
جناب سید حسن خمینی اخیرا در سخنانی به نفوذ گسترده قدرتهای خارجی در دوران پهلوی پرداخته و مدعی شدند که پیش از انقلاب «هر کسی در سفارت خانهها پیدا میشد نوکر آنها میشد»؛ و سپس با اشاره به تعدد این افراد در آن دوران، برای اثبات سخن خود، افرودند «کسی را سراغ دارم که مترجم سفارت انگلیس بوده و بعدا وزیر نفت ایران شده است».
دیدارنیوز-مهرداد جهانگیری* : جناب سید حسن خمینی اخیرا در سخنانی به نفوذ گسترده قدرتهای خارجی در دوران پهلوی پرداخته و مدعی شدند که پیش از انقلاب «هر کسی در سفارت خانهها پیدا میشد نوکر آنها میشد»؛ و سپس با اشاره به تعدد این افراد در آن دوران، برای اثبات سخن خود، افرودند «کسی را سراغ دارم که مترجم سفارت انگلیس بوده و بعدا وزیر نفت ایران شده است».
کاری به موارد متعددی که ایشان نامی از آنها نبردهاند، ندارم. صرفا، اما پیرامون همین یک موردی که بعنوان نمونه به آن اشاره کردهاند، ذکر چند نکته خالی از لطف نیست.
نخست اینکه اساسا «وزارت نفت» پس از انقلاب تأسیس شد و تا پیش از آن، صنعت نفت تحت مدیریت شرکت ملی نفت ایران بود و بالاترین مقام آن نیز مدیر عامل شرکت نفت بود و نه وزیر نفت!
شاید بگویید که این صرفا یک اشتباه لفظی بوده و منظور جناب سید حسن در واقع همان بالاترین مقام نفتی ایران در آن سالهاست و نباید با این ایرادات شکلی سخیف، محتوای پرمغز سخن او را تخطئه کرد!
برای بررسی دقیقتر محتوای سخن سید، بهتر است نگاهی به فهرست مدیران ارشد نفت ایران پس از ملی شدن این صنعت بپردازیم.
یک: مهندس مهدی بازرگان، رئیس دانشکده فنی و اولین نخستوزیر پس از انقلاب
دو: مرتضیقلی خان بیات، ملقب به سهامالسلطان
سه: عبدالله انتظام، فرزند انتظام السلطنه
چهار: دکتر منوچهر اقبال
پنج: هوشنگ انصاری
قطعا منظور جناب سید حسن از وزیر مورد نظر، مهندس بازرگان نیست. تکلیف سهام السلطان و عبدالله انتظام نیز که روشن است. دو اشرافزادهای که نهتنها هیچگاه نیازی به شغل مترجمی نداشتند، که احتمالا کلی مترجم در خدمت خود آنها و خاندانشان بودند!
دکتر اقبال نیز فرزند مقبل السلطنه خراسانی، از رجال پرنفوذ خراسان بود و پس از اتمام تحصیلات پزشکی در فرانسه و بازگشت به ایران همیشه در سمتهایی، چون استانداری و وزارت بهداری و راه و پست و فرهنگ و سرانجام نخستوزیری مشغول بود.
این وسط تنها هوشنگ انصاری است که برخلاف نمونههای قبلی، خاندان متنفذ و ثروتمندی نداشت و در جوانی برای یکی دو هفته به مترجمی مشغول بود. اما نه برای سفارت انگلیس، بلکه برای پادشاه ایران و باز نه به انگلیسی، که به ژاپنی!
مگر اینکه عاشقان سید حسن بگویند این نیز یک اشتباه لفظی بوده و مقصود حضرت آیتالله همان ژاپن بوده و مشکل از ماست که از نفوذ گسترده ساواژ (سازمان اطلاعات و امنیت ژاپن) در ایران عصر پهلوی بیخبریم!
گفته میشود رضاشاه که بسیاری از حضرات بیسوادش میخوانند، پس از رسیدن به سلطنت، علیرغم کار روزانهی سنگین و سرکشی از پروژههای متعدد عمرانی، هرشب قبل خواب ساعتی را به مطالعه تاریخ ایران و سرگذشت رهبران نامدار جهان میپرداخت.ای کاش اکنون نیز زعمای قوم، خصوصا علمایی که ظاهرا مشغلهای هم ندارند، اندکی تاریخ بخوانند تا لااقل بدیهیات تاریخ صدسال اخیر ایران را بدانند!
به قول حافظ: جای آن است که خون موج زند در دلِ لعل!
*روزنامهنگار