دیدارنیوز ـ سیدمحمد جواد هاشمی: انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نشان داده تاثیر انتخاب یک رئیسجمهور در آن کشور بر سیاست جهانی بسیار حائز اهمیت است. آمریکا کشوری است که اقتصاد نخست جهان را دارد و علیرغم عبور از دوران جنگ سرد و شکسته شدن فضای دو قطبی، از نظر قدرت نظامی نیز در صدر قرار دارد. تصور اینکه در کوتاه مدت جهان دو قطبی به جهان چند قطبی تبدیل شود، تصوری صرفا خوش بینانه است.
مهمترین رقبای بالقوه آمریکا عبارتند از چین، اتحادیه اروپا، روسیه و تا حدودی هند، اما مجموع توان این کشورها از جنبههای مختلف اقتصادی، نظامی و فرهنگی با آمریکا فاصله زیادی دارد. البته این نوشتار به مفهوم مرعوب شدن در برابر قدرت آمریکا نیست، اما واقعیت جهان سیاست چنین تصویری پیش روی مینهد. منتهی امکان استفاده از این قدرت الزاماتی دارد که همان الزامات شرایط تحرک کشورهای مختلف را روشن میسازد و ارتقا و نقش و کسب منافعشان را فراهم میکند. بنابر این نتیجه انتخابات آمریکا به دلایل مختلف برای اغلب کشورهای جهان حائز اهمیت است.
اینک که انتخابات ۲۰۲۰ ریاستجمهوری این کشور نزدیک است گمانهزنیها درباره انتخاب مجدد ترامپ شدت گرفته است و این پرسش مطرح میشود که آیا ترامپ برای دومین بار میتواند کلید کاخ سفید را در مشت خود نگهدارد؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چند مؤلفه توجه کرد:
۱. ترامپ در دور اول در رقابت با یک نامزد زن دموکرات پیروز انتخابات شد؛ نامزدی که در نظرسنجیها پیشتاز بود و پیروزی او تا حدودی قطعی به نظر میرسید، بنابر این به نظر میرسد مولفه زن بودن به تنهایی که برگ برندهای برای رقیبان ترامپ نباشد. اینکه گفته میشود اگر جو بایدن با یک معاون زن، رقابت را پیش ببرد ممکن است برنده انتخابات شود استدلالی نیست که بتواند اقناع کننده باشد. در دورههای انتخاباتی گذشته سارا پلین نیز بخت خود را برای نامزدی آزمود، اما حتی در رقابتهای درون حزبی نیز ناکام ماند و هیلاری کلینتون هم در دوره گذشته نتوانست توفیقی به دست آورد.
۲. ترامپ با رسانهها میانه خوبی ندارد و تبلیغات آنان علیه او است. اما ترامپ در دور نخست نیز همین رویه را دنبال کرده بود و توانست با توئیتر به مصاف غول رسانهها برود و برنده میدان باشد. او در دوران ریاستجمهوریاش نیز به روش خود توانست علیرغم مخالفت با رسانهها آنها را مدیریت کند و در اغلب موارد نتایج دلخواه خود را به دست آورد، نظیر آنچه که به عنوان رسوایی اوکراین حتی تا نزدیک استیضاح پیش رفت، اما آن دوران را نیز با موفقیت گذراند.
۳. برخی از تحلیلگران رسوایی اخلاقی و سیاسی ترامپ را از جمله دلایل عدم انتخاب مجدد او برمیشمارند. اما اگر به سابقه رسواییهای ریاستجمهوری در آمریکا توجه شود ملاحظه میگردد که نتیجه داوری مردم با آنچه که کارشناسان میاندیشند متفاوت است. رونالد ریگان با رسوایی ایران کنترا روبرو شد، اما در نظرسنجیها او در میان مردم یکی از محبوبترین رئیس جمهورهای آمریکا است. بیل کلینتون نیز که با رسوایی اخلاقی مونیکا لاوینسکی مواجه شد از نظر ۶۵ درصد مردم آمریکا محبوبیت دارد و او نیز در مجموع یکی از محبوبترین رئیسجمهورهای آمریکاست. دوران این دو رئیسجمهور آمریکا از نظر اقتصادی بهترین دورهها را به خود دیده است.
۴. موضوع سیاه پوستان مسئله دیگری است که برخی از کارشناسان از آن به عنوان مانع عمده برای انتخاب مجدد ترامپ یاد میکنند. بهخصوص در دوره ترامپ خیزش سیاه پوستان با شعار «زانویت را بردار تا نفس بکشم» توجه جهان را به نوعی تبعیض نژادی در آن کشور جلب کرد. البته نظیر این وقایع در دوران اوباما هم رخ داده بود؛ بنابراین توجه به یک نکته ظریف حائز اهمیت است و آنکه رئیسجمهوری که فرمان به لغو برده داری داد آبراهام لینکلن بود که یک جمهوری خواه است و جان خود را در این راه نهاد. این سابقه مبارزه علیه برده داری و الغای آن از نظر فرهنگی نمیتواند نادیده گرفته شود. از سوی دیگر قوانین آمریکا نشان داده است که یک سیاه پوست مسلمانزاده – باراک حسین اوباماـ امکان رسیدن به بالاترین مقام آمریکا را دارد و آنچه که از آن به عنوان تبعیض نژادی یاد میشود موضوعی فرهنگی است. به باور سیاستمداران شعار «آمریکا کشور فرصتهاست» که با رویای آمریکایی ممزوج شده است از منظر قوانین و نهادها به نظر میرسد که امر قابل قبولی باشد، اما موضوع تبعیض نژادی پدیدهای است که از نظر سیاسی نمیتواند لطمه قابل توجهی وارد کند. بهخصوص آنکه اگر در آمریکا نژاد سیاه و سفید در برابر هم قرار گیرند طرفداران خفته ترامپ هم به میدان خواهند آمد و امکان اینکه تعداد آنان از تعداد مخالفان سیاه پوست او بیشتر باشد بعید به نظر نمیرسد. مجموع جمعیت سیاه پوستان آمریکا طبق آمار حدود ۱۴ درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل میدهد.
۵. نهادهای قدرتمندی که در آمریکا شکل گرفتهاند مانع شکل گیری استبداد داخلی بودهاند؛ چنانکه ترامپ با وجود تمایل به خودکامگی در موارد بسیاری نتوانسته است حتی از قدرت قانونی خود به صورت علنی به نفع خود استفاده کند. نمونه اخیر آن تمایل او برای جلوگیری از توزیع کتاب جان بولتون و همچنین کتاب مری ترامپ برادرزادهاش است که دادگاه به نفع مولفان کتاب مبنی بر مجاز بودن توزیع کتابها رای داد.
۶. در دهههای اخیر بوش پدر یک دوره رئیسجمهور بوده است که بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که او از نظر زمانی دچار بدشانسی شد در حالی که به شکل سنتی رئیسجمهورهای آمریکا دو دورهای هستند و اگر زمانه درستی بود او نیز بار دیگر انتخاب میشد. «در دوران حضور جورج بوش پدر دیوار برلین فرو ریخت و محبوبیت این رئیسجمهوری به دنبال جنگ اول خلیج فارس افزایش یافت. با این وجود، بحران اقتصادی طولانی موجب شد او مالیاتها را بالا ببرد، تصمیمی که با واکنش سخت حزب جمهوریخواه روبرو شد. انتخابات ۱۹۹۲ که بوش پدر در آن شکست خورد، راس پروت، نامزد مستقل هم حضور داشت و آرا را تقسیم کرد و بوش رقابت را به بیل کلینتون کاریزماتیک باخت. لری ساباتو، مدیر مرکز سیاسی دانشگاه ویرجینیا معتقد است بوش هم قربانی زمان انتخابات و هم قانون وجود فاصله مشخص بین دو دوره انتخاباتی شد. ساباتو میگوید: "مارگارت تاچر توانست جنگ فالکلند را تبدیل به سرمایهای برای خودش کند، اما جورج بوش پدر نتوانست این کار را با جنگ اول خلیج فارس انجام دهد. اگر او میتوانست این کار را بکند، برنده میشد».
از نظر ساباتو، آخرین رئیسجمهوری تک دورهای آمریکا بیشتر از اینکه به دلیل ضعفهای خودش در دومین انتخابات شکست بخورد، قربانی شرایط نامساعد زمانهاش بود. ساباتو معتقد است کارتر آن قدر بد شانس بود که در دوران بحران اقتصادی جهان به قدرت رسید و فورد هم (که بعد از استعفای نیکسون به قدرت رسید) فقط دو سال و نیم برای نشان دادن خودش وقت داشت. او گفت: «اتفاقهای مختلف، آنها را در موقعیتهای بدی در زمان نامناسب قرار داد». (منبع بی بی سی)
با توجه به دلایل فوق درباره انتخاب مجدد ترامپ کدام پیشبینی به واقعیت نزدیکتر است؟
اگر مجموع دلایل فوق به عنوان پازل انتخاباتی رئیسجمهوری آمریکا در نظر گرفته شود میتوان به این جمعبندی رسید که:
الف: در جامعه آمریکایی مهمترین اصل برای دادن رای و انتخاب نامزد مناسب وضعیت اقتصادی است. هر چهرهای که بتواند به بهبود اقتصادی کمک کند و برنامههای عملی برای ارتقا جایگاه اقتصادی داشته باشد امکان تصاحب رای بیشتری خواهد داشت.
