در پی طرح موضوع «وفاق ملی» در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران، از سوی مسعود پزشکیان از همان روزهای نخست آغاز به کار دولت چهاردهم جمهوری اسلامی، باشگاه اندیشه، میزبان یک همایش مفصل پنج روزه با عنوان «امکان و امتناع وفاق ملی در ایران امروز» بود.
دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: در پی طرح موضوع «وفاق ملی» در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران، از سوی مسعود پزشکیان از همان روزهای نخست آغاز به کار دولت چهاردهم جمهوری اسلامی، باشگاه اندیشه، میزبان یک همایش مفصل پنج روزه با عنوان «امکان و امتناع وفاق ملی در ایران امروز» از تاریخ روز چهارشنبه ۳۰ آبان تا چهارم آذر بود که در آن، برای این چهار پنج روز، از ۲۶ تن از اهالی فلسفه و جامعه شناسی و علوم سیاسی و آینده پژوهی دعوت به عمل آورد تا در خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی در محل باشگاه اندیشه به چیستی وفاق ملی بپردازند و به پاسخ این پرسش که آیا در این شرایط سیاسی و اجتماعی ایران، امکان تحقق این وفاق مدنظر رئیس جمهور وجود دارد یا خیر؛ و اگر ندارد موانع پیش روی وفاق ملی چیست و کدام اند؟
همایش جامع و دربرگیر و با این مراقبه و هدف که بالاخره در طی این سلسله نشستهای چندروزهی «وفاق محور»، ناگفتهای از معنا و مفهوم راستین وفاق اجتماعی و ملی؛ و در ادامه، امر مغفولی از امکان یا امتناع وفاق یادشده نماند.
در روز نخست برگزاری این همایش، اولین پنل، با عنوان «وفاق اجتماعی و صلح اجتماعی» از طرف گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران ارائه شد و حسن امیدوار، مدیر گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران، دبیر علمی پنل، ابتدا درباره اهمیت نشست و طرح موضوع همایش (وفاق ملی و صلح اجتماعی) و جوانب مربوطه پرداخت و گفت: «با نام خداوند حقیقت و زیبایی گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران، یک گروه علمی، تخصصی است که در راستای رسالت علمی خود تلاش دارد ضمن سهیم شدن در پیشرفتهای علمی، بینش صحیحی نسبت به نیاز جامعه ایران به صلح را فراهم آورد و در این نشست نیز با بررسی علمی مفهوم وفاق اجتماعی، تاریخچه و نسبت آن با صلح اجتماعی، بنا داریم از زوایای مختلف به امکان و امتناع وفاق ملی در ایران امروز بپردازیم.
در ادبیات صلح، با مفاهیم صلح منفی و صلح مثبت مواجه ایم که صلح منفی به عدم خشونت مستقیم (نبود جنگ) اشاره دارد، ولی در صلح مثبت به عدم خشونت مستقیم و غیر مستقیم (خشونتهای ساختاری) و به وجود عدالت اجتماعی اشاره دارد به تعبیری یکی از تعاریف صلح مثبت یا صلح اجتماعی، وفاق اجتماعی و تعادل اجتماعی است که عنصر اصلی آن برابری و احترام به حقوق بشر، عدم تبعیض جنسیتی، قومی، مذهبی، زبانی، محیط زیست و ... است.
در نگاهی به تاریخچهی مفهوم وفاق (همبستگی) میتوانیم بگوییم که مفهوم حقوق همبستگی، یک مفهوم حقوقی است که در سال ۱۸۶۳ «پیر لرد»، مفهوم حقوق همبستگی را از حقوق دانان وام گرفت و آن را به اصل سازماندهی اجتماعی تبدیل کرد، به تدریج، با ادغام آن در حوزهی فلسفه سیاسی، بنیانگذاران جامعه شناسی، آگوست کنت و امیل دور کیم نیز با قرار دادن مفهوم همبستگی در قلب آثار خود، به خصوص دورکیم در تز دکترای خود در مورد تقسیم کار اجتماعی در سال ۱۸۹۳ قبل از تمایز معروف خود، بین همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیک به طرح این پرسش پرداخت که چرا فرد در حالی که خود مختارتر میشود، بیشتر به جامعه وابسته است؟
با توجه به اینکه وفاق، موجبات ایجاد به هم پیوستگی آگاهانهتر در یک گروه و همبستگی بیشتر آن را فراهم میکند، برخی از متفکران جامعه شناسی به شدت، بر اهمیت وفاق به عنوان اساس ثبات اجتماعی تاکید ورزیدند.»
امیدوار، در بارهی امکان و امتناع وفاق در ایران امروز نیز گفت: «در مطالعه تاریخچهی پیشینیه این جنس فراخوانها نسبت به وفاق ملی، انواع لفاظیهای دولتهای مختلف در کشورهای گوناگون صورت پذیرفته و حتی پیشنهاد تشکیل وزارت همبستگی نیز مطرح شده است، بدون آنکه دقیقا مشخص شود که این وفاق ملی دقیقا چه چیزی است.
