تیتر امروز

بچه‌ها! نخندین!
افاضات اضافه

بچه‌ها! نخندین!

عوام‌الملک در هفته‌ای که گذشت از حمایت مردم و خواص از یک طرح جدید نوشته و ترانه‌ای هم به گوشش رسیده که می‌گفت: "بچه‌ها! نخندین!"
"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» می‌پردازد؛

نگاهی پخته­‌تر به مسائل افغان­‌های مهاجر در «شکستن همزمان بیست استخوان»

در رابطه با این مسئله اجتماعی­ که محمودی روی آن دست گذاشته، باید به فروشنده کلیه ایرانی که در جایی از فیلم، عظیم به سراغش می ­رود اشاره کرد. پس از کشمکش ­های فراوان بر سر هزینه فروش کلیه، دقیقا همانجا که مخاطب، کلافه از موضوع تکراری فقر و فروش اعضای بدن به فیلم می ­نگرد، ناگهان فیلم یکی از مورد بحث­‌ترین تبصره ­های قانونی کشور را مورد نقد قرار می­ دهد. پس از اینکه فروشنده ایرانی، حاضر به فروش کلیه می­ شود و مبلغ را می ­پذیرد، در بیمارستان متوجه می­ شوند که شهروند ایرانی نمی­ تواند به اتباع خارجی عضو اهدا کند. چرایی این مسئله نیز در فیلم به شکل کنایه آمیزی پاسخ داده نمی­ شود. جالب آنجاست که این سوال بدیهی را نه کاراکتری از قشر روشنفکر جامعه، که کارگر شهرداری با تعجب از کارمندان بیمارستان می ­پرسد.

کد خبر: ۲۴۶۹۱
۰۸:۴۲ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸

دیدارنیوزـ ایمان رضایی: برادران محمودی پس از تجاربی که با «رفتن» و «چند متر مکعب عشق» نسبت به فیلمسازی در رابطه با آنچه که افغانی­‌ها در ایران از سر می­ گذرانند کسب کردند، حالا با نگاه و حرکتی جدی­‌تر، «شکستن همزمان بیست استخوان» را به ارمغان آورده اند که از جهاتی قابل دفاع است، چراکه این بار موضوع از شعار‌های نژادپرستی و مسائلی که صرفا مربوط به مهاجرت و مادیات است فراتر رفته و اثری نسبتا انسانی ­تر و جدی­‌تر را حاصل شده است.

 

نگاهی پخته­‌تر به مسائل افغان­‌های مهاجر در «شکستن همزمان بیست استخوان»

ماجرا از این قرار است که عظیم، پس از آنکه از تصمیم برادرش مبنی بر مهاجرت به آلمان و نبردن مادرشان به آنجا خبردار می­ شود، آشوبی به پا کرده و مادرش را به خانه خودش می­ آورد. اما چندی بعد متوجه می­ شود که رونا (مادر) بر اثر بیماری­‌هایی خاص، هر دو کلیه خود را از دست داده و قریب به مرگ می ­باشد. هسته اصلی قصه نیز آنجا خودنمایی می­ کند که عظیم با تمام عشقی که به مادر خود دارد، آیا حاضر است با وجود بیماری خود، کلیه ­هایش را تقدیم او کند و خطر را به جان خود بخرد یا خیر؟ اینگونه است که موضوع فیلم، از شعار‌های صرف اجتماعی فاصله گرفته و دوراهی ­های انسانی/فلسفی مقابل کاراکتر‌ها قرار می­ دهد و تاثیری که روی مخاطبش می ­گذارد، تاثیری انسانی است تا اجتماعی. ضمن اینکه شخصیت­ عظیم با محوریتی که در فیلمنامه دارد، کاراکتری به شدت قابل باور و ملموس بوده و به همین دلیل است که اتفاقات پیرامون آن­ را جدی می‌توان گرفت و شخصیت­‌های اطرافش را نیز هرچند کمی سطحی ­تر پرداخت شده اند، اما، چون در فرع­ هستند، باور کرد.


