهبری جهان است که دامنه وسیع تری از مسئله ایران را میگیرد؛ بنابراین این تفاوت اولویت به نظرم موضوع بسیار جدی است که میتواند در اینکه چگونه آن عرصه تکنیکی بازگشت اتفاق بیفتد خلل ایجاد کند. نکته دوم نگرانیهای من برداشتهای متفاوت طرفین از برجام است. برجام برای ایران به عنوان یک پروژه دیده میشود. یعنی برجام یک پروژهای است که آغاز و پایانی دارد. در حالی که در غرب و به ویژه در اروپا برجام یک فرایندی از مجموعه اقدامات است، برجام یک گام از فرایند بزرگتر است. یک فرایند بزرگتری که شامل برنامه موشکی ایران و حضور منطقهای ایران و بحثهای دیگر میشود. این دو تفاوت دیدگاه باعث میشود طرفین درگیریهای جدی پیدا کنند از منظر اینکه هدف طرف مقابل چیست. مثلاً نگرانی جدی من این است که تضعیف بیش از حد دکترین دفاعی ایران توسط آمریکا اتفاقی که در اواخر دوره ترامپ افتاد تبعات جدی برای برنامه هستهای ایران دارد و میتواند مقامات را در ایران به تصمیمات متفاوتی برساند. این جمع بندی که آیا دکترین دفاعی ایران مؤثر است یا خیر، میتواند یک موضوع مهم باشد برای اینکه ایران در آن جمع بندی نهایی به سمت سلاح اتمی حرکت بکند یا نکند. در حالی که این موضوع برای طرف ایرانی بسیار مهم است و برنامه هستهای ارتباطی هم با برنامه نظامی ما دارد. اگر استراتژی دفاعی متعارف ما جواب ندهد قابلیت هستهای ما یک جایی باید برای ما کارایی داشته باشد، اما آمریکاییها از این منظر به قضیه نگاه نمیکنند. آنها از این منظر نگاه میکنند که اگر برنامه هستهای ایران به صورت تکنیکی توسط آژانس بینالمللی انرژی هستهای کنترل شود بهترین راه حل است. همزمان باید ابعاد و ستونهای دکترین دفاعی ایران ضعیف شود. این دو نگاه واشنگتن و تهران با هم در تعارض هستند؛ بنابراین من به شخصه خیلی به سرنوشت برجام امیدوار نیستم. نمیتوانم پیشبینی کنم که پیش از انتخابات ایران این سند امضا میشود یا خیر. اما حتی اگر هم امضا شود من برجام را در وضعیت فعلی یک توافق پایداری نمیدانم. فکر میکنم به دلیل برداشتهای متفاوتی که در دو سمت نسبت به برجام وجود دارد پایداری برجام به شدت تحت فشار است. ما میتوانیم یک سرنوشتی مشابه سرنوشتی که برجام در دوره ترامپ رقم خورد با انتخابات بعدی در ایران داشته باشیم. مثلاً در ایران یک دولتی بر سرکار بیاید که بگوید من این برجام با این ساختار را قبول ندارم، چون در یک جاهایی محدودیتهایی ایجاد میکنند. اتفاقاً در بسیاری از گزارشاتی که میرسد این را مطرح میکند که تیم بایدن هم نگرانیهایی از این بابت دارند که توافق در لحظات آخر با دولت آقای روحانی که سه ماه دیگر میرود شاید چیز خوبی نباشد به خاطر اینکه مشخص نیست دولت بعدی چه تصمیمی میخواهد بگیرد، در نتیجه من سرنوشت برجام را همچنان مبهم میبینم.