تیتر امروز

حسام سلامت:در حال تجربه جنگ داخلی هستیم/سرنوشت جنگ،می‌تواند آینده ما را تعریف کند/ جامعه چندبار به حاکمیت فرصت تغییر داد
گفت و گوی دیدار در برنامه جامعه پلاس با یک جامعه شناس:

حسام سلامت:در حال تجربه جنگ داخلی هستیم/سرنوشت جنگ،می‌تواند آینده ما را تعریف کند/ جامعه چندبار به حاکمیت فرصت تغییر داد

"جامعه پلاس" عنوان برنامه جدیدی از دیدارنیوز است که ذیل این برنامه همه دغدغه‌های اجتماعی مانند زنان، محیط زیست، آسیب‌های اجتماعی، مهاجرت، حاشیه نشینی و ..با حضور کارشناسان تحلیل و بررسی می‌شود.
حماس: بیش از ۳۴۱۸۰ فلسطینی قربانی جنگ شده‌اند
تنش میان ایران و اسرائیل پس از حمله تروریستی دمشق (بروزرسانی می‌شود)

حماس: بیش از ۳۴۱۸۰ فلسطینی قربانی جنگ شده‌اند

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...
شاخه‌های زیتون از میان زبانه‌های آتش
یادداشت اختصاصی دیدار؛ چالش ایران و اسرائیل از زاویه‌ای دیگر

شاخه‌های زیتون از میان زبانه‌های آتش

برخی حقایق، معادلات، ملاحظات، مراودات و هماهنگی‌های خاص بین‌المللی در میانه‌های آتش بین ایران و اسرائیل، جان مایه یادداشت اسفندیار عبداللهی است که آینده روابط ایران با آمریکا و اسرائیل را تصویر...
در وبینار مشترک حجم و شبکه کمک بررسی شد؛

کرونا و مسئله امید

کد خبر: ۷۸۹۹۱
۱۲:۲۲ - ۱۴ دی ۱۳۹۹

کرونا و مسئله امید

دیدارنیوز ـ وبینار «کرونا و مسئله امید» روز دوشنبه ۲۴ آذر توسط حامیان جامعه مدنی و شبکه کمک برگزار شد. در این وبینار دکتر حبیب‌الله پیمان به بررسی مسئله امید در دوران کرونا پرداخت. وی در بخشی از سخنان خود با بیان اینکه آشوب‌هایی مانند کرونا در تاریخ بشری وجود داشته است و هر گاه مردم مستاصل شده‌اند از ساختار‌ها و دولت‌ها سلب امید کرده‌اند که این استیصال آزادی برای اندیشیدن را به وجود آورده و از دل آن ایده‌هایی برای زندگی جدید شکل گرفته است از این‌رو می‌توان گفت اولین نطفه امید در دل آشوب‌هایی مانند کرونا بسته می‌شود.
 
در آغاز این سمینار آنلاین علی‌اکبر سهیلی عضو حامیان جامعه مدنی ضمن خیر مقدم به حاضران و با ابراز امیدواری از اینکه هر کدام از ما منادی صلح و شادی باشیم عنوان کرد: در دورانی که مرگ میدان‌داری می‌کند، هر کس دردی دارد و هر درد غمی نهفته در درون دارد، بیماری همه‌گیر کرونا با درنوردیدن مرز کشور‌ها و قاره‌ها تبدیل به پاندمی کرونا شده است و درد و رنج بشر را افزون کرده است. گاه به نظر می‌رسد در برابر این حجم از درد و غم، انسان جان و رمق و اراده خود را برای زیستن از دست داده و تسلیم شده است، اما اراده حیات و زیست مافوق اراده انسان‌ها بر فراز حیات و طبیعت در حرکت است. از ادامه زیست گریزی نیست و البته زندگی از روی بیچارگی و نداشتن معنا نیز زیبنده انسان‌ها نیست به ویژه انسان‌هایی که خود را کنشگران عرصه‌های متفاوت در جهان اجتماعی می‌دانند.


وی تصریح کرد: زندگی انسانی نمی‌تواند فاقد از معنا و تهی از اراده باشد. انسان برای معنادار زیستن حتی برای اشیا ارزش قائل می‌شود و بر اساس ارزشی که به اشیاء می‌دهد به زندگی‌اش معنا می‌بخشد. در این دوران نیاز‌های اساسی انسان به مخاطره افتاده و بسیاری انسان‌ها توان زیست در حداقل‌ها را در سراسر جهان از دست داده‌اند. برای عبور از ناچاری زیست، داشتن اراده معطوف به زندگی و سلامت ضروری است. مقوم اراده انسان همیشه و همه جا امید بوده است و هنوز هم هست. امروز در خدمت دکتر حبیب‌الله پیمان استاد بازنشسته دانشگاه تهران هستیم تا به کرونا و مسئله امید بپردازیم. شاید نسل جدید کمتر با ایشان آشنا باشند، اما نسل گذشته با تلاش‌های سیاسی و اجتماعی ایشان آشنایی دارند.
 
دکتر حبیب‌الله پیمان جامعه شناس و استاد اکولوژی انسانی و بهداشت جمعیت دانشگاه علوم پزشکی تهران به عنوان سخنران این وبینار گفت: به نظر می‌رسد گسترش بیماری کرونا نوعی ناامیدی را در سه گروه از افراد جامعه ایجاد کرده است؛ اول، فعالانی که در عرصه بهداشت و درمان در حال تلاش و فعالیت‌اند، دوم بیمارانی که با مرگ دست به گریبان‌اند، و سوم، توده مردمی که هنوز گرفتار نشده در بیم و امید بسر می‌برند. اگر با توجه به دیگر بلایای دامنگیر مردم، مثل بیکاری و فقر و تورم فزاینده و سیلاب، یأس بر جامعه غلبه کند شرایط بدی خواهیم داشت، چه بسا که تسلیم و واگرایی بر جامعه حاکم شود و کشور را به سمت شرایط تیره‌تری سوق دهد. من امیدوارم چنین نشود، و بتوان با بیان روی دیگر واقعیت‌ها و نشان و توجه دادن به روزنه‌های امیدبخش و تحولاتی که در زیر پوست جامعه در جریان است، بتوان در دل کسانی که گرفتار تردیدند و اضطراب‌اند نوری از امید تاباند. هر چند واقعیت‌های معطوف به آینده‌ای که امید بر آن تکیه دارد زود بازده نیستند و صبوری توأم با جهد بسیار می‌طلبند.


وی افزود: این مشکلات و فاجعه‌ها محدود به جهان توسعه نیافته نیست، ویروس کرونا اروپا و آمریکا را هم درگیر کرده است، کشور‌های پیشرفته علمی صنعتی که بعد از ویرانی و کشتار میلیونی یکدیگر جریان دو جنگ جهانی و مقابله با آفات مدرن فاشیسم و نازیسم و استالینیسم، تصمیم گرفتند از نزاع بین خود پرهیز و با عقد قرارداد‌هایی صلح فیمابین خود را تضمین کنند و رقابت و جنگ‌های نیابتی را همراه با ویرانی و فقر و آوارگی به جوامع بیرون از مرز‌های خود انتقال دهند. رقابت بر سر کنترل و تملک منابع طبیعی باهدف بهره‌برداری بی‌حد و حصر از معادن و جنگل‌ها، به این هم بسنده نکرده کشتزار‌های تولید نیاز‌های اساسی بومی را متصرف شدند و به کشت صنعتی محصولات مورد نیاز صنایع و مردم خود اختصاص دادند، و میلیون‌ها هکتار از مناطق پوشیده از جنگل را برای توسعه کشتزارها و ایجاد شهرها و تأسیسات مورد استفاده خود از بین بردند. در اثر آن نسل صد‌ها هزار گونه حیوانی و گیاهی نابود گردید، و آشیانه‌های پرندگان و میزبان‌های میکرو ارگانیسم‌های بسیاری ویران گشت و بسیاری از آن‌ها در جست‌وجوی میزبان‌های تازه روانه شهر‌ها و مناطق مسکونی شدند. تعادل پایدار و خود ترمیم کننده اکو سیستم‌ها برهم خورد و همراه با آفات دیگری مثل افزایش گرمایش زمین و ذوب شدن یخ‌های قطبی، تغییرات اقلیمی زیان بخش، آلودگی هوا و آب و خاک زندگی را در کام میلیارد‌ها انسان تلخ گردید و دود آتشی که برافروخته شد از مرز‌های سیاسی عبور نمود و چشم‌های ساکنین کشور‌های صنعتی را هم آزرد. با اشاره به این واقعیت است که قرآن بر نقش افرادی از مردم در به فساد کشاندن خشکی و دریا تأکید می‌کند. (سوره روم، آیه ۱۴).


دکتر پیمان خاطر نشان کرد: شدت و گسترش بیماری در کشور‌هایی مانند ایتالیا، اسپانیا و آمریکا نشان داد برخلاف آنچه تصور می‌شد اگر فاجعه از راه برسد و طبیعت بخواهد واکنش نشان دهد مرزی نمی‌شناسد. تصادفی نیست که کرونا دامن کسانی را که مسبب آن بودند گرفته است. در مسئله کرونا دو نوع مطالعه جریان دارد؛ در یکی ویروس کرونا به عنوان ابژه و به صورت شییٔ در ردیف سایر اشیاء تحت بررسی علمی تجربی قرار می‌گیرد، داده‌ها در چارچوب فرضیه‌ها و تئوری‌های علمی پردازش و شناخت برساخته ذهن سوژه‌های علمی برای کنترل بیماری و ریشه کن کردن ویروس مورد استفاده قرار خواهد گرفت. گروهی دیگر در پی یافتن منشأ ویروس و چگونگی ورود آن به قلمرو زیست انسان و شکل‌گیری همه‌گیری‌اند، از کجا آمده و چرا چنین اتفاقی افتاده است. در رویکرد اول، هدف حذف و ریشه کنی ویروس و هر موجود زنده دیگری است که گمان می‌رود برای سلامت انسان مضرند، اگر چه می‌دانند پیش از اینکه قلمرو طبیعی آن‌ها مورد هجوم و تخریب قرار گیرد آزارشان به کسی نمی‌رسید.


وی گفت: اگر این رویکرد درست و نتیجه بخش بود، اپیدمی‌های تازه و متناوب پدید نمی‌آمدند. نتایج دیگری نیز از تجربه اپیدمی‌ها کسب شده است. یکی از پایه‌های امید همان نتایج است. دو عرصه مرتبط با هم در حال حاضر مورد بحث قرار گرفته است. یکی این که آشیانه این ویروس در اعماق طبیعت دست نخورده‌ بوده که دور از دسترس انسان‌هایی مداخله جو، متجاوز و ویرانگر قرار داشته‌اند. در صورتی که با دیگر موجودات طبیعت و انسان‌هایی که در همسایگی آن‌ها با مسالمت می‌زیسته و با محیط طبیعی خود همزیستی و بده و بستان داشته‌اند، همواره در صلح بسر می‌برده‌اند؛ و اگر مشکلی هم پیدا شده به زودی ترمیم یافته و به بنیان‌های تعادل بخش منظومه‌های طبیعی آسیب نمی‌زده است. متاسفانه مداخله انسان‌ها در دوران تمدن مشکلات بی شماری ایجاد کرده است.


وی گفت: برخی دانشمندان در جستجو برای شناسایی ریشه این نوع بیماری‌ها به این نتیجه رسیدند که شرکت‌های بزرگ چند ملیتی که برای بهره‌برداری از منابع طبیعی و صید حیوانات کمیاب تلاش می‌کنند این جنگل‌ها را تخریب و آشیانه‌ها را از بین می‌برند، به‌طوری که موجودات زنده ساکن در آن‌ها برای یافتن سکونتگاه و میزبان جدید وارد عرصه زندگی انسان‌ها می‌شوند. در یک مورد و بر اساس نتایج تحقیقات کیت جونز و همکاران وی، معلوم شده است که ۳ /۶۰ درصد از ۳۳۵ بیماری در حال تکوین ناشی از آلودگی در فاصله ۱۹۴۰ تا ۲۰۰۴، ناشی از حیواناتی بوده است که در اثر تخریب جنگل‌های بکر و دست نخورده برای استخراج معادن بوده است. تغییرات آب و هوایی، آلودگی‌ها و ... هم بر این روند دامن زده است. هشدار‌های زیادی در این‌باره داده شده است، اما فعالیت این نوع شرکت‌ها و موسسات بزرگ متوقف نشده است و دولت‌های امریکا و استرالیا حتی از پذیرش قرارداد کیوتو هم سر باز زده‌اند. محققان به نقشی که نظام نئولیبرال در این تخریب‌ها دارد اشاره کرده‌اند تا آنجا که آقای وینسنت ناوارو استاد بهداشت و سیاستگذاری عمومی دانشگاه هاپکینز عنوان می‌کند: ممکن است کرونا ما را نکشد، اما نئولیبرالیسم حتما همه ما را خواهد کشت.


حبیب‌الله پیمان افزود: دلایل ادعای این استاد را باید در خصلت‌های انفکاک ناپذیر نظام نئولیبرال یافت؛ از جمله باید از نگاه ابزاری و شییٔ‌وارگی به طبیعت و انسان، تأکید بر منفعت مادی به عنوان مادر و معیار ارزش‌ها، کالایی کردن همه ارزش‌ها، اعم از علم، اخلاق و فرهنگ، اتخاذ سیاست‌های ریاضت اقتصادی ـ از جمله کاهش قابل توجه بودجه برنامه‌های اجتماعی و مراقبت‌های بهداشتی و خدمات درمانی ـ خصوصی سازی خدمات بهداشت و درمان، ظرفیت پاسخگویی دولت‌ها به شیوع ویروس مورنا را در ایتالیا، اسپانیا و امریکا تضعیف کرده است. و نیز شرکت‌های بزرگ که نه تنها بیماری‌ها را تولید می‌کند و به بهداشت صدمه می‌زند بلکه مکانیزم‌های پیشگیری و درمان را هم با اقداماتی مانند تجاری سازی دارو، خصوصی کردن موسسات مسئول ارایه خدمات بهداشت درمان و ترجیح منافع شخصی بر سلامت عمومی فلج می‌کنند. محققان معتقدند این نظام راه را بر مبارزه مؤثر با آلودگی‌ها، گرمایش زمین و همه گیری کرونا را سد کرده است. واکسن‌هایی هم در شرکت‌های بزرگ دارویی ساخته می‌شود به سادگی وارد بازار نمی‌شود و عادلانه و برابر در دسترس عموم قرار نمی‌گیرد. این شرکت‌ها از ۱۹۸۰ که بیماری‌های واگیردار رایج شده نقش تعیین کرده را بازی کرده‌اند. بی دلیل نیست که از آن تاریخ (۱۹۸۰) تاکنون چهار همه گیری بزرگ ـ ایولا، مرس، سارس و کویدو۱۹ ـ به مردم جهان آسیب زده است.  


استاد سابق دانشگاه تهران تصریح کرد: با مقررات زدایی، جهانی شدن سرمایه و نیروی کار، و جایگزینی مناسبات مالی به جای مناسبات تولیدی، فقر و بیکاری گسترش یافته است و بیماری مانند کرونا این فقر و بیکاری را گسترش داده است. در حال حاضر می‌توان به آمار نابرابری در استفاده از خدمات بهداشتی در جهان استناد کرد. در آمریکا از هر یک میلیون نفر ۲۶ نفر آزمایش می‌شوند که به نوبه خود گواه نابرابری شدید در دسترسی به خدمات بهداشتی درمانی در بین شهروندان امریکایی است. آگاهی از مبانی نظری این نابرابری‌ها و فجایع انسانی و زیست محیطی گسترده و نظام‌مند نظام نولیبرال برای گشودن راهی به سوی امیدی به آینده بهتر حایز اهمیت است؛


دکتر پیمان خاطرنشان کرد: در آستانه ورود به عصر جدید، دکارت بحثی در فلسفه معرفت شناسی مطرح کرد که به موجب آن، موجودات به لحاظ نقشی که در شناخت جهان بیرون از خود دارند به دو دسته؛ فاعل شناسایی یا (سوژه) و موضوع شناسایی یا (ابژه) تقسیم می‌شوند. ذهن فرد در قضیه شناخت مرکزیت دارد و خود بسنده است، یعنی در این فعالیت به هیچ عامل بیرون از خود نیاز ندارد و از آن‌ها متأثر نمی‌شود، چرا که همه در برابر آن موضوع شناسایی (ابژه) به شمار می‌روند. رابطه بین ذهن و جهان یک طرفه از مرکز (ذهن فردی) به سوی پیرامون، (هر دیگری، اعم از طبیعت و جامعه وانسان) برقرار می‌شود. او همه را می‌بیند و دیده نمی‌شود، همه را می‌شناسد و خود از سوی مخاطب یا موضوع شناسایی شناخته نمی‌شود. زیرا مطابق این نظر، جهانی که در برابر ما قرار دارد برساخته سازوکار درونی ذهن فرداست. به همین خاطر این شناخت، فرد را بر موضوع شناسایی مسلط کرده به وی قدرت مهار، مدیریت و دستکاری و بهره کشی از آن را می‌دهد. وقتی طبیعت و جوامع بشری از این طریق تحت سلطه دارندگان علوم برآمده از این نحوه نگاه به عالم و آدم قرار گرفت، برای بهره کشی و کنترل آن، صنعت و تکنولوژی را نیز ساختند و تکامل بخشیدند. بورژوازی تجاری سریعا از این دستاورد‌ها برای ورود به عصر صنعت استفاده کرد و به تدریج با کنترل مراکز تولید علم و فناوری، اهداف  برنامه‌های پژوهشی و صنعت و تکنولوژی را در جهت توسعه اقتصاد سرمایه دارانه و بهره کشی گسترده‌تر از منابع طبیعی و نیروی کار انسانی به خدمت گرفت. توسعه‌ای که ماهیتا نمی‌توانست پشت مرز‌های ملی کشور‌ها متوقف بماند، در نتیجه برنامه جهانی سازی پول و سرمایه، نیروی کار و بازار به اجرا درآمد و به ظهور امپراطوری جهانی سرمایه انجامید. با این وجود بحران‌های متناوب ناشی از رقابت‌ها و تناقضات شدید درونی که معمولا با اعتراضات گسترده انبوه قربانیان همراه می‌گردید، به دفعات این نظام را در آستانه فروپاشی قرار می‌داد، اما سرمایه داری در انتقال بحران‌های خود به جوامع وابسته و تحت سلطه عقل و مهارت کافی کسب کرده است، با دامن زدن به نزاع‌های سیاسی، اقتصادی و قومی ومذهبی بین کشورها و برافروختن آتش جنگ‌های محدود منطقه‌ای، بازار فروش سلاح را رونق می‌بخشد و با کنترل مناسبات مالی و پیوسته توازن مالی اقتصادی را به سود خود و زیان و ورشکستگی آن کشور‌ها برهم می‌زند.


این جامعه شناس افزود: با این تحولات تضاد‌های درونی و شکاف بین اقلیت فاعلان شناسایی و انبوه مردمی که در چشم آن‌ها و حکومت‌های اقتدارگرا و خودکامه محلی و بومی اشیایی برای مصرف و یا وسیله و ابزاری بیش نیستند روز به روز عمیق‌تر می‌شود.


پیمان عنوان کرد: شاید اولین ضربه را به این دوگانگی سوژه و ابژه فروید زد، با پرده برداشتن از راز و محتوای درون ناخودآگاه افراد ثابت کرد برخلاف تصور طرفداران ثنویت دکارتی، ذهن فرد مستقل و خود بنیاد نبوده از امیال و نیرو‌های انباشت شده در ضمیر ناخودآگاه نیز اثر می‌پذیرد. و بدین ترتیب استقلال و جدایی ذهن از عوامل بیرونی را زیر سوال برد. ضربه دوم به این نظریه توسط مارکس زده شد هنگامی که از تأثیر شیوه‌ها و مناسبات تولید اقتصادی و موقعیت اجتماعی و طبقاتی فرد در شکل گیری ذهنیت، تصمیمات و کنش‌های فرد سخن به میان آورد. پیروان سایر مکتب‌ها و نظریه‌های انتقادی نیز هر یک به نوبه و زبان خود سستی ارکان دوگانگی دکارتی را بیش از قبل آشکار ساختند. تا نوبت هایدگر شد که اساسا رویکرد معرفت شناسی دکارت را مورد نقد قرار داد و با رویکر هستی شناسانه نشان داد انسان از قبل در جهان است و جهان جزیی جداناپذیر از انسان است. وی به جای «سوژه» مفهوم «دازاین» (Dasein) را گذاشت یعنی «انسان در جهان» که نشان می‌داد بودن و شدن ما در جهان و در تعامل با دیگران اتفاق می‌افتد. ما همواره در موقعیت قرار داریم و از این طریق پیوندی ناگسستنی بین «خود» و «عالم» برقرار است. سوژه و ابژه دو ماهیت متفاوت نیستند بلکه هردو در یگانگی ساختار «بودن در عالم» تعین بخش اصلی دازاین هستند.


هانا آرنت باتأثیر پذیری از هایدگر، معتقد است؛ وجود و ظهور همسان‌اند، هرچه در عالم است ـ انسان و حیوان ـ که چیز‌ها در برابرشان نمود پیدا می‌کند، خود نیز نمود و ظهور هستند. تنیدگی همه موجودات به یکدیگر، مرز‌های دکارتی سوژه و ابژه را از میان برمی‌دارد. یعنی هیچ سوژه‌ای نیست که ابژه نباشد. جانداران ـ انسان و حیوان ـ نه فقط در جهان که جزیی از جهان هستند، لذا همزمان هم درک کننده و هم درک شونده‌اند.


نظریه‌های جدید جهت تازه‌ای به مطالعات اکولوژیک داد، گفتمان انسان سوژه، و غیرانسان ابژه، مردود اعلام شد، مفاهیم تازه؛ «اکولوژی سیاسی» و «شبکه کنشگران» افق‌های جدیدی برای حل مسایل زیست محیطی، بیماری‌ها و بحران‌های تودرتوی موجود در برابر بشر گشودند. در چارچوب گفتمان سوژه و ابژه که تمدن سرمایه داری برآن بناشده است، روند غارت بی حد وحصر منابع و مصرف انبوه به خاطر جلب منفعت و انباشت پایان ناپذیر سرمایه، اگر در پرتو دیدگاه‌های تازه و جنبش‌های رو به گسترش برای نجات طبیعت، ضد جنگ و برای صلح، ضد جهانی سازی و تجارت جهانی ـ و نه جهانی شدن ـ  برای عدالت، برابری و دموکراسی، کند و متوقف نگردد، عوارض مصیبت بار ادامه سلطه نولیبرالیسم جهان را در تاریکی یأس و استیصال فرو خواهد برد. چرا که لیبرالیسم، از یک «خود» جدا افتاده از «دیگری» که فقط منفعت شخصی را دنبال می‌کند حرف می‌زند، و حال آن که «خود» و «دیگری» جلوه‌هایی متفاوت از یک هستی یگانه هستند؛ هیچ خود جداافتاد‌ه‌ای وجود ندارد، فرد با وجود دیگران فهم می‌شود، اگر از منظر پدیدار شناختی به موضوع بنگریم تفاوت اندکی بین نئولیبرالیسم و دیکتاتوری وجود دارد، باید به جماعت گرایی روی آورد که نقطه مقابل لیبرالیسم است.