معمولا دو نکته در این فراخوانها برجسته است. یک: معمولا از طرف دولت یا گروههای ذینفع مختلف صورت گرفته است. دوم: اینکه معمولا این امر برای تشخیص و پاسخ به نیروهای گریز از مرکز و فردی کننده جامعه و تهدیدات حادِ در آستانهی زوال یا فروپاشی همبستگی اجتماعی ارائه میشود که با عدم تعادل اجتماعی مواجه شده است. چون یک جامعه با وفاق اجتماعی یک جامعه همگن است که دارای تعادل اجتماعی است و روابط مثبت دوسویهای بین حاکمیت و ملت حاکم است.
اما در کشور ما شواهد متعدد میدانی نشان میدهند که فقدان عدالت اجتماعی بر محیط اجتماعی تاثیرات مخربی گذاشته است و منجر به ناپایداری تعادل اجتماعی گروههای اجتماعی و عدم بالانس اجتماعی شده است که بسیار هولناکتر از ناترازیهای بخشهای بودجه و برق و بنزین و گاز و ... است. ما اینک شاهد آن هستیم که روندهای اجتماعی عدم توجه به بالانس اجتماعی در حوزه عدالت اجتماعی، جامعه ایران امروز را با شکافهای نا متعارف عمیق طبقاتی، تبدیل به جامعهای متشتت و آسیب پذیر ساخته است و شاهد شکافی هستیم که سطحی و گذرا نیست و به آسانی هم قابل ترمیم نیز نمیباشد و این شرایط، طی دو دهه گذشته وضعیت کشور را در بحران دائمی قرار داده است و از بی ثباتی اقتصادی و آشفتگی اجتماعی رنجور و فرسوده کرده است.
لذا این سئوال مطرح است که در این شرایط چه چیزی میتواند مرمت کننده یا جایگزین پیوندهای قدیمی مثل پیوند با دین، با خانواده، با گروههای مرجع (روحانیت، شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی) و ملی گرایی که همگی توسط حاکمیت (دولتهای قبل) تضعیف شده اند شود. از این رو باید برای توقف این وضعیت و ایجاد وفاق، ابتدا شکافها و گسستهای عمیق کشور را مرمت کرد، باید توجه داشت که اگر به این شکافها رسیدگی نشود، در نتیجهی نا امیدی و خشونت، آینده برای همه بسیار تاریک خواهدبود.
باید توجه داشت که استمرار این وضعیتِ کشور، ما را در مقابل دشمنان واقعی، رقبای منطقهای و همسایگان، ضعیف و ضعیفتر خواهد نمود، بنابراین، امروز حاکمیت چارهای جز تغییر جهت استراتژیک کشور را ندارد. چرا که بخش قابل توجهای از جامعه و حاکمیت را از هم جدا کرده و همبستگی درون گروهی و بین گروهی را مختل و تضعیف نموده است. نیاز است با وفاق ملی، اختلافات و تفاوتها را کنار گذاشته و به آنچه ما را به هم پیوند میدهد، تمرکز کنیم. به منافع ملی، به درد مشترک، به درد وطن. ما باید در نهایت به مصالحه اجتماعی و به آشتی ملی برسیم. زیرا ما باید در. نهایت، این زخم را درمان کنیم.
حاکمیت باید توجه نماید که اینک، لحظهای برای انتخاب مسیر همدلی، انعطاف پذیری و احترام به خواستههای جامعه است. حاکمیت، باید بپذیرد که احترام به حقوق جامعه و عدالت اجتماعی، حقوق بشر، دموکراسی، محیط زیست سالم، صلح و درک خواستههای شهروندان، چیزهای تجملی نیست بلکه مهارتهای بقای یک حکومت اند. چون امکان وفاق اجتماعی را میسر میسازد. باید توجه داشت وقتی که افراد معترض، احساس کنند که شنیده میشوند و مورد احترام قرار میگیرند، به احتمال زیاد، به جای توسل به خیابان، درگیر ارتباطات سازندهتر میشوند. در غیر این صورت، رویدادهای سالهای گذشته با شدت و خشونت بیشتر، قابل تکرار است.»
سخنران بعدیی اولین روز همایش وفاق ملی، چیستی و امکان و امتناعش، سعید معیدفر، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران بود که گفت: «بحثم روی موضوع وفاق ملی به ایران برنمی گردد. نگاهم به این موضوع در سطح جهان است. به خصوص آن موقع که در جامعه شناسی فرانسه مطرح بود که آیا اساسا این معنا و مفهوم وفاق ملی درست است یا نه. همان سالهای انقلاب در فرانسه؛ و سالهایی که فروپاشی اجتماعی پیشین، موجب شده بوده جامعه شناسان درصدد
برآیند و ببینند چه چیزی را جایگزین آن تلاطمها کنند. زمانی که بسیاری از هنجارها و ارزشهای هویت بخش، در آستانهی فروپاشی بودند و حالا باید کاری میکردند. به نظرم یک درک نادرست و اشتباه برای جامعه شناسان آن موقع پیش آمد. همان که بعدها مبنای آن دسته بندی جامعه به سنتی و مدرن شد. جامعه سنتی را در مشاغل و باورها و ارزش ها، نزدیک به هم و یکدست و یکرنگ میدیدند و اینها میشدند سنتی که اجماع و وفاق دارند و ارزشهای مشترک که مذهب هم به ارزشها اضافه شده بود و همه چیز را یکپارچه و یک شکل میدیدند و بنابراین، شرایط جامعه سنتی را در وضعیت وفاق ملی میدیدند. چون اجماع دارند و ارزشهای مشترک و این شرایط، موجب استحکام و وفاق اجتماعی است.
اما در عصر روشنگری که یکی از این پایه ها، «مذهب» لق و سست شد، دنبال این بودند که از جامعه شناسی هم به عنوان یک علم کمک بگیرند که حالا براساس علم، یک مذهب جدید بسازیم که در پیامدش بتوانیم موضوع وفاق را مطرح کنیم. میخواهم بگویم تلقی شان از دورههای گذشته هم اشتباه بود. در همان شرایط امپراطوری ها، قبایل و محلات، هرکدام آیین و ارزشهای خودشان را داشتند، اینها همه زیر چتر امنیتی که امپراطور ایجاد میکرد، با هم زندگی میکردند. در واقع ائتلاف اینها موجب میشد با هم تحت لوای آن امپراطوری زندگی کنند. ائتلاف نه به این معنا که با هم ادغام بشوند، بلکه همدیگر را به رسمیت بشناسند. یعنی همان موقع هم وفاق و اجماع نبود. چون هرکدام از این قبایل و محلات، آداب و رسوم خاص خود را داشتند و این به معنای وفاق نبود.
در شرایط جدید جامعه شناسی، اما ما شاهد یک پارادایم جدید هستیم با نام پارادایم نظم. یا به تعبیری پارادایم وفاق یا اجماع که جزو اولین پارادایمهایی اند که در جامعه شناسی مطرح شده که اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم که اینها یک نسبتی هم با زیست شناسی داشتند. چون نگاه زیست شناسی، یک نگاه ارگانیستی بود، همین مفهوم را نهایتا آوردند در علوم اجتماعی و دایرمدار پارادایم نظم کردند. میدانید که بلافاصله در دوران بعد، پارادایم دیگری مطرح شد با نام پارادایم کشمکش و مارکس و دیگرانی آمدند و گفتند که بله جامعه حداقل به دو بخش تقسیم میشود. یکی ارزشهای حاکم که حاکمان میخواهند آن ارزشها را به جامعه حقنه کنند؛ و بخش دیگر، همان محکومان اند که باید ارزشهای حاکمان را بپذیرند. در دورهی «دولت، ملت ها» (همان امپراطوریهای سابق) هم همین طور. در نهایت، به فکر ایجاد سلطه بودند.
جالب است که این پارادوکسها در خود جامعه شناسان پارادایم نظم هم بود. چرا؟ چون آنها خودشان برخاسته از عصر روشنگری بودند. روشنگری یی که اساسش عقلانیت بود و فردیت. چون جامعه که داشت رشد پیدامی کرد، کم کم عقلانیت هم رشد پیدا میکرد و فردیت هم گسترش پیدا میکرد.
دورکیم چه میگفت؟ اگر میگفت آن موقع، مردم ماهیگیر بودند و کشاورز بودند و چه و چه؛ ولی حالا مشاغل، به ریز، شاخه شاخه شدند و تخصصی شده اند. یعنی جهان ما بیشتر دارد به سمت پیچیدگی و فردیتِ بیشتر میرود. مونتسکیو قبلا متوجه این موضوع شده بود به این معنا که ما وارد دنیایی شدیم که اساسا دیگر نمیتوانیم بحث از انسجام و اجماع کنیم، چون بحث فردیت دارد گسترش پیدا میکند؛ بنابراین چگونه ما میتوانیم آدمهایی که دنیای شان از یکدیگر متفاوت است، حتی برادر و خواهر که هر کدام در عالم خوداند، درباره شان از انسجام و اجماع بگوییم؟! همین دلیل بود که مونتسکیو بحث قراردادهای اجتماعی را مطرح میکند.»