ب: کشور آمریکا در چهارچوب نظریه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و بازار آزاد اداره میشود و مردم آن کشور نیز این روش مدیریت را پذیرفتهاند. به نظر میرسد که هم طبقه کارگر و هم طبقه متوسط و هم ثروتمند به برنامههایی تمایل نشان میدهند که در چهارچوب ارزشهای لیبرالی بهترین برنامههای اقتصادی را ارائه نمایند. به عبارت دیگر افرادی نظیر برنی سندرز که در حزب دموکرات تلاش داشت با گرایشهای سوسیالیسی کسب جایگاه نماید حتی نتوانست در رقابتهای درون حزبی توفیقی کسب نماید؛ بنابراین به نظر میرسد که ارزشهای لیبرالی همچنان در میان رای دهندگان آمریکایی جذابیت دارد و در این ابراز تمایل تفاوتی میان طبقه کارگر و طبق سرمایه دار نیست. کسانی که دلباخته جذابیت نظرات برنی سندرز و امثال او هستند صرفا دلخوش به تمایلات خود هستند چرا که دیدگاههای امثال سندرز حتی در رقابت درون حزبی نیز حائز اکثریت آرا نشده است.
ج: جو بایدن پیش از این در دو دوره برای انتخابات ریاست جمهوری بخت خود را آزموده است. او در سالهای ۱۹۸۸ و ۲۰۰۸ برای کسب کاندیداتوری حزب دمکرات تلاش کرد و در آنها ناکام ماند. در ژوئن ۱۹۸۷ در دوران رونالد ریگان، نامزدی خود را برای انتخابات ۱۹۸۸ اعلام کرد. او در نهایت در سپتامبر ۱۹۸۷ به دلیل فشار رسانهای پیرامون سرقت ادبی یکی از سخنرانیهای کمپین خود، از ادامه نامزدی انصراف داد. به نظر نمیرسد که او در طول این سالها اقدام و فعالیتی کرده باشد که بتواند پیشینه او را از یادها محو کند، مگر آنکه بتواند از جایگاه شخصیتی، چون میشل اوباما بهره ببرد که به صورت شخصی محبوبیت بسیاری در میان مردم و به خصوص زنان دارد.
د: طبق آمارهای منتشره از سوی سازمانهای رسمی آمریکا، اشتغال در دوره ترامپ بهبود و بیکاری کاهش یافت. اگر به صحت این آمار بتوان اعتماد کرد، ترامپ مهمترین فاکتور کسب آرا در انتخابات را داراست. اما مشکل عمده او وضعیت کرونایی است که با آن روبروست. در دنیای سیاست سه ماه به اندازه سه سال میتواند تاثیرگذاری داشته باشد. اگر ترامپ توانسته باشد یا بتواند در این چند ماه برنامه منسجمی برای حمایت از خسارت دیدگان کرونا اجرا نماید و به اقتصاد مطابق با وضعیت موجود سروسامان دهد امکان آن که کلید کاخ سفید را برای یک دوره دیگر حفظ کند وجود دارد. از سوی دیگر او پول لازم برای صرف در تبلیغات انتخاباتی را دارد و جایگاه ریاستجمهوری هم امکان برتری موقعیتی را به او میدهد. بررسی تمایل رای دهندگان در دورههای مختلف ریاستجمهوری آمریکا نشان میدهد که برای آنان حفظ حقوق بشر، رعایت حقوق زنان و رعایت حقوق و آزادیهای مدنی و دغدغههایی که در جوامع اقتدارگرا مورد توجه است یک امر بدیهی است و نهادهای قدرتمندی نیز از این سرمایههای لیبرالی محافظت میکنند. داوری عموم مردم آمریکا درباره مدیریت سیاسی جامعه، با آنچه که روشنفکران و فعالان ایدهآلیست میاندیشند تفاوتهای قابل تاملی دارد. اگر ترامپ نتواند بار دیگر از کاخ سفید، رسانهها را با توئیتهای پیدرپی به سخره بگیرد، تنها از نظر زمانی بدشانسی آورده و فقط در زمانه نامناسبی با این کارزار مواجه شده است.