
جمعه سیام اردیبهشت سالگرد درگذشت ناصر حجازی اسطوره فوتبال ایران است، مردی با خصوصیات منحصر به فرد در دوران بازی و مربیگری. بازخوانی یک مصاحبه از او در پایان همکاریاش با استقلال در دی ماه ۸۶ هنوز هم جذاب است.
دیدارنیوز ـ شقایق آسیایی: ۷ سال از آن شب کذایی بازی استقلال و سایپا در فصل ۷۸ ـ ۷۹ میگذشت، دیداری که استقلال برد ۳-۰ را با باخت ۳ ـ ۴ عوض کرد. دوباره ناصر حجازی برگشته بود به تیمش. به سردبیر روزنامه وقت دنیای فوتبال گفتم: «من را امروز تماشاگر حساب کن، میروم سر تمرین، ولی نه مطلبی مینویسم، نه مصاحبه میکنم!»
رفتم سر تمرین. ناصرخان خیلی سرحال بود با چهرهای که لبخند از روی آن محو نمیشد. به همراه اصغر حاجیلو آمدند به سمتم من. حضورشان را تبریک گفتم. با اینکه هرگز به آقای حجازی نگفته بودم که چقدر برای ایشان احترام قائلم و دوستشان دارم، اما همیشه رابطه ما خوب و همراه با احترام و ادب بود.
ناصر خان تلفن همراهم را گرفت، شمارهای در آن وارد کرد و گفت: «اگر خط اصلیام را جواب ندادم با این شماره تماس بگیر.» تمام آن تمرین مثل یک فیلم رنگی و شفاف از جلوی چشمانم رد شد.
روزها سپری شدند و نتایج استقلال بر وفق مراد ناصر خان و تیم فنی نبود. تا اینکه عصر یک روز به همان شماره زنگ زدم و گفتم: «علی فتح الله زاده، فیروز کریمی را به عنوان مربی انتخاب کرده و قرار است شما به عنوان مدیر فنی در کنار تیم باشید...!» و آن طرف چند ثانیه سکوت...
طولی نکشید که فیروز کریمی به استقلال آمد. تیم داشت برای رفتن به اردوی امارات آماده میشد، قرار بود که آقای حجازی با تاخیر یک روزه به اردو اضافه بشود. قرار یک گفتگو را هماهنگ کردیم در یک روز سرد و خاکستری زمستانی.
وقتی در خانه را به رویم باز کرد، اثری از آن چهره خندان نبود. نگاهش خیره و ابروهایش درهم کشیده بود. دعوت کرد که وارد شوم، بعد هم رفت روی آن صندلی معروف تاجدارش نشست. اجازه گرفتم که گوشی را برای ضبط صدا روی میز بگذارم که یک دفعه ناصرخان گفت: «ضبط نکن، بنویس! عصبانی هستم، شاید حرف بدی بزنم! هر چی که میگویم را باید بنویسی و حتی اگر یک واو این ور و آن ور شود، دیگر باهات حرف نمیزنم.» با سکوتم گفتم: «چشم» هر چند که مطمئن بودم هیچ حرف نسنجیده و دور از ادبی نخواهم شنید.
گفتوگو از همان کلمات اول پر از چالش. حتی وقتی نازی خانم (همسر ناصر خان) با مهربانی همیشگیاش گفت: «ناصر بزار ضبط کنه، بچه دستش درد میگیره» ناصرخان گفت: نه!
کلمهها را تند تند و با رعایت امانتداری مینوشتم و عقربههای ساعت جلوی چشمم میدوید. ناصرخان هم سیگار را با سیگار روشن کرد و از لحظات تلخی که پشت سر گذاشته، گفت. گفتگو تمام شد و با همان گیجی و اضطراب به روزنامه برگشتم. آقای راهبر سردبیر روزنامه، پرسید: «تیترش چی باشه؟» گفتم: «نمی دونم، شاید "خدا میخواست من را تنبیه کند" از همه بهتر باشه!» بعد از ظهر ظهر آن روز با اردوی استقلال در امارات تماس گرفتم. منصوریان و فرهاد مجیدی و یکی دو نفر دیگر گفتند که ناصر خان با آنها صحبت کرده و گفته که این مصاحبه را بخوانید، حتی یک واو در آن جا به جا نشده!
بازخوانی این مصاحبه پر از دود و خاکستر بعد از ۱۵ سال هنوز هم میتواند جذاب باشد.
بالاخره حاشیههای زیاد استقلال اجازه نداد شما کارتان را ادامه بدهید، درست است؟
متاسفانه آنقدر حواشی استقلال و پرسپولیس زیاد است که نمیشود راحت کار کرد. روی صحبت من با کسانی هست که میگویند ناصرحجازی کارنامه خوبی ندارد. همین روزنامهها و شما خبرنگارها، بارها و بارها علیه من مطلب نوشتید که با کدام کارنامه قابل قبول حجازی را به استقلال آوردند؟ میخواهم بدانم تعریف شما از کارنامه چیست؟ به چه چیزی کارنامه میگویید؟ من بانک تجارت را قهرمان لیگ کردم. به کرمان رفتم و تیمی مثل شهرداری را که در فوتبال حرفی برای گفتن نداشت به لیگ دسته اول آوردم. اما یک ماه پس از اتمام بازیها، سپاهان نسبت به آخرین دیدار لیگ اعتراض کرد تا بازی سه بر صفر باخته آنها با ۱۸۰ درجه تغییر، به سودشان اعلام شود، در حالی که شهرداری مستحق صعود بود، سپاهانیها به لیگ برتر آمدند. بعد از آن ذوب آهن را که تازه به لیگ برتر آمده بود را به بهترین تیم شهرستانی تبدیل کردم. با استقلال تهران قهرمان لیگ و نایب قهرمان آسیا شدم.
هدایت سپاهان را که تازه از لیگ دو به جام آزادگان صعود کرده و فیروز کریمی به تازگی از آن تیم جدا شده بود را قبول کردم آقای عابدینی هم لطف کرد و لیگ را ۲۴ تیمی کرد. با این وجود توانستم تیم را ششم جدول کنم. از این مسائل زیاد هست فکر نمیکنم شما بتوانید این صحبتهای من را چاپ کنید!
بعضی از روزنامه نوشتند قدم حجازی برای استقلال خوب نبود.
یک وقتهایی مثل امسال در اوج بدشانسی هستم. احساس میکردم خدا قصد دارد من را تنبیه کند و شاید کار بدی کرده ام که حالا باید تقاص پس بدهم. دیگر قبول کردم که تیم را به کس دیگری بسپارم. آنها حتی تا نیم فصل هم به من فرصت ندادند وگرنه شک نکنید تیم را سوم تحویل میدادم. سالی که با استقلال قهرمان لیگ شدم، فتح الله زاده یک نفره جلو همه میایستاد. هیات مدیره هم تحت هیچ شرایطی علیه من حرف نمیزدند، فقط حمایت میکردند. تا اینکه من هم در جایگاه مربی تیم موفق شدم ۲۴ بازی بدون باخت با استقلال جلو بروم، اما متاسفانه در این فصل امتیاز حمایت را از دست دادم.
ناصرحجازی از این اخلاقها ندارد که وقتی کنار بنشیند برای کسی بزند. من احتیاج ندارم که بخواهم زیر آب کسی را بزنم. یعنی منظور شما این است که من میخواهم با خالی کردن زیر پای کسی بزرگ شوم؟ بزرگتر از جایگاهی که الان در ایران دارم؟! من ترقی ام را کردم، کاپیتان تیم ملی بودم، بهترین دروازه بان قرن آسیا بودم. با تیمهای مختلف به آسیا رفتم. احتیاج ندارم که کس دیگری را زیر پایم له کنم تا پله ترقیام شود، این کارها مال آدمهای کوچک است.
