اول مهر ۹۹ که باید پر از شور و شوق و اشک دانشآموزان برای حضور در مدرسه میشد و همه خیابانها را میبست و ترافیک شدید به راه میانداخت، یک روز خلوت و عادی و خالی از احساس بود. اینکه آیا اول مهر سال ۱۴۰۰ هم همین شکلی خواهد بود یا نه، بر ما روشن نیست، اما بررسی خاطرات قدیمیها نشان میدهد که در گذشته هم پیش آمده که روز «اول مهر»، درس خواندن و مدرسه رفتن اولویت نوجوانها و کودکان نباشد.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر: اول مهر ۱۳۹۹ را ما والدین گرامی احتمالا هرگز فراموش نخواهیم کرد. امروز اول مهر بود و ما صبح زود بیدار نشدیم که بچههایمان را برای تحویل به مدرسه آماده کنیم. دست فرزندانمان را نگرفتیم و آنها را نبردیم در شلوغی جلوی در مدرسه و بوی اسفند دود کرده را که بابای مدرسه هر سال درست میکند، استشمام نکردیم.
این اول مهر واقعا هیچ شباهتی با اول مهرهای قبلی که در ذهنمان نقش بسته ندارد. دانشآموزان گرامی حالا دارند عکس پرسنلی معلمشان را از طریق شبکه مجازی آموزشی مشاهده میکنند و باید مشق و تمرینشان را از طریق تبلت یا گوشی هوشمند برای معلم بفرستند و همانجا هم فیالمجلس تشویق یا اوقات تلخی خانم معلم یا آقا معلمشان را از طریق پیامهای صوتی یا تکست دریافت کنند. نفرین بر ویروس کرونا که یک چنین وضعیت آخرالزمانی را برای مدرسههای ما درست کرد!
اول مهر ۹۹ که باید پر از شور و شوق و اشک دانشآموزان برای حضور در مدرسه میشد و همه خیابانها را میبست و ترافیک شدید به راه میانداخت، یک روز خلوت و عادی و خالی از احساس بود. اینکه آیا اول مهر سال ۱۴۰۰ هم همین شکلی خواهد بود یا نه، بر ما روشن نیست، اما بررسی خاطرات قدیمیها نشان میدهد که در گذشته هم پیش آمده که روز «اول مهر»، درس خواندن و مدرسه رفتن اولویت نوجوانها و کودکان نباشد.
موج انقلاب
احتمالا متولدین سال ۱۳۵۰ یا ۱۳۴۹ از جمله افرادی هستند که هنوز روز نخست مهر ماه سال ۵۷ را به یاد دارند، چرا؟ چون اکثر آدمها از نخستین روزی که وارد دبستان شده و به کلاس اول میروند خاطرههای روشنی تا پایان عمر دارند. البته مهر ماه سال ۱۳۵۷ شدیدا تحت تاثیر شهریور همین سال بود چرا که امواج بزرگ انقلاب اسلامی حدودا از ۱۷ شهریور برخاسته و نهایتا در بهمن ۱۳۵۷، کار خاندان پهلوی را یکسره کردند.
اینکه اول مهر ماه سال ۵۷ چقدر فضا انقلابی بود را از حاج عباس آقای صاحبالزمانی میپرسم. حاج آقا به همراه تنی چند از همقطارانش در آن روزها در مدرسه کمال در نارمک به همراه نامهای بزرگی، چون شهید رجایی، مهندس توسلی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی، به تربیت نسل تازهای از دانشآموزان میپرداختند. حاج آقا صاحبالزمانی با وجود موهای سپید و کهولت سن همچنان مثل ۳۰ سال قبل که افتخار شاگردیاش را داشتم سرحال و بذلهگو است.
روایت دسته اول از زبان حاج آقا این است که اول مهر سال ۵۷ اگرچه تعطیل رسمی نبوده، اما تحت تاثیر انقلاب شرایط خاصی داشته است. حضرت آقای صاحبالزمانی که حافظهاش مثل ساعت کار میکند در پاسخ میگوید: «کاملا یادم هست که موج انقلاب در همان مهر ماه به سراسر کشور رسیده بود. مدارس رسما تعطیل نبودند، اما در دبیرستانها بعضی از بچهها فعالیتهای انقلابی میکردند. شور انقلابی داشتند و شعار سر میدادند و گاهی هم شیشهها را بیآنکه بخواهند ردی از خودشان بگذارند میشکستند. گاهی نیروهای امنیتی تا خود مدرسه، این بچهها را دنبال میکردند و آنها هم از روی دیوار یا راههای خطرناک دیگر میگریختند. دوباره فردا میشد و همین برنامه بود. خلاصه مدارس تا حدود آذر و دی کجدار و مریز پیش رفتند تا اینکه اعتصاب عمومی شد و مدرسهها هم تعطیل...»
خلاصه اینکه اول مهر ۵۷ همه دنبال یادگیری الفبای انقلاب بودند و با شعارهای داغ آن روزها جمله میساختند.
موج انفجار
یکی دیگر از اول مهرهایی که حال و هوای متفاوت و غیرعادی داشت، مربوط میشود به ۱۳۵۹. ۳۱ شهریور آن سال در حالی که دانشآموزان خواب درس و مدرسه و گچ و تخته را میدیدند، ناگهان حمله ناجوانمردانه صدام به ایران آغاز شد و جنگ ۸ ساله میان ایران و عراق در گرفت.
حمله عراق از جانب خوزستان آغاز شد و تعدادی از شهرهای بزرگ و خصوصا تهران نیز از طریق حملات هوایی جنگندههای عراقی وارد میدان نبرد شدند. شهرهای مرزی ایران مثل آبادان و خرمشهر مستقیما به جبهه جنگ بدل شدند و تهران نیز آماج بمب قرار گرفت و فرودگاه مهرآباد هدف قرار گرفت.
در خوزستان اول مهر نه تنها بچهها که بیشتر شهروندان به سوی دیگر شهرها به راه افتادند و در واقع به جای تحصیل علم، همه جانشان را برداشتند و به استانهای مجاور پناه بردند. موج انفجار جنگ، اقشار مختلف خوزستان را که توان جنگیدن نداشتند به شهرهای بزرگ دیگر پرتاب کرد.
خانم بتول حاجی حسینی نژاد که آن روزها مدیر مدرسهای در اهواز بود به یاد میآورد که اول مهر ۵۹ بیش از زنگ مدرسه، صدای هواپیما، انفجار بمب و تیر و تفنگ بود که در خوزستان به گوش میرسید. خیلی از دانشآموزان حتی فرصت نکردند دفتر و کتاب نو خود را بردارند. آنها با کمترین اثاث از دیار خود گریختند و برخی از نوجوانان و جوانان محصل که امکان جنگیدن و دفاع از کشور را داشتند، ایستادند و مانع از سقوط خوزستان شدند.
سید احمد میرعرب معلم و مدیر بازنشسته امروز به یاد میآورد که اول مهر سال ۵۹، مدرسه تحت مدیریتش در شهر بروجرد به جای آنکه صف صبحگاهی از شاگردها را داشته باشد با حضور هزاران جنگزده در حیاط مدرسه مواجه شد. سیل مردم خوزستان به سوی استان لرستان جاری بود و در جاهایی مثل مدرسهها امکان اسکان این تعداد از افراد را داشتند. میرعرب میگوید: «آن روز من مدیر بزرگترین مدرسه غرب کشور در بروجرد بودم و به فاصله چند روز حدود ۵ هزار نفر را در مدرسه خودمان اسکان دادیم. بچههای مدرسهمان را فرستادیم جای دیگری که امکان درس خواند بود. مدرسه ما تا مدتها پذیرای خانوادههای جنگزده بود.»
آقای میرعرب به یاد میآورد که در همان مدرسه چند بچه متولد شدند و کلا با کمک مردم شهر، از این خانوادهها حمایت و نگهداری میشد تا اینکه آرام آرام بیشتر جنگزدهها به دیار خود برگشتند.
در تهران هم حمله هوایی به فرودگاه باعث شد که مدارس در فردای حمله یعنی اول مهر تق و لق شده و برخی از خانوادهها از تهران خارج شوند. برخی از بچهها در مدارس دیگر شهرستانها درس خواندند و سال تحصیلی ۵۹-۶۰ را در جایی غیر از مرکز به پایان رساندند.
***
جدا از انقلاب و جنگ تا به حال تنها بیماری کرونا باعث شده که روال عادی و عمومی فعالیت مدارس دچار اختلال شود. آیا غیر از این سه مورد، چیز دیگری به وجود خواهد آمد که حال و هوای «اول مهر» را دگرگون کند و درس و مشق را به محاق بفرستد؟