
این روزها افغانستان در صدر اخبار جهانی است. مسعود عابدین نژاد پژوهشگر و نویسنده مستقل در این مقاله تحلیلی نگاهی انداخته است به ماجرای کشورسازی در افغانستان با تمرکز بر نقش و جایگاه قوم پشتون.
دیدارنیوز ـ مسعود عابدیننژاد*: هنوز درباره ماهیت و هستی و چیستی سرزمینی به نام «افغانستان» میان پژوهشگران مستقل بحث است! گرچه کشور افغانستان در نهم نوامبر سال ۱۹۴۶ به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شده است. ۱، اما این پذیرش جهانی بیش از آنکه نشانه خِرد اهل سیاست باشد، نشانهای است از خود رایی صاحبان قدرت در قرن بیستم میلادی که برای توسعه منافع حاصل از مستعمره داری به نابودی فرهنگ و تاریخ ملتهای باستانی بی اعتنا بودهاند. اتفاقاً درد و رنج حاصل از جنگهای داخلی و نفرت قومی در این سرزمین ایرانی خود حاصل این طراحی مستعمراتی مستهلک شده است! افغانستان دیر زمانی نیست که در تاریخ نمود پیدا کرده است! این نمود ناگهانی درست از هنگامی آغاز شد که امپراطوری مستعمراتی بریتانیای کبیرِ ویکتوریایی به ماحصل مادی و سیاسی حضور در هند پی برد. در حقیقت امپراطوری بریتانیا برای ایجاد سد و حائلی در مقابل متصرفات شرقی خود آگاهانه و از روی نیاز اقتصادی به بازارها و منابع هندی کشورسازی کرد! از نظر تاریخ سیاسی تشکیل سرزمینی چند ملتی (بله چند ملتی و نه چند قومی) به نام افغانستان نخستین طراحی موفق (در زمان خود) بریتانیای کبیر در خاورمیانه بود. بعدها بریتانیا با تاسی به تجربه افغانی سازی سرزمینهای ایرانی، موفق به ایجاد دولت – ملتهای ساختگی در خاورمیانه گشت. اتفاقاً همه جنگها و دردها و رنجهای کنونی مردمان باشنده در جنوب غرب آسیا حاصل این فرهنگ کُشی استعماری بریتانیا (و بعدها فرانسه و روسیه) بوده است. نویسنده این نوشتار در ادامه تلاش خواهد کرد که ضمن توضیح چگونگی این طراحی استعماری به نحو روشن و صریح راه برون رفت و نجات مردمان افغانستان را از رنج و جنگ کنونی بنمایاند.
هنگامی که در دوازدهم محرم سال ۱۱۳۵ هجری ـ قمری ارتش پابرهنگان محمود خان هوتکی (غلجایی) پس از شش ماه محاصره وارد اصفهان شد، کسی نمیپنداشت که با تسلیم شاه سلطان حسین صفوی (نهمین پادشاه صفوی) حکومت پادشاهی صفویان به پایان میرسد. جدای از اینکه تاریخ نویسان افراطی ورود عشایر غلجایی را به حمله بیگانگان تشبیه کردهاند! باید دانست که سقوط اصفهان در سال ۱۷۲۲ میلادی حاصل یک شورش داخلی بوده است. بنا بر اسناد و مکاتبات بجا ماند از آن دوره ارتش پابرهنگان غلجایی در حقیقت گروهی از رعایای به ستوه آمده پادشاهی صفوی بودند که ابتدا برای تظلم خواهی با بسیجیدن اسواران عشایری به سمت اصفهان تاختند.۲ با سقوط اصفهان -که بیشتر از تازش عشایر قندهاری غلجایی حاصل رقابت بین درباریان صفوی و توسعه و تراکنش جهل در خاک پادشاهی بود- روزهای سیاهی آغاز شد. ظاهراً رعایای قندهاری آنچنان از پایتخت نشینان اصفهانی کینه داشتند که به قتل و کشتار مردمان بسنده نکرده و ضمن بی سیرت کردن زنان بی گناه به سگ و گربه خانگی ثروتمندان اصفهانی نیز رحم نکردند.۳ محمود خان غلجایی – که بعدها با نمایان شدن کشورکی خیالی به عنوان افغان مفتخر شد! -علی رغم تلاش و مساعی بسیار بیشتر بخاطر جهل فزایندهاش که محصول تربیت روستایی و قبیلهای بود- طرفی از حمله به اصفهان نبست و خیلی زود با سرداران کار کشته صفوی که آنان نیز همچون خود او خاستگاهی قبیلهای داشتند درگیر شد.
نادر قلی خان افشار ۴ که بعدها به نام نادر شاه افشار پرآوازه گشت، خاستگاهی عشایری داشت. وی علاوه بر قدرت سازماندهی نظامی؛ طراح جنگی بی نظیری بود. بسیاری از راهکارهای نظامی قرن هجدهم میلادی (مطابق با قرن دوازدهم هجری) توسط او ابداع شده و توسعه یافت. شاید از بد اقبالی غلجائیان سنی مذهب بود که هنگامه شورش آنان با هنگام جنگاوری نادر همزمان شد! هرچه بود با پیوستن این سردار به اردوی شاه طهماسب دوم- فرزند بی کفایت شاه سلطان حسین- شورشیان غلجایی بختی برای پیروزی نداشتند. در نبرد مهماندوست (روستایی نزدیک شهر دامغان در خراسان) نادر قلی با شکست اشرف غلجایی (که به جای پسر عمویش محمود غلجایی بر تخت اصفهان نشسته بود) توانست شورش داخلی را بخواباند. به یاد داشته باشید که در همه هفت سالی که ایل غلجایی قندهاری به اصفهان تاخته بودند، هردو بزرگ ایل خود را پادشاه ایران میخواندند. در واقع شکست اشرف غلجایی از نادر قلی خان افشار شکست سرداری از خراسان شرقی بود از سرداری برخاسته از خراسان غربی. در تاریخ مورد بحث این نوشتارو حتی یک سده بعد از نبرد مهماندوستِ دامغان کسی از اهالی خراسان شرقی (افغانستان کنونی) خود را متمایز از سایر مردم ایران نمیدانست. گرچه سیاستهای ضد سنی صفویان که توسط خواجگان وسرداران گرجی ۵ اعمال میشد به شدت اتباع سنی مذهب پادشاهی صفوی را میرنجاند.۶
با این حال اهالی خراسان شرقی-حتی بخش جنوبی آن که هم اینک خاستگاه قبایل پشتون است-خود را نسبت به اهل ایران بیگانه نمیدانستند. بنابر این به روزگار حیات نادر قلی خان افشار و سراسر سده هجدهم میلادی (دوازدهم هجری) هنوزدر تاریخ کشوری به نام افغانستان وجود نداشت! حتی با شکست غلجائیان در مهماندوست اردوی غلجایی به سپاه نادر قلی خان افشار پیوست. علی رغم تاریخ سازیهای جعلی «احمد خان ابدالی» ۷ که بعدها تبدیل به احمد شاه دُرّانی شد، از سربازی و سرداری برای نادر آغاز کرد و با مرگ- قتل نادر-سر به شورش برداشته و همچون سایر سرداران- از جمله کریم خان زند- داعیه پادشاهی ایران کرد. اما در مقابل حریفان نیرومندی، چون کریم خان بختی نیافت و به سیطره بر خراسان شرقی- به ویژه جنوب افغانستان و شمال پاکستان کنونی -که محل و خاستگاه قبیلگیاش بود بسنده نمود. بنابرین آنچه که افغانهای پشتون میگویند که هدف وی استقرار و یا احیای دولت مرکزی در افغانستان بوده است! یکسره با اسناد تاریخی ایران ناهمخوان و از بنیاد تاریخ سازی است! زیرا در تمامی دورهای که مصادف با قرن هجدهم میلادی و دوازدهم هجری است اهل خراسان شرقی- حتی متعصبان پشتون آن که در قندهار تمرکز داشتند- خود را از اهالی ایران و یا لااقل پادشاهی متمرکز بر فلات مرکزی ایران میدانستند. در انتهای قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم میلادی با توسعه انقلاب صنعتی در اروپا ۸ شرایط جهان دگرگون شد. کارخانههای ماحصل انقلاب صنعتی در اروپا – که درآن هنگام به سرعت از نظر فرهنگی و اقتصادی از سایر نقاط جهان فاصله میگرفت- به شدت نیازمند مواد اولیه (خام) و بازار فروش بودند. ثروت انباشته شده در شرق نزدیک و شرق دوربهترین چشم اندازی بود که شرکتهای غربی به تبعیت از دولتهای خودمی دیدند! در این بین تجربه کمپانی هندشرقی هلند ۹ برای شرکتهای انگلیسی کارساز بود. اما همه اینها برای بریتانیا با مشکلاتی همراه شد. حتی پس از پیروزی نیروی دریایی انگلستان بر اسپانیا، رقیبان جدیدی بودند که قدرت و سرمایه انگلستان را در هند- مرغ تخم طلای بریتانیا- به چالش میکشیدند. نخستین دشمن بریتانیا فرانسه بود. سیاستهای فرانسه انقلابی که با روی کار آمدن ناپلئون بناپارت ۱۰ استمرار دوبارهای یافته بود برای انگلستان ترسناک مینمود. ناپلئون از طریق دولت قاجاری خیال حمله به هند را داشت و پی گیری این امر توسط دولت فتحعلی شاه قاجار برای ناپلئون بلند پرواز ممکن میشد. فرانسه برای این منظور از اشتیاق پادشاه قاجار بهره برد و عهد نامه فینکنشتاین ۱۱ را با دولت ایران منعقد کرد. به دنبال این عهد نامه «کنت دو گاردان ۱۲» در سال ۱۸۰۷ به ایران آمد و این آمدن طراحان دولت نو استعماری بریتانیا را به فکر فرو برد. هم زمان با احوال سیاسی فرانسه ناپلئونی روسیه تزاری نیز با تکیه بر راهبرد حیات سیاسی اش که بازمانده ازعهد پطر بزرگ بود –ضمن اشغال سرزمینهای ایرانی – چشم داشتی به هند بریتانیا داشت. پس از جنگهای توسعه طلبانه ناپلئون در اروپا و اضمحلال کامل ارتش فرانسه در این جنگها، سیاست مداران انگلیسی فرصتی یافتند تا نگاهی دقیقتر به جواهر شرقی خود- هند- بیندازند. در این هنگام هند که قبلاً توسط تاخت و تازهای ارتش نادر شاه تضعیف شده بود توان چندانی برای مقابله با واحدهای ارتش زبده بریتانیا نداشت. ضمن آنکه پیش از آن کمپانی هند شرقی به بهانه تجارت و داد وستد از خلا قدرت مرکزی در هند بهره برده و تشکیلات تجاری- اداری خود را در هند مستقر کرده بود. با از میان رفتن احتمال حمله فرانسه به هند برای دولت استعماری مستقر در هند دو مسئله وجود داشت: مسئله نخست ایجاد سدی محکم در مقابل اشتیاق توسعه طلبی ارضی روسیه بود. مسئله دوم استفاده از همین سد برای دفاع از نفوذ ارتش ایران به هند بود که قبلا- در قرن هجدهم-لشکرکشی موفقی به هند داشت.۱۳ اینکه برای دفاع از یک سرزمین ایجادسدی نظامی پیرامون آن سرزمین کنند، در تاریخ سابقه دارد. اما تاسیس کشوری به نام افغانستان از اراضی فرهنگی سرزمینی باستانی به نام ایران، نهایت منفعت طلبی است. اتفاقا حاکمان قاجاری از فتحعلیشاه گرفته تا نوهاش -محمدشاه- هیچگاه این تاسیس ناخرسنده را نپذیرفتند. بریتانیا برای دفاع از هند- با هدف کاملاً استعماری و غیر انسانی-نیازمند به حد حائلی ستیزنده بود، برای بریتانیا خونهایی که به خاطر این حد حائل غیر طبیعی ریخته میشد اهمیت نداشت. برای دولت استعماری بریتانیا حتی فرو ریختن فرهنگی ملتی باستانی نیز بی اهمیت بودو بی شک هزاران مسئله انسانی و فرهنگی دیگرنیز برای بریتانیاارزشی نداشت؛ لذا این دولت به محض فروریختن ارتش مهاجم فرانسه در صدد ایجاد و ساخت این سد شد. مهمترین همکاران انگلستان برای رسیدن به این هدف- که بی شک خود به عملشان عالم نبودند- اقوامی بودند که کمترین پیوستگی تاریخی و فرهنگی را با ایرانیان داشتند. جدایی مذهبی که از روزگار شمشیر کشان صفوی ایجاد شده بود نیز به این مسئله یاری رساند. جنگهای شیعه و سنی به روزگار صفویان موجب جدایی بیشتر میشد و بریتانیا با هدفی مشخص- دفاع از ثروت استعماری خود در هند-از این تقابل مذهبی دفاع میکرد. نقشه دولت هند بریتانیا برای تجزیه خراسان شرقی (افغانستان کنونی) ساده بود. این کشور محیطی میخواست که درآن حس تنفر به رقیبان منطقهای و نیز تنفربرون قبیلهای آنچنان شدید باشد که بتواند سه هدف را تامین نماید. اول: امکان حمله سریع ایران_ و متحدان احتمالی اش- را به هند منتفی کند. دوم: راه ورود ارتش تزاری به هند را سد نماید. سوم: درگیری اقوام ساکن در این محیط سیاسی تازه آنچنان شدتی داشته باشد که این سرزمین هیچگاه خیال حمله به هند را به خود راه ندهد.
شاید به همین دلیل بود که انگلستان در دفاع از کامران میرزا (حاکم خودسر هرات) در مقابل ارتش قاجاری پافشاری میکرد. اتفاقاً سومین پادشاه قاجاریه پسر مردی جنگجو و بالنسبه میهن پرست بود. محمدشاه، فرزند عباس میرزا- که در جوانی مرد-هیچگاه تجزیه هرات را نپذیرفت. کارشکنیهای دولت بریتانیا در لشکرکشی ایران به هرات آشکار بود. در این بین حضور یک وزیر انگلوفیل به نام میرزاآقاخان نوری در شکست این لشکرکشی موثر افتاد. اشغال جزیره خارک توسط نیروی دریایی امپراطوری بریتانیا و شورش برخی علمای اصفهان در همان اوان و نیز تعرضات مرزی والی بغداد به خرمشهر همگی نشانهای محکمی به دست میدهند که بریتانیا هرات و ایالات مرزی آن رابرای تاسیس دولتی «ساختگی» و حائل میان ایران و هند ضروری میدانسته است. در تاریخ معاصر به شخص محمدشاه و وزیر اوحاجی میرزا آغاسی بسیار بد گفتهاند. اما باید دانست که نه این شاه بداقبال و نه وزیرش مردمانی بدکنش و بدکردار نبودهاند. شاه بخت برگشته تا هنگام حیات هیچ اندیشهای جز استقرار حاکمیت ایران بر هرات -این شهر تاریخی ایران نداشت. – ولی روزگار با وی همراهی نمیکرد. بریتانیا در آغاز قدرت روزافزونش بود و روسیه در «کریمه» با عثمانی در حال نزاعی طولانی، پس ایران دوران قاجاریه تنها و بی یار مانده بود. حمایت بریتانیا از مخالفان محمدشاه ـ ولیعهد قانونی ـ در ابتدای مرگ فتحعلی شاه نمیتواند تصادفی بوده باشد. زیرا محمد شاه به تاسی از پدر فقید خود ـ عباس میرزا ـ همواره چشم به استقرار حاکمیت در هرات داشت! گرچه این حمایت غیر قانونی از مدعیان سلطنت توسط بریتانیا با دقت و مخفی کاری بسیار صورت میگرفت.۱۴
با مرگ محمد شاه در ششم شوال سال ۱۲۶۴ ه. ق (۱۸۴۸ میلادی) پسر نوجوان او به سختی، اما بالاخره به پادشاهی رسید. شورشهای مذهبی در زمان او (شورش بابیه) فرصتی برای پرداختن به موضوع مرزهای شرقی (مسئله هرات) باقی نگذاشت. اما این پادشاه- دیر-، ولی سرانجام متوجه هرات شد. این زمان درست هنگامی بود که میرزا آقاخان نوری «جانور سیاسی» ۱۵ معروف که بلافاصله پس از قتل میرزا تقی خان فراهانی «امیر کبیر» به صدارت عظما رسیده بود رخ داد. در حالیکه جاسوسان بریتانیا (منظور فرمانداری کل هند شرقی بریتانیاست) در هرات مشغول برساختن مقدمات تجزیه سرزمینهای ایرانی خراسان شرقی از پیکره ایران بزرگ بودند، ارتش ایران آماده حمله به هرات شد. اما ناگهان اتفاقی غریب افتاد. اتفاقی که هنوز چگونگی آن از مسائل حل نشده تاریخ است! باور کردنی نیست، اما در یکی از شبهای سال ۱۸۵۶ میلادی- در حالیکه قبل از آن هرات کاملاً به تصرف ارتش ایران درآمده بود، میرزا آقاخان نوری در کاخ گلستان دق الباب کرد و به تنهایی به حضور سلطان صاحبقران بعدی رسید، نتیجه این ملاقات انعقاد معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی و جدایی کامل هرات از ایران بود. در آن ملاقات شوم بین شاه و صدراعظم چه گذشت! ۱۶ هیچکس نمیداند و هیچ سندی از آن در دسترس نیست! اما پادشاهی که زندگی پدر و پدربزرگش صرف اعاده حاکمیت ایران برخراسان شرقی شده بود ناگهان از ادعای مشروع ملی ایرانیان گذشت. هرات شهر هنر و فرهنگ، شهر زرتشت و اوستا و اسفندیار از تنِ رنجور ایران جداشد. با سپردن هرات به حاکمان پشتون، انگلستان ـ این پیر مستعمرهچی ـ به آرزوی خود رسید زمینه برای ایجاد سرزمینی جعلی که بعدها از این جعل بزرگ تاریخی خونها فشاند؛ فراهم شد. هرآنچه که امروزه بر سر ملت بزرگ ایران میآید، ملتی که در خراسان شرقی پراکنده شدهاند و دور از اصل و اصالت خود خونشان هدر میشود، حداقل بخشی ازآن- ریشه در این کشور سازی جعلی دارد. گرچه کنش سیاست بازان بعدی نیز در این فتور بزرگ تاریخی بی اثر نیست. شاید هنوز جانوران سیاسی در دو سوی مرزهای فلات دوپاره شده ایران دست بکارند کاینچنین رنج شرمناک زنان و کودکانِ افغان خوانده ایرانی را شاهدیم. گرچه ... این نیز بگذرد!
پتانها همان پشتونها هستند که توسط هندیان پتان خوانده میشوند. هنوز بین روشنفکران پشتون در باره منشا و مبدا این قوم اتفاق مشترکی وجود ندارد.۱۷، اما آنچه که مسلم است اصرار بر، برساخت تباری باستانی برای مردمی که بتازگی از سنتهای ایرانی خود دست برداشته اند چندان سویه علمی ندارد. آنچه که به عنوان حقایقی مورد قبول مباحثه گران ۱۸ پذیرفتنی است، آریایی بودن نژاد و زبان آنا ن است. گرچه در زمان کنونی عناصر بیگانه به شدت در فرهنگ و زبان مردم پشتون رسوخ کرده است.
بنابر اسناد دو قرن اخیر، حتی تا دهههای ابتدایی قرن نوزدهم، پشتونها خود را ایرانی میدانسته اند.۱۹ و همه تلاششان دست یافتن به حاکمیت بر فلات مرکزی ایران – به عنوان قلب ایران زمین- بوده است. اما جداییهای حاصل از تغییر ناگهانی مذهب در ایران و عوارض طبیعی سرزمین (کوهستانهای بلند) زمینه گسست فرهنگی بیشتر را فراهم کرده است. در قرن نوزدهم بدنبال تصمیم بریتانیا برای ایجاد سرزمینی حائل در مقابل هندوستان، پشتونها به دلایل متعددی- از جمله جنگجویی، تغییر زبانی و دینی و.. - مورد توجه ارکان امنیتی ارتش ملکه- ویکتوریا- قرار گرفتند. امکان ایجاد سرزمینی که بتوان درآن دولتی دست نشانده مستقر کرد، با روحیه جنگاوری و تمایزقومی پشتونها سازگاربود. فراموش نکنیم که خود پشتونها در جغرافیای بین سرزمینی هندو- ایرانی استقرار داشتند و به دلایل مذهبی (دینی) علاقه خاصی به جهاد علیه هندوان داشتند. اما این هند، هند قرن هجدهم نبود. اینک هند در نیمه دوم قرن نوزدهم بطور کامل تحت سیطره ارتش استعماری ملکه قرارداشت.۲۰
ضمن آنکه بخش اعظم پشتونهای مسلمان اتباع هندی! امپراطوری بریتانیا محسوب میشدند که هرازگاهی به بهانه گسترش دین مبین به منافع امپراطوری لطمه میزدند. بریتانیا با استفاده از این روحیه- تنفر دینی و تمایزقومی- از پشتونها بهره برداری کرد. انضباط قبیلهای ورقابت بین سران قبیله هاشرایطی فراهم میکرد که سیاست دیرینه و خاص انگلیسی- تفرقه بینداز و حکومت کن- به آسانی عملیاتی شود. با این سیاست هم خطرحملات پشتونها به منافع بریتانیا دفع میشد و هم دو پادشاهی خصم انگلستان (ایران و روسیه) از امکان حمله فوری و آنی به هند منصرف میشدند. قبلاً گفتیم که تجربه اتحاد-ناکام- ناپلئون با دولت فتحعلی شاه قاجار برای انگلستان ترسناک بود، بنابراین پیش بینی اتحاد ایران عهد قاجاریه با هر دولت اروپایی دیگری برای بریتانیا میتوانست تبدیل به کابوسی دوباره شود. پشتونها بسیار بودند. قبایلی نیرومند و کوه نشین و جنگاور. هدایت فشار حملات این قبیلهها به داخل فلات ایران سیاستی سودمند بود. ضمن آنکه، مسئله تخاصم میان شیعیان و سنیان در این رویاروییها میتوانست توسط جاسوسان بریتانیا به دقت مدیریت شده و در مواقع لزوم با خریدن مزدوران روحانی- از هر دوطرف-به این جنگها و چپاولهای بی ثمربیشتر دامن زد. جدا افتادگی پشتونها از بخشهای فرهنگ ساز فلات ایران سبب گسترش جهل و تعصب دینی بیشتری شده بود. در سراسر سده نوزدهم میلادی (قرن سیزدهم هجری) پشتونها به بهانه حفظ سرزمینهای اسلامی مشغول زد و خورد با دیگر اقوام (ملت ها) ایرانی بودند. نکته جالب در باره این جنگها اینست که در پس هر استقرار حاکمیتی در کابل، بلافاصله توطئه و کودتای دیگری از طرف خود پشتونها صورت میگرفت. نگاه به تاریخ ۱۲۰ سال اخیر افغانستان نشان میدهد که هرگونه تغییری در این کشور؛ حاصل توطئه یا کودتای یک گروه قبیلهای پشتون علیه گروه قبیلهای دیگر بوده است. ۲۱ حتی در دوران اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی ۲۲ رقابت بین دو جناح «حزب دموکراتیک خلق» که طراح کودتا علیه سردار داود خان بود ۲۳ در واقع دعوایی بین افرادی از طائفههای گوناگون درون اقوام پشتون بود! ۲۴ شاید اگر طراحان نابغه حزب کمونیست شوروی! (روسیه) بجای احاله این دعواها به کنش گری درون حزب دموکراتیک خلق متوجه دعواهای قبیلهای درون این حزب باصطلاح طراز نوین ۲۵ میشدند؛ از اشغال نابهنگام افغانستان طرفی میبستند!
نکته مهم درباره پشتون ها- تا پیش ازرسیدن به قدرت- تعهد فردی آنان به مفهوم «پشتونوالی» ۲۶ یعنی مجموعهای از عادات و رفتارهای جمعی است که این قوم را به هم میپیوندد. پشتونها بسیار مغرورند و به فرهنگ اقوام دیگر به دیده تحقیر مینگرند. نوعی تعصب قومی و محلی در آنان به افراط دیده میشود. نکته جالب در باره آنان که در سده اخیرشدت گرفته است تعصب غیر قابل توصیفی است که نسبت به تنفر از شیعیان و ایرانیان دارند! ۲۷ شاید دروغ پراکنیهای داعیان وهابی- سعودی در سه دهه اخیر در این تجمیع تنفر از ایرانیان و شیعیان موثر بوده باشد، هرچه هست شدت این تنفر در آیندهای نه چندان دور امکان بوجود آمدن وقایعی خونبار را افزایش میدهد.۲۸
پشتونها در روزگاری که جهان و ملتها به نزدیکی و همزیستی مسالمت آمیز بیشتری نیاز دارند، درست برخلاف جریان عمومی تاریخ به دشمنیها میاندیشند. چه کسانی آنان را هدایت میکنند؟ مردمی ساده و آزادمنش که گرفتار مطامع اقتصادی سیاسی قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه شدهاند.
تقریبا بیشتر طالبها از قوم پشتون هستند. ۲۹ این گزاره دقیق نیست، اما حقیقتی است که در یک پژوهش حیطه علوم انسانی میتوان گفت. در باره بوجود آمدن گروه طالبان در افغانستان فضای مجازی و اینترنت پراز اطلاعات گوناگون است. به قول انگلیسی زبانها اگر واژه طالب را «گوگل» کنیم صفحات پرشماری ظاهر میشود که خواندن همه آنها زمان بسیاری را میگیرد. اما این مانع نمیشود که ما چندپرسش مهم را مطرح نکنیم! «چرا بیشترین قومی که گروه طالبان را میسازند، پشتون هستند؟» و «چرا همه رهبران اصلی و فرماندهان مهم طالبان پشتون هستند؟»
«آیا تفکر اسلام شبه وهابی ۳۰، ایدئولوژی ملی پشتون هاست؟» بدون شک میان اقوام پشتون که اینک جامه طالب را برتن کرده اند- مانند سایر اقوام و در همه جای جهان- تفاوتهای بسیاری وجود دارد. گرچه به علت ساختار قبیلهای و ضعف سنتهای فرهنگی بیشتر پشتونها همچنان کنش «پشتون واره» را بهترین رفتار اجتماعی و بینافردی میدانند. در ادامه این بخش تلاش میکنیم به پرسشهای فوق پاسخ دهیم.
الف- خاستگاه طالبها
... در دهه هشتاد میلادی هنگامیکه مجاهدین علیه اشغال سرزمین خود میجنگیدند و ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی در مقابل آنان مستاصل شده بود، طالبها چندان هستی سیاسی قابل دیدی نداشتند! گرچه برخی از سران طالب ادعای مبارزه با ارتش اشغال گر روس را دارند، اما بنابر حافظه مستند تاریخ از این مبارزه و مبارزان چندان اثر قابل ذکری مشاهده نمیشود. بزرگترین دشمن و مبارز علیه بیگانگان که بدون هیچ شک وشبههای دوست و دشمن آن را تایید میکند، جبهه شمال و پنجشیر به فرماندهی سردار بزرگ تاجیک- بخوانید ایرانی- احمد شاه مسعود ۳۱ بود. این فرمانده دلیر و سردار نابغه در تمام طول اشغال افغانستان بزرگترین حامی مردم و دشمن بیگانگان بود. بطوریکه به شهادت تاریخ، بدون وجود سپاهی که او فرماندهی میکرد اخراج بیگانگان از سرزمینهای ایرانی ناممکن مینمود. اما در طول اشغال افغانستان توسط روس ها، دستگاه اطلاعاتی آمریکا بیکار ننشست. آمریکا به عنوان رهبر دنیای آزاد ۳۲ تلاش میکرد اسباب زحمت وشکست روسها را هرچه بیشتر فراهم نماید. برای اجرای این نقشه از کمک دوستان متمولی، چون پادشاهی «عربستان سعودی» و نیز کمکهای بی دریغ کشور دوست و برادر خود «جمهوری اسلامی پاکستان» که در دهه مورد بحث ما- دهه هشتاد میلادی- تحث سیطره ژنرالهای غرب گرا بود، بیشترین بهره را میبرد. (در دوره مورد نظر ما، هنوز کشورهای حوزه خلیج فارس دارای چندان نیرو و شخصیتی نبودند که بتوانند به رهبر دنیای آزاد کمک درخور توجهی کنند!) مدتی پس از درگیر شدن عربستان در جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی، ماموران اطلاعاتی این کشور با کمک طراحان جنگ سالار آمریکایی متوجه ضعف ایدئو لوژیک برخی از عناصر پشتون مجاهد شدند، لذا با توجه به وقوع انقلاب اسلامی در ایران و دشمنی جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب و نیز شعار «نه شرقی، نه غربی این جمهوری نوپا» وظیفه آموزش برخی مجاهدین به دوش داعیان وهابی عرب گذاشته شد. اتفاقا این داعیان که به لطف ثروتهای نفتی دولت سعودی با شکم سیری به اشاعه اسلام ناب وهابی میپرداختند! از این فرصت حداکثر استفاده را بردند. شاگردانی معتقد و از جان گذشته تربیت کردند که علاوه بر شجاعت تاریخی پشتونوالی دارای روحیه جهادی و بهشت جوی انتحاری نیز شدند!
اما پرسش اینست: «آیا آمریکاییها از سرانجام و عاقبت موجودی که تربیت کرده بودند، آگاهی داشتند؟» احتمالاً خیر. آمریکاییها اصولاً استعداد چندانی برای تفکر «ممتدِ مسئولانه» ندارند! چرا؟ چون آمریکاییها، آمریکایی هستند.۳۳
ب- طالبها پس از خروج روسیه
... مدتی پس از اخراج روسیه از افغانستان ۳۴ جنگ سرد نیز به پایان رسید.۳۵ با خاتمه خطر کمونیست روسیه ساخته برای غرب، مسئله وجودی افغانستان برای دنیای غرب که تا دیروز این سرزمین را قتلگاه مارکسیست روسی قلمداد کرده بود؛ بطور کل بی اهمیت شد! افغانستان کشوری فقیر با مردمان سختی کشیده و به نسبت عقب افتاده بود که نه منابع نفتی داشت و نه موقعیت ژئو پلیتیک قابل اهمیت. این سرزمین در محاصره خشکی بود و هیچ راهی به آب های آزاد نداشت، ضمن آنکه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از همسایگی مستقیم با این کشور نیز بی بهره شده بود؛ لذا تا مدتی مسئله افغانستان در دفتر قطور اقدامات در دست اجرای غرب پیروز، به فراموشی سپرده شد. اما یاران منطقهای آمریکا افغانستان را به فراموشی نسپردند. پاکستانی ها- که شاگردان مستعدی در یادگیری رفتار سیاسی انگلیسها بودند و هستند-متوجه دشمن قدیمی خود هندشدند. سرزمینی که روزگاری به عنوان دیوار دفاعی هند توسط بریتانیا ایجاد شده بود، اکنون میتوانست همین نقش را به عنوان خط نخست حمله به هند ایفا کند! در دوره مورد بحث ما هند اتمی شده بود و پاکستان در آستانه ساخت بمب اتم بود ۳۶ بنابرین پاکستان نیازمند عمق استراتژیک و خاکریز نخست حمله بود. در عین حال بخش اعظم پشتونها در پاکستان زندگی میکردند (و زندگی میکنند) که اصولاً مردمی پردردسر و جنگجو هستند. تحریک این بخش به حضور بیشتر در افغانستان و تقویت حس پشتونوالی درآنان برای امنیت داخلی کشور چند قومی و تازه تاسیس پاکستان میتوانست سودمند باشد. اجرای این نقشه یعنی تسلط کامل بر افغانستان فراموش شده- توسط دنیای غرب- به عهده دستگاه اطلاعات ارتش پاکستان ۳۸ که اصولاً نقش قدرت اصلی را در پاکستان ایفا میکند، بود. این سازمان نظامی بنابر محتویات برخی سایتها توسط نیروی زمینی ارتش پاکستان اداره میشود. این سازمان اتهامات تروریستی و تخریبی سنگینی دارد که برهمگی آنها بخاطر نزدیکی با سرویسها اطلاعاتی غرب سرپوش گذاشته شده است!
پاکستان تجهیز و آموزش ویژه طالبها رادرست پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرد. هدف روشن و ساده بود: «حاکمیت مطلق بر افغانستان» به منظور تقویت جبهه جنگ علیه هندوستان و تسلط بر شبه قاره هند! همانگونه که پیداست ارتش پاکستان بسیار بلند پرواز و خوش اشتهاست!
ج-طالبها و سعودیها
درست پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی، با پایان جنگ ایران و عراق و حمله کودکانه و دن کیشوت وار ۳۸ صدام حسین به کویت، معادلات منطقهای بطور کامل درهم ریخت. دشمنان دیروز دوست شدند و شکست خوردگان دیروز، پیروز شدند! ۳۹ ایدئولوژی شیعی که توسط جمهوری اسلامی ایران تبلیغ میشد با حرکت برون مرزی مبلغان شیعه نفوذ بیشتری مییافت؛ در مقابل پادشاهی سعودی داعیه رهبری و مدیریت خاورمیانه را داشت که از این حرکت ایران (در واقع حرکات آمریکا که به نفع ایران تمام میشد!) به شدت هراسان بود؛ لذا در مقابل تبلیغ شیعه گری، وهابی گری را توسط داعیان وهابی – که بسیار متعصب بودند- آغاز کرد. البته پادشاهی سعودی از دههها پیش بخشی از سیاست خارجی اش را بر اصول تبلیغات وهابی چیده بود؛ ولی در دهه هفتاد خورشیدی (نود میلادی) این دعوتها شدت گرفت. تقریباً در تمام اروپا و آسیا، هر کجا که بانگ مسلمانی از مسجدی شنیده میشد؛ تبلیغات وهابیان گسترش یافت. ۴۰ قدرت این تبلیغات در دو چیز خلاصه میشد: نخست سادگی شعار وهابیت که به زبان ساده این بود: «فقط خدا» که برای بسیاری از مسلمان زادگان بی اندیشه و فرهنگ جذاب بود.
دوم: ثروت هنگفت سعودیها که بی دریغ خرج میکردند و افراد محلی را میخریدند. با همکاری پاکستان- که همواره برای اجرای طرحهای تهاجمی و دفاعی علیه هند به پول نیاز داشته ودارد-حضور داعیان و آموزگاران وهابی میان صفوف پشتونها گسترش یافت و خرج مدارس علمیه به ظاهر حنفی- و در واقع وهابی- از کیسه مردم ناآگاه عربستان پرداخت شد. تجهیز نظامی و اداری طالبها با همکاری سخاوتمندانه سعودیها صورت میگرفت و میگیرد. در سالهای پس از دهه نود میلادی با ثروت اندوزی برخی از کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس آنان نیز به اردوی مشترک پاکستان و عربستان پیوستند. گرچه هدف گردانندگان این اردو متفاوت بود، اما نتیجه آن یکی است. خونریزی وقتل و کشتار مردم بی گناه افغانستان و ایرانیان ساکن درآن دیار به بهانه اسلام خواهی! سعودیها یک ایدئولوژی به شدت ارتجاعی را که شعار جذابی دارد اشاعه میدهند و برای حاکمیت ملی ایران بر سرزمینهای ایرانی مانع تراشی میکنند. هدف آنان آزار حکومت ایران است، اما نتیجه این آزار رنج و عذاب ملتی بی گناه است. بی شک حاکمان سعودی و امارات متحده عربی هیچگاه از آنچه کرده اند و میکنند شرمنده نخواهند شد! زیرا اندیشه و افکار انسان دوستانه و دگرخواهانه در ادبیات فکری حاکمان این دو کشور جایی ندارد؛ گرچه باید حساب مردم عربستان و امارات عربی متحده را از نظام سیاسی این دو کشور جدا کرد.
اما پاکستان و در حقیقت دستگاه اطلاعاتی این کشور، بنظر میرسد این نوکشور که با تجزیه هند بزرگ بوجود آمده در محاسبات خود دقیق و متفکرانه_ البته از نوع غیر انسانی آن- عمل کرده و میکند! اما اگر دقیقتر به موضوع نگاه کنیم، میتوانیم پیش بینی کنیم که با توجه به اینکه اکثر پشتونها در پاکستان زندگی میکنند و بین آنان روابط گسترده قبیلهای وجود دارد؛ در ظرف چند دهه آینده و با فروکش کردن انوار ایدئولوژیک! ۴۱ زمینه تجزیه پاکستان بوجود خواهد آمد. حکایت پاکستان حکایت آنکس است که بر سر شاخ بُن میبرید! نگارنده این سطرها پیش بینی میکند که: «تا پیش از نیمه قرن بیست و یکم پاکستان تجزیه شود!»
پدران اندیشه میهن پرستی ایرانی ۴۲) گرچه در نیمه دوم قرن نوزدهم (قرن سیزدهم هجری) برخی از اصول تفکری خود رابر پایه قانون گرایی و برابری ابنای انسانی تدوین کردند؛ اما همانان بودند که بر پیوندهای زبانی و نژادی میان اقوام ایرانی تاکید داشتند. برخلاف آنچه که میپنداریم، میهن پرستی ایرانی در شکل غیر مدرن خود؛ بسیار پیش از قرن نوزدهم شکل گرفته است. در حقیقت درست پس از تسلط ارتش بیگانه عرب بر ایران زمین، نهضت اندیشمندانه شعوبیه ۴۳ آغازشد. ریشههای میهن پرستی ایرانی نه در انتهای قرن نوزدهم بلکه به وسعت تاریخ است. به دلایلی ساده: ایران سرزمینی است باستانی و دارای فرهنگی تاریخی که در آسیا متمایز و خاص است. درست مانند فرهنگ باستانی هندی و چینی، فرهنگ ایرانی نیز شاخصههای خود را دارد.
میهن پرستی ایرانی یک شعار نیست، حقیقتی غیر قابل انکار است که اتفاقاً در یک و نیم قرن گذشته حاکمان سعی در انکار آن داشته اند. حتی در دوران پهلویها – که بسیاری آنان را ناسیونالیستهای باستان گرا میشناسند! -میهن پرستی ایرانی تحت تعقیب و دشمنی رژیم قرار داشت! گرچه باورش برای بسیاری از خوانندگان این سطرها دشوار است، ولی اسناد و نوشتههای تاریخی گواهیست بر این گزاره.۴۴ شاید این دشمنی حاکمان با این نوع میهن پرستی باعث رشد ویژه گیهای بشدت انسان خواهانه، صلح طلبانه و فرهنگی این اندیشه شده باشد. بخشی از اندیشه میهن پرستی ایرانی توسط سیاسیون تدوین شده است؛ اما بخش اصلی این اندیشه توسط متفکران کلاسیک یک سده اخیر نوشته شده است. با تاسیس دانشگاه تهران تقریباً و تحقیقاً بیشتر متفکران و آموزگاران مهم این دانشگاه زندگی خود را وقف توسعه فرهنگ ایرانی و تعریف ایران فرهنگی کردند. بطور نمونه بنیاد مرحوم محمود افشار یزدی (وبعدها مرحوم ایرج افشار)، علی اکبر دهخدا (بنیاد لغت نامه) ,پژوهشکده دانشنامه نگاری (استاد بیرشک) و... در سالهای پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ دانشنامه ایرانیکا (احسان یار شاطر) و دانشنامه بزرگ اسلامی (موسوی بجنوردی) و ... خواسته و ناخواسته به تدوین شناخت و رشد و گسترش مفهوم ایران و ایرانیان پرداخته اند. بجز اینها بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان و هنرمندان در حیطه ملی به توسعه مفهوم میهن پرستی ایرانی پرداختند. از مجموع این آثار میتوان چند گزینه و گزاره را استخراج کرد: ۱- ایران یک مفهوم و واقعیت تاریخی است و ایرانی کسی که در این گستره تاریخی زندگی میکند.
۲- ایران یک مفهوم فرهنگی است. این فرهنگ مشخصههایی دارد که آن را در آسیا متمایز و شاخص میسازد. در آسیا فقط هند و چین دارای این مشخصه و وجه تمایز هستند. پس ایران، چین و هند سه تمدن متمایز آسیایی هستند.
۳-ایران کنونی از نظر سیاسی و جغرافیایی محدود شده است. اما ایران فرهنگی (واقعی) بسیار گستردهتر از این ایران است.
۴-روزی- که دور نیست- مردمان ایران فرهنگی- دوباره در یک واحد سیاسی گرد هم خواهند آمد و سرزمینی بزرگ را در قالب حکومتی: عدالت گستر، آزاد، توسعه یافته و شادمان خواهند ساخت.
۵-برساخت دوباره ایران بزرگ بدون خشونت و بر اساس میل و خواست واقعی ایرانیان و ملتهای ایرانی است.
میتوان به این صورت، گزارههای بیشتری را افزود. اما اگر کسی به زبان فارسی تسلط داشته باشد وآثار کلاسیکهای ایرانی را خوانده باشد؛ حتماً به این پنج گزاره مطرح شده میرسد. زیرا برخلاف تفکرات و تصورات پانهای دیگر منطقه (پان عرب ها، پان ترک ها، پان اسلاوها و...) میهن پرستان ایران مبنای رفتار و کارشان فرهنگ و صلح است. اندیشهای که با قانون گرایی آغاز شده است ۴۵ بی شک با صلح و آزادی و شاد خویی ادامه مییابد.
از همه آنچه گفته شد؛ و ذکر تاریخ سری کشور سازی چه نتیجهای میگیریم؟ نگارنده در سطرها آینده به این پرسش پاسخ میدهد.
نخست: براساس اصول موضوعهای که شرح آن رفت، بخش بزرگی از مردمی که در گستره جعلی سیاسی که امروزه نهادهای غرب ساخته و جهانی «افغانستان مینامند» ایران و ایرانی اند. چگونه ممکن است، زادگاه و خاستگاه نژاده رستم و سهراب (سمنگان)، اشو زرتشت (بلخ و بدخشان)، اسفندیار روئین تن (هرات و نیمروز) انیران باشد؟
با کدامین اندیشه و زور اقوام ایرانی و آزاده تاجیک و فارس را به دست بیگانگان دژخو سپرده اید.
با کدامین سند و قدرت اهریمنی قوم مظلوم هزاره را که ایرانی شده و فرهنگ خو شده ایران زمین اندبه کشتار ددانِ پَتان میسپارید که خو گرفته کنش وهابیون سعودی اند؟
با کدامین سند و قبالهای سرزمین مقدس زرتشت را به هوچی گران مستعمره چی جنگ خو سپرده اید؟
بی شک رنج مردم کنونی افغانستان از زمانی آغاز شد که بریتانیای استعماری در صدد چپاول هند برآمد. این کشور با هدف غارت منابع طبیعی هند کشورسازی کرد و با جاسازی سرزمینهای باستانی ایران، سرزمینی خیالی ساخت که در سراسر تاریخش نبرد قدرت و جنگ حاکم است. شاید اگر دوره ظاهر شاه را که برای مدتی کوتاه -به دلیل شرایط جهانی-در افغانستان صلح بود را مجزا کنیم؛ بتوانیم با قدرت بگوییم در ۱۲۴ سال گذشته افغانستان یک روز را بدون کشته و جنگ سپری نکرده است. طُرفه آنکه در تمام ۱۶۴ سال گذشته قدرت سیاسی بطور مطلق و کاملاً در دستان قوم پشتون قرار داشته است. از امان الله خان تا اشرف غنی احمد زی، یعنی سه پادشاه وهفت رئیس جمهور؛ در سه نظام سیاسی متفاوت و با قوانین اساسی مختلف! همگی پشتون بوده اند و خواهند بود! ضمن آنکه همه آنها با دقت و مهارت علیه یکدیگر توطئه کرده و توطئه چیده اند. عملی که احتمالاً بعد از این هم ادامه خواهد یافت. طالبها که اکنون در کابل فریاد مردانگی سر داده اند، زودتر ازآنچه میاندیشند به توطئه و تسویه حساب رو خواهند آورد. اینهارا تاریخ میگوید. باور کنید.
دوم: مردم ایرانی گستره سیاسی افغانستان، فاقد قدرت هستند. این امر طبیعی است. در کشوری که روابط قدرت را پیوندهای قبیلهای و وابستگی خارجی میسازد، شهر نشینان منفرد؛ بدون قبیله و حزب چگونه خواهند توانست در بازی سیاست حضور یابند. گناه باشندگان فارس و تاجیک افغانستان، متمدن بودن و شهروند بودن است. توحش و جنگاوری بیهوده در عصر ارتباطات که هیچ، در روزگار تیر وکمان هم صفت برجستهای نبوده است. ضمن آنکه برای دفاع از حقوق انسانی ایرانیان در روزگار گذشته شاهان بزرگ ظهور میکردند؛ اما به روزگار ما- که عصر تمدن و دانش است- نیاز به بروز و ظهور دولتی مقتدر است. در جایی که قبایل مسلح بیگانه خو با سلاح مدرن و افکار پوسیده حضور دارند، بی شک امکان ایجاد دولت ملی برای باشندگان ایرانی افغانستان وجود ندارد. اما این مردم در این حال باید و حتماً مستحضر به دفاع و پشتیبانی دولتی ایرانی در مقابل انبوه دشمنانشان باشند. چنین دولتی کجاست؟
سوم: تنها دولتی در خاورمیانه که ایرانی است و امکان و قدرت دخالت در افغانستان را دارد؛ در تهران مستقر است. اما این دولت با تعریف غلط از جایگاه و اهداف و آرمان هایش هیچ حرکتی به نفع ایرانیان افغانستان نمیکند. جای تعجبی هم ندارد. فرصتهایی که برای پیوستن دوباره هرات و نیمروز به پیکر پاک ایران بوجودآمده، یک به یک برباد میرود. اگر به گفته دستگاه تبلیغات چی تهران، شاه ماضی (پهلوی) بحرین را با شبه رفراندوم به انگلیس سپرد؛ اکنون میتوان با یک رفراندوم واقعی هرات و نیمروز را به ایران بازگرداند. کافی است اندکی شجاعت، تامل و تحمل داشت. بازیهای مذهبی را کنار نهاد و به دنیای واقعی فکر کرد. رنج ایرانیان گیر افتاده در افغانستان را پایان دهید. وظیفه دولت ایرانی – طبق اصول موضوعه میهن پرستی ایرانی- دفاع از تمدن و فرهنگ ایرانی است. باورکنید.
چهارم: از دلایل رنج مردم افغانستان سیاستهای کشور نو ساخته پاکستان است. به اندازه بی عملی ایران، پر عملی پاکستان در برساخت این رنج موثر است. در روزهای گذشته، که بلاهت تاریخی ایالات متحده آمریکا منجر به سقوط کابل گشت؛ شاهد آنیم که افسران اطلاعاتی پاکستان میدان نبرد را به دقت اداره میکنند. هرکس و هر کارشناسی که اندکی از اصول و فروع جنگ اطلاع داشته باشد؛ متوجه خواهد شد که: قطع ارتباطات، خلع سلاح واحدهای عمده نظامی و خرید فرماندهان ارتش وسیاست مداران افغان! کار پابرهنگان پَتان نیست. گستردگی جبهه در کشوری به وسعت افغانستان و سرعت عمل واحدهای پابرهنه طالب! حیرت انگیز است. جابجا نشان پای افسران اطلاعاتی کشور دوست و برادر پاکستان مشاهد میشود. گرچه در این بین ساختار ارتش افغانستان نیز موثر بوده است.
پنجم: در طول دو دوره ریاست جمهور حامد کرزی و دوره اشرف غنی احمد زی، تلاش اصلی رییس جمهور خلع سلاح تاجیکها و فارسها و ایرانیان بوده است. تحت لوای دموکراسی ظاهری زیر سایه تفنگداران دریایی آمریکا، پشتوها مشغول دور کردن ایرانیان از قدرت بوده اند. تقریباً همه افسران و فرماندهان کارآمد ارتش افغانستان از اقوام پشتون بودند. انگار از پیش ماموریت داشتند که زمینه را برای حضور برادران طالب خود فراهم کنند!
ششم: درست پس از سقوط طالبان توسط نیروهای متحده اروپا و آمریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی، به هنگامی که ایالات متحده آمریکا در خواب خوشِ یگانه قدرت جهانی شدن خفته بود؛ از ویرانههای چین کمونیستی سرزمینی جدید برمی خاست. رشد اقتصادی حیرت انگیز چین در طول بیست سال بعدی این کشور را در حیطه اقتصادی و اقتصاد سیاسی رقیب نخست آمریکا کرده است. چین مشکلات دنیای غرب را ندارد. ملتی به نسبت یکپارچه و یک دست دارد که از انضباط شگفت انگیزی برخورداراست. تقریبا از دهه دوم قرن بیست ویکم زمامداران چین با طرح تئوری «یک کمربند، یک جاده» ورود به بازار جهانی را به عنوان سازمان دهنده، ذینفع و هدایت گر اصلی اقتصاد آسیا (و بعدتر آفریقا و اروپا) آغازکردند. این تئوری که با جعل ریشههای تاریخی «راه ابریشم» ۴۶ بازآفرینی شده است؛ معنای سادهای دارد: «توسعه بازرگانی با چین ازطریق راههای امن جهانی»
البته اصل موضوع به این سادگی نیست! بدون شک برنده اصلی در ایجاد این راه بین المللی که آسیای مرکزی را به آسیای غربی و اروپا و آفریقا میپیوندد، خود چین خواهد بود!
هفتم: چین متحد طبیعی پاکستان درمقابل هند است. این کشور رقیب منطقهای جدی خود را هند در حال توسعه میبیند. هند و چین در تمام طول تاریخ معاصر با یکدیگر در حال زدو خورد بوده اند. با نگاهی به رسانههای معتبر پنج دهه گذشته میتوان به اخبار این درگیریهای مرزی (که گاه به شکل مصیبت باری با تلفات انسانی همراه بوده) دست یافت. افغانستان تحت تسلط نیروهای طالب- پاکستانی میتواند فرصتی به چین دهد تا طرح ناقص «یک کمربند، یک جاده» خود را کامل کند. بنظر میرسد یک سر توطئه به نفع طالب ها- به صحنه گردانی پاکستانی ها- فراخواندن چین بوده باشد! شاید به همین دلیل است که ایران (که تحت تحریمهای نابخردانه آمریکاست) از این فرصت استفاده کرده و استقرار یک دولت مقتدر غیر ایرانی را در مرزهای شرقی تحمل میکند. البته بدون شک گذر زمان این تصمیم نادرست ایران را آشکار میکند. بی عملی در شرایط کنونی عواقب و عوارض وحشتناکی خواهد داشت که درآینده متجلی میشود. زیرا اهداف طالب ها- با پاکستان و بی پاکستان-برخاسته از تفکر قومی آنان با چاشنی دشمنیهای وهابیون است! لذا باید گفت: استقرار طالب در افغانستان باعث باز گشایی فضای اقتصاد تحریم شده ایران نمیشود. افغانستان بطور ساختاری و تاریخی- با این ترکیب جغرافیایی و قومی – هیچگاه نمیتواند صاحب تشکیلات ملی شود. زیرا این کشور برساختی استعماری دارد که بر بنایی متزلزل قرار گرفته است.
افغانستان در شکل کنونی آن نمیتواند روی آرامش ببیند. این را تاریخ ثابت کرده است. مادام که ایران نقش طبیعی خود را در افغانستان ایفاء نکند، این کشور نقش وروی آرامش نخواهد دید. ایرانیان محصور در افغانستان- که یک واحد سیاسی برساخته غرب است-باید بتوانند بطور کامل از حمایتهای بی قید و شرط دولت ایران برخوردار باشند. این حمایتها باید ضمن تامین منافع مردم ایران، منافع ایرانیان شرقی را نیز بطور صلح آمیز و انسانی تامین کند. در حال حاضر به دلایل سیاسی و اقتصادی دولتهای متخاصم عربی، پاکستان؛ و اکنون چین در حال حمایت از منافع یک قوم چند قبیلهای جنگجو هستند. هر یک از این کشورها در حمایت از این قبیلهها در انتظار دست یابی به منافع خاص خودشان هستند. در این بین تنها دولت هند است- که علی رغم ضررهای هنگفت ژئوپولیتیک! در سکوت فرو رفته است. دولت ایران برای رسیدن به اهداف تاریخی- فرهنگی ایرانی خود که تماماً وجه انسان گرایانه، مترقی و صلح طلبانه دارد؛ باید همکاری هندرا جلب نماید. این همکاری در شرایط کنونی نباید صورت تهاجمی به منافع دیگر قدرتهای جهانی و منطقهای را به خود بگیرد. گرچه در نهایت این رویارویی صورت خواهد گرفت!
بدون توجه به کنش فعلی جمهوری اسلامی ایران، با علم به محدودیتهای فکری و ساختاری در ایران؛ هردولت ملی که در تهران حاکم شود باید بتواند یک راهبرد دراز مدت را در قبال افغانستان طراحی و پی گیری نماید. این راهبرد در ابتدا باید منجر به تاسیس کشوری مستقل در شمال افغانستان شود که در راس آن یک دولت کاملاً ایرانی (منظور فرهنگ ایرانی است، مسئله نژادی در این تقسیم بندی کاملاً مطرود است) حاکم باشد. در مرحله دوم باید شرایط برساخت صلح آمیز و دموکراتیک ایجاد ایران متحد ایجاد شود. این به معنای آنست که از مجموعه اقوام حاضر در افغانستان دعوت دموکراتیک برای پیوستن به ایران متحد به عمل آید. برای رسیدن به این راهبرد ملی بدیهی است که باراهی دشوار و سخت روبروییم. اما این راه با پافشاری بر استراتژی ملی طی شدنی است.
تا پیش از تدوین راهبرد ایجادی برای تاسیس سرزمینی کاملاً ایرانی در مرزهای شرقی در حیطه انسانی و درشرایط حاکمیت اقوام متخاصم بر افغانستان، لازم است دولت ایران شرایط سیاسی مناسبی را در دفاع از فرهنگ مترقی و صلح آمیز ایران در جهان فراهم کند. در وهله نخست دولت کنونی افغانستان باید متوجه باشد که هرگونه محدودیت در زمینه آموزش زبان فارسی و عناصر فکری فرهنگ ایرانی در افغانستان، با برخورد شدید و جدی ایران مواجه خواهد شد. در مرحله بعدی ایران باید کمکهای اقتصادی و آموزشی فرهنگی خاص و بی دریغی برای مردم صدمه دیده افغانستان در نظر بگیرد. متاسفانه به دلایل گوناگون- که ذکرآن از حوصله این نوشتار خارج است-برخی مردم ایران در مواجه با ایرانیان افغانی رفتار ناپسند و نکوهیدهای داشته اند! این مسئله بخاطر دیدگاه رسانهای رسمی است که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی در سالها گذشته داشته است. ضمن آنکه در ایران هیچ تلاشی برای تقویت حس مشترک «ایرانیت» صورت نگرفته است. در ترکیه کشور همسایه ایران- که اتفاقاً روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی دارد- تنها سخن گفتن به زبان ترکی با تحسین مردمی مواجه میشود! زیرا در طی هشتاد سال گذشته دولتهای این کشور با تبلیغات وسیع و جعلهای تاریخی شگفت انگیز! این حس را ایجاد کرده اند که چیزی به نام «ملت ترک» باستانی وجود دارد! هر کس که اندکی آگاهی تاریخی داشته باشد متوجه میشود که سخن گفتن به زبان ترکی دلیل ترک بودن نیست! ۴۸ در ایران برعکس به دلایلی که ناگفته میگذاریم تاعاقلان خود بفراست دریابند! هرکس که به فارسی بجز لهجه مرکز ایران سخن بگوید، با تحقیر قومی مواجه میشود! این مسئله به دلیل تبلیغات و ضد تبلیغات غیر ملی است که رسانههای حاکم کرده اند. به زبان ساده مردم ایران تاریخ نادانسته، ندانسته اند که باید به همگنان دیگر خود از همه اقوام ایرانی خارج از ایران به دلیل ایرانی بودن احترام دوصد چندانی بگذارند. تلاش کنیم به ایرانیان شرقی که در صد و چند سال اخیر به دلیل فتنههای استعمار گران انگلیس و روس بسیار رنج کشیده اند؛ بیش از پیش احترام بگذاریم. مفهوم ایرانی را وسیعتر ببینیم. ایران یعنی فرهنگ صلح، هنر و دوستی که از غرب آسیا برخاسته است و به امید بسیار دوباره بر خواهد خواست.
تسهیل رفت وآمد مردم ایرانی افغانستان به ایران، امکان اقامت قانونی و کار و تحصیل و ازدواج برای آنان و گستردن پیوندهای خانوادگی با ایرانیان شرقی، اعطای تابعیت به نخبگان و پذیرش خاص تابعیت دوگانه این نخبگان فکری زاده شده در ایران شرقی؛ در دوران گذار تاتشکیل دولت ملی در افغانستان از سادهترین راهکارهایی است که تهران باید درپیش گیرد. گستره چتر فرهنگی ایران بر سر ملتهای ایرانی افغانستان هزینه چندانی ندارد؛ بنابراین طفره رفتن ازان جز خیانت به آرمان تمدن ایرانی معنای دیگری نخواهد داشت. در طول آوارگی گریختگان از برابر طالب ها، ایران میتواندبا حمایت انسانی و وسیع ازآوارگان حس مشترک «ایرانیت» را هر چه بیشتر تقویت کند. از یاد نبریم که سیاست امروزه ایران میتواند سیاست و زندگی همه ایرانیان را درآینده بسازد. هم اکنون با تقویت حس ایرانی بودن در منطقه بحران زده و حمایتهای انسانی از آوارگان، میتوان در کاهش دردها و رنجهای مردمان- خاصه زنان و دختران بلا دیده- گامی کوچک برداشت. هر چند چنین گامهای کوچکی بسیار کمتر از حد انتظار تاریخی، ازسیستمی است که نام ایرانی را بر خود نهاده است.
... اینکه افغانستان توسط دستگاه اطلاعاتی پاکستان و همکاری نرم افزاری چین از آمریکاییها ربوده شد، آشکار است. در اینکه، آمریکاییها عقل سیاسی درستی ندارند نیز نبایدشک کرد! (پی نوشت ۳۳) اما شکست دولت اسلامی افغانستان از طالبهای عشیره زیست، وجه مهم تری هم دارد. ما اندکی درباره دلایل نظامی سقوط سریع و حیرت انگیز کابل سخن گفتیم، گرچه این موضوع که حکومت را دولت پشتون اشرف غنی با همکاری دولت قبلی پشتون حامد کرزی به طالبهای پشتون سپردند حائز اهمیت است و نشانی دارد از کم عقلی آمریکاییها در اعتماد به چنین دولت هایی؛ ولی این مسئله تفسیر دیگری هم دارد. تفسیری که راه گشای رفتار سیاسی بسیاری از علاقمندان به دموکراسی است. اگر فرض کنیم جمهوری ساقط شده افغانستان براساس قانون اساسی مدونش یک دموکراسی جوان بوده است، سقوط آن توسط طالبها چه معنایی مییابد؟ آیا این سقوط نشاندهنده ناکارآمدی دموکراسی است؟ آیا طالبها موفق به سرنگونی یک دموکراسی شده اند؟ در پاسخ این پرسش باید اندکی از تاریخ بیست سال اخیر افغانستان فاصله بگیریم. براساس آنچه گفتیم افغانستان کشوری ساختگی است که بر ویرانههای تمدن ایرانی برساخته شد. در طول روزگاران گذشته این کشور هیچگاه شاهد استقرار دولت ملی نبوده است. زیرا اصولاً امکان زیست اقوام آن زیر لوای دولت یکپارچه ناممکن است؛ بنابراین دولت پشتون اشرف غنی نیز دولت ملی افغانستان نبوده است که سقوط آن نشاندهنده ناکارآمدی دموکراسی باشد. میتوان این نتیجه را در پایان اینگونه بیان کرد: «بدون ایجاد دولت ملی نمیتوان به یک دموکراسی پایدار دست یافت» پس امکان ایجاد دموکراسی پایدار بدون استقرار دولت ملی ناممکن است! این درسی است که از حوادث افغانستان میتوان گرفت.
*پژوهشگر و نویسنده مستقل
پی نوشتها، یادداشتها و منبعها
*پَتان یا pathans واژهای است که در هندوستان به پشتونها اطلاق میشود. در هند به «روهیله» یعنی کوهستانیان نیز مشهورند. انگلیسیها نیز بنابر گویش وران هندی در قرن نوزدهم به قبیلههای پشتون، پتان گفتند.
۱-هجدهم آبان سال ۱۳۲۵ خورشیدی
۲-در باره تاریخ صفویه و حمله ایل غلجایی به اصفهان، بهترین سند هم اکنون «رستم التواریخ» نوشته میرزا هاشم خان آصف معروف به «رستم الحکما» ست.
۳-رستم التواریخ، شرح کشتار اصفهانیان
۴-نادر قلی خان افشار ۱۱۶۰-۱۱۰۰ هجری قمری (مطابق با ۱۶۸۸ میلادی تاریخ فوت)
۵-در اواسط و اواخر دولت صفویه- شاید بخاطر تضعیف قزلباشها و دور کردن آنان از حلقه قدرت- استفاده از بردگان جوان مسیحی- بخصوص گرجی- در تشکیلات نظامی وسیاسی صفویه شدت گرفت. شاید به تقلید از سلاطین عثمانی بود که چنین سیاستی اعمال میشد. (درباره استفاده از اسیران نوجوان مسیحی در تشکیلات ینی چری عثمانی نگا ه کنید به اثربرنارد لوئیس با عنوان «خاورمیانه») گرگین خان حاکم قندهار گرجی بود و با حمایت دربار فاسد صفوی بر قندهارظلم و ستم فراوانی روا میداشت. نقش او در نارضایتی قندهاریان و ایل غلجایی انکار ناپذیر است.
۶-اتفاقاً در رستم التواریخ شرح مفصلی از بی احترامی و تحقیر شیخ قندهاریان که برای تظلم خواهی به دربار شاه سلطان حسین آمده بود؛ نوشته شده است. براساس متن گفته شده خود شاه صفوی از این رفتار درباریان و گماشتگان آنان بی اطلاع بوده است!
۷-احمد خان ابدالی (دُرّانی) که افغانیان- پشتون ها- وی را بابای افغان مینامند در سال ۱۱۳۴ قمری بدنیا آمد و خیلی زود درسال ۱۱۸۶ درگذشت. او از جمله افسران سپاه نادرشاه بود که با مرگ شاه افشار – همچون دیگر افسران- سرناسازگاری گرفت و بدنبال بخت خویش تاخت! هدف وی از پادشاهی بر بخشهایی از خراسان شرقی، پادشاهی بر ایران بود. در حقیقت این بابای افغان خود را ایرانی میدانسته است!
۸-انقلاب صنعتی در اروپا تنها اختراع ماشین بخار نبود. بلکه تغییر در شیوه مدیریت و تولید (باهدف مصرف بیشتر) از مفاهیم اصلی این انقلاب بود. با اینکه بورژوازی و توسعه از فلاندر (بلژیک و هلند کنونی) آغازشد؛ اما انقلاب صنعتی در ابتدا منحصراً از بریتانیا شروع شد. این انقلاب چهره بریتانیا را از بیخ و بن دگرگون ساخت. ماشین بخار نه تنها در تولید صنعتی دگرگونی بوجودآورد بلکه در توسعه ارتباطات و حمل و نقل ریلی تاثیرات بیشتری بجا گذاشت.
۹-برخلاف آنچه که بنظر میرسد نخستین شرکت کارآمد استعماری توسط هلندیها ایجاد شد. کمپانی هند شرقی یا هند هلند در ابتدای قرن هفدهم در آمستردام با سرمایه بازرگانان هلندی (ودیگران) بوجودآمد وتا انتهای قرن هجدهم به حیات خود ادامه داد. (از این سال به بعد دولت هلند کنترل آن را به دست گرفت) هلندیها تاجرانی زیرک و دریانوردانی بی رحم بودند. هند هلند- اندونزی- تنها پس از جنگ جهانی دوم توانست از زیر سیطره امپریالیست اروپایی خارج شود؛ بنابراین هلندیها را میتوان در ابداع روشهای استعماری پیشتاز دانست.
۱۰-ناپلئون بُناپارت سردار انقلاب فرانسه و امپراطور (۱۸۱۵-۱۸۰۴) بر خاسته از دل آرمانهای انقلاب فرانسه بود. وی هیچگاه قدرت بریتانیا را برنتافت و یکی از ارکان قدرت اهریمنی بریتانیا را سلطه بر هند میدانست؛ بنابراین طبیعی بود که در راهبرد تهاجمی فرانسه اشغال هند – یا به زعم خود وی رهایی هند-را بگنجاند. متحد شرقی طبیعی فرانسه درآن هنگام – از نظر تئوری- ایران قاجارها بود.
۱۱-عهد نامه فینکنشتاین در چهارم ماه مه سال ۱۸۰۷ میلادی بین نماینده فتحعلی شاه و ناپلئون بناپارت منعقد شد. در مواد این عهد نامه تعهد به دفاع از حاکمیت ایران در گرجستان (توسط فرانسه) و اخراج اهالی بریتانیا از ایران و حمله به هند (و کمک به حمله به هند) –توسط ایران- دیده میشود.
۱۲-ژنرال گاردان بدنبال انعقاد قرارداد فینکنشتاین در سال ۱۸۰۷ به ایران آمد. اما به دلیل تغییر شرایط جهانی- و بد عهدی سنتی غربیها در قبال دولتهای شرقی-در تجهیز و سازماندهی ارتش ایران ناموفق ماند.
۱۳-پس از تاج گذاری نادر شاه در سال ۱۷۳۶ میلادی و پایان سلسله صفوی، نادر بسوی قندهار لشکر کشیدو به قدرت هوتکیانِ پشتون پایان داد. بسیاری از مورخان دلیل حمله نادر به امپراطوری تضعیف شده گورکانی را تهیه پول برای نبرد با عثمانی میدانند! اما از نظر این نگارنده یکی از دلایل لشکر کشی به هند استفاده از علاقه پشتونان به هند بوده است. در حقیقت نادر با پذیرفتن سواران پشتون به سپاه ایران چارهای جز حمله به هند نداشت!
۱۴-بعد از مرگ فتحعلی شاه در سال ۱۲۵۰ هجری- قمری، درحالیکه موافق با قرارداد ترکمان چای (که انگلستان به عنوان داور آن را پذیرفته بود) ولیعهد قانونی فرزندان و اخلاف عباس میرزا ولیعهد بودند، انگلستان بطور زیرکانه و مخفی با مدعیان دیگر پادشاهی گفتگو میکرد. بنظر میرسد مسئله هرات و تشکیل دولتی حائل میان هند وایران وجه اصلی بی علاقگی بریتانیا به اخلاف عباس میرزا بوده است. زیرا محمد میرزای ولیعهد هیچگاه علاقه خود به بازپس گیری هرات را پنهان نمیکرد.
۱۵-احسان طبری (۱۲۹۵-۱۳۶۸) ایدئولوگ معروف حزب توده (منحل شده) درکتاب جُستارهایی در تاریخ درباره وابستگان کشورهای خارجی در سیاست دوره قاجار و پهلوی از ترکیبی به نام «جانور سیاسی» استفاده کرده است. بنظرم این ترکیب همچنان و در عصر ما معنا دارد. گرچه واضع این ترکیب بدون آنکه بداند و بفهمد خود نیز نوعی جانور سیاسی بود.
۱۶-در سالهای نخستین دهه هفتاد خورشیدی برای مدتی مرحوم دکتر ایرج ذوقی در یکی از برنامههای تاریخی رادیو دو (شبکه فرهنگ کنونی) با نگارنده همکاری میکرد. مسئله دق الباب میرزا آقاخان نوری بردرکاخ گلستان ونامعلومی وتعجب آور بودن جدایی هرات از ایران رااز این استاد فقید شنیدم. به هرحال بعدها نیز این نگارنده هیچ سندی ازتهدیدی فوری که طبق آن ناصرالدین شاه مجبور به پذیرش جدایی هرات شده باشد؛ نیافتم. این نیز از اسرار تاریخ است. آقاخان نوری چه گفت که ناصرالدین شاه پذیرفت هرات را به بیگانه واگذارد؟
۱۷-نگاه کنید به برنامه پرگار از BBC فارسی؛ گفتگوبا:عبداخالق لعل زاد وشهسوار سنگروال با عنوان «ریشههای افغانستان درتاریخ»
۱۸-پیشین و نیز برنامهای دیگر از همان رادیو باعنوان: «تبار واژه افغان چیست» با کارشناسی: سعید سرور، عزیزحکیمی وحامد نظری
۱۹-احمد خان ابدالی همواره خود را شاه ایران میخواند. در آن دوران مفهومی بنام افغانستان وجود نداشت.
۲۰-آغاز استعمار هند توسط بریتانیا در ابتدای قرن نوزدهم یعنی سال ۱۸۰۰ میلادی است. درست در سال ۱۸۵۷ (سال تحمیل جدایی هرات از ایران- نگاه کنید به پی نوشت ۱۶ و دق الباب کاخ گلستان توسط مزدور معروف میرزا آقاخان نوری-) کمپانی هند شرقی منحل شد و دولت ملکه خود سرنوشت هند را به دست گرفت.
۲۱-تاریخ ۱۲۰ ساله اخیر افغانستان نشان دهنده توطئههای خانواده ها- طائفه های- گوناگون پشتون علیه یکدیگر است. نادرخان علیه امان الله خان، داود خان علیه ظاهرشاه و... اکنون طالبها علیه اشرف غنی احمدزی.
۲۲-در دی ماه سال ۱۳۵۸ خورشیدی ارتش سرخ شوروی به فرمان لئونید برژنف صدر جماهیرشوروی به افغانستان سرازیرشد. این ارتش به بهانه دفاع از حزب دموکراتیک خلق که قبلاً طی کودتایی علیه داودخان قدرت را به دست گرفته بود؛ به افغانستان آمد. بعدها این ارتش پس از مقاومت جانانه مردم افغانستان مجبور به ترک افغانستان شد.
۲۳-سردار داود خان پس از کودتا علیه ظاهر شاه (که خویشاوندش بود) در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳ میلادی) قدرت را دردست گرفت. داودخان به شورویها گرایش داشت، اما از دید سران روسیه این گرایش کافی نبود و عناصر توطئه گر حزب دموکراتیک خلق که کنترل ارتش را دراختیار داشتند درسال ۱۳۵۷ علیه داود خان کودتا کردند. بسیاری آغاز بدبختیهای افغانستان را این کودتا میدانند. ما دراین نوشتار کوشیدیم تا نگاهی دیگر به عوامل جنگ داخلی افغانستان بیندازیم. در حقیقت افغانستان از هنگامی که به آن به عنوان حائل دفاعی هند نگریسته شددچار این مصائب گشت. استعمار بریتانیا و در دوره کنونی جنگ سرد بین پاکستان و هند – و منافع چین- دلیل اصلی مشکلات کنونی است.
۲۴-هر چهار رئیس جمهوری نخست افغانستان که وابسته به جناحهای حاکم در حزب دموکراتیک خلق، پشتون بودند.
بنظرم علت تخاصم این چهار رئیس جمهور را نباید به اختلافات ایدئولوژیک (خلقی و پرچمی) نسبت داد! اختلاف بین آنان را میتوان از طریق رقابت بین طوائف پشتون بهتر تحلیل کرده و فهمید.
۲۵-واژه «طرازنوین» برساخته حزب کمونیست کارگری اتحاد جماهیر شوروی بود. این ترکیب هیچ معنای ساختاری دقیقی نداشته و ندارد! تنها مفهومی که میتوان ازآن استنباط کرداینست: میزان وابستگی فکری و کارکردی احزاب کمونیست به حزب مادر یعنی حزب کمونیست روسیه. بر طبق این ترکیب احزاب چپ اروپایی که مخالف وابستگی به روسها بودند «طرازکهن» محسوب میشدند! و حزب وابستهای مثل حزب توده «طراز نوین» محسوب میشد!
۲۶-تفسیر و معنا شناسی ترکیب «پشتونوالی» دشوار است. اما ازحیث کارکردی میتوان پنداشت که این ترکیب پذیرش فرهنگ قبیلگی و وفاداری قومی به عنصر قومی پشتون است.
۲۷-در سالهای اخیر به دلایل ناشناخته و کمتر شناخته حضورپشتون های مهاجر (غیرقانونی) در ایران –بخصوص شهرتهران-افزایش یافته است. تجربه شخصی نگارنده از گفتگو با آنان اینست که: اغلب در بیان خاستگاه قومی خود دروغ میگویند! (درحالیکه بسیار مغرورند و اصولاً به قوم خود مفتخرند) به دلایلی که شاید برای دستگاه امنیتی ایران جالب باشد پشتونها خود را اهل هرات معرفی میکنند و در مقابل کسی که متوجه اطلاعات وثیقش میشونداز دادن اطلاعات درست طفره میروند. باید پرسید:آیا دستگاه اطلاعاتی دولت بیگانه پاکستان – که از همراهی مالی و اطلاعاتی عناصر وهابی برخورداراست- برای آینده نقشهای کشیده اند؟ فراموش نکنید که پشتونها در جنگ و خرابکاری انضباط فوق العادهای دارند. امید است مسئولان امنیتی کشور در بررسی این موضوع دقت بیشتری کرده وازورود این عناصر قومی مشکوک به داخل خاک ایران جلوگیری نمایند.
۲۸-با تبلیغات وسیع وهابیون میان پشتون ها-طالب ها- در سی سال گذشته شدت تنفر آنان ازایرانیان و شیعیان غیرقابل وصف است. این مهم با حضور مهاجران پشتون (غیرقانونی) درایران بسیار خطرناک است. (کسانی که به سفرحج رفته اند و سری به قبرستان بقیع و مرقد ائمه شیعه زده اند به چشم دیده اند که باصطلاح داعیان فارسی زبان تربیت شده در مدارس عربستان چه رفتار و چه اندیشههایی دارند. اغلب ارشادکنندگان حاضر در بقیع همین طالبهای پشتون هستند.
۲۹-تقریباً بیشتر طالبها از قوم پشتون هستند. پشتونها بیشترین سمتهای فرماندهی را در تشکیلات نظامی طالبان دارند.
۳۰-وهابیت ایدئولوژی پشتونها نیست. اما تربیت و هدایت مادی و معنوی مدارس طالبها توسط سعودیها عناصری از این تفکر خطرناک را در اسلام مورد قبول طالبها وارد کرده است. فراموش نکنید وهابیت به شدت تندرو و پرخاشجوست. همین ترکیب «امارات اسلامی افغانستان» بی شک برگرفته از اسلام مورد علاقه وهابیون است.
۳۱-احمد شاه مسعود (۱۳۲۲-۱۳۸۰) سردار بزرگ تاجیک- ایرانی- درست پیش از به قدرت رسیدن طالبها در دوره نخست قدرت گیری شان توسط شبه خبرنگاران سعودی ترورشد! این ترور افغانستان را از وجود رهبران واقعی خالی نمود و زمینه استقرار حکومت تروریستی طالبان را فراهم ساخت.
۳۲- «دنیای آزاد» نیز از ترکیبهای عجیب جنگ سرد است. این نام را آمریکا و متحدان اروپایی اش در دوران جنگ سرد به خود داده بودند! آیا دنیای آنان براستی آزاد بود؟
۳۳-گراهام گرین نویسنده معروف بریتانیایی (که خود مامور دستگاه اطلاعاتی برون مرزی بریتانیا بود) در رمان زیبای خود «آمریکایی آرام» با دیدگاهی دقیق و طناز براین وجه بلاهت آمریکایی اشارههایی زیبا کرده است. قهرمانی خیالی و بی اندیشه که هم خود را گرفتار میکند و هم ملتی رنج دیده را. به دوستان و یاران افغانی ام پیشنهاد میکنم برای شناخت روحیات آمریکایی حتما رمان زیبای آمریکایی آرام را با ترجمه عزت الله فولادوند بخوانند.
۳۴-در دی ماه سال ۱۳۶۷ خورشیدی ارتش سرخ پس از نه سال جنایت و آدمکشی به دستور میخائیل گورباچف افغانستان را ترک کرد.
۳۵-با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ خورشیدی) جنگ سرد به پایان رسید. گرچه بسیاری از تاریخ نویسان پایان جنگ سرد راچند سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میدانند.
۳۶-هند درسال ۱۹۷۴ نخستین بمب اتمی خود راآزمایش کرد. درحالیکه بیست و چهار سال بعدیعنی در سال ۱۹۹۸ (۱۳۷۷) پاکستان نخستین آزمایش هستهای خود راانجام داد.
۳۷-سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (ISI) اصلیترین سرویس اطلاعاتی پاکستان است. در باره قدرت این سازمان-بخصوص دخالت در امور داخلی- بسیار افسانه سرایی شده است.
۳۸-دُن کیشوت اثر سروانتس (اسپانیا) نام اثر و شخصیتی است که در دنیایی که در حال تغییر است با اعمال قهرمانی و افسانهای سعی در بهبود زندگی مردم دارد! ترجمه بسیار زیبای این اثر به فارسی توسط مرحوم محمدقاضی بسیار خواندنی است.
۳۹-با هر سنجه و میزانی که بسنجیم، نابودی ارتش صدام حسین توسط ارتش آمریکا؛ نابودی بزرگترین دشمن استقلال و هستی ایران بوده است.
۴۰-شدت تبلیغات وهابیون سعودی در اروپای مسلمان- خاصه بوسنی هرزگوین-آنچنان بود که دربرههای از زمان (بخصوص دهه نود میلادی) شعار وهابیون (۰NLY GOD) تبدیل به شعار بسیاری از مردمان ساده انگار بوسنی شده بود!
۴۱-زمینههای استقلال پاکستان (وبنگلادش) از هند درست از فردای استقلال هند آغازشد. دلیل این استقلال جداسری جمعیت مسلمان شبه قاره هند از هندوهای مرکز شبه قاره بود. بدون توجه به اقوام متخاصم و متمایز در پاکستان، مسلمان بودن تبدیل به تمایزی ملی گشت. اما با گذشت زمان و خودآگاهی قومی و ملی اقوام ساکن در پاکستان بتدریج زمینه جداسریها جدید رشد خواهدکرد. این موضوع با افت تدریجی طرفداری از حزب استقلال جوی مسلم لیگ کاملاً آشکار است.
۴۲-میهن پرستی ایرانی در نیمه دوم قرن نوزدهم- به روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار- با حضور شخصیتهایی چون: میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی و میرزا یوسف خان مستشارالدوله شکل گرفته است. نکته جالب درآثار اینان دفاع از قانون، حکومت پاسخگو وبرابری طبیعی حقوق عامه در مقابل قدرت حاکمیت بود. اصولی که در انقلاب مشروطه و تاسیس مجلس شورای ملی تبلور یافت.
۴۳-شعوبیه نهضت ملی ایرانی است که در مقابل حاکمیت نژادی عرب (متبلور در سیاست جویی اموی) در قرن دوم هجری شکل گرفت. نکته جالب در شعوبیه وجه فرهنگی و زبانی آن است.
۴۴-کودتا علیه محمد مصدق (۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲) و تعطیلی همه احزاب ملی در پایان دهه چهل خورشیدی توسط شاه دوم پهلوی و تعقیب عناصر ملی در طول ۲۵ سال حکمرانی شاه؛ همگی نشاندهنده مخالفت شاه با عنصر میهن پرستی ایرانی است!
۴۵-نگاه کنید به: مکتوبات کمال الدوله اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده
۴۶- برخلاف نظر برخی از مورخان، راه ابریشم هیچگاه از ایران نمیگذشت! در واقع ایرانیان همواره بنابر منافع سیاسی و اقتصادی خاص خوددر مقابل تجارت چین با غرب مانع ایجاد میکردند و هدف این تجارت را نابودی عناصر تولید ملی خود میپنداشتند! اگر امروزه برخی از سیاسیون ایرانی تصور میکنند احیای جاده ابریشم عملی است تاریخی و ملی، سخت در اشتباهند. راهی که کنترل آن توسط ایرانیان صورت نگیرد مناسب حال ایران نیست. کمی تاریخ بخوانید.
۴۷-احمد کسروی در مقالهای مفصل بنام «آذری یا زبان باستان آذربایجان» که در سال ۱۳۰۴ خورشیدی (پیش از تاسیس دانشگاه تهران) چاپ کرد؛ بدرستی و با اسناد غیر قابل انکار تاریخی نشان داده است که بین نژاد و تاریخ و فرهنگ با زبان افتراق وجود دارد. این مقاله که نبوغ آمیزترین اثر تاریخی و زبان شناسی- در حیطه علوم انسانی- است که در صد سال اخیر توسط یک ایرانی نوشته شده است، بدرستی ثابت میکند که ترکی سخن گفتن به معنای ترک بودن نیست! کسروی بعد از این مقاله و بارد نظریات مستشرقین پرادعا توانست مسئله بزرگی را در حیطه قوم شناسی و فرهنگ حل نماید. متاسفانه برخی از تعصبات و ناداوریها درباره عقاید مذهبی کسروی باعث شد که حق این دانشمند بزرگ در ایران وجهان پایمال شود.ای کاش در باره این مقاله فرصتی بیابم تا بیشتر سخن بگویم. هرچه هست این مقاله با اسناد غیرقابل انکار بسیاری از عقاید نژاد پرستانه خطرناک دهههای اخیر را باطل میکند.