دیدارنیوز ـ هایدگر در رساله پرسش از تکنولوژی از عصری سخن به میان میآورد که در آن نه تنها انسان همه چیز را به منبعی برای مصرف تبدیل کرده بلکه خود انسان نیز در نهایت مشمول این نظم شده و به چیزی، چون ماده اولیه برای استفاده، فروکاسته شده است. این ویژگی دقیقا همان است که از نظر فیلسوفی، چون هایدگر سرشت ضد اخلاقی و ضد انسانی فرهنگ مدرن را برمیسازد. فرهنگی که بر مبنای خرد انسانی شکل و تکوین یافته بود، به قول نیچه بسیار از آنچه لازم بود، انسانی شد و از خلاف آمد عادت، دست به تخریب هویت انسانی زد.
پیتر هکر (استاد فلسفه در دانشگاه سیدنی در استرالیا) معتقد است: فرهنگی که نئولیبرالیسم به ارمغان آورده، فرهنگ جنگ برای به چنگ آوردن بیش از پیش است. او فکر میکند این فرهنگ سویههای اخلاقی و والای تمدن انسانی را به نفع ویژگیهای جانوری آن کنار گذاشته است. گفتگوی ایلنا با این استاد فلسفه را در ادامه میخوانید.
شما در یکی از مقالات خود نوشتهاید که فرهنگ عصر جدید، یعنی عصری که در آن قرار داریم، فرهنگ چنگ زدن، قاپیدن و ربودن است. این صورتبندی دقیقا چه معنایی دارد و چگونه به فرهنگ انسان مدرن گره میخورد؟
لقمهای درست کرده و آن را چنگ زده و میخورم. به نوشیدنی چنگ میزنم تا آن را با نهارم بنوشم. به دفتر کارم بازمیگردم، تا چرت کوتاهی بزنم. آری، من کاملاً درگیر فرهنگ چنگزنی شدهام. وقتی غذای خود را سر میز میخورید، شما نیز خواهید فهمید که در حال چنگ زدن به آن هستید. میتوان از خود پرسید که چه نوع فرهنگی تا به این اندازه به دنبال چنگ زدن به هرچیزی است که به چشم انسان میخورد؟ هرچه نباشد، دعوت همه به «چنگ زدن به مقداری غذا» وقتی به آن اندیشیده شود، بسیار عجیب جلوه میکند.
تعریف عالی این واژه در واژهنامۀ آکسفورد به ما نشان میدهد که چنگزنی تا چه حد در فرهنگ ما ریشه دوانده است: «به دست آوردن یا تسخیر ناگهانی و مشتاقانۀ چیزی و از آن خود کردن به شیوهای طمعکارانه یا بیپروا.» بدینسان، چنگزنی به مثابۀ یک فعالیت طمعکارانه خود را نشان میدهد: شیوۀ شدیداٌ طمعکارانهای برای به دنبال کار خود رفتن. برای ساختن زندگی خود. اما کدامین زندگی؟!
اگر از من بپرسید، میگویم زندگی صنعتی شده. زندگی رقابتی شده. این زندگی میگوید فقط چنگ بزن. این زندگی برای یلعیدن است. برای زود به چنگ آوردن. زودتر از بقیه چیزها را ار آن خود کردن. زندگیای که میگوید منابع محدود است، فرصتها کم است و رقیبان بیشمار.
«چنگزدن و رفتن» یک اصطلاح صنعتی برای میل فرضی مصرفکننده برای فرهنگ آسایشمحور متحرک امروز است و به نظر نمیرسد یک روند گذرا باشد. میتوانیم تا ابد وضعیت جامعۀ سرخوش از چنگزنی خود را توجیه کنیم، اما همچنین میتوانیم بکوشیم دریابیم که بنگاههای تبلیغاتی و بازاریابی، وقتی به ما میگویند به همه چیز چنگ بزنیم، دقیقاٌ منظورشان چیست.
این بنگاهها دقیقاٌ چه ویژگی در مردم دیدهاند که از آنها انتظار دارند به همه چیز چنگی زده و به دنبال کار خود بروند؟ شاید این شرکتها از ما میخواهند که ویژگیهای چنگزنندهها را یاد بگیریم. مصرفکنندههایی که با قاپ زدن و چنگ زدن جلو میروند؛ احتمالاٌ تصور آرمانی این شرکتها از بازار است. چنگ زدن، تا حدی، بسیاری از ویژگیهای سازوکار نولیبرالیسم و بازار آزاد را توضیح میدهد، چراکه از طریق تحریف معنای آن، این اصطلاح را به همۀ چیزهایی که مصرف میکنیم نیز تعمیم داده است. بدین معنا، ما حتی چنگ زدن را نیز مصرف میکنیم. این زندگی، دیگر زندگی انسانی نیست. بنا نبود انسان برای زیستن به این مرحله برسد. فرهنگ چنگ زدن، فرهنگ قاپیدن همان فرهنگ فست فودهاست: غذا خوردن نباید وقت گیر باشد، کافی است زنده بمانی. سیر شوی تا از قافله رقیبان عقب نمانی. این تصویر شما را یاد چه میاندازد؟ از نظر من؛ این وجه جانوری تمدن است. نئولیبرالیسم و اصالت سرمایه در اولین گام به انسان وعده رفاه و فراوانی داده بود، اما حالا اصل انسانیت او را نشانه رفته است حالا تمدن درخشان بشری را به کارزار بِکُش تا زنده بمانی، تبدیل کرده است.
