حسین جعفری، پژوهشگر دینی در دو قسمت یادداشتی را با عنوان چرایی غیبت و چگونگی ظهور حضرت مهدی (عج) برای دیدار به رشته تحریر درآورده است که میخوانید.
دیدارنیوزـحسین جعفری: در این نوشته و نوشته بعد سعی میکنم با ارائه قرائتی عقلایی و درون دینی (مذهب شیعه) و انسانی از مفهوم مهدویت، به مواردی اشاره کنم که برای امروز ما کاربرد اجتماعی بیشتری دارد.
بدیهی است یکی از مهمترین ابزار خودکامگان سوء استفاده از باورهای مردم مومن به نفع خود است؛ و البته دو راه برای مبارزه با این سوء استفاده وجود دارد.
یکی نفی اساس آن باور و دیگری تلاش و مجاهده برای ارائه فهم و قرائتی معقول و انسانی و قابل قبول برای مومنان؛ تا بتوانند خود را از دامهای مستبدانِ خرافه ساز رهایی بخشند و هم زندگی مومنانه شان را ادامه داده؛ از آرامش برخوردار باشند و هم باور و ایمان شان به سایر انسانها خسارت و ضرری وارد ننماید.
به باور من و از موضع و منظر یک کنشِ مصلحانهی اجتماعی (و نه روشنفکری محض!) راه اول حتی اگر مستدل به دلایل متقن باشد، نه مقدور است و نه در تقابل صریح با مومنان، مفید و موفق خواهد شد و در مقابل؛ اصلاح فهم و حرکت بسوی تحصیلِ فهم انسانی از باورها، بدلیل آنکه همراهی بیشتری از مومنان را بدنبال دارد، موفق و کاربردی و معقولتر است.
در مورد حضرت مهدی (عج) بسیار میتوان نوشت؛ اما مهمترین بحثی که از این منظر کمتر به آن پرداخته شده این است که چه دلیل و یا دلایلی باعث شده که امام دوازدهم شیعیان ناگزیر به پنهان ماندن شود؟ این بحث از آن جهت مهم است که با استمرار و وجود آن دلایل، غیبت امام مهدی نیز استمرار داشته وحضرت از پرده غیبت برون نخواهد آمد و پنهان ماندنش با وجود آن دلایل، ادامه خواهد یافت.
سعی میکنم به این مهم از منظر مقبولات درون شیعی (و گرچه فضای غیبت از مقوله "ایمان" است، اما تا جایی که میشود عقلایی) در دو بخش؛ "چرایی غیبت" و "چگونگی ظهور"، به آثار قبول این تحلیل در ظهور حضرت اشاره نمایم.
⁉️چرایی غیبت این گونه قابل استدلال است که؛
۱-برای ائمه اطهار سه شان متفاوت قائل شده اند: (۱) تبیین دین خدا (اعم ازتفسیر و توضیح که اصطلاحاً به این شان؛ ولایت تشریعی و تشریحی گفته میشود)، (۲) شان قضاوت و حکمرانی (۳) شان ولایت تکوینی و وظیفهی اتصال عالم ناسوت به ملکوت.
۲-روشن است که دو شان اول نیاز به حضور فیزیکی و ظاهری امام در میان مردم و امت داشته و بی حضور امام، اِعمال تام و کامل آن شوون میسر نیست. اما اِعمالِ شان سوم (ولایت تکوینی)، نیازی به حضور ظاهری امام نداشته و با پنهان ماندن امام از نظرها نیز قابلیت اجراء دارد.
۳-از میان این سه شان، شان اول و سوم، از وظایف اصلی امام محسوب شده و شان دوم بعنوان موضوعی فرعی و با توجه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناص" فقط در صورت تمایل و خواست مردم بعنوان تکلیف بر امام بار میشود!
بدیهی است از میان دو شانی که بعنوان وظیفه اصلی امام بیان شده تنها شان اول نیاز به حضور علنی و پیدای امام دارد و انجام ولایت تکوینی (شان سوم) حتی با پنهان بودن امام و یا حاکم نبودن او جاری و ساری است. همانگونه که پس از ارتحال حضرت رسول (ص)، حضرت علی (ع) گرچه به شان دومِ قضاوت و حکومت نرسید. اما شان ولایت تشریعی و تکوینی را به انجام رساند. شاید بهترین تعبیر از این نکته، حدیثی است که امام غایب را همانند خورشید پشت ابر معرفی مینماید!
۴-با ملاحظه تاریخ زندگی ائمه و شاگردان و تربیت یافتگان مکتب اهل بیت روشن میگردد؛ روند تربیت فقیهان آگاه به مبانی استنباط فروع از اصول که از زمان امام محمد باقر شروع میشود، در زمان امام محمد عسکری به اوج خود میرسد. تعداد تربیت شدگان مکتب فقهی مدرسهی امامت، روز به روز افزایش یافته و با تدابیر خاصِ آنان، قدرت فهم از دین (اجتهاد بمعنای مصطلح آن یعنی استخراج حکم شرعی از منابع دینی) میان صحابه و شاگردان رواج یافته و با تشویق و تایید ائمهی اطهار، شاگردان مکلف میشدند مطابق مبانی، استباطِ فقهی نموده، رسماً آن را بعنوان نظر امام معصوم، در اختیار مردم قرار دهند.
۵-حفظ جان امام، گرچه مهم است، اما در برابر اهمی، چون انجامِ وظایفِ اصلیِ امامت؛ تاب ایستادگی نداشته و در موارد تعارض میان این مهم (حفظ جان) و آن اهم (تشریح و تبیین دین)، اهم حاکم شده و امام مکلف میشود جان خود را برای حفظ دین خدا تقدیم حق نماید.
۶-بیشترین درگیری حکام جور با معصومین در موضوع حکمرانی و شان قضاوت (شان دوم) بوده و اگر تبیین و تشریح دین خدا لطمهای مستقیم به حکومت جور وارد نمیکرد، حاکمان ستمگر و غاصب نیز تعرضی به شانِ اول ائمه نداشته اند. (توجه به روابط میان خلفاء با هم و رابطه مامون با امام رضا موید این نکته مهم است) و بنا به باور شیعیان؛ عموم تنشها و درگیری میان ائمه با حاکمان از آنجا نشات گرفته که ستمگران حاکم، وجود امام و نوع تبیین دینیِ آنان از نحوهی حکمرانیِ مطلوب را نافی استمرار حکومت جور خود دیده، با آنان مقابله و مقاتله کرده اند.
۷-با توجه به آنکه وجود ائمه طاهرین فی نفسه؛ خطری عظیم برای استمرار حکومت جور بوده و همیشه از جانب ستمگران، از آنان و طرفدارانشان بعنوان کسانی که برای در دست گرفتن حکومت تلاش میکنند؛ یاد شده لذا با آنان همانند نیروهای برانداز و خارجی برخورد شده است.
بدیهی مینماید در چنین اوضاعی که امام، صلاحیت حکمرانی داشته و حکومت ناگزیز میشود به لطایف الحیل آنان را زندانی و محصور نموده تا از مردم جدایشان کند تا مقبولیت عام نیابند و از سوی دیگر، مردم نیز بدلیل جهل و ترس و ... رغبتی برای همراهی با امام ندارند، یک اتفاق حتمی است و آن، اقدام پیشگیرانه حکومت برای خنثی سازی اقدامات امام و برنامه ریزی برای حذف امام است!
۸-این جا نقطهای است که اگر وظیفه تبیین دین انحصاراً در امام خلاصه شود، امام ناگزیراست جانش را برای حفظ دین فدا کند و اگر انحصار در تبلیغ و تشریح دین رفع شده باشد؛ حفظ جان امام واجب میشود و این تقدیر؛ همان است که برای امام دوازدهم شیعیان مقدر شد.
در اینجا لازم است تا به یکی از صریحترین اجازه و توصیه امام یازدهم شیعیان؛ (همو که آخرین حلقه از سلسله امامتِ ظاهر بوده و امام پس از او، امام غائب نام گرفته) اشاره شود:
"امام عسکرى علیه السلام - بعد از تقبیح تقلیدِ عوامِ یهود از علماى فاسقشان - میفرماید: اگر (مسلمانان) از چنین فقهایى تقلید کنند، مانند همان یهودیانى هستند که خداوند آنان را به سبب تقلید و پیروى از فقهاى فاسق و بدکارشان نکوهش کرده است؛ اما هر فقیهى که خویشتندار و نگاهبان دین خود باشد و با هواى نفْسش بستیزد و مطیع فرمان مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند و البته این ویژگیها را تنها برخى فقهاى شیعه دارا هستند، نه همه آنها. "
پذیرش چرایی غیبت و این حدیث ملزومات مهمی دارد که به اختصار به آنها اشاره میشود:
۱- با سازو کار تدبیر شده توسط ائمه، مفاد دین خدا به مردم رسیده و حتی در مسائل و موضوعات جدید (مستحدثه) نیز بر مبنای استنباط از منابع اصلی دینی، حکم مربوطه تعیین میشود.
۲- مردم در فهم عمومی دین خدا و اینکه وظیفه آنان در قبال جامعه و خود چیست؛ دچار سردرگمی نبوده و عالِم به حقوق و تکالیف خود هستند.
واقع مطلب آن است که در این عصر، بسترهای مناسب فهم حق و باطل مهیا است و مشکل جامعه در عدم فهمِ حق نیست بلکه در عدم اقبال و رغبت و میل به حق و ترس از پذیرش تبعات و سختیهای حمایت از حق است.
۳- مردمی که نه بدلیل جهل و غفلت از راه حق، که بدلیل ترس و حب به دنیا و ترجیح منافع فردی بر منافع اجتماعی، دست از حمایت از حق شسته، خود به دست خود، شایستگیِ زندگی در اجتماع سالم و صالح را از دست داده اند؛ مقصرِ اصلی فاجعه غیبت اند! و در چنین وضعیتی، هیچ رهبر صالحی نمیتواند به زور، این مردم بی رغبت را رهبری نماید.
بعبارت صریح تر؛ عدم رغبت عملی مردم به تشکیل حکومت صالح، دلیلِ غیبتِ "مصلح" است؛ نه وجود غفلت نظری! و تا وقتی مردم اینگونه اند، طبیعی است که "مصلح"ی هم ظاهر نخواهد شد.
۴- "مصلح" بدون وجود حداقلی از صالحانِ آمادهی کنش اجتماعی، قادر به انجام هیچ اصلاح عمومی و معجزهی اجتماعی نیست. این معنا، ضعف او -مصلح- تلقی نمیشود؛ بلکه نقص قابلی مردم است. تصور دو مفهوم"جامعهای غیر صالح" و "حکمران صالح" کافی است تا نشان دهد که جمع میان این دو محال است.
اگر اراده خدا بر انجام معجزات اجتماعی بود، محققاً این معجزه در استمرار حکومت امام علی (ع) محقق میشد و یا امام حسن مجبور به صلح نشده و در نهایت؛ امام دوازدهم، ناگزیر به نهان شدن نمیشد!
۵- تا زمانی که مردم یک جامعه به جای اصلاح خود و رغبت عملی به تشکیل"حاکمیتی صالح" (انتظار فعال و سازنده)، به آمال و هوی و هوسهای اجتماعی خود بسنده کرده و به جای اقدام عملی برای اصلاح، دل به معجزه میبندند (انتظارِ مخدر و مخرب)، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
آیا مردمی که زیر بیرق حاکمانِ مزور و زیرکان مزدور، تمامی اندوختههای ایمانیِ خود در اختیارشان قرار داده و با توجیه رفتار حاکمانِ منافق صفت، گذران زندگی میکنند، شایستگی حضور "مصلح" را دارند؟
حداکثر خواسته این مردمِ منفعل، نه تلاش در رکابِ مصلح برای ایجاد جامعهای صالح، که آن است که "مهدی با خدایش به جنگ ظالمان رفته و پس از رتق وفتق امور، آنان را به چرب و شیرین زندگی دعوت نماید. [ گفتند اى موسى تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد نخواهیم شد تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همین جا نشسته ایم!] به راستی مگر میشود برای مردمی که خود صالح نبوده و منتظرِ "مصلح" هم نیستند و اصولاً نسبت به اصلاح "آلرژی دارند، مصلحی ظهور کند و صلح به ارمغان آورد؟