من هم به دعا کردن معتقد هستم و اینکه علی دایی دعا میکند را محکوم نمیکنم، اما از نظر ناصرحجازی، دعا کردن زمان دارد، دوست ندارم در ملاعام دعا کنم، چون احساس میکنم این کار خالصانه نیست. من هم دعا کردم، در بازی با مقاومت سپاسی ۱۰ دقیقه پایانی بازی به رختکن رفتم و دعا کردم، اما هیچ کس نفهمید. مسلمانی به دل است. من هم دعا میکنم، اما در خلوت خودم، اهل تظاهر هم نیستم، اما فکر نمیکنم کسی بتواند ادعا کند که من آدم بی اعتقادی هستم. البته من به خرافات اعتقادی ندارم، به جادوگر هم عقیده ندارم. اما شانس را قبول دارم. اگر قرار باشد در زندگیات بدبیاری، یک فصل این بدشانسی گریبانت را میگیرد.
سالها بود که من در اوج از تیم ملی کنار گذاشته شدم، کسی هم در ایران به من کار نمیداد. وضع مالی ام هم خوب نبود، اما رفتم به سمت هندوستان و بنگلادش، خدا دستم را گرفت. به هر دری زدم آن را برایم باز کرد. تیم را قهرمان کردم و آنقدر در محمدان موفق بودم که به عنوان مربی خارجی ۵ سال در بنگلادش دوام آوردم.
در دوران بازی خودم هم افت داشتم. گاهی اتفاق میافتاد که ضعیف ظاهر میشدم. اما هیچ وقت ضعیف کار نمیکردم. اما فرق من با بازیکنان فعلی این است که به من فرصت دادند تا حجازی شوم، اما متاسفانه ما نمیتوانیم به بازیکنان استقلال و پرسپولیس فرصت بدهیم. وقتی رایکوف، ناصر حجازی ۱۷ ساله را در دروازه گذاشت همین خبرنگارانی که الان پیر شدند از اسداللهی گرفته تا بقیه پدرش را درآوردند. دائما به رایکوف بد و بیراه میگفتند، اما او جلو همه ایستاد تا من ناصر حجازی شوم. خوشبختانه من تاجایی که توانستم در تیمهای دیگر به بازیکنانی که استعدادش را داشتند، فرصت دادم مثل علیرضا اکبرپور، مجیدی، نوازی از بهمن، علی دایی از تاکسیرانی و خدا بیامرز رضا حسن زاده را بعد از از تستی که در ماشین سازی داده بود انتخاب کردم و شش ماه بعد ملی پوش شد یا رحمان رضایی...
بعضیهاعقیده دارند شما بخاطر بدبینی که نسبت به دیگران دارید، موفق نمیشوید؟
روابط من با مطبوعات خوب نیست و مثل بقیه مربیها هم نیستم که وقتی خبرنگار زنگ میزند، بلند شوم خبردار بایستم. با بعضی خبرنگارها دوست هستم. به خانهام هم رفت و آمد دارند، مخلصشان هم هستم. اما از آدمهایی که از من کوچکتر هستند، حرفشنوی ندارم. اولین روز حضورم در استقلال یک روزنامه تیتر جالبی زد که در ذهنم ماند: «حجازی آمد، نان نیست».
واقعیت را گفته بود یعنی حجازی آمد آن عده که قصد داشتند پورسانت بدهند یا دلالی کنند در استقلال جایی ندارند. خب حالا طبیعی هم هست که بخواهند علیه حجازی جبهه بگیرند.
از روزی که به استقلال آمدید گفته میشد شما عقیده دارید بازیکنان سابق علیه شما باند درست میکنند؟
اگر من وحید طالبلو و نوازی را اخراج میکردم همه میگفتند ناصر حجازی کینه توز است، اما وقتی قطبی ۵ نفر را به دلیل کمکاری اخراج میکند، هیچ اشکالی ندارد. جباری از لحاظ بدنی ضعیف بود به او گفتم عوض اینکه از بدنسازی شکایت کنی، بدو! اما قبول نکرد، اخراجش کردم. این حق مربی است، ولی اگر من اینکار را بکنم، میگویند؛ حجازی بدبین است، توهم دارد! دنبال خائن میگردد! اما وقتی آری هان هشت نفر را از پرسپولیس اخراج میکند همه از او تعریف میکنند که اصول را رعایت میکند، چه مربی با دانشی است! به عقیده من وقتی بازیکن پول حرفهای میگیرد باید حرفهای هم عمل کند.
قبول دارید که اگر از همان ابتدا پیشنهاد فتح الله زاده را میپذیرفتید و از VIP به عنوان مدیر کار را دنبال میکردید، بهتر بود؟
این پیشنهاد حرف فتح الله زاده نبود، بعضی از مجریان تلویزیونی و سردبیران ورزشی به او فشار میآوردند که مربی دلخواهشان را به تیم بیاورند. ولی من زیر بار هیچ حرفی نمیروم. همه از ابتدا به دنبال حضور کریمی بودند.
اما خود شما بارها گفته بودید که مدیر فنی یعنی کشک؟
اگر من در استقلال باشم و کارم را درست انجام دهم به همه نشان میدهم که مدیر فنی و رئیس سازمان فوتبال یعنی چه؟
با توجه به اینکه انتقال کریمی زیر نظر خودتان صورت گرفت بهتر نبود تا نیم فصل، صبر میکردید؟
چون به من دستور میدادند که باید تا نیم فصل باشم، دوست نداشتم روی نیمکت بنشینم. به هر حال من هم اعتقادات خاص خودم را دارم که اجازه نمیدهم کسی به من دستور دهد. اما میتوانستم تیم را تا نیمفصل داشته باشم و به بهترین نحو تحویل دهم. به من انتقاد میکردند که چرا به تربیت یزد که تیم لیگ یکی است ۵ تا گل زدید بعد دیدیم که در ادامه همین تیم لیگ یکی قهرمان و نایب قهرمان لیگ گذشته را حذف کرد، اما پنج گل استقلال به چشم نمیآید!
فرهاد مجیدی عقیده دارد که شما آن ناصر حجازی سختگیر ۷ سال گذشته نیستید، نظر خودتان در این مورد چیست؟
وقتی ناصر حجازی قانون را رعایت میکند، همه ایراد میگیرند که دیکتاتور است! اما شما ببینید که در لیگ معتبر انگلیس فرگوسن با لنگه کفش بتوی صورت دوید بکام میزند، اما هیچ کس اعتراضی نمیکند. متاسفانه انضباط در ایران رعایت نمیشود. اولین فصلی که علی دایی یه بوندسلیگا رفته بود یک بار برای من تعریف کرد که بعضی اوقات در تمرین با تاخیر حاضر میشد و هیچ کس به او حرفی نمیزد، اما در پایان ماه وقتی برای حقوقش میرفت دید مثلا حقوقش که ۲۰ هزار مارک بود تا ۸ هزار مارک کم شده است، علت را جویا شد لیست تاخیرها را جلویش گذاشتند و آن وقت حرفی برای گفتن نداشت. اما وقتی من جباری را به دلیل بی انضباطی اخراج کردم بعضی خبرنگارها نوشتند، حجازی با جباری لج کرده؟ آخر کدام آدم عاقلی با با بازیکن لج میکند. مطمئنا چنین کاری جواب عکس میدهد.
ناصر حجازی بازیکنانش را با لفظ آقا صدا میکند و همیشه رعایت ادب را میکند، بعضیها معتقدند این رویه در فوتبال ایران جواب نمیدهد؟
اگر به من فرصت میدادند، همین بازیکنها را بدون توهین اصلاح میکردم. قبول دارم که در عرض دو سه ماه نتوانستم این کار را انجام دهم. داشتم یواش یواش با آنها اُخت میشدم، تنبیهات میکردم بدون اینکه بیاحترامی یا فحش ناموسی از من بشنوند. مگر من همین چند سال پیش فرهاد مجیدی را به دلیل بی انضباطی اخراج نکردم؟ عذرخواهی کرد و وقتی برگشت تغییر کرد و حالا میلیاردها تومان از فوتبال به دست آورده. یک روز به رحمان رضایی گفتم لباست را بپوش و برو. آن زمان حاجیلو هم با من در ذوب آهن بود او وساطت کرد که رحمان برگردد من هم پذیرفتم. پستش را تغییر دادم و جواب داد، اما با این کارها فقط به دیکتاتوری محکوم شدم.
فکر میکنید بزرگترین اشتباه دوران مربیگری شما چه بود؟
بزرگترین اشتباه دوران حرفهایام این بود که روی وعده مدیران استقلال رشت حساب کردم و سال دوم هم در رشت ماندم. اما متاسفانه باشگاه ما نه تنها در آن سال بازیکن نگرفت، بلکه بازیکنانمان را هم از دست دادیم. با این اوصاف باز هم من اگر آدم زرنگی بودم در دیدار آخر لیگ که سقوط تیم به لیگ دو مسجل شده بود، در این تیم نمیماندم. حتی بازیکنهای زپرتی این تیم هم هفته آخر در زمین حاضر نشدند. تا تیم ۹ گل بخورد. به عقیده من در آن دیدار حتی یک تیم محلات هم میتوانست با اختلاف پیروز میدان باشد. بعد از آن هم که هدایت نساجی را پذیرفتم همه گفتند حجازی تیم را بالا نیاورده؟ خب چه انتظاری داشتید؟ تیمی که به تازگی از رقابتهای لیگ دو صعود کرده را به لیگ برتر بیاورم. یعتی به نظر شما رده پنجم جدول برای نساجی کم بود؟ حتما این قدر قدرت در حجازی میبینید که این انتقادها را میکنید. پس چرا هیچ وقت نمیگویید تیم ماشین سازی که حجازی ساخته بود، الان کجاست؟ بعد از آنکه من رفتم این تیم ۱۰ سال است در لیگ یک کار میکند، اما همه فقط روی استقلال رشت زوم میکنند.
چرا همیشه تیمهای ناصر حجازی مشکل دروازهبان دارد؟
بله شاید شما درست میگویید در هر تیمی که پیش از این بودم یا دروازه بان خوب نداشته یا ضعیف بوده، اما در مورد وحید طالبلو شرایط فرق میکند. کسی که بهترین دروازبانی را سه سال در استقلال انجام داده فقط به یک دلیل ممکن است افت کرده باشد. او احساس میکند کوچکترین اشتباهش هم از چشم من دور نمیماند و همین مساله به او استرس کاذب وارد میکند. من قبول دارم که در هر تیمی بودم بهترین خط حمله را داشتم، اما دروازبانهای خوبی نداشتم.
اگر ناصر حجازی به جای فیروز کریمی بود، میپذیرفت که با چنین مدیر فنی در یک تیم کار کند؟
بله چه ایرادی دارد که یک مربی به مربی دیگری نکتهای را تذکر دهد. شاید اگر مربی کوچکی به فیروز کریمی حرف میزد، به او برمی خورد. اما وقتی ناصر حجازی با او صحبت میکند میداند که او با تجربه است. شاید فیروز کریمی در دوران مربیگریاش تنها با دو مربی خارجی کار کرده باشد، ولی ناصر حجازی با بیش از ۱۰ مربی خارجی کار کرده؛ رایکوف، اوفارل، مکلنان، اسکینر، فرانس بالکن، نتو و خیلی از کسانی که الان حضور ذهن ندارم. فیروز این نکته را به خوبی میداند. شاید اگر من آدم کوچکی بودم اصلا تحویلم نمیگرفت، اما وقتی با او مشورت میکنم طور دیگری روی حرفم حساب میکند. مثل این است که مهاجرانی به من پیشنهاد بدهد.
فیروز میبیند که من استقلالی هستم از این اخلاقها هم ندارم که بخواهم زیر پای کسی را خالی کنم. با او صادق هستم. آن زمان که به او میگویم طالب لو و نوازی را برگردان با دل و جان گوش میدهد، چون مطمئن است من به نفع او و تیم صحبت میکنم. اگر میخواستم کار او را خراب کنم، حمایت نمیکرد، اما چون میداند استقلال و کریمی را دوست دارم، میپذیرد. او میداند که پیشنهاد من صد درصد به نفع او و استقلال است.