دکتر پیمان افزود: اکنون افق‌های جدید و امید بخشی از قبل این نقد‌ها و تحولات اجتماعی سیاسی متعاقب آن‌ها به روی محرومان و آسیب زدگان در سراسر جهان درحال بازشدنند. ذهن انسان در پیوند با سایرین عمل می‌کند و این سایرین فقط انسان‌ها نیستند بلکه کل جهان از جمله طبیعت است؛ بنابراین طبیعت و دیگر انسان‌ها همزمان هم سوژه و هم ابژه‌اند یعنی هم می‌بینند و هم دیده می‌شوند، هم می‌شناسند و هم شناخته می‌شوند و همگان از شعور بهره‌مند می‌باشند.


تحول مثبت دیگر بی اعتبار شدن ادعای خنثی بودن علم و استقلال آن از سایر عرصه‌های ارزش آفرین حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است، در صورتی که علم متکی بر شواهد آماری تهی از ارزش‌های احساسی، علمی است کالایی شده، جایگزین ایدئولوژی شد و منجر به «علم باوری» یا ساینتیسیسم گردید. و حال آن که مطلق انگاشتن حقانیت علمی که صرفا بر شواهد عینی تکیه دارد، منجر به فجایع بس خطرناکی برای بشر شده است. چنین وانمود شده بود که گویا علم وتفکر بدون دخالت احساس صورت می‌بندند، در حالی که دانش مغز پژوهی مستقل از هر ارزش و اخلاق و چشم‌اندازی به وجود می‌آید. تصور می‌شد علم بیطرف است، اما تحقیقاتی نشان داده که محققان در پروژه‌های خود تحت تاثیر نظام ارزش‌هایی هستند که در آن ساخته شده‌اند و حتی نتایج بسیاری تحقیقات موسسات بزرگ تحت تاثیر منافع شرکت‌های بزرگی است که از آن‌ها حمایت می‌کنند. اگر فکر و ذهنیت فرد از عوامل مختلف بیرون تأثیر می‌پذیرد، علم نیز به طریق اولی چنین است.


وی گفت: باید دید سوال موضوع تحقیق علمی را چه کسی و با چه انگیزه‌ای مطرح می‌کند، نوع سوال جهت فرضیه‌ها را مشخص می‌کند و پیش‌بینی پاسخ‌ها را به همراه دارد. در تحقیقات علمی مربوط به دارو‌ها هم اولویت با منافع موسسات و شرکت‌های دارویی است. امروزه کالایی شدن پزشکی و برخورد با بیمار به عنوان یک شی که به موسسات دارویی منفعت خواهد رساند بر همگان روشن است. متاسفانه دیدگاه پزشکی نیز در جامعه مدرن نسبت به گذشته تغییر یافته است. یک زمانی نگرش پزشکی زندگی محور بود و تحقیقات در مرتبه اول معطوف به شناخت و حفظ زندگی بود و درمان بیماری در مرتبه بعد قرار داشت. معروف است که یکی از امپراطوران چین به پزشکان تا زمانی حقوق می‌داد که نگذارند کسی بیمار شود و زمانی که بیماری پدیدار می‌گشت حقوق آنها را قطع می‌کرد. در نظام فرهنگ ماقبل عصر جدید وظیفه پزشک شناخت، حفظ و تقویت زندگی بود، پزشکان بابت کاری که برای حفظ سلامت جان مردم انجام می‌دادند از آن‌ها مزدی دریافت نمی‌کردند، اما در دوران مدرن دانش پزشکی کالا محور و بیمار نزد بسیاری ـ اگرنه همه ـ  شییٔ و کالایی پول‌ساز تلقی می‌گردد. به‌رغم تأکیدی که چندی است بر اهمیت بهداشت و پیشگیری می‌شود، هنوز هم زیر تأثیر فرهنگ سود محور نظام سرمایه داری، بیشتر منابع و نیروی انسانی بر درمان متمرکز است.
 
دکتر پیمان تاکید کرد: کرونا به لحاظ تنش و بحرانی که در شئون مختلف همه جوامع در سراسر دنیا ایجاد کرده است بی شباهت به آشوب‌هایی نیست که در اساطیر بسیاری اقوام تحت نام طوفان بزرگ از آن‌ها نام می‌برده‌اند. چون طوفان ناگهان و غیرمنتظره پدید آمد و به سرعت فراگیر شد، و تلفات میلیون‌ها نفر را بیمار و یا به هلاکت رسانده و بالاتر از آن در ساختار‌های بسیار قدرتمند بهداشت و درمان، سیاست و اقتصاد کشور‌های پیشرفته آشوب افکند مدیران‌شان را دچار سردرگمی و آشوب نمود و براعتبار، اقتدار و مشروعیت نظام اجتماعی اقتصادی سرمایه داری نولیبرال ضربه سخت وارد کرد. و عجز آنها را در مقابله با بیماری به همه مردم دنیا نشان داد. همان‌ها که با اقتدار و خشونت تمام اعتراضات توده‌های میلیونی را برضد خشونت و جنگ طلبی، فقر و بی عدالتی، ویرانی و آلوده سازی محیط زیست ... سرکوب می‌کنند، ناتوانی‌شان در مقابله با یک ویروس به ظاهر بسیار ناچیز و محافظت از سلامت و جان مردم برهمگان ثابت گردید. آشوب است که وقتی پدیدار می‌شود، از همه الهه‌ها و اربابان ثروت و قدرت سلب اعتبار و مشروعیت می‌کند و فکر و اراده مردم را از قید اطاعت و عبودیت آنان آزاد می‌سازد، اتفاقی که شرایط را برای تولد دوران جدید آماده می‌سازد.


پیمان افزود: بر اساس تحقیقات علمی، آشوب‌های کیهانی مقدمه تغییرات بزرگ دورانی و تجدید حیات کیهان است، زمانی که همه چیز در هم می‌پاشد و ذرات بنیادی آزاد شده و سپس در اعماق تیره و پنهان فضا و اقیانوس‌ها در چارچوب طرح‌های نو دوباره به هم پیوند می‌خورند و تعادل و سامان جدیدی را رقم می‌زنند؛ جان ففر از دانشمندان بنام در این عرصه، فرایند آشوب را که به تحول دورانی می‌انجامد چنین توصیف می‌کند: «در فراسوی شب تیره، نیرو‌ها (انرژی)‌هایی پنهان از چشم سر ما انسان‌ها در کار طراحی جهان جدید و صبح روشنی هستند، گردابی عظیم و تیره ایجاد می‌شود، همه چیز در حرکت و جنبش و در واقع امر، ناجنبش یعنی حباب گونه و برآمده برسطح آب‌های سوزان و متلاطم و مواج» دیری نمی‌گذرد که «در ساختار‌های پایه، و صخره‌ها شکاف‌های عظیم پدید می‌آید، طوفان پیوندها را سست و از هم می‌گسلد و ذره ذره جدا می‌کند. تا سرانجام این کثرت و پراکندگی به سوی وحدت و همبستگی می‌گراید و دوران تازه‌ای آغاز می‌گردد. بنابر شواهد متعدد، متعاقب بروز آشوب‌های پی‌درپی پایه‌های فکری و فرهنگی و سپس ساختاری ادوار و نظامات کهن سست و فرو می‌ریزد، در ورای بی نظمی ظاهری و حباب‌ها و کف‌های آشکار «ناجنبش»‌های آشکار در سطح، حیات دوران و سامان جدید در اعماق از درون آزادی تفکر و تبادل نظر، تعامل و گفت‌وگوی انتقادی، و پیوند و همبستگی دوباره «ذره»‌های پراکنده شکل می‌گیرد. هایزنبرگ در اشاره به این فرایند‌های دوران ساز بود که با الهام از شعری سروده شیلر گفت؛ «حقیقت در اعماق است.» و آن بیت شعر این است: «کثرت است که به روشنایی می‌انجامد و حقیقت در اعماق است.»


پدیده‌هایی مثل کرونا را باید واکنش‌هایی شعورمند به تجاوزات و تخریب‌هایی تلقی کرد که حیات و تعادل پویا و تجدید شونده طبیعت را برهم زده است  و موجوداتی را که بخش لاینفک زیست کره ما هستند زیر فشار و ستم قرار داده است. اکو فمینیسم رویکرد ویژه به مسایل زیست محیطی در اکولوژی انسانی است، فعالان این حوزه براین باورند که همان طور که در زندگی روزمره بر زنان ستم و تجاوز روا می‌شود، محیط زیست هم چنین وضعی دارد. در هند، برخلاف اروپا که «نخبگان» به مسایل زیست محیطی علاقمندند و در جنبش‌ها شرکت دارند، «جامعه» به ویژه زنان درگیر مبارزه برای حفظ و توسعه جنگل‌ها هستند. این تجربه‌ها مبین پیوند‌ی است که میان دانش و ارزش و اخلاق و سیاست برقرار است.


بنابر نظریه «کنش شبکه‌ای» تفاوت از پیش مشخصی بین انسان و حیوان وجود ندارد، تفاوت‌ها امری برساخته است، زیرا انسان و حیوان هر دو، نوعی عامل و در واقع نوعی سوژه‌اند که با هم تعامل دارند. در این نظریه دوگانه‌ سوژه انسان کنشگر فعال و مسلط، و ابژه منفعل غیرانسانی را که تحت سیطره قدرت خود می‌بیند، از بین می‌رود، نه فقط طبیعت زنده بلکه بنا به گفته گیتون فیزیکدان مشهور، جهان فیزیکی هم تهی از خرد و شعور نیست. شعورمندی با درجاتی از آزادی و قدرت انتخاب همراه است که علاوه بر ایجاد هم‌کنشی بین فاعل و موضوع شناسایی (سوژه و ابژه)، همیشه اطلاعاتی متناسب با آگاهی قبلی مشاهده‌گر همراه با کنش معطوف به بقا و مداومت بروز داده منشأ تغییراتی هدفمند در خود و محیط می‌گردند، یعنی همزمان در نقش سوژه و ابژه ظاهر می‌شوند.


اکولوژی سیاسی، دانشی چند رشته‌ای است که به مطالعه تعامل‌ها و روابط میان عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جوامع انسانی با امور زیست محیطی و تغییرات آن می‌پردازد؛ این که روابط قدرت به‌ویژه قدرت سیاسی و منافع اقتصادی و نیز هنجار‌های اجتماعی در سیاست گذاری‌های مرتبط با محیط زیست تأثیر می‌گذارند.


وی گفت: اگر به جای خیره شدن در سطوح ظاهر پوشیده از حباب، ناجنبش‌ها، اضطرابات و خلجان‌های فکری و روانی به اعماق بنگریم، روزنه‌های امید به آینده روشن را در ورای آشوبی که کرونا ایجاد کرده است، در آگاهی از شعورمندی کل هستی فیزیکی، طبیعی و انسانی و تعامل خلاق میان آنها، در گسترش جنبش‌های حمایتگرانه از طبیعت زنده و سرسبز، برضد سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی و جهانی سازی نولیبرالیسم می‌توان مشاهده کرد. کرونا فقط یک حلقه از زنجیره بحران‌های اجتماعی اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی است که در منطقه ما رقم زده‌اند. نئولیبرالیسم غربی رقیب قدرتمندی به نام چین پیدا کرده است، و لازم می‌داند تمام مدت منطقه آسیای غربی و خاورمیانه و شمال آفریقا را که حایل میان آن کشور و سایر قاره‌ها و بویژه جهان غرب بازار جهانی است، پیوسته در جنگ و خشونت و ناامنی بسر برند، در این میان یکی تأسیسات نفت این کشورهاست که از آن‌ها به خوبی محافظت می‌شود و به ندرت کار استخراج و صدور آن به بازار جهانی دچار اختلال می‌گردد و یکی بازار فروش سلاح و دارو است که پیوسته پر رونق‌تر از قبل می‌گردد.


استاد سابق دانشگاه تهران افزود: امید باید روی واقعیت استوار باشد، نه وعده و وعید‌های واهی، وقتی طوفان حوادث سخت و تلخ مردم را فرا می‌گیرد و ابر‌های تیره فقر و بیماری و مرگ چشم‌ها را از دیدن آنچه در اعماق جامعه در حال رخ دادن است باز می‌دارد، در این صورت ایمان به آینده را که زاینده امید و معناست از دست می‌دهند و سیاهی یأس و استیصال بر دل‌ها چیره می‌گردد. به گفته اسپینوزا، وقتی ایمان به آینده و اراده برای زیستن فلج گردد، بدن نیز تسلیم بیماری و مرگ می‌شود. صورتی که مردم باید دلیل و انگیزه‌ای برای ادامه زندگی داشته باشند تا از پس دشواری‌ها و هزینه‌های مادی و روانی آن برآیند. امید باید بر آیند‌ه‌ای سوار می‌شود که نشانه‌های آن در زمان حال پیدا است. یکی از این نشانه‌ها تقویت دوباره حس همدردی و همبستگی است، الگوی کنش اجتماعی که ضامن بقای جامعه ایرانی طی هزاران سالی بوده است که در آن مردم به ندرت از تعرض قدرت‌های متجاوز خارجی و یا خودکامه و مستبد داخلی در امان بوده‌اند. بعدی، تغییر تدریجی از نگرش فردگرایانه به جامعه گرایی است؛ زمانی که افراد حالت انفراد و ذرّه‌ای زیستن را رها می‌کنند و در جماعت‌ها و نهاد‌های همبستگی آزاد و دموکراتیک انسانی در خانواده، محله، محیط کار وتولید، گرد می‌آیند، تا دست در دست هم و با همیاری در برابر بیماری، بیکاری، فقر، و هر نوع تجاوز به حریم زندگی مادی و معنوی و فرهنگی، از داخل و یا خارج به ایستند. امید از دل جنبش‌های اجتماعی بر ضد جنگ، خشونت‌های فیزیکی، روانی و جنسیتی علیه زنان و کودکان بر ضد تلاش برای جهانی سازی مناسبات نئولیبرالیستی و ادامه تخریب و غارت منابع طبیعی و زیستگاه‌های حیوانات و پرندگان در اعماق جنگل‌ها و دریاها برون می‌تراود. و گواه واقعی بودن چشم اندازی برای آینده بهتر و امیدواری بیشتر به تحقق تدریجی آن می‌باشند.


دکتر پیمان با نقل قول از یک اکولوژیست معروف هند معتقد است همانگونه که طبیعت مورد ستم قرار گرفت زنان هم مورد ستم قرار گرفتند و همانگونه که زنان برای نجات خود می‌کوشند طبیعت هم بر ضد فشار بر خود می‌کوشد. کسانی که درباره طبیعت تحقیق می‌کنند به شعورمندی آن اذعان دارند، معتقدند همه چیز به آگاهی ختم می‌شود و همه جهان در این آگاهی سهیم است. موجودات عالم با وجود تکثر و تنوع بسیار ریشه در یک هستی واحد شعورمند دارند.


وی افزود: ما اکنون در آستانه شرایطی هستیم که باید ارتباطات افقی خود را گسترش دهیم. به جای امید بستن به کانون‌های قدرت سیاسی، علمی، اقتصادی و فرهنگی منتزع از متن حیات جامعه، به سرچشمه‌های آن‌ها در ظرفیت‌های بالقوه مردم امید ببندیم و ارتباط برقرار کنیم. آنان که تنها راه گذار به توسعه سیاسی و اجتماعی اقتصادی را فتح و استقرار در مراکز قدرت می‌دانند، مانند تمام موارد پیشین ره به منزل مقصود نخواهند برد. باید از طبیعت و تاریخ دریافت.


پیمان گفت: یک نشانه دیگر امید افزایش تعداد افرادی است که با سلب امید و قطع اتکا و اعتماد به ساختار‌های کلان و ناکارآمد، در قالب نهاد‌های مدنی خود گردان و مبتنی بر روابط انسانی، دموکراتیک، برابر و عادلانه سعی می‌کنند با کارآفرینی و ارایه انواع خدمات ضروری و یا زیر بنایی  شرایط زندگی خود و دیگران را بهبود بخشند، وقوف به اهمیت پیوند میان ارزش و دانش، اخلاق با مسؤلیت‌های اجتماعی، رعایت عدالت و برابری در تأمین حقوق فردی و اجتماعی و توزیع فرصت‌ها و منابع میان همه مردم، پرهیز از تکرار فعالیت‌هایی که بی ثمری‌شان در تجربه به اثبات رسیده است و استمرار در صبوری و جهد برخی از لوازم ضروری بنای جامعه سالم و مناسب برای شکفتگی استعداد‌های وجودی همگان بشمار می‌روند.
 
پرسش و پاسخ


این سمینار آنلاین با پرسش حاضران و پاسخ‌های دکتر پیمان در فضای مجازی ادامه یافت.


دکتر پیمان در پاسخ به سوالی درباره تغییر بنیان‌های علم عنوان کرد: بحران‌هایی نظیر همه‌گیری کرونا به تسریع تغییر در گفتمان‌ها مسلط از جمله در معرفت شناسی کمک می‌کند. روش‌های علمی تجربی مبتنی بر رابطه یک طرفه از فاعل شناسایی (سوژه) به سوی موضوع شناسایی (ابژه)، به ارتباط دوجانبه دوطرفی که همزمان هم سوژه‌اند و هم ابژه دستخوش تغییر می‌گردد. و این دو، در حال تأثیر گذاری و تأثیر پذیری متقابل از یکدیگر در نظر گرفته می‌شوند. این ویژگی سایر موجودات ذیشعور را نیز در بر خواهد گرفت. «ذهن» فردی در حالت تأثیر پذیری از عوامل پیرامونی بررسی و با اتخاذ رویکردی هستی شناختی به مسأله معرفت، در روش‌های شناخت پدیدار‌های جهانی، تجدید نظربه عمل می‌آید. کسب معرفت حقیقی درباره فرد انسان مستلزم توجه به بنیان‌های هستی فردی و اجتماعی و اثر پذیری متقابل وی با آن «دیگری»‌هایی است که در عین تفاوت در اساس هستی و صفات و ارزش‌های بنیادین مشترک‌اند. این بدان معنا نیست که تمایز روش شناختی بین علم، عرفان و فلسفه از بین می‌رود و همه به یک نوع معرفت کاهش پیدا می‌کنند و یا در هر سه از روش واحدی پیروی خواهد شد، بلکه هر سه نوع معرفت با حفظ تفاوت رویکرد، موضوع مورد علاقه‌شان را در متن مبانی و ویژگی‌های هستی انسانی بررسی و دریافت نمایند. نمی‌توان تظاهرات و یا آسیب‌های روحی روانی را جدا از وضعت بدن  و یا به عکس مطالعه و نسبت به منشأ و ماهیت آن‌ها شناخت حاصل نمود. این خطایی بود که عرفا مرتکب می‌شدند، یعنی «نفس» را بی ارتباط با وضعیت بدن آدمی، ذهنیت، تجربه زیسته و شرایط اجتماعی فرهنگی و زیست محیطی آن مورد تأمل و خوداندیشی قرار می‌دادند. آنان را نفس انسانی را بسان پدیده‌ای منزوی از جهان هستی درنظر می‌گرفتند. در حالی که نفس غیرمادی از ظرف یاصورت جسمانی جدا نیست، این دو باهم مرتبط و از یکدیگرتأثیر می‌پذیرند. چنان که در قلمرو دانش پزشکی، تأثیر متقابل جسم وروان، دیری است که مبنای تشخیص ودرمان بیماری‌های روان تنانه قرار گرفته است.


وی افزود: جالب است بدانیم که اثرات جسم و روان بر یکدیگر در حفظ سلامت و یا ایجاد بیماری در فرد نزد ابوعلی سینا و دیگر پزشکان عصر میانه فرهنگ وتمدن ایران اسلامی شناخته بود و در تشخیص و درمان بیماری و یا توصیه‌های بهداشتی آنان در امر پیشگیری از بیماری بکار می‌رفت. همچنین به تأثیر عوامل محیط اجتماعی و فرهنگی و پیشینه تجربی فرد در ایجاد اختلالات روحی و یا جسمی توجه داشتند و از بیمار و خویشان و نزدیکان وی در این زمینه پرس‌وجو می‌نمودند. به زبان امروز رویکردشان به بیمار و بیماری روان‌تنانه و جامعه محور بود. در دانش پزشکی مدرن که مانند دیگر علوم تجربی بر پایه معرفت شناسی دکارت شکل گرفته است، رویکرد مزبور متروک گردید. و بیمار و بیماری صرفا در مقام موضوع شناسایی و برکنار از تأثیر عوامل پیرامونی تحت بررسی و درمان قرار می‌گیرند، با تکیه برهمین زمینه معرفت شناختی بود که با رواج فرهنگ ون ظام ارزش‌های سرمایه‌دارانه، روند کالایی شدن بیماری و درمان و دارو آغاز گردید، پیش فرض‌هایی مثل جدایی ارزش از دانش و رواج اخلاقیات فایده گرا نیز به تثبیت این رویکرد‌ها کمک نمود.


وی در پاسخ به سوال دیگری در زمینه بستر‌های امیدساز موجود در جامعه عنوان کرد: باید به همه عوامل پیرامونی که جدای از انسان پنداشته می‌شد توجه شود، سهم مارکس در توجه دادن به عوامل اقتصادی و اجتماعی بسیار سازنده بود، اما وی سهم فرهنگ، اخلاق و معنویت را به عنوان عواملی مستقل و نه صرفا وابسته و رو بنا نادیده گرفت و از تأثیر مثبتی که این عوامل می‌توانند در مهار انگیزه‌های سودجویانه، و پرهیز از نگاه شییٔ واره به هر موجود زدند؛ اعم از انسان و غیرانسان و ابژه کردن آنها غفلت نمود.


وی در پاسخ به سوال دیگری در زمینه تاثیر کرونا بر جهانی شدن عنوان کرد: به نظر من کرونا بر ضد جهانی سازی و به نفع جهانی شدن عمل خواهد کرد. جهانی سازی بر ساخته نئولیبرالیسم است و هدف آن گسترش بازار مبادله، گردش اقتصاد، و سرمایه و نیروی کار تحت سلطه سرمایداری عمدتا مالی تجاری به سراسر جهان بوده است. آن‌ها نیرو‌های محرکه مادی و ابزار کنترل و اجبار متعددی برای پیشبرد اهداف سلطه جویانه خود بر اقتصاد و سیاست دیگر کشور‌ها در اختیار دارند؛ از آن جمله‌اند: نظام بانکی، پول معیار، حربه تحریم و جابه جایی سرمایه و نیروی کار غیرثابت برای اعمال فشار بر اقتصاد‌های ناوابسته، در مقابل، جهانی شدن پیوند گریزناپذیری با زندگی انسان‌ها دارد، در این نگاه جهان محل زیست همه موجودات زنده است و تعامل و همبستگی بین همه آن‌ها برای ادامه حیات زیستگره و ساکنین، طبیعی وانسانی، آن. کاملا ضروری است.


حبیب‌الله پیمان با اشاره به ماندگاری کشور ایران در پی فراز و فرود‌های تاریخی یکی از دلایل این ماندگاری همبستگی و یاوری متقابلی بوده است که از دیرباز بویژه در دشواری‌ها و امر پیشبرد امور عام المنفعه بین اعضاء جماعت‌های قومی، فرهنگی، مکان و یا کاروتولید محور برقرار بوده است. وی گفت: افراد در جامعه ایرانی تنها نبودند و برای همین به ندرت دچار یأس و استیصال مطلق می‌شدند. برای مقابله با شرایط دشوار و موانع سخت، اکثرا کنش‌های جمعی خلاق و سازنده و مقاومت مدنی و فرهنگی و در صورت لزوم نافرمانی مدنی مسالمت آمیز را بر اتخاذ هریک از کنش‌های مخرب سه‌گانه؛ خشونت و ستیز، تسلیم و یا گریز و هجرت از وطن ورهاکردن سرزمین مادری ترجیح می‌دادند. هر زمان که گروه و یا نیرویی اجتماعی از سر خشم و نفرت و انتقامجویی نسبت به شرایط ناگوار واکنش می‌داد، وضعیت پیچیده و تیره‌تر از قبل می‌گردید. در عصر حاضر نیز به گواه جنبش‌های آزادی، عدالت و دموکراسی خواهی بدون این که از مسیر جامعه و ایجاد نهاد‌های مدنی عبور کنند و قدرت را از پایین تحت تاثیر قرار دهند، هرگز نتوانسته‌اند جامعه سالمی بسازند. وی افزود: ما باید مسیر همبستگی را طی کنیم. سنت جامعه ما بر اساس همیاری است، اما لایه‌های شبکه‌های آگاهی کاذب به ما می‌گویند امیدی وجود ندارد و ما را به سمتی سوق می‌دهد که منتظر دست غیبی برای نجات باشیم.


دکتر پیمان در پاسخ به سوال دیگری درباره جریان نئولیبرالیسم و گرایش جوانان به آن تصریح کرد: من با نسل جوان در برداشت آن‌ها از  لیبرالیسم همدلم. آن‌ها با مفهوم آزادی آن ارتباط برقرار کرده‌اند، آزادی فردی که در جامع گرایی هم باید باشد، اما من جامع گرایی را به عنوان دولتی کردنی که در جامعه شوروی دیده شد و مردم را مطیع و برده حکومت می‌خواست نمی‌دانم. لیبرالیسم به خاطر مفهوم آزادی خود ارزش دارد. در انقلاب فرانسه مفاهیم آزادی، برابری و برادری مطرح شد. وقتی که بورژوازی و سرمایه‌داری سوار بر موج انقلاب فرانسه شد برابری و برادری را از بین برد و آزادی آن را تبدیل به آزادی فردی بر اساس منفعت گرایی کرد. ایده نتیجه گرایی در اخلاق مربوط به دوران مدرن است، اخلاق نتیجه گرا و انسان منفعت گرا است. این‌ها نتیجه تفکر مدرن است که به درد نظام بورژوازی و نئولیبرالیسم می‌خورد. این که نسل جوان آزادی می‌خواهد قابل درک است، اما باید بین فردگرایی منتزع از جامعه و فردی که آن دیگری را در انسان بودن با خود هم ریشه و مشترک می‌داند و در سوژه آزاد و مستقل بودن برابر و در جامعه همبسته تفکیک قایل شد. لیبرالیسمی که امروز در غرب مطرح است فردگرایی منفعت طلبانه جدا از دیگری است.


وی عنوان کرد: بورژوازی میوه انقلاب فرانسه را برچید و با اتکاء به ایده اصالت فرد منتزع از جامعه و تعریف انسان به عنوان موجودی منفعت طلب و یا لذت جو، به نظام بورژازی را به لحاظ نظری معقول و منطقی و استثمار و جامعه طبقاتی را مشروع و ناگزیر جلوه داد، در نهایت فقر و شکاف طبقاتی با آرایشی متفاوت از دوره فئودالیته تداوم یافت و با ظهور سرمایه داری صنعتی تشدید گردید، این جا بود که وارثان انقلاب برای احیای دواصل برابری و برادری که در مذبح فردگرایی و سودجویی بورژوازی قربانی شده بود، ایده سوسیالیسم را طرح و برای تحقق آن تلاش کردند. چرا که سرمایه داری زیر عنوان لیبرالیسم، اصول برابری و برادری را پایمال کرد و با اصالت دادن به آزادی فردی و مالکیت خصوصی، حقوق آزادی و مالکیت دیگر افراد جامعه را بر منابع و محصول کار خویش از آنان سلب نمود. در روسیه بعداز انقلاب ۱۹۱۷ به جای برقراری همزمان حاکمیت و مالکیت اجتماعی و به تعبیری دیگر، دموکراسی سیاسی و اجتماعی، هردو حق ـ حکومت و مالکیت ـ در دست‌های دولت متمرکزشد و مردم نه فقط از آزادی فردی و دموکراسی سیاسی محروم ماندند، طعم برابری وعدالت سوسیالیستی رانیز نچشیدند؛ و اینگونه بود که سوسیالیسم دموکراتیک مطرح شد که باید بین آن و دولت سالاری و مالکیت دولتی تفکیک قائل شد. سوسیالیسم بدون دموکراسی و احترام به آزادی و حقوق فردی مفهومی ابتراست و نهایتا به تمامیت خواهی (توتالیتاریسم) دولتی می‌انجامد.


دکتر پیمان در مورد اینکه آیا کرونا می‌تواند عامل پیدایش رنسانسی در جهان باشد عنوان کرد: اگر منحصر به همین یک بحران بود، می‌گویم نه، بحران کرونا یک حلقه از سلسله بحران‌هایی است که ابعاد مختلف نظام حاکم بر دوران جدید ما را زیر سوال برده است. چنانچه دو جنگ بزرگ جهانی ستون‌های بزرگ نظام مدرنیته را لرزاند و به پست مدرنیته منجر شد. از قلب اندیشه، انسان، و جامعه مدرن متکی بر اصالت عقل و انسان (اومانیسم) دو جنگ بزرگ جهانی و دوشر فاشیسم و استالینیسم بیرون آمد و ارزش‌های آن را زیر سوال برد که در ادامه این روند هم جنگ‌های منطقه‌ای، فقر گسترده و ویرانی محیط زیست دیده شد. جنبش‌های سبز، جنبش‌های ضد تجارت جهانی و جهانی سازی در اروپا و آمریکا پدید آمدند، تحولاتی که نشان از ناگزیری یک رشته تغییرات بنیادی به عنوان مقدمه ظهور عصرجدیدی در جیات بشر می‌دهند.  


حبیب‌الله پیمان تصریح کرد: این ایده راهبردی که برای ایجاد تغییرات و اصلاحات ساختاری اول باید قدرت را تسخیر کرد و سپس برنامه تغییر و اصلاح را از بالا و به کمک ازار حکومتی مهندسی نمود، در گذشته به دفعات شکست خورده و ثابت شده است که از این طریق هرگز دموکراسی همراه باعدالت وبرابری برقرار نخواهد شد. این سخن به معنای انکاراهمیت نقش دولت در پیشبرد امر توسعه نیست، نقش دولت باید مکمل نقش اصلی باشد که می‌باید نهاد‌ها و انجمن‌های دموکراتیک مردمی و مدنی و صنفی در امر توسعه سیاسی اجتماعی و اقتصادی برعهده گیرند. در کشور‌های اروپایی نیز ایجاد و توسعه نهاد‌های مدنی و صنفی مقدم بر تأسیس احزاب و برقراری دموکراسی در آن جوامع بود. کارگران و زنان با مبارزاتی که در قالب اتحادیه‌ها و انجمن‌ها انجام دادند موفق به کسب حقوق خود شدند.


وی افزود: در کشور ما نیز در دورانی که به انقلاب مشروطیت منتهی گشت، به رغم وجود استبداد پادشاهی، نهاد‌های صنفی فعال در روستا و در عرصه تولید خود را حفظ کرده بودند و در اولین فرصت پایه گذار انقلاب مشروطیت شدند و آن را تا مجلس دوم نیز پیش بردند. روشنفکران و نخبه‌ها در این دوران وارد عرصه شدند و در قالب احزاب مدرن در عرصه قدرت به رقابت و ستیز مشغول شدند، و در حالی که انجمن‌های محلی و فعالان صنفی آزادیخواه به حاشیه رانده شده بودند مجلس ودولت ملی زیر فشار دو قدرت استعماری روس و انگلیس و نزاع‌ها و اغتشاشات داخلی ضعیف و از ادای مسئولیت‌های خود بازماندند. و در آستانه فروپاشی قرار گرفت.


دکتر پیمان به عناصر و ظرفیت‌های امیدبخش ایران امروز اشاره کردند و گفتند: آگاهی جامعه ما نسبت به ۳۰-۴۰ سال پیش بیشتر شده است. البته باید بین ذهنیت و آگاهی تفاوت گذاشت، آنچه که تفکر تولید می‌کند آگاهی است و آنچه ذهن از اینجا و آنجا می‌آموزد ذهنیت است. متاسفانه اشتغال ذهن بخش قابل توجه مردم بویژه نسل جوان به استماع و مشاهده و گردآوری منفعلانه انبوه اخبار و اطلاعات سطحی آمیخته با آگاهی‌های کاذب، موجب نوعی اعتیاد و تنبلی ذهن می‌شود و فرصت، توان و انگیزه‌ای برای تفکر و تولید اندیشه باقی نمی‌گذارد. اندیشه‌های خودآگاهانه، ایده‌های راهگشا و بدیع  و نظریه‌های راهنمای عمل با تفکر به وجود می‌آیند.


وی گفت: شکست از روس‌ها در دوران پادشاهی فتحعلیشاه قاجار که منجر به جداشدن بخش بزرگی از منطقه آذربایجان و قفقاز از سرزمین اصلی ایران گردید تأثیر عمیقی بر روان ایرانیان باقی گذاشت، از یک سو به بیداری از خواب غفلت از ضعف مفرط و رکود و انحطاطی انجامید که برای حدود هفت قرن بین آن‌ها و عصر زرین نوزایی علمی و فرهنگی ایران اسلامی فاصله می‌افکند و پرده فراموشی می‌کشید. هفت قرنی ناامنی فلج کننده ناشی از استیلای ترکان سلجوقی و حکمرانی مستبدانه سیاسی و مذهبی آن‌ها و بسته شدن فضای آزادی اندشه ورزی و متعاقب آن یورش‌های پی درپی مغ و نزاع وجنگ بین قبایل رقیب راه را برتفکر آزاد و تولید علم و فرهنگ بست و کشور را در سراشیبی رکود و انحطاط قرار داد. در اثر این شکست سوالاتی درباره چرایی آن در برابر وجدان جمعی مردم  مطرح گردید، که اگر به طرز درستی صورتبندی می‌شد راه تفکر و تأمل دوباره گشوده می‌گشت.


دکتر پیمان تصریح کرد: بیشتر محققینی که در جست‌وجوی علل پیش آمدن وضعیت رکود، انحطاط و نابسامانی‌های کنونی ایران هستند، کار خود را با سؤالی نادرست و از طریق مقایسه وضعیت فعلی ایران با کشور‌های پیشرفته مدرن و صنعتی مغرب زمین آغاز می‌کنند؛ می‌پرسند، چرا «آنها» پیش رفتند و «ما» عقب ماندیم؟ این پرسش به دو دلیل غلط است و به همین خاطر پاسخ‌های غالبا مشابه آنان راهی برای جبران «عقب ماندگی» و پیشرفت و همطراز شدن با جوامع غربی در برابر مردم ایران نگشوده است. اولا مفهوم «عقب ماندگی» برای توضیح وضعیت کنونی میهن ما ایران مناسب نیست، زیرا روشن نیست مادر کدام سبقت جویی و از چه چیزی یا کسی و برای رسیدن به کدام خط پایانی عقب ماندیم. در صورتی که در تاریخ اجتماعی وفرهنگی وعلمی کشور ما نشانی از یک چنین مسابقه‌ای برای رسیدن به هدف یا وضعیت مشخص و متعینی دیده نمی‌شود و از رقیب  یا رقبای ما درایت سبقت جویی خبر نمی‌دهد.

 

مردم ایران که به رغم گرویدن به اسلام و کسب اشراف بر مفاهیم قرآنی و آشنایی و بعضا تسلط بر زبان عربی، همچنان در اندیشه تجدید استقلال فرهنگی و حفظ هویت ایرانی خود در آمیختگی با هویت تازه دینی بودند، بیکار ننشسته یکی دو قرن بعد از فروپاشی پادشاهی ساسانیان، از شرایط مناسب و فضای نسبتا باز فکری دوره بعداز مأمون عباسی، برای ترجمه آثار مکتوب فرهنگی ایران قبل از اسلام به زبان عربی استفاده کردند و همزمان همین کار را در مورد آثار فلسفی یونان باستان و میراث فرهنگی هند و بین النهرین به انجام رساندند؛ و همزمان دست بکار احیای زبان جدید فارسی دری شدند. این همه مقدمه شکل گیری نهضت تجدید حیات علمی فرهنگی یا رنسانی شد که بیش از سه قرن طلایی استمرار یافت. نهضتی درون زا و مبتکرانه که با آفرینش‌های ادبی، علمی، فلسفی، و عرفانی همراه بود. انگیزه‌های آن کوشش‌ها همه درونی و با هدف اعتلاء دوباره فرهنگ ایرانی در سطوحی بسیار برتر از قبل. آنان هر آنچه از تعالیم قرآن آموختند و یا از اندیشه‌های یونان و دیگر اقوام وام گرفتند جذب و درونی کردند و از آمیزش آن‌ها فراورده‌هایی بدیع و اصیل پدیدآوردند. آن زمان غرب حضور علمی فرهنگی چشمگیر جهانی نداشت تا ما با آنان در پیشرفت تمدنی و فرهنگی مسابقه دهیم و در نیمه راه آن‌ها از ما سبقت گیرند و ما عقب بمانیم. واقع آن است که ما از کسی عقب نماندیم بلکه «از ادامه پیشرفت بازماندیم» علت آن تغییرات منفی در شرایط رونی جامعه بود با غلبه ترکان فضا بسته و آزادی فر و عقیده به شدت محدود گردید و دانشگاه‌ها و مساجد که محل  بیان آزاد و تضارب  آراء گوناگون بود به تعلیم یک مکتب فقهی رسمی دولتی اختصاص داده شد، بعدهم یورش مفولان امنیت و آرامش را از کف مردم ربود. ادامه یافت و با آن تولید اندیشه و علم دچار رکود گردید. وقتی ما در فرهنگ و تمدن سازی در اوج بسر می‌بردیم اروپاییان شب تیره قرون وسطی را از سر می‌گذراندند. در خلال جنگ‌های صلیبی بود که اروپا دانش و روش تجربه علمی را از مسلمانان گرفت. و از طریق ترجمه‌های ایشان بود که با میراث فکری یونان و به آن دست یافتند.


این متفکر ایرانی در پایان افزود: کنکاش در علل عقب ماندن ما از آن‌ها به این نتیجه منجر شد که برای جبران عقب ماندن از غرب بای با شتاب و پی‌درپی مصنوعاتشانرا وارد و مصرف کنیم و از رفتار و ساختار‌های آن‌ها الگوبرداری نماییم، ولی آنها تولید و ابداع می‌کردند و جهشی پیش می‌رفتند و ما قرن‌ها بود که سرمایه‌های فکری و عقلی و روش شناختی تولید دانش را متروک گذاشته فراموش کرده بودیم و بدتر از آن نسبت به این فقدان و فراموشی آگاهی نداشتیم و نبودش را حس نمی‌کردیم، لذا وقتی پس از تحمل ضربه‌های سخت شکست سیاسی نظامی از غرب متوجه ضعف خود در مقایسه با برتری نظامی فنی آنها شدیم گزینه‌ای در برابر خود نیافتیم جز آن که با خرید محصولاتی که ظاهرا دلیل قوت شان بود، کمبودها را جبران و به آن‌ها برسیم، تا به خود می‌آمدیم فرسنگ‌ها از ما دروتر شده بودند. در صورتی که اگر سؤال از علل بروز وقفه و رکود در نهضت نوزایی فرهنگی خود ما را به شناخت آن‌ها رهنمون می‌شد و در صدد رفع آن‌ها و هموار کردن راه تجدید فعالیت‌های خلاق علمی و فرهنگی خود بر می‌آمدیم.
 
 
 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی