هر روز صبح که چشمانش را باز میکند اول به خانه آرزوهایش نگاهی میاندازد؛ خانه نیمه ویران. چشمانش را میبندد و در رؤیاهایش غرق میشود. مادر را میبیند که پلهها را تند و تند بالا و پایین میرود. صدایش میزند که زودتر از خواب بلند شود. صبحانه بخورد و ظرفها را بشوید
کد خبر: ۵۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