پرفسور امیرحسن امین به مناسبت فرا رسیدن شب یلدا، طولانیترین شب سال، یادداشتی برای دیدار ارسال کرد.
دیدارنیوز ـ پروفسور امیرحسن امین*: جشنها و سنتهای ایرانی پیشینه هزاران ساله دارد و شب یلدا وچلههای زمستانی نقش و جایگاه خاصی را در متن زندگی مردم ایران ایفا میکند. فلسفه وجودی وخاستگاه جشنهای ملی ودینی و قومی دو ویژگی مهم فراگیر بودن و زیست شادمانه دارد، بطوری که تمام این آیینهای فرهنگی و بومی، به نحوی با چرخه طبیعت همساز وآوازند! این روزها، آیین جشن یلدا و میلاد مهر ومهرزاد، در حوزه فرهنگی ایران بزرگ، با روز کریسمس و میلاد مسیح، در فرهنگ غرب، تقارن زمانی دارد و جمعی از مردم در تدارک برگزاری این مراسم اند. از سوی دیگر خیلیها از مردم جهان، شامل بیماران، بینوایان، و البته جنگ زدگان، در بخشهای مختلف جهان، چنین فرصتهایی را ندارند و سختی روزگار خودشان را تحمل میکنند.
من در عالم تفکر و اندیشه، در مقام یک فیلسوف یا متفلسف، در خلوت کوچک خودم در این لحظه با خود میاندیشم که چنین شب و روزی هفتاد و پنج بار در زندگی من - و میلیونها بار در عمر کره زمین - تکرار شده است. پس چه جشنی؟ چه سروری؟ چه خوشدلی و دل خوش کنکی؟ پیشینه پیدایی بشر بر روی سیاره زمین چه اندک و بلکه سیاره ما در جنب کهکشانها و راه شیری چه کوچک است!
از منظری دیگر، طبیعت همواره چرخه خودش را میپیماید. یعنی اگر جشن چله بزرگ یا پایان پاییز و یا جشن نوروز و آغاز بهار مطرح است، گردش طبیعی کره زمین است، ما انتخاب و اختیاری در آن نداریم. چله و نوروز و مهرگان و آبانگان و بهمنگان، جشنهای فصلانهای است که با توجه به شرایط متغیرهای فصول سال و سرما و گرمای هوا در روزگاران کهن برنامه ریزی شده آن هم در پیوند با اقتصاد شبانی و کشاورزی و باغداری. از یا نبریم که این طبیعت و گرما و سرما بوده که زندگی همه مردم در آن روزگاران تا امروز را تحت تاثیر خود قرار داده است. امروز زندگی در کلان شهرها و معماری بهتر و امکانات تغییر دلخواه گرمایشی و سرمایشی، سهولت گردشگری و سفر و تغییر محل زندگی به تناسب فصل از کلان شهرهایی مانند تهران مثلا به شمال و کیش، یا حتی خارج از ایران از ترکیه بگیرید تا اروپا، این جشن ها، بخشی از فلسفه اولیه وجودی خودشان را از دست داده اند و جنبه نمادین و فرهنگی یافته اند.
اصلا مهاجرت و سفر از نیم کره شمالی به نیم کره جنوبی، اعتدال ربیعی و خریفی قدیم ما در حوزه میراث تمدنی مشترک ایران بزرگ فرهنگی را تا حدی برای ایرانیان و آریانیان مهاجر مثلا به استرالیا نامفهوم کرده است؛ لذا جشنهای فصلی و سنوی مانند چله، یلدا و نوروز جنبه نمادین و فرهنگی پیدا کرده است.
جشنهای فصلی یا ماهانه دنیای باستان، بعدها با باورهای دینی هم آمیخته شده است. شب چله شده شب میلاد ایزد مهر در کیش مهری (میترابیسم) و بعد که آیین مهر در عصر اشکانیان از ایران تاریخی به امپراطوری روم باستان راه یافته است، مسیحیان، با سودجویی از این جشن فراگیر به رغم چند روز اختلاف، به همین جشن یلدا عنوان زادروز حضرت عیسی یعنی کریسمس داده اند، چنان که ایرانیان سوگ سیاوش را به هنر نمایشی تعزیه تبدیل کرده اند و جشن مغ کشی بردیای دروغین به دست داریوش و بزرگان هخامنشی را به جشن خلیفه کشان عصر صفوی پیوند زدند.
از سوی دیگر، اقوام و ملل مختلف جهان، هر کدام سنت ها، جشنها و آیینهای خودشان را دارند که البته از منظر کثرت گرایی فرهنگی بسیار محترم و معتبر است، اما از نگاه فلسفی، به لحاظ اعتبار زمان و مکان، به ذاتی نبودن این اعتباریات دامن میزند. در جهان در هم تنیده کنونی، تکثر وتنوع فرهنگی چهرههای متعددی دارد. مثلاً جشن کریسمس در کلیساهای ارتودوکس، مانند روسیه و یونان، در تاریخی دیگر و دور از یلدا و کریسمس یعنی زمانی متفاوت با کریسمس کاتولیکها و پروتستانها در اروپا و آمریکا، جشن گرفته میشود.
گذشته از این تفاوت ها، حتی افراد در همین روزها مثل یلدا یا کریسمس، شادی و سوگ شخصی و خانوادگی یا قومی خودشان را دارند. کسی ممکن است در شب یلدا یا روز کریسمس در سوگ عزیزانش عزادار باشد و دیگری ممکن است روز عاشورای ما در فرهنگی دیگر عروسی کند!
امثال من فلسفه دان یا فلسفه باف این وسط چه کاره ایم؟ فیلسوفان بدبین و شکاک همانند خیام این اعتبارات و این جشنهای ساده انگارانه و دل خوش کنک را به مسخره گرفته اند. ناصر خسرو قبادیانی در رابطه با نوروز گفته است:
شصت سال آمده نوروز مرا مهمان
جز همین نیست اگر ششصد بار آید
یکی از متأخران هم گفته است:
نوبهار آن که غم ز دل نبرد
با شتا و خریف یکسان است
سودی از دیدن مکرر نیست
گرچه خورشید و ماه تابان است. از نگاه فیلسوفان بدبین تکرار و گذشت چله بزرگ و کوچک یا یلدا و کریسمس، و یا نوروز و مهرگان، نشانهای از گذشت عمر عزیز و از دست دادن فرصت و نزدیک شدن به پایان زندگی است.
من فیلسوف بدبینی نیستم و مخصوصاً وقتی شوق بچهها برای بابا نوئل و خاطرات بچگی خودم از شب چله و نوروز را مرور میکنم، میگویم: مجبوریم که در گزینههای روزمره، بین خوب و بد، یا در بدبینانهترین نگاه فلسفی، بین بد و بدتر و پوچ و پوچ تر، یکی را انتخاب کنیم! بدبینی، انزوا و اعتزال ما دردی را دوا نمیکند. کسی از یآس به جایی نمیرسد.
شادی و سرزندگی، یکی از حقوق هر انسانی است و ما خود بیش از هر کس و هر نهادی به برخورداری از این حق، محق و به تکلیف ایجاد مقدمات و مقارنات یک زندگی شاد مکلفیم.
تفلسف و تعقل هم باید معطوف به خیر عمومی باشد. به زندگی و زندگان بپیوندیم. اگر یلدا، کریسمس و اگر نوروز و شب اول سال ایرانی و چینی و رومی و ... بهانهای برای شاد زیستن و شادکردن دیگران به دست میدهد، در بدترین شرایط هم بهانه برای شاد بودن را از دست ندهید. در کنار خانواده و دوستان یا حتی در فضای آزاد در میان دیگر مردم، در بوستانهای عمومی، هر کجا که مخل آزادی دیگران نباشید، خوش بگذرانید. هر وقت خوش که دست دهد، بهتر آنست که آن دم رامغتنم شماریم و از نعمت زندگی، بهره معنوی و مادی ببریم.
*فیلسوف، مورخ، ادیب