علاوه بر مسائل مربوط به فیلمنامه، اثر اخیر جمشید محمودی به عنوان کارگردان، از لحاظ ساختار فنی/سینمایی نیز یک سر و گردن بالاتر از آثار پیشین او قرار دارد که احتمالا بی­ ربط به حضور کوهیار کلاری به عنوان فیلمبردار و قاب ­های خیره کننده او در بعضی اوقات نباشد. در بخش ­هایی از فیلم، تصویر به مثابه زبانی مستقل، به بازگویی وضعیت حاضر می­ پردازد. همچنین تُنالیته رنگ­‌ها در فیلم نیز با دقت در راستای آنچه که فضای فیلم می ­طلبد تنظیم شده ­اند و همه چیز دست به دست هم داده تا «شکستن همزمان بیست استخوان» را بتوان فیلمی مقبول از لحاظ فنی دانست.

 

نگاهی پخته­‌تر به مسائل افغان­‌های مهاجر در «شکستن همزمان بیست استخوان»

در رابطه با این مسئله اجتماعی­ که محمودی روی آن دست گذاشته، باید به فروشنده کلیه ایرانی که در جایی از فیلم، عظیم به سراغش می ­رود اشاره کرد. پس از کشمکش ­های فراوان بر سر هزینه فروش کلیه، دقیقا همانجا که مخاطب، کلافه از موضوع تکراری فقر و فروش اعضای بدن به فیلم می ­نگرد، ناگهان فیلم یکی از مورد بحث­‌ترین تبصره ­های قانونی کشور را مورد نقد قرار می­ دهد. پس از اینکه فروشنده ایرانی، حاضر به فروش کلیه می­ شود و مبلغ را می ­پذیرد، در بیمارستان متوجه می­ شوند که شهروند ایرانی نمی­ تواند به اتباع خارجی عضو اهدا کند. چرایی این مسئله نیز در فیلم به شکل کنایه آمیزی پاسخ داده نمی­ شود. جالب آنجاست که این سوال بدیهی را نه کاراکتری از قشر روشنفکر جامعه، که کارگر شهرداری با تعجب از کارمندان بیمارستان می ­پرسد. اینکه چرا ایرانی ­ها حق اهدای عضو به اتباع خارجی را ندارند مشخص نمی­ شود، اما تاثیر این قانون بحث برانگیز را در ادامه فیلم به وضوح شاهدیم. فیلمنامه روی این مسئله فوکوس نمی­ کند و بدون پافشاری چندان از آن می­ گذرد و اینجاست که مسئله اجتماعی فیلم به مسئله انسانی تبدیل می­ شود. حالا عظیم که گروه خونی مطابق با مادرش دارد و می ­تواند کلیه ­اش را به او اهدا کند، دچار یک بحران فردی می­ شود. خود عظیم دچار دیابت است و اهدای کلیه می­ تواند برای او نیز در سال­های آینده خطرآفرین باشد. دوراهی اصلی فیلمنامه نیز اینجا به وجود می ­آید.

 

نگاهی پخته­‌تر به مسائل افغان­‌های مهاجر در «شکستن همزمان بیست استخوان»

اما «شکستن همزمان بیست استخوان» که با نام بین ­المللی «رونا، مادر عظیم» در سطح جهان اکران می­ شود، هرچند که بی عیب و ایراد نیست و گاهی دچار عوام­ گرایی‌های خاص خود می­ شود، اما تاثیری که از فضا و شخصیت­‌های خود می­ گیرد را می‌بایست قدر دانست. به هر شکل، ژانر اجتماعی شامل مولفه ­ها و مشخصه­‌هایی است که نباید به دلیل اشباع در سینمای ایران، آن‌ها را جدی­ نگرفت و اتفاقا بهتر آن است که به اَشکال درست آن توجه نمود که این بار برادران محمودی در «شکستن همزمان بیست استخوان» به این شکل درست تا حدودی نزدیک­تر شده­ اند.

 

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی