دوربین روی دست، این بار به طوری دلنشین در فیلم جواب داده است. بازیها خود به خود در چنین دوربین و در چنین فرمی به شکلی رئال و باورپذیر خودنمایی میکنند و کاراکترها، به دلیل حجم افزایش یافته شوخیها و مسائل احساسی به وجود آمده، به مخاطب نزدیکتر میشوند، حتی اگر مربوط به دنیاهای عقیدتی متفاوتی باشید. مهدویان، قهرمان ساختن را بلد است و این قهرمان سازیها با رایحه حماسی و افراطیِ بازی با اطلاعات، در "رد خون" حسی درست از میهن پرستی شکل میدهد که دقیقا برعکسش را در "لاتاری" دیده بودیم.
دیدارنیوزـ ایمان رضایی: ماجرای نیمروز (رد خون)، اثری است درگیر کننده، خوش ریتم، خوش ساخت و تاثیرگذار که مخاطبش را مخصوصا در پایان، با موسیقی خوب تیتراژ و موقعیتی که رقم میزند درون یک سیاهچاله احساسی می اندازد. اما مبحث مورد بررسی در این فیلم، آن است که آیا اصلا میتوان "رد خون" را یک اثر سینمایی شمرد یا خیر؟ البته از این حیث که مهدویان یک دوربین دکوپاژ شده دارد و چند شخصیت نامگذاری شده و یک ایده خوب داستانی، استانداردهای خلق یک اثر سینمایی را رعایت کرده، اما آنچه تعجب برانگیز است، این است که هیچکس هیچ نگاه سینمایی و اظهار نظر سینمایی در مورد "رد خون" ندارد. درواقع، چون خود فیلمساز از دریچه سیاست وارد سینما میشود و سینما را ابزاری سیاسی در نظر میگیرد، مخاطبش نیز چیزی از سینما نمیفهمد و صرفا محتوای سیاسی اثر را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. تمام تلاش نگارنده بر آن است که با عدم ورود به ادعاهای سیاسی/تاریخی کارگردان، "رد خون" را صرفا از بُعد سینمایی و هنری آن بررسی کند، اگر که مقدور باشد...!
طبق معمول، مهدویان ایده داستانی فرعی خود را در خلال بحبوحه جنگ و استراتژیهای وزارت اطلاعات پرورش میدهد و این بار دست روی ایده بدی هم نگذاشته است. "سیما"، خواهر کمال و همسر افشین (که هر دو در اطلاعات مشغولند) برای جنگ به جبهه رفته که پس از اسیری، به خدمت مجاهدین خلق درآمده و حالا مقابل همسر و برادر خودش قرار گرفته است. از طرفی، مجاهدین مشغول طرح ریزی برای حملاتی خودمختار به خاک ایران بعد از قطعنامه هستند که سیما را نیز با خود برای جنگ به ایران می آورند. تقابل یک خانواده، که نیمی از آن در یک جبهه و نیمی از آن در جبهه مقابل است، ایده ای است که کمتر در سینمای ایران روی آن دست گذاشته شده است.
شخصیتهای اصلی فیلم، که از همان قسمت اول ماجرای نیمروز به اینجا ترنسفر شده اند، به کمال (هادی حجازی فر) و صادق (جواد عزتی) و عباس (حسین مهری) محدود شده است و دو شخصیت کلیدی دیگر به این جمع اضافه شده اند، یکی افشین (محسن کیایی) و دیگری سیما (بهنوش طباطبایی). کمال، بیشترین بار تکه های کمدی اثر را به دوش میکشد. البته گاهی از افراطی بودنش خنده تان میگیرد، زمانی که ادعا دارد "جنگ نعمت است" یا زمانی که بر سربه کار نبردن واژه کرمانشاه و جایگزین کردن باختران، دعوا می کند. همچنین با گریزی به قسمت قبلی، دائم مدعی است که باید به او احترام گذاشته شود، چون موسی خیابانی را با تیر زده است. از طرفی افشین، که شنود مخابراتی را به عهده دارد، همسری عاشق و منتظر است که خیلی به شمایل و تیپ کیایی نمیخورد و گاهی علیرغم جدی بودن هایش، پیش زمینهای خنده آور در ذهن مخاطب ایجاد میکند.
دوربین روی دست، این بار به طوری دلنشین در فیلم جواب داده است. زوم اینها و پنینگهای دستی، با فیلتر دهه شصتی تصویر، حالتی مستندگونه به فیلم داده اند که البته سبک انحصاری مهدویان محسوب میشوند. بازیها خود به خود در چنین دوربین و در چنین فرمی به شکلی رئال و باورپذیر خودنمایی میکنند و کاراکترها، به دلیل حجم افزایش یافته شوخیها و مسائل احساسی به وجود آمده، به مخاطب نزدیکتر میشوند، حتی اگر مربوط به دنیاهای عقیدتی متفاوتی باشید. مهدویان، قهرمان ساختن را بلد است و این قهرمان سازیها با رایحه حماسی و افراطیِ بازی با اطلاعات، در "رد خون" حسی درست از میهن پرستی شکل میدهد که دقیقا برعکسش را در "لاتاری" دیده بودیم.
جواد عزتی، همچنان امیدوار کننده است. بعد از آن گنده لاتِ پر از زخمِ "جاندار"، حالا در نقش یک اطلاعاتیِ همه کاره، هم جذبه و پرستیژ یک اطلاعاتی را دارد و هم محبوبیت و جذابیتِ یک دلسوزِ مملکت.
اما همچنان اینکه مهدویان در مستندسازی، موفقتر و کارآمدتر از فیلمسازی در سینماست را تکرار میکنم. سینما جای تخلیه عقاید سیاسی، مذهبی یا حتی فلسفی و جامعه شناسی نیست. تمامی این برچسبها، باید ابتدا در سینما حل شده و در خدمت اثر در بیایند (نه اینکه سینما را به خدمت آنها در آوریم). به طور کلی هرچند که "رد خون" تاثیر حسی/عاطفی خود را میگذارد و اطلاعاتی از دوران درگیری ها با مجاهدین را به مخاطبش ارائه میکند، اما فیلم بستر اطلاعات نیست، همانقدر که به قول صادق، جنگ کار اطلاعات نیست...
تیزر فیلم "رد خون" :
تیکه جالبیه !! چطور وقتی سینما در نقش اپزوسیون نظام عمل میکنه و فیلمهایی مثل فروشنده ، جادایی نادر از سیمین و ... که فقط با داستان و بازیگرای بازیگرانش معتبر شده و چیز خاصی از تکنیک های سینما ندارن میشن اثر هنری ولی وقتی یک واقعیت تاریخی با کلی از تکینک های سینمایی روز دنیا به نمایش در میاد که هم مخاطب داره و هم هدف روشنگری (که اهداف کلی سینما محسوب میشن) میشن تخلیه سیاسی. کی میخواهید درست بشید