بخشی از دلیل اینکه این اصطلاح تاکنون دوام آورده، این است که تصویر پرمشغلهای از ما ارائه میدهد؛ تصویری که آن را میپسندیم چراکه کل زندگی ما به کسب و کار اختصاص یافته است. چنگزنی کار خوبی است مخصوصاً اگر با هر دو دستمان چنگ بزنیم. چنگزنی به قدرت، به زمین، به سهام و غیره، اینها همه کوششهای فرصتطلبانهای در راستای حداکثرسازی نفوذ یا درآمد انسانها هستند. این فرهنگ دیگر با انسان کاری ندارد بلکه از اساس با جانورانی کاسب مشغول است. برای چنین فرهنگی دیگر فرقی نمیکند هدف علم باشد یا هر چیز دیگر؛ ما در نهایت باید در این رقابت باقی بمانیم و این رقابت همان ولع برای به دست آوردن است. البته نمونۀ کامل یک کاسبکار را نیز داریم یعنی، دونالد ترامپ.
آیا این مساله اخلاق بشری را با تهدید جدی و بحرانی عمیق مواجه نکرده است؟
در این مورد خاص، اندیشیدن به اینکه حق دارید به انسان دیگری چنگ بزنید، این خطر را دربردارد که شخص را به نوعی کالا تبدیل کند. چنگزنی، به این معنای حیرتانگیز آن، نشان از برخورداری از قدرت و سزاواری و در عین حال، فروکاستن آدمهای دیگر به اشیاست: اشیائی در خیابان که باید آنها را دور زد، اشیائی که صف یا ترافیک را در جلوی ما تشکیل میدهند و میتوانیم آنها را دور بزنیم، اشیائی که کشورمان را پرکردهاند و در حال پرکردن مناصب شغلی هستند. همۀ این حرفها، اگر ویژگی چنگزنی رئیسجمهوری، چون دونالد ترامپ وجود نداشت، اغراقآمیز مینمود.
امروز دیگر تهدید بزرگ این نیست که ما همه چیز را به کالا بدل کردهایم بلکه تهدیدی بزرگتر سربرآورده و آن؛ اینکه ما حتی از دیگران هم یک منبع برای مصرف ساختهایم. مساله این است که ما حتی همنوعان خودمان را هم به ابزار فروکاستهایم. این بحرانی است که سرمایهداری پدید آورده است. سرمایهداری حاد و هار دیگر هیچ مرزی را نمیشناسد. واقعیت این است که سرمایهداری منطقا و ضرورتا به همین جا باید ختم میشد. برخی گمان میکنند این نقص ذاتی اصالت سرمایه نبوده و بعدها تحریفی در آن ایجاد شده است، اما از نظر من، مساله کاملا برعکس است. سرمایهداری از اول همین بوده. چنگ بزن و پیش برو؛ و حالا کسانی که دم از بحران اخلاقی میزنند باید بدانند که این بحران اخلاقی نیست بلکه بحران در نوع نگاه ما به جهان است. بحران این است که وقتی چنگ زدن و رقابت اصالت یابد، اخلاق به امری ثانوی و در سایه و حاشیه بدل میشود. من با همکارم ائتلاف میکنم تا با تضییع حق همکار سوم بیشترین بهره را ببریم. این میزان بهره مبنای مشروعیت خود را از ایده نئولیبرالی میگیرد که چنگ برن و پیش برو چراکه اولویت با منافع تو هست.
اخلاق نئولیبرالی و لیبرالی در واقع در حقوق و قانون خلاصه میشوند. قانون مدنی چیزی جز تنظیمکننده مناسبات میان رقیبان نیست. اخلاق هم در آن هیچ جایی ندارد. اخلاق تنها در جایی امکان بروز دارد که چیزی ورای منافع و سرمایه اصالت به میدان بیابد. در نتیجه دیگران در یک فرهنگ چنگزنی هیچ احترامی ندارند. آنها گوشت و پوستهایی هستند برای کامیابی. این کامیابی تنها یک حد دارد و ان قانون است. اگر قانون شما را محدود نکند دیگر هیچ چیزی نمیتواند چراکه وجدان اخلاقی سرکوب شده است.