دیدارنیوز ـ آرش راهبر: وقتی خبر به سرقت رفتن گردنبند طلای علی دایی را شنیدم یاد تردستی یک سارق موبایل افتادم که چندین سال قبل در یک شب زمستانی سرد و در حالی که با نوه شادروان حبیبالله بلور مشغول حرف زدن درباره جهان پهلوان مرحوم تختی بودیم، گوشی تلفن همراه بنده را به طرفةالعینی به یغما برد و تا آمدم چهره طرف را ببینم، سوار بر موتور رفیقش در تاریکی خیابان آبان گم شدند. آنقدر تمیز و باظرافت این کار را انجام داد که میخواستم به افتخارش دست بزنم! نه قمهروی گردنم گذاشت و نه هُلم داد که خدای نکرده با مغز به ویترین طلافروشیهای خیابان کریم خان بخورم و جانم دربیاید، بدون درد و خونریزی!
سارق گردنبند علی دایی اما از جنس سارقی که 10 سال پیش گوشی ما را زد نبوده و حالا که بعد از 2 روز توسط پلیس دستگیر شده و مُقُر آمده، چیزهایی گفته که دود از کله آدم بلند میکند. سارق نه چندان محترم آقای گل جهان گفته که موقع سرقت با رفیقش، تا مرز ملکوت گُل یا شیشه زده بودند و همکارش که هم علی دایی را هل داد و هم گردنبندش را قاپید، بعد از سوار شدن به موتور و فرار از معرکه، تازه به ذهنش رسیده که طرف علی دایی، شهریار فوتبال ایران بوده، همانی که تقریبا نیمی از مردم دنیا ایران را با او میشناسند! جالبتر اینکه جناب دزد گفته که تصور کردهاند طرف احتمالا بدل علی دایی بوده چون این روزها بیشتر آدمهای معروف بدل دارند! آقا واقعا چه جنس خوبی مصرف کرده بودید که اینقدر سینمایی توهم زدید! دم شما گرم که حالا او را شناختید و خوب شد در حین سرقت نپرسیدید که:«شما علی دایی هستید؟!»
دو سارق به زحمت گردنبند طلا را که 250 میلیون تومان میارزیده در اطراف تهران به ثمن بخس و حدود 50 میلیون تومان فروختهاند و حالا هم سارق اصلی متواری است که البته طبق قانون نانوشته بالاخره یک روز به صحنه جرم برمیگردد و گیر پلیس میافتد!
بله، با مرور این داستان عجیب به این نتیجه میرسیم که واقعا همه ارزشها در حال از بین رفتن است و دزدها هم دیگر به هیچ اصولی پایبند نیستند و احترام به بزرگتر و سلبریتیها سرشان نمیشود. حالا که یادی از آقا تختی مرحوم شد خوب است یادی هم بکنیم از یک ماجرای سرقت از او که بد نیست سارقان و زورگیران بیتربیت امروز و البته همه مردم آن را بخوانند و متوجه این سقوط اخلاقی و اجتماعی بشوند. واقعا دزد هم دزدهای قدیم...
داستان را علی اکبر حيدری، دوست جهان پهلوان تختی و دارنده نشان برنز المپيک ۱۹۶۴ توکيو اینجوری تعریف کرده که:
«آقاتختی يک ماشين بنز ۱۷۰ سبزرنگ داشت که آن را هميشه برای تعمير به تعمیرگاه نادر میبرد. گاراژی که مالکانش دو شريک بودند، علی و آوانس. مردمی که گرفتاری داشتند هم اینجا را یاد گرفته بودند و وقتی برای تختی نامه می نوشتند، به صاحبان این تعمیرگاه می دادند تا به دست تختی برسد.
يک روز در اين تعمیرگاه نشسته بوديم که تختی بدون ماشین آمد. گفتيم ماشين کو؟ گفت: ديشب ماشين را دزد برده! بعد هم ظاهرا ماجرا را در کیهان ورزشی تعریف کرده بود. يک هفته بعد، در تعمیرگاه نادر بوديم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامه ها را ميخواند، يک دفعه خنده بلندی کرد و گفت: «نامه آقا دزده است! نوشته ماشينت مقابل شير پاستوريزه پارک شده و شرمنده ام که ماشینت رو دزدیدم. به خدا نفهمیدم آقا تختی. غلط کردم!»
به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود رفتيم. ماشین آنجا بود، تختي دور ماشين چرخيد و گفت: لاستيکها، تودوزی، رادیو ضبط و همه چيز ماشین نو شده!
سارق بعد از اینکه فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی رو دزدیده از کارش پشیمون شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین رو نو کرده بود. بعد که سوار ماشین شدیم، تختی گفت: «عمو حيدر! بيا مبلغی که برای ماشين من خرج شده را به خيريه بدهيم.»
چرا دایی تو این وضعیت اقتصادی بایذ ۲۵۰ میلیون گردنبندش باشه:))) تختی هم اگر الان بود این کار میکرد!!!!!!؟؟؟؟