تیتر امروز

عمان حادثه اصفهان را محکوم کرد/ رئیس کمیسیون اروپا خواستار خویشتن‌داری شد/ مخالفت چین با تشدید تنش‌ها
انتقام ایران از اسرائیل پس از حمله تروریستی (این گزارش بروزرسانی می‌شود)

عمان حادثه اصفهان را محکوم کرد/ رئیس کمیسیون اروپا خواستار خویشتن‌داری شد/ مخالفت چین با تشدید تنش‌ها

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...

چهره ترسناک فقر: یک سال است که گوشت نخورده‌ایم

سفره بسیاری از ایرانیان از سال ۹۷ به این سو به دلیل افزایش تورم و روند فزاینده قیمت کالاهای اساسی خاصه مواد غذایی، کوچک و کوچک تر شده است.براساس گزارش های "ایسپا" ۲ میلیون ایرانی که جمعیتشان بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر براوردمی شود درسال ۹۸ گوشت قرمز مصرف نکرده اند.

کد خبر: ۶۷۹۰۹
۰۹:۰۷ - ۱۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدارنیوز- مرضیه حسینی: فقر پدیده‌ای هزار چهره است که هر کدام از ما هر روز شاهد چهره‌های مختلف آن هستیم. برای من فقر شکل زنی است که نگاه حسرت بارش را می‌دزدد از میوه‌های ریز و درشت میوه فروشی ها، از لاشه‌های گوشت آویزان از گیره‌های قصابی، از قفسه‌های رنگارنگ مغازه ها. زنی غمگین و نا امید که به پول‌های مچاله شده در دستش نگاه می‌کند و چادر رنگ و رو رفته مندرس را توی صورتش می‌کشد و رد می‌شود از دود غلیظ جگرکی‌ها و کبابی ها، نفس عمیقی می‌کشد تا فراموش نکند که کباب چه بویی دارد. 

خیابان مخصوص، ساعت ۱۱ صبح
ساعت ۱۱ صبح روز عید عید قربان بود، از جلوی قصابی احمد آقا رد شدم و تصمیم گرفتم قیمت گوشت و مرغ رو بپرسم. قصابی شلوغ بود. زنی لاغر اندام که گوشه چادر سرمه‌ای رنگ و رو رفته اش را به دندان گرفته بود، این و آن پا می‌کرد و به داخل مغازه سرک می‌کشید، دانه‌های درشت عرق رو پیشانی اش نشسته بود، انگار از چیزی خجالت می‌کشید، انگار منتظر کسی بود. کنارش ایستادم تا مغازه خلوت شود.

مردی که گلاه لگنی شیکی به سر داشت در حال بیرون آمدن از مغازه بود، احمد آقا خطاب به او گفت: «چشم حاجی گوسفند‌ها رو پاک کرده، میگم بفرستن خدمتتون، قبول باشه. زن چادرش را جلو کشید و ماسک چرک شده اش را تا زیر چشمانش بالا آورد، با صدای ضعیفی که به سختی شنیده می‌شد گفت: حاج آقا به خدا من گدا نیستم، من آبرو دارم، الانم که دارم با شما حرف می‌زنم دارم از خجالت آب میشم، شما برای عید قربان می‌خواید نذری بدین تو رو خدا به منم بدین، بچه هام یک ساله گوشت نخوردن، دخترم مریضه، ضعف شده، به خدا دروغ نمیگم، خونه ام تو یه زیرزمین همین نزدیکاس بیایین ببینید دروغ نمیگم. مرد کلاه لگنی از زن خواست که به دنبالش برود.»

التماس برای استخوان مرغ
داخل مغازه شدم، احمدآقا قصاب که حیرت و ناراحتی ام را دید گفت: «تعجب نکن دخترم، از صبح این چندمین مورده، میان التماس می‌کنن اگر میدونم کی کجا قربونی داره آدرس بدم که برن، مردم خیلی فقیر شدن، نمی‌دونی من روزانه با چه صحنه‌هایی مواجهه می‌شم. باورت میشه زن‌هایی هستند که میان اینجا التماس می‌کنن که استخون‌های مرغی که برای مشتری تمیز و خورد می‌کنیم رو ببرن. مگه چقد گوشت به این استخون‌ها چسپیده آخه! یه بار یه آقایی اومده بود اینجا برا سگش- از این سگ بزرگ‌ها داره، از همین استخون‌ها و اسکلت مرغ بخره، ریخته بودم تو پلاستیک بهش بدم که یه زن اومد تو مغازه با گریه گفت آقا تورو خدا اونا رو به من بفروشید، پولش رو براتون میارم، حتما این آقا برای سگش جای دیگه می‌تونه استخون پیدا کنه، من هر جا رفتم قرضی بهم ندادن، بچه ام کرونا گرفته می‌خوام براش سوپ درست کنم.»

ننداز سطل اشغال من می‌خوامش!
احمدآقا ادامه داد: «تازه از این بدتر هم هست، اسکلت و استخون بالاخره یه ذره گوشت دارن. زنی اومده بود اینجا فکر می‌کنی چی می‌خواست؟ تیز بال! اون نوک‌های بال که آشغال هستن و می‌اندازن دور اول فکر کردم برای سگ یا گربه می‌خواد برای همین نژاد و نوع سگ رو پرسیدم تا اگر مناسب سن و نژادشون نیست بهش بگم، گفت نه برای خودمون می‌خوام، شوهرم کارگر ساختمون بوده از داربست افتاده، کارفرما هم که زیر بار نرفت، الان چند ماهه بیکاره، چیز‌های قابل فروش زندگیمون رو فروختیم، دیگه چیزی نداریم. افغانستانی هستیم اینجا غریب و بی کسیم. گرسنه ایم، هممون گرسنه ایم.»

احمد آقا گفت: «ما یه چندتا مشتری داریم که وضع مالیشون خوبه، دوتا آقا و دوتا هم خانم هستند، یه روز که اومده بودن گوشت بخرن یکی از اون خانم‌هایی که استخون مرغ می‌خواست تو مغازه بود وقتی که رفت و حاج خانم جریان رو از من پرسید گفت من ماهیانه یه پولی میذارم اینجا به دوتا از این خانم‌ها یه مقدار مرغ و گوشت بده، چند تا خیر دیگه هم هستن که این کار رو کردن. این بندگان خدا همین زن‌های بینوا رو میگم، یا بیوه ان و کسی ندارن که ازشون حمایت کنه و با این کرونا بیکار هم شدن، چون اغلب کارگر‌های روزمزد بودن یا کلفتی می‌کردند، یا هم شوهر دارن، اما شوهرشون از کار افتادس و مونده رو دستشون.»

وعده غذایی در خانه هایشان معنا ندارد
از قصابی احمدآقا که بیرون آمدم فکر کردم سری هم به قصابی خیابان دخانیات بزنم و بپرسم با چنین مواردی برخورد کرده اند یا نه، پسری جوانی که روپوش و کلاه قرمزی به تن داشت در حال تعریف و تمجید از گوشت سر دست برای مرد قدبلندی بود که پلاستیکی پر از مرغ و گوشت در دستانش بود. به سرتاپای مرد نگاهی انداختم و با خودم گفتم چقد گوشت و مرغ! حتما خیلی پولدار است. بعد فکر کردم شاید کارگر رستوران است یا ... پسر روپوش قرمز پرسید چیزی لازم داشتید؟ نگاهی به منوی بالای سرش انداختم و گفتم نه یه سوال داشتم.
چاقوی را روی میز گذاشت گفت: «والا از این موارد زیاد داریم، زن، مرد، پیرزن، پیرمرد. اما بیشتر زن‌ها میان. میان و از این‌ها می‌خوان
پسر روپوش قرمز به توده‌ای از چربی و غضروف و استخوان ریزه اشاره کرد و ادامه داد: من خیلی دلم می‌خواد استخون‌ها را اینقد نتراشم تا یه چیزی بهش بمونه برای این بیچاره ها، اما صحاب مغازه و اوستام گیر میده میگه با تیزترین چاقو‌ها باید نازک‌ترین لایه‌های گوشت هم جدا کنی برا چرخ کردن، برا همین چیزی جز اشغال گوشت نمی‌مونه که ببرن. 

یکیشون یه زن جوونه، وضعش خیلی بده، یه مادر پیر داره که کلیه‌هاش مشکل دارن، تا قبل از عید تو مدرسه کار می‌کرد یه دکه کوچیک مال کسی بود که این بنده خدا توش خرت و پرت می‌فروخت، مدارس که تعطیل شد این بدبخت کارش رو از دست داد، یه مدت بیکار بود بعد رفت تواین ساندویچی امیر انفجار کارگری می‌کرد که کرونا اونو هم تعطیل کرد. خلاصه شرایطش اینجوریه دیگه. از وقتی کارش از دست داده و تمام پس اندازش رو خرج بیماری مادرش کرده، هیچ پولی برای خرید مواد غذایی نداره، اجاره خونه‌اش هم سه ماهه عقب افتاده، بنده خدا خیلی گرفتاره.»

پسر روپوش قرمز ادامه داد: «اون مغازه روبه رویی می‌بینی؟ مال پسر عمومه، اونم سر جریان برنج با این موارد برخورد میکنه، می‌گفت میان برای این خورده برنج‌های زیر اَلَکی که میدن به پرنده‌ها، اونا رو می‌خرن و می‌پزن، پسر عموم میگه یه خانمی هست که هر وقت میاد برا برنج نیم دانه میگه وعده غذایی تو خونه ما معنا نداره هر وقت چیزی گیرمون بیاد می‌خوریم، شده روزی یک وعده!»
 

۱۵ میلیون ایرانی گوشت نخورده اند

گزارش بالا روایت تنها روایتی مختصر از یک مشاهده میدانی در مورد وضعیت فقر در یک محله تهران بود که شاید بتوان آن را مشتی به نشانه خروار گرفت. مشتی که نشان دهنده خروار فقر و محرومیت غذایی است.سفره بسیاری از ایرانیان از سال ۹۷ به این سو به دلیل افزایش تورم و روند فزاینده قیمت کالاهای اساسی خاصه مواد غذایی، کوچک و کوچک تر شده است.براساس گزارش های "ایسپا" ۲ میلیون ایرانی که جمعیتشان بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر براوردمی شود درسال ۹۸ گوشت قرمز مصرف نکرده اند.قیمت گوشت در سال گذشته ۱۰۰و در بعضی از ماه ها تا ۱۱۰ درصد افزایش داشته است همین مساله سبب شده این کالا از سبدغذایی ۸.۲ درصد مردم حذف شود. با توجه به وخامت وضعیت اقتصادی و افتادن جمعیت بیشتری از مردم به زیر خط فقر در سال ۹۹، تعداد خانوارهایی که از مصرف گوشت و حتی مرغ محروم هستند رو به افزایش است. 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۱
غیر قابل انتشار : ۳
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
0
3
والا وضعیت ماها هم بهتر نیست، امثال ما همواره فقط به ضرورت زندگی کردیم مثلا توی سبد زندگیمون سفر یا تاتر یا سینما و کنسرت هیچ وقت نبوده که حالا تو وضعیت جدید حذفش کنیم، مجبور شدیم از لباس خودمون و بچه ها از میوه و غذا خلاصه از سفره مون بزنیم. والا مرگ بهتر از شرمندگی جلو زن و بچه اس
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی