دیدارنیوز ـ حامد سیاسی راد: هفته گذشته، دکتر داوود فیرحی، روحانی نواندیش و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران که در این فضای رخوت اندیشه در ساختار آکادمیک و سیاسی ایران تولیدات فکری ارزشمندی از خود به جا گذاشته بود، در ۵۶ سالگی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. خبر درگذشت فیرحی شاگردان، همکاران، دوستان و مخاطبان آثار او را در غمی بزرگ فرو برد و سبب تولید آثار متعدد در سوگ او شد. در توییتر، اما در مواجهه با پیامهای تسلیت و ابراز تأسف و تأثرها، موجی از خشونت کلامی علیه مرحوم داوود فیرحی شکل گرفت. بسیاری لباس روحانیت او را نشانهای از منفی بودن کاراکتر او میدانستند و حتی برخی از درگذشت یک روحانی ابراز خوشحال میکردند و عدهای به او همکیشان او فحاشی میکردند و حتی کار تا جایی پیش رفت که یکی از کاربران درویشِ چپگرا(!) خدای خود را بابت درگذشت فیرحی شکر کرد!
این نوع برخود را پیشتر در قبال بسیاری دیگر از روحانیون حاضر در فضای مجازی دیده بودیم. برای مثال اسماعیل آذری روحانی جوانی که از قضا منتقد سیاستهای حاکم است و مأموریت خود را نیز خدمت به اقشار آسیبپذیر حاشیهنشین و روستایی تعریف کرده است و به عنوان یک معلم در مناطق محروم به آموزش کودکان و نوجوانان میپردازد هم از فحاشی و توهین در امان نبوده است. هجمههای مجازی، اما تنها محدود به روحانیون معتدل و منتقد نیست و این قشر هم به عنوان جزیی از یک کل بزرگتر آماج این حملات قرار میگیرند.
خشن نباش تا فحش بخوری!
مجتبی نجفی فعال سیاسی ساکن فرانسه در رابطه با واکنشهای خشن به درگذشت مرحوم فیرحی در مطلبی نوشت: «هر از گاهی میبینم پیامهایی که از مرگ دکتر فیرحی ابراز خوشحالی میکنند، چون آخوند بوده! بدون اینکه اندیشهاش را بشناسند و تلاشش را برای تحول در فقه و علیه بنیادگرایی دینی بشناسند. بدون اینکه کتابی یا مقالهای از او خوانده باشند نظر میدهند. ذهنهای تنبل، کسانی که مسائل دنیا را با چند کلیشه حل میکنند. کسانی که نه حال خواندن دارند و نه قدرت اندیشیدن آدمها را در چند گزاره ایدئولوژیک طبقهبندی میکنند و فاتحه همه را میخوانند. در دوران وفور اطلاعات و ضداطلاعات ذهن خسته میشود و از کنکاشگری باز میایستد و، چون حال پژوهش ندارد میگوید "آخوند خوب آخوند مرده است. " جالب اینجاست این ذهنهای پوسیده خود را مدرنتر از فیرحی میدانند که تلاش کرد فقه عبوس و خشک را با مبانی دموکراتیک آشتی دهد. پروژهای سنگین که نه کار هر کسی که کار آنان است که هم فقه میدانند و هم علم سیاست و هم بر تاریخ تسلط دارند. کلیشه گرایان، آدمهای راحتی هستند. نه نیاز به خواندن دارند نه درک کردن نه اندیشیدن. چند کلیشه کلی در جیب دارند و به وقتش مصرف میکنند. راحت و بی زحمت نظر میدهند، نفی میکنند، فحش میدهند. (..)»
فحاشیها، اما به فیرحی منحصر نمیشود. این روزها تقریبا هر چهره سیاسیای در داخل کشور به راحتی در شبکههای اجتماعی به ویژه توئیتر در معرض هجمه و خشونت کلامی قرار میگیرد. حتی زمانی که خبر ابتلای میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به کرونا مبتلا شد، بارانی از خشونت کلامی و فحاشی بر سر آنها باریدن گرفت.
مذهبی بودن یکی از وجوه تسمیه هر سه شخصیت فوقالذکر بود، اما علت اصلی حمله فحشدهندگان مجازی، مذهبی بودن سوژه نیست، کمااینکه برخی نیروهای فحش دهنده و توهین کننده در فضای مجازی خود داعیهدار مذهب هستند. در مثالی دیگر باید گفت استاد محمدرضا شجریان چندان به مذهبی بودن شهره نبود و شهرتش به وجوه بینظیر دیگری از این شخصیت یکتا بر میگشت، اما در درگذشت چنین شخصیت ویژهای هم باز گروهی از کاربران مجازی عموماً نزدیک به حاکمیت از مسیر توهین و تهمت و فحاشی پا پس نکشیدند.
مورد دیگر مخاطبین بیادبی و تهمت و اتهام و فحاشی و افترا، بهاره هدایت، فعال دانشجویی به نام و نیروی سیاسی تحولخواهی است که سالیان زیادی از عمر و جوانیش را به علب همین فعالیتهای دانشجویی و سیاسی پشت میلههای زندان سپری کرده است. هدایت از قضا رویکردی نسبتا رادیکال دارد و به هیچ عنوان در ردیف نیروهای اصلاحطلب طبقه بندی نمیشود؛ با این حال او هم از تیغ خشونت مجازی در امان نیست. او تا زمانی که به رفتار و اعمال اصلاحطلبان نقد دارد، به عنوان نیرویی نستوه پذیرفته است، اما کافی است که زمانی دست از نقد رفتار اصلاحطلبان بکشد، به موضوع دیگری بپردازد ـ هر موضوعی ـ ، آن زمان است که توپخانه بیحیای مجازی شلیک کرده و او آماج توهین و تهمت و فحش قرار میگیرد. در آخرین مورد، او از استاد مرحومش، داود فیرحی نوشت و به همراه همین استاد تازه درگذشتهاش فحش خورد. او حتی وقتی از تجربه زندان گفت و از اصول بازجویی پس دادن، باز هم به شدت مورد توهین قرار گرفت. بهاره هدایت، یک نمونه از نیروهای خشونت پرهیزی است که مدام در معرض خشونت مجازی هستند.
خشنهای مجازی کیستند؟
فحاشی، توهین، تهمت، افترا و خشونت کلامی خطاب به نیروهای معتدل، اصلاحطلب، تحولخواه و به طور کلی فعالان خشونت پرهیز از سوی چند گروه مختلف روانه میشود. اول؛ گروههایی که به اصطلاح به آنها برانداز گفته میشود و در واقع مخالفین سفت و سخت جمهوری اسلامی هستند، با خیل پرشمار اکانتها و آیدیهای فیک اولین دسته از فحاشان مجازی هستند. آنها به دنبال ایجاد دو قطبی در دل جامعه، ایجاد رعب و وحشت و خشن شدن فضای سیاسی هستند تا بتوانند با فعال کردن نیروی قهر جامعه، نظام حاکم را تحت فشار قرار دهند. آنها حتی به نیروهای متعادل و سیاسیتر اپوزیسیون خارج از کشور که اگرچه مخالف جمهوری اسلامی هستند، اما با خشونت و از هم گسیختگی اجتماعی مخالفاند رحم نمیکنند و برای مثال میبینیم که چهرهای مانند علی افشاری هم از دست اینها در امان نیست.
دوم؛ برخی نیروهای موسوم به ارزشی در توییتر هستند. هدف اصلی حملات ارزشیها هم مانند براندازان، اصلاحطلبان و تحولخواهان هستند. این گروه هم به شدت از اکانتهای فیک، آیدیهای ناشناس و رباتها استفاده میکنند. رفتار و رویه این گروه هم مدام بر خشونت حاکم بر فضای مجازی به شکل جدی دامن میزند. این گروه بسیار متشکلاند و به شکل گروهی در توییتر پروژههایی را پیش میبرند و به هر تعداد که نیاز باشد اکانت فیک تولید میکنند و هر از چندی هشتگی که از منظر آنها پر ارزش است را در توییتر به اصطلاح داغ میکنند و این رفتارشان در بسیاری از موارد بیتوجه به موضوع سیاسی اجتماعی روز انجام میشود. نکته مهم این است که نباید این گروه از حسابهای کاربری را الزاما با نیروهای سیاسی اصولگرا یکسان دانست. بسیاری از فعالان سیاسی اصولگرا در توییتر حضور دارند و چنین رفتاری هم از آنها سر نمیزند.
سوم؛ کاربرانی عادی هستند که از وضعیت موجود ناراضیاند و قوای قهریهشان به راحتی با پروژههای هتاکانه دو گروه اول علیه اصلاحطلبان و تحولخواهان همراه میشود. این جمعیت کثیر اصولاً با هر نوع سیاستورزی در ساختار سیاسی فعلی زاویه دارند. نوک پیکان آنها ثابت نیست و گاهی به سوی هسته سخت قدرت در ایران نیز میچرخد، اما به دلیل پر هزینه بودن چنین تقابلی عموماً اصلاحطلبان و تحولخواهان را نشانه میگیرند و رفتار سیاسی بعضاً مسئلهدار جریان اصلاحات نیز هر بار به مانند جرقهای انبار باروت خشم آنها را منفجر میکند. آنها اساساً ناراضیاند و نارضایتیشان را هم در شبکهای بروز میدهند که هر بار ورودشان به آن با نارضایتی همراه است، چرا که توییتر در ایران فیلتر است و اصولاً هیچکس از استفاده از فیلترشکن رضایت ندارد.
نکته بسیار مهم این است که به دلیل مخفی بودن هویت صاحبان حسابهای کاربری همه تحلیلهای بالا در حد حدس و گمان است. یعنی ممکن است در پشت یک حساب کاربریای که به نیروهای برانداز نزدیک است یک کاربر ارزشی باشد یا آن که یک حساب کاربری ارزشیِ فحاش را در واقع براندازان اداره کنند.
حسابهای کاربری غیرواقعی هم البته مدعی هستند که کاربرانی واقعی و عموما هم از درون ایران هستند و تنها به دلیل ترس از برخوردهای امنیتی در پشت حسابهای کاربری غیرواقعی مخفی شدهاند.
کثرت حسابهای کاربری غیرواقعی در توییتر، امکان ریتوییت که در هیچ شبکه اجتماعی دیگری وجود ندارد، امکان استفاده از رباتها و ... عملا توییتر فارسی را به فضایی برای یک جنگ روانی گسترده و فراگیر مبدل کرده است. جنگ روانیای خشونت کلامی و حمله و هجمه گروهی مهمترین خصیصه آن است.
پوستِ کلفت اندیشه
فضای توییتر و اینستاگرام نه فقط در ایران که در تمام دنیا جریان ساز است. در خاورمیانه، توییتر نقش ویژهای در بهار عربی و انقلابات سریالی ایفا کرد و در آمریکا، باز این توییتر بود که نقش پررنگی در به قدرت رسیدن ترامپ در ۲۰۱۶ داشت. در ایران هم تأثیر این دو شبکه مجازی، به ویژه توییتر بر فضای سیاسی عیان است، کمااینکه تمام رهبران و سران سیاسی جمهوری اسلامی خود اکانت فعال در این شبکه اجتماعی دارند و حتی بعضاً شاهد دیپلماسی توییتر بین ایران و دیگر کشورها و سیاستورزی و اظهارنظرهای تأثیرگذار در سیاست داخلی ایران هستیم.
با وجود این اهمیت، اما شدت خشونت در فضای مجازی و فحاشی به خصوص در توئیتر فارسی به حدی است که چهرهای، چون احمد زیدآبادی اساساً ترجیح داد تا از این فضا خارج شود. برخی از فعالان سیاسی و اجتماعی هم معتقدند که فضای توئیتر فارسی نه قابل اصلاح است و نه قابل تحمل و بهترین راه خروج از آن است تا به تدریج اعتبار آن در نزد افکار عمومی کمتر و کمتر شود. این گروه برای نمونه سایت بالاترین را مثال میزنند که اگرچه بعد از رخدادهای سال ۸۸ برای مدتی مورد توجه بود و ماهیت مرجع یافته بود؛به دنبال عملکرد باندی و هجمههای گروهی، از طرف کاربران عادی مورد بیتوجهی قرار گرفت و اعتبارش را مطلقا از دست داد.
اهمیت توییتر، اما با بالاترین قابل مقایسه نیست. توییتر یکی از بزرگترین شبکههای اجتماعی جهان است و نادیده گرفتن آن ناممکن است. ترک این فضا از سوی نیروهای معتدل احتمالاً کار صحیحی نیست، کمااینکه امکان خروج متشکل چند هزار نفر با هم نیز وجود ندارد. پس ادامه حضور این نیروها در این بستر قطعی و فحش خوردنشان هم حتمی است. در این بستر شاید نادیده گرفتن هتاکان و حمایت از همراهان و آگاهی بخشی مداوم نسبت به آسیبهای رفتارهای پرآسیب فضای مجازی تنها انتخاب ممکن باشد. متأسفانه باید پوست کلفت بود.