
در سیوهفتمین برنامه دیدار اندیشه که مقارن با روز عاشورا منتشر میشود با ناصر مهدوی با موضوع "حسین؛ منادی زندگی انسانی" گفتگو کردیم.
دیدارنیوز ـ حسین جعفری: در سیوهفتمین برنامه دیدار اندیشه که مقارن با روز عاشورا منتشر میشود با ناصر مهدوی با موضوع "حسین؛ منادی زندگی انسانی" گفتگو کردیم. بدان امید که با آگاهی از منش، روش، سیره و مشی زندگانی امام حسین (ع) بدانیم حسین بدنبال مرگ بود و یا منادی زندگی؟ آنهم از نابترین نوع حیات، حیات طیبهای که انسانیت انسان را به رخ ملائک میکشد. بدنبال بدست آوردن محکهایی بودیم تا بتوان زندگی شرافتمندانه و انسانی را تجربه کرد.
ویدیوی این گفتگو را میتوانید اینجا، یوتیوب و آپارات ببینید.
از انواع زندگی و مرگ خصوصاً مرگ قهرمانانه و شکوهمند متکی بر زندگی انسانی سخن گفته شد.
پرسیدیم آیا حسین (ع) در پی خشونت بود یا زندگی؟ برای امام چقدر زندگی این جهانی اهمیت داشته؟ پدسیدیم در مقابل فرزند علی فقط شرارت (یزید) قرار داشت و یا بدتر از آن، انباشتِ از حماقت نیز، چون تیغه قیچی در همراهی با شرارت؛ عامل شهادت امام بود؟
از معنای "ارفع راسک"-سرت را بالا بگیر- پرسیدیم، سخنی بلند که امام خطاب به حر گفت!
به باور دکتر مهدوی، روح کربلا آنجاست که حسین باید انتخاب میکرد؛ بمانم ناتوان و دست بسته و حقیر، و یا بمیرم سرافراز و سربلند! اینکه کربلا بزنگاه انتخاب میان مرگ شرافتمندانه و انسانی با زندگی بردهوار و ذلیلانه در ویرانه و جغدآباد و تلف کردن عمر بود.
در مقابل حسین یکطرف شرارت یزید بود و یکطرف دیگر، حسین در برابر دنیایی ایستاده بود که غرق در سفاهت بودند. فقط شرارت یکجبار نبود، فقط یک عده نبودند که شمشیر گرفتهاند برای جنگ، آنچه آن شرارت را موفق و آتش شرارت را گسترده میکرد، نادانی مردم بود که پشت شرارت قرار میگرفت.
امام با کسانی طرف بود که سطحی نگرند، قدرت حل مساله را ندارند، با احساساتشان راحت تصمیم میگیرند، ادعای دوستی دارند، اما راه حلهایش دردسر ساز است و زخمی که آنان وارد میکنند بیش از جراحت یزید است، و این است که امام میگوید:" قد خذلتنا شیعتنا"
در فضایی که دانش پایین و احساسات غلیان میکند و هیجانها بالاتر از خرد تصمیم میگیرد، آنجا انسانهای بزرگ تنها میشوند و صدایشان بهجایی نمیرسد. حسین بیش از شرارت یزید؛ قربانی کسانی بود که گرفتار حماقت بودند، از آنجا زخمهای بیشتری خورد.
بعد از پیامبر، خلافت جای دیانت نشست. دیانت فرع شد و خلافت و حفظ قدرت شد اصل! در این وضع؛ حفظ ظاهر و عمل به آن شد تمام مسلمانی و رشد عقل و خرد به تاخیر افتاد.
بهاعتقاد مهدوی، جهل و نادانی مردم بدلیل جهل عالمان بود. این عالمان فقط بدلیل طمعِ دنیا نبود که آدرس غلط میدادند بلکه جاهل نیز بودند و برای حفظ قدرت توجیه شرعی میآوردند و نظام اسلامی را بزک میکردند. وقتی حفظ قدرت و خلافت اصل میشود، حالا باید ظاهرش را حفظ کنی، مسجد بروی، اذان بگویی و نماز بخوانی، روسری سر کنی، در این وضعیت رشد و اندیشه کردن فراموش میشود.
مهدوی معتقد است عدم بیعت امامحسین به سه علت مهم بر میگردد: اول؛ موروثی شدن خلافت بر خلاف روش گدشته و معاهده صلح با معاویه، دوم؛ عدم شایستگی فردی یزید به لحاظ داشتن ظرفیت عقلایی و اخلاقی برای اداره جامعه و مهمترین دلیل آنکه با این شیوه برای گرفتن بیعت، حق تعیین سرنوشت خود بعنوان یک حق انسانی نادیده گرفته شده و امام حسین نمیخواهد این حق نادیده گرفته شود برای همین هم بیعت نمیکند تا برده نشود! حسین، حق اندیشیدن خود را نمیفروشد، از حق اعتراض به حاکم اسلامی و حق آزادی و حق انتخاب و مسئول بودن انسان نمیگذرد و دفاع میکند.
از خوانندگان فرزانه دعوت میکنم این گفتگو را از "دیدار اندیشه" مشاهده و مورد توجه قرار دهند.