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، در جمع بندی حرف هایش به اینجا رسید که: «در مجموع و اساسا این بحث اجماع و وفاق، در خود جامعه شناسی هم از پایه اشتباه بوده است و نمیتوانیم آن را مبنایی قرار دهیم و بگوییم برویم سمت ایجاد وفاق ملی. حالا که ما با این کثرت و این گسترهی متفاوت سبک زندگی و باورهای مختلف و هنجارهای گوناگون در جامعه مواجهیم، چگونه میتوانیم از اجماع و وفاق ملی سخن بگوییم؟! ما امروز، بیشتر به ائتلاف نیازمندیم نه به وفاق ملی. مرادم از ائتلاف، درواقع پذیرش تمام نیروهای اجتماعی و سیاسی است که مسالمت آمیز کنار هم زندگی کنند، نه اینکه شکل یکدیگر شوند که این هم ممتنع است در شرایط حاضر در ایران.»
نوبت کلام وقتی به صادق زیباکلام (استاد علوم سیاسی) رسید، از همان آغاز با لبخند به رد وفاق ملی پرداخت و گفت: «نمی دانم چه کسی این «وفاق ملی» را در آورده، نظام درآورده یا آقای پزشکیان درآورده، هرچی هست، من درآوردی است و همان طور که جناب دکتر معیدفر گفتند من هم میگویم چیزی به اسم وفاق ملی وجود ندارد و نمیتواند هم وجود داشته باشد. من برخلاف نظر جناب معیدفر، معتقدم ائتلاف هم وجود ندارد و نمیشود. البته خب، در ادبیات وجود دارد مثل ما همه شیریم، شیران علم ... از این چیزها میشود گفت که ما همه شیر هستیم و ...، ولی واقعیت این است که در عالم واقع، چیزی به اسم وفاق ملی نمیتواند وجود داشته باشد. میدانم چرا آقای پزشکیان، طرح وفاق ملی را داده است، چون در خواب هم نمیدید که روزی رئیس جمهور شود.
اگر طرح وفاق ملی آقای پزشکیان برای او معنا و مفهوم دارد، ولی برای «مخاطبان» ش ندارد و تره هم برای این وفاق ملی خرد نمیکنند! در عمل هم این اتفاق افتاده، در عمل هم خیلی پستها داده شده به جبهه پایداری و سپاه و به آنانی که در دوره مرحوم رئیسی، قدرت داشتند، داده شد به آنها. ولی دیر یا زود آقای پزشکیان متوجه خواهدشد که آنها تره هم برای وفاق ملی اش خرد نخواهندکرد و هر جا که بتوانند، تا آنجا که بتوانند، چنان زمینش میزنند که رٓب و رُبش را یاد کند!
آنها فقط پاستوری را میخواهند که پزشکیان در آن نباشد.»
زیبا کلام، سه مقطع استثنایی را در ایران مثال زد که در آن وفاق ملی حاصل شد. اولی در مقطع ملی شدن نفت، دومی در مقطع سال ۵۷ و سومی در سالهای آغازین جنگ ایران و عراق. سه مقطع استثنائی و گذرا.»
وی در ادامه توضیح داد که چرا در جامعه، وفاق ملی حاصل نمیشود: «عزیزانم، جامعه، گونی سیب زمینی نیست که سیب زمینیهای درشت و ریز داشته باشد. هرقدر فکرمی کنم که چطور میتوانم با دکتر سعید جلیلی وفاق ملی داشته باشم، میبینم نمیتوانم. همین طور با حجت الاسلام حمید رسایی نمیتوانم وفاق ملی داشته باشم، یا با آقای نبویان یا خدا رحمتش کند، با مرحوم آیت الله مصباح، چه وفاق ملی میتوانم داشته باشم؟! چرا ممکن است در شرایطی بتوانم آن هم زمانی است که دشمن خارجی به میهن حمله کرده و من و ایشان و بقیه سلاح در دست میگیریم برای دفاع از میهن؛ اما میخواهم بگویم، در روال عادی زندگی، مردم افکار و آرزوهای شان دارند.
من دمکراسی را باور دارم، ولی آقای پزشکیان که میگویند برویم با اینها وفاق ملی کنیم، اینها یک پول سیاه هم برای دمکراسی ارزش قائل نیستند. من اگر بتوانم در باره رفتار حاکمیت، اظهارنظر کنم و بعد از سوی دادستانی احضار نشوم، این یعنی دمکراسی، در حالی که اینها یک ایدئولوژی دارند که دمکراسی را قبول ندارند. استالین جملهی معروفی داشت میگفت: هرکس با ما نیست، دشمن ماست. الان همین جملهی هر کس با ما نیست، دشمن ماست، در اینجا استالینهایی داریم که همین را میگویند. حالا چگونه میخواهی وفاق کنی؟ فقط جامعه ما نیست، در دیگر جوامع هم چگونه میخواهی وفاق به وجود بیاوری؟ در جامعه امریکا هم نمیتوانی وفاق به وجود بیاوری. الان توی همین امریکا، از سوی دو رقیب انتخاباتی، کامیلا هریس و ترامپ، آیا شنیدید که در نطقهای شان بگویند، بیایید این کینهها و دشمنیها را بگذاریم کنار، این من و تویی را بگذاریم کنار، بیاییم برای آینده امریکا دست در دست هم... نه نمیشنویم.
این تضادها باید برای پیشرفت باشد. تضاد در اقتصاد. کارفرما میخواهد حداقل دریافتی وخدمات به پرسنلش برسد، کارگران تلاش میکنند بتوانند حداکثر حقوق و خدمات را بگیرند.همه جای دنیا، صنایع خودرو، سودآورند، صنایع خودروی ایران زیان ده!
در ژاپن و جاهای دیگر، سالانه میلیاردها برای شان سودآوری دارد، ولی مثلا دو خودروساز سایپا و ایران خودرو اعلام میکنند که سالانه هزاران میلیارد زیان میبینند!
در حوزهی سیاسی هم مشکل داریم؛ مرحوم آیت الله مصباح، میفرمایند ما، ولی فقیه را انتخاب میکنیم یعنی چی؟ ما، ولی فقیه را کشف میکنیم. او هست. ما تنها کاری که میکنیم، کشف میکنیم. در ادامه هم میفرمایند، مانند قله دماوند، ما کشف میکنیم که بالاترین قله در مملکت ما، همین قله دماوند است!
خب، وقتی نگاه تان به حکومت، یک همچین نگاهی هست، آن وقت، چگونه میشود آن حکومت را انتقاد کرد؟! کلام آخرم، با تمام احترامی که برای آقای پزشکیان و همکاران شان قائلم، وفاق ملی، یک لفظ من درآوردی است و از وفاق ملی میخواهد سپری درست کند که از سوی مخالفانش در ایمنی باشد و آسیبی نبیند.»
محمد حاضری، دیگر جامعه شناس در همایش وفاق ملی بود که پس از زیباکلام، پشت تریبون رفت و جملاتی متفاوت از سه سخنران قبلی گفت. وی پنجاه درصدی که در صحنهی انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری حاضر نبودند، در وفاق ملیی مدنظر پزشکیان نیز حاضر ندید و به همان وفاق بین خودشان پرداخت و گفت: «آیا میشود برای این وفاق، شرط وشروطی گذاشت و اگر توافقی حاصل شد، وفاق معنا پیداکند؟ بله تعارضات داریم، اما آیا میتوانیم با ملاحظهی همین تعارضات توافق هم کنیم؟ که با چه شروطی میخواهیم با هم کار کنیم. اگر روی شروط، با هم توافق کردیم، باید ببینیم متعهد به شرط یا شروط مان هستیم یا نه؟ اگر به شروط مان هر دو، متعهدیم، این یعنی امکان وفاق. دیگر امتناع نیست.
من با این نگاه معتقدم که آقای پزشکیان، با همین شرایط حداقلی را که گفت برای کارکردن، یک شرط نظری میگویم، آن هم شرط نسبیت است. یعنی آدمها باید بپذیرند که خودشان و تشخیص خودشان، کمال مطلق نیست. حق مطلق نیست. احتمال بدهند که من هم ممکن است اشتباه کنم. اگر بناباشد که بگویم حق مطلق با من است که نمیتوانم با کسی کار کنم. با کسی میتوانم وفاق کنم که او هم همین شرط را داشته باشد و فکرنکند حق مطلق است و بپذیرد. با فرض بر اینکه طرفین به فهم و درک مشترک و اهداف مشترک برسند، میتوان به تحقق وفاق امیدوار بود؛ و هر کدام اشتباهات خود را هم بپذیرند و درستِ یکدیگر را هم بپذیرند، امکان وفاق فراهم؛ و شدنی است. با این منطق، وفاق، ممکن است. البته شرط سادهای نیست.
اگر بخواهیم آنچه درباره وفاق، در ذهن آقای پزشکیان، ساده سازی شده و مفروض گرفته را بگوییم، اینهاست: یک، فعلا ما عدهای آدم هستیم اینجا چه موافق و مخالف، با کل ساختار نظام و انقلاب و ... مشکلی نداریم و میتوانیم در همین مجموعه کار کنیم، حالا کاری نداریم که عدهای از اساس با نظام مستقر مخالفت دارند، فعلا با آنها کار نداریم. ما داریم با همین عدهای که در این نظام فعالیت دارند، چه موافق و منتقد، همینها را میگویم. البته سر اینکه در این ساختار چگونه میشود کار کرد، اختلاف داریم ها، ولی مینشینیم راه حلها را پیدا میکنیم. سنگها را با هم وابکنیم. البته نه به این معنا که ما با اصل نظام اختلاف داریم، این جوری که نمیشود.
اینجا اصل نسبیت اندیشی را تأکید میکنم و اینکه هر کدام از طرفین ِوفاق، خود را عاری از خطا و اشنباه نداند و خود را حق مطلق نداند. اشتباه را بپذیریم و پس بزنیم و با آنچه که در نشستها به تفاهم رسیده ایم، با همانها مفاهمهها کشور را اداره کنیم و شروطی که برای وفاق میگذاریم، متعهد به پذیرش آن شویم. در این صورت، وفاق ممکن است. در دنیای عمل، ممکن است کمی دور از ذهن به نظر آید، ولی امتناع عقلی ندارد.»
زهرا نژادبهرام، سخنرانِ دیگرِ نشست بود و در نگاه به موضوع وفاق ملی، کلامش را این گونه آغاز کرد: «توفیق داشته ام هم دانشجوی علوم سیاسی باشم و هم دانشجوی ارتباطات، امیدوارم بتوانیم از این دو ظرفیت بهره بگیرم.
یکبار هست که در موقعیت ایده آل داریم روی موضوعات کشورمان بحث میکنیم، درباره مسائلی که مبتلابه مان است، یکبار هم هست که داریم در یک شرایط اضطرار صحبت میکنیم. وقتی در شرایط اضطرار داریم بحث میکنیم، هرآنچه که بتواند ما را از این شرایط بن بست، رهایی دهد، از آن استفاده کنیم، برای مان ارزشمند است. شاید ایده وفاق، ایده کاملی نباشد، خب، جایگزینش چه داریم؟ درواقع، جایگزینی نداریم. یعنی همهی این اتفاقاتی که در این کشور افتاده، نتوانسته ما را از این بن بست رهایی دهد. اگر بتوانیم نسبی گرایانه، دیدگاه آقای دکتر حاضری را پیش ببریم، قابل تحقق است. اصلا قرار نیست همدیگر را بپذیریم، بلکه فقط باور کنیم که «دیگری» هم وجود دارد.
اگر بپذیریم که دیگری هم به رسمیت شناخته شده، اینجاست که تازه نقطه اتصال با «رسانه» روشن میشود. کارکرد رسانه هم، به رسمیت شناختنِ دیگری است. همین ایدهی دست و پاشکستهی وفاق، همین جا میتواند جای خود را باز کند. اینکه باور کند دیگری را. کشور دیگر تحمل تنش را ندارد. چقدر تنشهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ و ... کشور نیازمند یک راه برون رفت است.
وفاق دست و پاشکسته با رویکرد نسبی و با نگاه پذیرش دیگری بتواند راه گشا باشد. برای همین معتقدم این وفاق، میتواند به رسانه پیوند بخورد، بخاطر ویژگی همگرایی سازی رسانه. جناب پزشکیان، توانسته با یکی از «دیگری»، «قدرت رسمی»، حکمرانان و صاحبان قدرت ارتباط بگیرد، ولی از این طرف، با دیگری، «قدرت غیررسمی»، به نام مردم که اسمش نهادهای مردمی است و خودش این دیگری را به رسمیت میشناسد و باورشان دارد، هنوز نتوانسته ارتباط بگیرد. همین قدرت غیررسمی که به شکل پررنگ، بیش از هشتاد درصدشان در رسانههای اجتماعی چه داخلی و چه خارجی حضور دارند، جناب پزشکیان باید برای این وفاق، به فکر طراحی یک پل باشد. پل رسانهای تا این سه، به هم پیوند بخورند.»
سخنران بعدی، ولی غائب همایش، مهدی مطهرنیا، مدیر گروه آینده پژوهی اجتماعی و فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران بود که به هر علتی به نشست پیوند نخورد؛ ولی فردای نشست، نگارنده از وی تلفنی دربارهی چیستی وفاق ملی و از امکان یا امتناع آن در شرایط حاضر ایران پرسید و ایشان هم با سعه صدر و به اختصار پاسخ دادند که شرح کلام و نگاه شان پس از حسن ختام روز اول همایش که با احمد بخارایی، مدیر گروه جامعه شناسی سیاسی انجمن جامعه شناسی ایران بود، در پی میآید.
اما احمد بخارایی چه گفت؟ وی در ابتدا با اشاره به اینکه نگاهش ممکن است اندکی با نگاه برخی همکاران که بحث کردند، متفاوت باشد و موضوع وفاق ملی را سلبی نبیند و اتفاقا ایجابی ببیند، گفت: «با این پیش فرض که از صحبتهای جناب معیدفر شروع میکنم که اگر نخواهیم وفاق ملی را در نقطه مقابل تضاد و کشمکش قراردهیم و بخواهیم تلفیقی نگاه کنیم و هر دو را در صحنهی تحلیل آن، حاضر و ناظر داشته باشیم، چگونه میشود این تلفیق را ایجاد کرد؟ و البته از آنجا که شروع میکنم، طبیعتا وفاق ملی را به عنوان یک امر محال نمیبینم.
یعنی آن بستر و باب را تعریف میکنم. از زاویهای دیگری، ممکن است همدل و همسو باشم با آقای دکتر زیباکلام، ولی از این منظری که میخواهم خدمت تان عرض کنم، یک نوع وفاق ملی حداقلی که من اسمش را گذاشته ام مکانیکی؛ (در عنوان صحبتم) و یک نوع وفاق ملی حداکثری که اسمش را گذاشته ام ارگانیکی، وامی که از دورکیم گرفته ام. سعی کردم بازتعریف کنم دو مفهوم همبستگی مکانیکی و ارگانیکی را و بیاورم در بستر وفاق ملی. تلاشم این بوده. بر این اساس، با آن نگاه تلفیقی که خدمت تان عرض کردم، ما کلا چهار فرآیند اجتماعی داریم.
یک: رقابت
دو: کشمکش و تضاد
سه: توافق
و چهار: همرنگی
ببینید، علی الظاهر، این مفاهیم، متضاداند. ولی در نگاه نوین، و در نگاه تلفیقی و ترکیبی، قاعدتا عنصری از صحنهی تحلیل و تعاملات اجتماعی به طور مطلق نباید حذف و نادیده گرفته شود. همه عناصر در صحنه تعاملات اجتماعی و به تبع آن، در صحنهی تحلیل حاضر و ناظرند.
چرا این چهار مفهوم را مطرح کردم؟ میخواهم بعدا بپردازم به آنچه که در ایران اتفاق میافتد و وفاق ملی که اسمش را گذاشته ام وفاق مکانیکی و وفاق ارگانیکی و اینکه نهایتا در ۹ بند و در ۹ موضوع، تفاوت بین وفاق ملی مکانیکی و وفاق ملی ارگانیکی را بتوانم از هم تفکیک کنم و نهایتا این را میخواهم بگویم آنچه را که اکنون در جامعه ما جاری و ساری است، یک وفاق ملی از نوع مکانیکی است. نمیخواهم اساسا سلب و نهی کنم. چون یک چیزی وجود دارد. شما تفاوت را میبینید در دولت آقای پزشکیان، در دولت آقای رئیسی، در دولت آقای روحانی. این تفاوتها باید دیده شود. ما براحتی نباید از کنار این تفاوتها بگذریم. اینها وجود دارند. ممکن است تفاوتها خیلی معنادار نباشند، ممکن است در تحلیل آماری، اختلاف معناداری وجود نداشته باشد، ولی وجود دارد. من سعی کردم همین حداقل تفاوتها را ببینم.
بحث رقابت وقتی مطرح میشود، رقابت، صورت بنیادین و عامِ کنش اجتماعی است. یعنی یک جامعه پویا آن چیزی که در بسترش تعریف شده، اسمش را من حالا مسامحتا گذاشته ام علت فاعلی که البته قابل ایراد و نقض است، یعنی چیزی که در گذشته بوده است در بستر کاری و فرهنگ؛ و تا حالا و اکنون نیز پیش آمده است. آن چیزی که از گذشته تحت عنوان علت فاعلی بوده در یک نظام مدرن و پویا، میتواند مطرح باشد تحت عنوان رقابت است.
مفهوم دوم، درباره کشمکش بود. در بحث کشمکش و تضاد، که معادل قرار دادم با علت محتوایی. به جامعه آگاهی داده میشود. آگاهی بر اثر اصطکاک با دیگری در بستر رقابت، رسمیت پیدا میکند. در بستر رقابت، در بین دو گانگیها و دو بودنهای شان که بر اثر رقابت، این آگاهی ایجاد میشود. در پی اش کنشها شکل میگیرند.
در مفهوم سوم، یا در فرآیند اجتماعی سوم در اینجا به توافق میرسیم که اسمش را گذاشته ام علت صوری. از همین ظاهر رفتار آدم ها. از رانندگی شان، سلام و علیک شان، آیا سیمای وفاق دارد یا نه؟ حالا توافق یا وفاق، تعریف شدنی است، اما در چه بستری؟ قبلش چه بوده؛ و بعدش به چه میرسیم؟ بعد از کشمکش و تضاد، به توافق و وفاق میرسیم. ما در این فرآیند و در این مرحله میبینیم که تضادها و کشمکشها فرو کش میکنند، از بین نمیروند، فروکش میکنند. در بستر تضاد، دیالکتیک شکل میگیرد و از دل دیالکتیک، سنتز در میآید. یعنی یکجا بالاخره این تز و آنتی تز یک نوع رابطه ایجاد میکنند.
در فرآیند چهارم، اسمش را همرنگی گذاشته ام. مترادف با علت غایی گذاشته ام. فرآیندی که در هم آمیختگی ایجاد میشود. این همرنگی، اتوماتیک وار زاده میشود، انشائی از بالا به پایین نیست. در ۹ ویژگی، دو نوع وفاق ملی مکانیکی و ارگانیکی با هم تمایزات اساسی دارند. در ویژگی «سطح»، اولی یعنی وفاق ملی مکانیکی، حداقلی است، اما دومی یعنی وفاق ملی ارگانیکی، حداکثری است. در ویژگی «جهتگیری» , اولی جنبه مصداقی، ولی دومی جنبه مفهومی دارد فلذاست که گفته میشود آقای پزشکیان مصداقا از افرادی متفاوت در دولتهای گذشته استفاده کردهاست. ویژگی سوم «جایگاه تضاد» است که در وفاق ملی مکانیکی، جنبه حداقلی دارد، اما در وفاق ملی ارگانیکی جنبه حداکثری دارد. در ویژگی چهارم یعنی «رقابت» , برای اولی جنبه فرعی و برای دومی جنبه اصلی دارد. در ویژگی پنجم یعنی «همرنگی»، برای وفاق ملی مکانیکی جنبه ذاتی و محتوایی دارد، اما همین ویژگی در وفاق ملی ارگانیکی به عنوان پیامد و نتیجه است.
در ویژگی بعدی یعنی «محتوا»، اولی، تقلیلگرا به وحدت محلی و ملی است، اما دومی، کثیر و متنوع است. در ویژگی هفتم یعنی «زمان»، رویکرد اولی به گذشته و رویکرد دومی به زمان حال معطوف به آینده است. در ویژگی هشتم یعنی «مصداق»، اولی یعنی وفاق ملی مکانیکی جنبه محدود و داخلی دارد، اما دومی یعنی وفاق ملی ارگانیکی جنبه جهانی دارد و بالاخره در ویژگی نهم یعنی «تعارض با قوانین»، اولی عمدتا تعارضی ندارد، اما دومی تعارض دارد حتی تعارض با برخی مواد قانون اساسی که لازم است اصلاح ساختاری صورت پذیرد. در این ۹ ویژگی تمایزات اساسی و زیربنایی بین دو نوع وفاق ملی مکانیکی و ارگانیکی وجود دارد به گونهای که گویی، اولی اصلا «وفاق» نیست.»
و در پایان این گزارش مفصل، میرسیم به پاسخ جناب مهدی مطهرنیا، آینده پژوه به موضوع چیستی وفاق ملی و جوانب امکان و امتناعش که خارج از دایرهی همایش، به پرسش تلفنی ما با مهر و اقبال پاسخ داد: «وفاق در به هم پیوستگی مردمان با هدف معین و در مسیر مشخص، با قبول تنوعات و گوناگونی صورت میپذیرد. دربیان دیگر، وفاق، مقدمهای بر اتحاد است. از این رو، پارادایم حاکم بر اتفاق و وفاق، پذیرش کثرتهای گوناگون است. هم پذیری.
هم پذیری زمانی رخ میدهد که شما فارغ از دودمان، مذهب، فرقه و تنوعات دیگر ذهنی و عینی، پذیرای دیگران باشید. وقتی هم پذیر شدید، با آنها همنشین میشوید. فکر و اصالت فکری در جهت قبول افکار دیگران در سیر به یک وحدت عملی، نتیجهی هم نشینی است و به طبع، همفکری به وجود آمده، موجب خواهدشد تا شاهد همگامی باشیم. گامهای مشترک برداشته شود؛ و با هم بودگیها به باهم رفتنها تبدیل شود، اقدام مشترک به وجود آید؛ و در پرتو این اقدامات مشترک، همدلی حاصل شود. این همدلی، نقطه ارتباط همگامی با هم بختی است.
لازمهی اتحاد ملی، وفاق مردمی است. در ایران امروز، کثرتها از اصالت برخوردار نیستند. دریچه نگرش و زاویه دید، متوجه مرکز، نگاهی به نام کثرت نیست بلکه آنچه اهمیت دارد، وحدت است. وحدتی که در آن، کثرتها نه درواقع متجلی که در واحد، گم میشود و بدین ترتیب، نفی دیگری و حذف دیگری، ضرورت وفاق را یکسان سازی متصور میشود. خالص سازی، محصول چنین تفکری است و اساسا خلوص را یک ارزش؛ و این ارزش را در یکسان سازی و گم شدن در واحد، تعریف میکند. پس باید گفت، اتفاق یا وفاق ملی ممکن است، ولی نه در ایران امروز و در این شرایط.
سخت باید فرهنگ پروری در پایین انجام داد و دوم هم که پرسمان از نخبگان. پویااندیشان و سرآمدان جامعه علمی را گسترش بخشید. به عبارتی دیگر، فرهنگ پروری در پایین و پرسمان از بالا را پی گرفت. به تعبیر من و از نظر من، مکعب همگرایی؛ و البته که در ایران، مکعب همگرایی وجود ندارد.»