دیدارنیوز - علی اشرف نظری*: انسان موجودی است که با رنج زاده میشود. گویی برخی این رنج را گویی زودتر در مییابند و وجودشان با آن چنان آجیده میشود که حماسه پیش از موعد خود آغاز میشود. حماسهای برای ماندن در برابر ناملایمات و ایستادن در معبر بادهای ناموافق. تلاش برای جستجوی راهی نو برای التیام آلام روحی و کاستن از دردهای بی شمار. تجربة این همه درد و رنج و ایستادن در میانة دو راهی عشق و نفرت! حال مسأله این است: از میان این دو، کدام راه باید برگزید؟ آنان که خط عشق را بر میگزینند، چه اندک اند و آنان که سرشار از نفرت خواهند شد، چه پرشمار. سخن در این جا با آنانی است که عاشق میشوند، راهی را بر میگزینند که با شوق آموختن آغاز میشود و با شور آگاهی اوج مییابد. آنها دائم در تلاش اند که روح زندگی را بر مرگ اندیشی بی پایان مستولی سازند. اما چنین می¬نماید که شور زندگی شعله اش لرزان و آگاهی نیز آتشی است بر خرمن جان.
آن دوست که هست عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد غمش خرمن جان
اینک و در این مقام است که دغدغههای نو سر بر میآورد و آگاهی با ناشادی هم خانه می¬شود. ناشاد از آن چه جان-هارا میفرساید و دلها را پریشان. عجب آن که، وقتی آگاهی ناشاد پای به میان میگذارد، رنج از وجه فردی آن میگذرد و ماهیتی برای همبسته شدن با دیگران مییابد. اینجاست که زایش تراژدی آغاز میشود و تجربة غریب جستجوی آزادی ناتمام چهره مینماید. ارزش ایستادن در برابر هراس و وحشت هستی به آزمون گذاشته میشود و حرکت برخلاف جریان، راهی نو پیش روی ما میگشاید. در این موضع است که سبکی تحمل ناپذیر خود را بیش از پیش نمایان میکند و در مییابیم که راستی و ناراستی چه مرزهای شکنندهای دارند. چنان که تشخیص راه درست از نادرست اگر نگوئیم ناممکن، کاری است صعب. جستجویی که همتی عالی میطلبد و ره جستن در آن وادی، مصداق این سخن است:
راه عشق سخت است و دشوار
هنگامی که عشق تو را به اشارتی فرا میخواند
رهرو عشق باش
عاشق شو
تیغهای نهفته عشق تو را خسته میکند
نوای عشق چنان تند باد شمال در باغ
رویاهای تو را آشفته میکند.
اما عاشق شو!
زندگی دکتر فیرحی خیلی عجیب با رنج گره خورده بود. به مصائب مسیح میمانست..
*عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران