تیتر امروز

رحمن قهرمان پور: دانشگاه نقش مهمی در جهت‌دهی افکار عمومی آمریکا دارند/ طولانی شدن جنگ غزه یکی از دلایل اعتراضات در آمریکا است
بررسی اعتراضات ضد اسرائیلی دانشگاه‌های آمریکا در گفت‌وگو با یک کارشناس بین‌الملل

رحمن قهرمان پور: دانشگاه نقش مهمی در جهت‌دهی افکار عمومی آمریکا دارند/ طولانی شدن جنگ غزه یکی از دلایل اعتراضات در آمریکا است

تظاهرات دانشجویان و اساتید چندین دانشگاه در سراسر آمریکا در اعتراض به جنایات اسرائیل علیه مردم غزه، بهانه گفت‌وگوی دیدارنیوز با رحمن قهرمان‌پور کارشناس مسائل بین‌الملل بود.
بررسی یک تجربه تلخ؛ سازمان مجاهدین خلق ایران / قسمت سوم

ضدامپریالیست‌هایی که عروسک کوکی آمریکا شدند!

تلخی تجربه سازمان مجاهدین خلق در این است که چگونه سازمانی با هدف مبارزه ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی شکل می‌گیرد و با این شعارها، نیرو‌های مخلصی را جذب می‌کند، اما به تدریج با قدرت‌طلبی و انحراف فکری رهبران، همه این نیرو‌ها و سرمایه‌های اجتماعی را به سمت خیانت و همکاری با صدام سوق می‌دهد و امروز نیز در کنار آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و ارتجاع منطقه قرار می‌گیرد.

کد خبر: ۵۴۲۷
۱۲:۳۰ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۷

دیدارنیوز - نشست بررسی تجربه تلخ سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) در دو جلسه با حضور قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر و علی شکوهی روزنامه‌نگار و سردبیر دیدارنیوز برگزار شد. جلسه اول را در دو قسمت با عناوین «تغییر ایدئولوژیک در سازمانی که روزی مسلمان بود» و «چگونه سازمان سر از جنگ مسلحانه علیه انقلاب در آورد؟» در دیدارنیوز منتشر کردیم. اینک متن جلسه دوم (قسمت سوم) این میزگرد را پیش رو دارید. 

 

شکوهی: این جلسه دوم است که در خدمت جناب آقای قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر هستیم. بنا است که با یکدیگر مباحث مرتبط با سازمان مجاهدین خلق ایران را مرور کنیم. امید است بازخوانی یکی از تجربه‌های تلخ تاریخ سیاسی ایران، برای نسل جوان و آینده جریان انقلابی و مبارز کشور ایران آموزنده باشد.

در جلسه گذشته تاریخ سازمان را تا مقطع ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز نظامی، یعنی تیرماه ۱۳۶۰ بررسی و مرور کردیم. امروز وارد مقطعی می‌شویم که در واقع باب جدیدی از خیانت‌های گشوده سازمان مجاهدین خلق به کشور و ملت است. اجمالاً عرض کنم که سازمان مجاهدین خلق برای ورود به این مرحله، در گام اول باید نیرو‌های هوادار خود را آماده مقابله با نظام می‌کرد. با اقداماتی از قبیل: درگیری‌های خیابانی، تجمعات، توزیع نشریه، رو در رو قرار دادن هواداران و اعضاء در مقابل افراد معتقد به انقلاب، و ... به‌تدریج موفق شد این زمینه را ایجاد کند.  سازمان از نظر سیاسی تلاش کرد تا در درون حکومت، پایگاهی داشته باشد، لذا سرنوشت خود را با بنی‌صدر گره زد. زمانی که نمایندگان مجلس عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر را اعلام کردند و بنا شد بنی‌صدر دیگر رئیس‌جمهور نباشد، سازمان مجاهدین خلق احساس کرد که دیگر نمی‌تواند بقایی در بدنه حکومت داشته باشد، بنابراین با صدور یک اطلاعیه سیاسی ـ. نظامی اعلام کرد در صورت عزل بنی‌صدر، پیامد‌های آن، متوجه نظام خواهد شد. سازمان با اعلام یک تظاهرات شبه‌مسلحانه و درگیری با نیرو‌های حکومت و آتش زدن اتوبوس‌ها و برخی اماکن رسمی حکومتی، عملاً وارد فاز نظامی شد. رخداد‌هایی که در انفجار ۷ تیرماه شاهد بودیم نشان می‌داد سازمان از قبل، اقدامات وسیع نظامی و شبکه نفوذی را تدارک دیده بود. از این منظر می‌توان گفت سازمان مجاهدین، پیشاپیش برای رویارویی با نظام، برنامه داشت.

از مقطعی که سازمان وارد فاز نظامی شد، تصور اولیه‌اش این بود که با ترور سران حکومت می‌تواند آن را سرنگون کند. اما بعد از آنکه موفق شد تعدادی از بزرگان نظام را با ترور و انفجار از سر راه بردارد، مشخص شد که حکومت پایگاه عمیق و گسترده اعتقادی ـ. اجتماعی دارد و سازمان نمی‌تواند از این طریق به قدرت برسد. در مسیر گسترش اقدامات نظامی و با شعار‌های مرحله دوم نظامی، جنگ وسیعی را آغاز کرد و تلاش نمود طرفداران نظام را از بین ببرد. هر چند رجوی همراه بنی‌صدر از کشور فرار کرد، اما بدنه تشکیلاتش در داخل کشور همچنان باقی ماند.

این مقدمه‌ای کلی بود. حرف‌های زیادی برای رسیدن به وضعیت موجود سازمان داریم و مجبور هستیم در این جلسه که جلسه آخر خواهد بود، بسیار گذرا بحث‌ها را سپری کنیم.        
 
تبریزی: هما‌ن‌طور که اشاره فرمودید سازمان برای مبارزه مسلحانه از قبل آمادگی داشت. اشاره شد که در سال ۱۳۵۸  سازمان طرح میلیشیا ـ به‌معنی چریک نیمه وقت ـ را به اجرا گذاشتند. به بهانه احتمال رویارویی با امپریالیسم بین‌المللی، از بین دانش‌آموزان و نوجوانان دختر و پسر افرادی را انتخاب و به آن‌ها آموزش‌های نظامی می‌دادند. اگر چه درون سازمان این قضیه وجود داشت که چرا باید اسلحه داشته باشیم؟! سعید شاهسوندی به این امر اشاره می‌کند و می‌گوید به مسعود رجوی گفتم که طبق گفته آیت‌الله خمینی اسلحه را تحویل دهیم، اما در پاسخ مسعود رجوی می‌گوید ما به اسلحه نیاز داریم و باید جمع‌آوری کنیم. اگر واقعاً مسئله، اصل مبارزه با امپریالیسم یا حمله ناگهانی افراد دیگر بود، بسیج مستضعفین و سپاه وجود داشت و مدیریت نظامی نیز می‌توانست آموزش، ساماندهی و امکانات را در اختیار جامعه بگذارد اما سازمان مسلماً با برنامه بود. در قضیه حرکت مسلحانه، اگرچه امام سه‌بار در مقاطع مختلف مطرح کرد که اسلحه را تحویل دهید و مبارزه سیاسی انجام دهید، آن‌ها حاضر به دست برداشتن از هدف نهان خود نشدند.

در ۱۷ شهریور ۱۳۵۹ پیوندی بین سازمان مجاهدین خلق، با بنی‌صدر آغاز شد. هرچند بنی‌صدر قبل از قبول ریاست‌جمهوری، سازمان را به عنوان یک تشکیلات استالینیستی تعریف می‌کرد. علاوه بر بنی‌صدر احزاب و گروه‌هایی مانند  حزب رنجبران، بخشی از جبهه ملی، بخشی از اعضای حزب ملت ایران، نهضت آزادی ـ. به‌صورت غیرمستقیم ـ. در کنار سازمان قرار گرفتند. همچنین روزنامه‌هایی مانند میزان، آرمان ملت و عدالت مستقیم و غیرمستقیم مدافع سازمان بودند. البته حزب توده هم با روش منافقانه خود، تلاش می‌کرد جو را متشنج و درگیری ایجاد کند. در قضیه عدم کفایت رئیس‌جمهور که با تصویب لایحه «قصاص» مصادف شد، جبهه ملی در بیانیه‌ای، لایحه قصاص را غیرانسانی دانست. در روز انتشار این بیانیه، امام طی یک سخنرانی از جبهه ملی خواست که آن را  انکار کند، چرا که در حقیقت نفی قانون قرآن و قرآن بود. اما جبهه ملی تعلق این بیانیه را رد نکرد. البته نهضت آزادی در بیانیه‌ای آن را رد کرد. این امر باعث شد جبهه ملی وارد میدان شود. در روز ۳۰ خرداد که درگیری علنی در میدان فردوسی و اطراف شروع شد، افراد سازمان با سلاح سرد حضور داشتند. اما پس از ۳۰ خرداد و پنهان شدن رجوی و بنی‌صدر، خانه‌های تیمی فعال و ترور‌های سازمان آغاز شد. رهبران و مسئولین و دولت‌مردان و در متن جامعه، افراد حزب‌اللهی و مدافعان نظام، خصوصاً افراد کمیته و سپاه که با لباس‌های خاص در جامعه حضور داشتند، هدف این ترور‌ها بودند. اوج کار سازمان در ترورها، انفجار حزب جمهوری‌اسلامی در نیمه اول سال ۱۳۶۰ بود. در این دوره نه تنها در تهران، بلکه در شهرستان‌ها ترور‌های گسترده‌ای داشتیم. بنی‌صدر و رجوی در ۵ مرداد با هواپیما از ایران خارج شده و در پادگان نظامی فرانسه فرود آمدند. این‌ها نشانگر هماهنگی‌هایی بود که با فرانسوی‌ها داشتند. اگر چه ما گزارش سفر پنهانی رجوی به فرانسه را داشتیم. در سفر قبلی، رجوی از مرز شرقی به پاکستان رفته و با همکاری سفیر فرانسه در پاکستان به پاریس سفر کرد.  البته ما از آنچه در این سفر گذشته، اطلاعی نداریم و سندی از آن در دست نیست و لازم است بخشی از اسناد آزاد شود تا بتوانیم در تحلیل مسائل مستندتر صحبت کنیم. در سال ۱۳۶۰ در فرانسه، بیش از ۵۰۰ مصاحبه با بنی‌صدر و رجوی انجام شده که مطالعه آن‌ها امروزه می‌تواند بخشی از اسناد باشد. زمانی که خانه‌های تیمی فتح شد و تشکیلات در مملکت به‌خصوص در تهران متلاشی شد، رجوی در مصاحبه‌ای در آبان ۱۳۶۰ می‌گوید رژیم پیچیده است و ما در میان سپاه و کمیته گیر افتاده‌ایم. اما همچنان فعالیت‌های خود را ادامه می‌دهد.

در این دوره، دو مسئله مهم در سازمان پیش می‌آید، یکی از این مسائل تحریف شده است و یکی دیگر هنوز مطرح نشده است. اولین مسئله تشکیل شورای ملی مقاومت است که هدف خود را سرنگونی جمهوری اسلامی مطرح می‌کند. احزاب متفاوت و متضاد از لحاظ سیاسی و ایدئولوژی و شخصیت‌های مختلف، در این شورا شرکت داشتند. بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جهمور مطرح می‌شود که عنوان آن را رئیس جمهور دولت دموکراتیک اسلامی می‌گذارند و مسعود رجوی نخست‌وزیر می‌شود. اعضای شورا متشکل از حزب دموکرات کردستان (وقتی می‌گوییم حزب دموکرات کردستان باید کارنامه و مواضع و عملکرد حزب را از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ در نظر داشته باشیم. یعنی این فقط یک اسم نیست بلکه حزبی است که جنایات و کشتار زیادی مرتکب شده و افراد سپاه و جهاد را به قتل رسانده و پادگان را تسخیر کرد و ...) و احزاب دیگر بود. از هر تشکیلات یک یا دو نماینده می‌آمد. از اتحاد چپ متشکل از افراد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، مهدی خان‌بابا تهرانی بود که باید او را در کنفدراسیون شناخت، ناصر پاکدامن از اعضای جامعه سوسیالیست‌ها و از فعالین چپ در ایران، حاج محمد شانه‌چی از بازاریان درگذشته متدین اما بعدا به صف آدمکشان پیوسته که فرزندانش عمدتاً مارکسیست بودند و از ابتدا با تشکیلات سازمان، همکاری داشت. دکتر مهدی ممکن و علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی به عنوان جنبش سیاسی وارد این تشکیلات شدند. نماینده جبهه دموکراتیک مردم ایران، هدایت‌الله متین دفتری بود که بر اساس اسناد موجود از سال ۱۳۴۹ با آمریکایی‌ها ارتباط داشت. منوچهر هزارخانی از مارکسیست‌های ایرانی، بهمن برومند و تعدادی دیگر هم عضو شورای ملی مقاومت شدند. با وجود اینکه عده‌ای مارکسیست، عده‌ای ملی ـ ناسیونالیست و برخی سوسیالیست هستند با یکدیگر فعالیت خود را در فرانسه آغاز کردند. مصوباتی داشتند که حکومت آینده و قانون اساسی بعدی را پس از سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی مردم تعیین کنند. هر کدام از این افراد و احزاب پیشینه خاصی دارند که باید مورد دقت و بررسی قرار گیرد. همگان بر ترور، انفجار، قتل عام مردم توسط سازمان متفق‌القول هستند.

شکوهی: به نظر می‌آید که سازمان در این مقطع، بخشی از فعالیت خود را به‌صورت جنگ چریکی شهری در داخل ادامه داد و بخش دیگر فعالیتش، در قالب ساماندهی همه نیرو‌های مخالف، در چهارچوب شورای ملی مقاومت شکل گرفت. از طرف دیگر، دیپلماسی انقلابی را برای ارتباط با کشور‌های غربی شروع کردند. این سه استراتژی، استراتژی‌هایی بوده که تا قبل از رفتن به عراق مطرح بوده است، زیرا معتقد بودند در کوتاه‌مدت، با این حمایت‌ها و سازماندهی‌ها و ضرباتی که در داخل کشور وارد می‌کنند، می‌توانند به قدرت برگشته و آن را به دست بگیرند.

ضدامپریالیست‌هایی که عروسک کوکی آمریکا شدند!

تبریزی: مسئله دوم، بحث انقلاب ایدئولوژیک بود. این انقلاب دو بخش داشت. بخش ابتذال که قابل بیان نیست. بخش دوم، یک طراحی بود که بر اساس روند حرکتش نشان می‌داد که برنامه حساب‌شده‌ای بود. هر چند در این خصوص سندی در دست نداریم. در این انقلاب ایدئولوژیک، مریم رجوی را هم‌ردیف مسعود مطرح می‌کنند و با همان شعار «مسعود ـ مریم، مریم ـ مسعود» پیش می‌روند.

از همین مقطع سازمان، با همان کلیت و انسجام، در دو حرکت موازی پیش می‌رود. یک حرکت در اروپا با حضور مریم رجوی، در چهارچوب قوانین بین‌المللی و مطالبات سیاسی و ارتباط با مجالس دنیا خصوصاً انگلستان و آمریکا و فرانسه و فعالیت‌هایی از این دست به کار خود ادامه می‌دهد. تعدادی از افراد سازمان که سیاسی بودند و توان حرکت دیپلماتیک داشتند در فرانسه در کنار مریم رجوی می‌مانند. مریم رجوی نیز تیم ۲۴ نفره خود را از دخترانی که سن پایین داشتند، انتخاب می‌کند. وی در مصاحبه‌ای می‌گوید که با سوابق سازمان کاری ندارم و طرحی که خود دارم را انجام می‌دهم. از طرفی شورای ملی مقاومت فعال بود و ملاقاتی بین مسعود رجوی و طارق عزیز صورت می‌گیرد. علی‌رغم انکار برخی، من حتی در سندی دیدم که در همان ساختمانی که بنی‌صدر بود در اتاق دیگر مسعود رجوی و طارق عزیز صحبت می‌کنند و بنی‌صدر به آن جلسه نمی‌رود، اما این به معنای مخالفتش نبود. در شورا مطرح می‌شود که برای آغاز مبارزه مسلحانه، باید جایگاهی وجود داشته باشد. مسعود رجوی، نوار مرزی ایران را پیشنهاد می‌دهد، تا بتوانند به‌طور مستقل آنجا را آزاد کرده و فعالیت کنند. کسی هم مخالفت نکرد. بلافاصله پس از این جلسه، وزیر فرهنگ عراق، در سفری به فرانسه با رجوی صحبت کرد.

 به تدریج رجوی با بنی‌صدر درگیر می‌شود. ما باید دقت کنیم در این درگیری اصل ماجرا، قربانی یا صورت مسئله پاک نشود. شیوه رجوی آنارشیستی و فاشیستی بود. از آنجا که رئیس شورا پس از برکناری یا کنار رفتن بنی‌صدر در مدیریت اجرایی، رجوی بود به تدریج اعضای سازمان مجاهدین خلق را به اعضای شورا اضافه می‌کرد تا بتواند آرا را با خواست خود هماهنگ کند. بر اساس گفته خان‌بابا تهرانی، رجوی در فرانسه در جلسه شورا اعلام کرد که دیگر قادر به ادامه همکاری با بنی‌صدر نیست و باید از شورا اخراج شود. در نتیجه نخستین کسی که از شورا خارج شد، بنی‌صدر بود. البته این امر دلیل مظلومیت بنی‌صدر نیست. زیرا آن‌ها همواره بر سر براندازی حکومت جمهوری اسلامی و قتل‌عام مردم و انفجار‌ها متحد بودند. البته برخی مدعی هستند که استعفاء داده‌اند. مانند خان‌بابا تهرانی چرا که شورا روش دموکراتیک نداشت، در نتیجه شورا در اختیار سازمان قرار می‌گیرد. البته از میان اعضاء، منوچهر هزارخانی و مهدی سامع تا پایان با این سازمان می‌مانند. متین دفتری و همسرش تا سال ۹۰ با این سازمان بود مگر اینکه اخیراً جدا شده باشد.

مسعود رجوی به عراق رفت. در این مقطع سازمان به دو شعبه نظامی و سیاسی تبدیل شده بود. اینگونه طراحی شده بود که اگر شعبه نظامی موفق شود، شعبه سیاسی در کنارش قرار می‌گیرد و اگر شعبه نظامی به بن‌بست رسید، شعبه سیاسی راه خود را ادامه می‌دهد و به تدریج ماهیت تروریستی و نظامی‌گری سازمان پاک می‌شود. مسلما این طراحی را باید از سیستم‌های اطلاعاتی غرب دانست، از این جهت گفته می‌شود که با همکاری غربی‌ها عمل می‌کردند. بعد از عملیات مرصاد، نام رجوی و تشکیلات نظامی او در سازمان پاک شد. در اروپا و آمریکا، سازمان به‌عنوان یک جریان سیاسی در چهارچوب مبارزات قانونی ـ بر اساس تعابیر خودشان‌ـ و نوعی جایگزینی نظام جمهوری اسلامی مطرح می‌شود و با بازی سیاسی غرب که سازمان را از لیست تروریست‌ها خارج نمود، خاصه مدیریت سازمان در بخش نظامی به دست آمریکایی‌ها افتاد.
 
شکوهی: واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق ایدئولوژی قابل اعتنا و محکمی در اختیار نداشت. همچنین استراتژی قابل دفاعی نیز نداشت اما باید اذعان کنیم از نظر تشکیلاتی، سازمان مجاهدین خلق یکی از قوی‌ترین تشکیلات سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی است و هویت تشکیلاتی اعضای آن‌ بارز و برجسته بود. حتی سازمان لحظاتی هم برای فکر کردن برایشان باقی نمی‌گذاشت و دائماً آن‌ها را درگیر کار‌های مختلف می‌کرد و بعد‌ها نتیجه همین تشکیلات قدرتمند را گرفتند. از زمانی که جنگ مسلحانه در ایران را شروع کردند و ضرباتی که بر خانه‌های تیمی آن‌ها وارد شد، به‌خصوص در بهمن‌ماه ۱۳۶۰ و کشته شدن موسی خیابانی و پس از آن  در اردیبهشت ۱۳۶۱ و کشته شدن بقیه بقایای تشکیلاتی، سازمان به این نتیجه رسید که تشکیلات خود را از ایران خارج کند. علاوه بر رهبران سازمان، قسمت عمده تیم‌های عملیاتی هم از ایران خارج شدند. اما کسانی که برای اقدامات نظامی تربیت شده بودند، قاعدتاً نمی‌توانستند در خارج از کشور در جایی مشغول شوند که هیچ فعالیت نظامی در آن وجود نداشت.

شما اشاره کردید شورای ملی مقاومت پس از مدتی فعالیت، دچار تعارضاتی در درون خود می‌شود. خوب است گفته شود که برای ایجاد پیوند بین رجوی و بنی‌صدر، دختر بنی‌صدر، همسر رجوی می‌شود. اما مدتی بعد اختلاف پیش می‌آید و جدا می‌شوند و بنی‌صدر و علی‌اصغر حاج سیدجوادی از شورای ملی مقاومت بیرون می‌روند. همان زمان افشاگری‌هایی که روزنامه مجاهد در خارج از کشور علیه این مخالفین انجام داد، نشان می‌دهد رجوی، شورای ملی مقاومت را به‌عنوان ابزار دست خود می‌خواهد و ترکیب آن را طوری شکل می‌دهد تا به نتیجه دلخواه خود برسد. سازمان در این مقطع، با واسطه سازمان آزادی‌بخش فلسطین پیوندی با صدام و عراق می‌خورد و مذاکراتی صورت می‌گیرد. زیرا از نظر سابقه تاریخی بین مجاهدین خلق و سازمان آزادی‌بخش فلسطین شباهاتی از برخی جهات وجود داشت و همچنین سازمان ارتباطی مستقیماً با عراقی‌ها نیز داشت. سازمان آزادی‌بخش فلسطین در بالای اعلامیه‌های خود از عنوان «بسم الشعب» یعنی «به نام خلق» استفاده می‌کرد، و سازمان مجاهدین با استفاده از همین تعبیر در اعلامیه‌های خود می‌نوشت «به‌نام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران». سازمان آزادی‌بخش فلسطین در آن زمان می‌توانست نقش جدی در ایجاد پیوند بین سازمان مجاهدین خلق و عراق ایفا کند. گزینه‌های دیگری هم وجود داشت، مثلاً همین ارتباط مستقیم با عراق و دخالت احتمالی برخی سازمان‌های جاسوسی دیگر را نیز می‌توان ذکر کرد.

رجوی معتقد بود جمهوری اسلامی در جنگ، تعارض جدی با عراق دارد و دو کشور به آسانی به صلح نخواهند رسید. این امر موجب شد روی عراق سرمایه‌گذاری جدی‌تری کند. به همین دلیل نیرو‌های خود را به عراق منتقل کردند و رجوی رسماً در آنجا مستقر شد. ارتباط تنگاتنگ تشکیلاتی جاسوسی، کسب اطلاعات و همکاری با ارتش بعث و حتی سرکوب برخی مخالفین صدام که در آن مناطق مستقر بودند و مسائلی از این دست، زمینه ساز ارتباط تنگاتنگ صدام و رجوی شد. در این مقطع به‌طور طبیعی شورای ملی مقاومت بسیار کمرنگ‌تر شد زیرا بسیاری از آن افراد دیگر، حاضر به همکاری با صدام نبودند. سازمان برای اینکه بتواند تصمیم خود برای همکاری با صدام در جنگ با ایران را عملیاتی کند و برای احزاب و هواداران خود جا بیندازد، با مشکلاتی مواجه بود. برای ااعضا این سوال پیش می‌آمد که آیا ما برای همکاری با ارتش متجاوز به ایران توجیهی داریم؟! از اینجا سازمان مدلی از اقناع را در داخل تشکیلات پیش می‌گیرد که بیشتر رویکرد فرقه‌ای دارد. یعنی سازمان نیاز دارد تبعیت از رجوی شاخص همه درستی یا نادرستی در تشکیلات تلقی شود و امر و نهی او را بدون هیچ مخالفتی بپذیرند. برای حفظ تشکیلات و انسجام درونی، نمایشی تحت عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» در سال ۱۳۶۴ در فرانسه رخ می‌دهد. این ماجرا از آن جنس ماجرا‌هایی است که داخل سازمان پیامد‌هایی دارد، از جمله اینکه همه اعضای مستقر در عراق، اعلام حمایت و همبستگی می‌کنند. بعد از آن در داخل عراق در پادگان‌های مختلف که حضور داشتند نمایشی راه انداختند که اعضای سازمان روی سن آمده و از خود انتقاد کرده و به رجوی اعلام وفاداری می‌کنند. اساساً نمی‌توانیم فلسفه انقلاب ایدئولوژیک را به درستی بفهمیم. این انقلاب ایدئولوژیک سرمایه‌گذاری عظیمی است که رجوی  برای آینده سازمان کرده است. برخی اوقات در روزنامه مجاهد برای رجوی، زیارت‌نامه نیز نوشته بودند. همه این‌ها برای این بود که تصمیمات رهبری سازمان در درون تشکیلات پذیرفته شود، پرسش‌های داخل تشکیلات کمرنگ شود، اطاعت‌پذیری درون تشکیلات باقی بماند، رهبران رنگ تقدس به خود بگیرند، اعضاء احساس کنند از لحاظ درک و فهم و تصمیم‌گیری، فاصله زیادی با رهبران دارند و مطیع باشند، و رجوی بتواند تصمیمات خیلی غلط و فاحش بگیرد.

از نکات جالب دیگر در همان ایام، مشارکت دادن جدی زنان در تشکیلات بود. موضوع مریم رجوی، شروع این حرکت در تمام بدنه سازمان بود. سازمانی که روزی کتاب‌هایی با عنوان «سانترالیزم دموکراتیک و احتمال انحراف مرکزیت» را آموزش می‌داد تا بگوید که چگونه به صورت دموکراتیک رهبری را از انحرافات باز داریم، در مقطعی که به عراق می‌روند نگهداری این کتاب جرم و خواندن آن برای اعضا اقدامی مجرمانه بود زیرا انحراف رهبری دیگر معنا نداشت. به عبارتی سازمان ساختاری فرقه‌ای برای خود ساخته بود تا بتواند اطاعت‌پذیری در سازمان را توجیه کند.

تبریزی: اگر به تاریخ نگاه کنیم در احزاب دیگر هم این امر وجود داشت. مثلاً در بررسی حزب توده از دهه ۲۰ تا ۳۲ در جریان نفت شمال و مسئله فرقه دموکرات آذربایجان و  حزب دموکرات کردستان همین اطاعت‌پذیری تشکیلاتی را شاهدیم. در آن زمان استالین برای رسیدن به منافع خود در ایران، دو حکومت دست نشانده ایجاد کرد و تمام امکانات را در اختیار این دو حکومت گذاشتند. به محض شکست ـ. اگر چه انشعاب کوچکی صورت گرفت ـ. باز به دستور شوروی، علیه نهضت ملی شدن نفت عمل کردند. تا زمانی که استالین زنده بود، آن‌ها همان روش را انجام دادند. پس از مرگ استالین، حزب توده در کودتای آمریکایی ـ. انگلیسی ۲۸ مرداد اقدامی نکرد در حالی که بیش از ۱۷۰۰ نفر کادر نظامی در ارتش داشتند. حزب توده ریزش داشت، اما چون پشت قضیه، ک.گ.ب. و اتحاد جماهیر شوروی بود از دهه ۲۰ تا فروپاشی شوروی، حزب می‌ماند. در رده‌های پایین به‌عنوان آرمانگرایی، مبارزه با امپریالیسم و فئودالیسم و عدالت‌جویی توجیه می‌شدند و رده بالا کار‌ها را انجام می‌دادند.

ضدامپریالیست‌هایی که عروسک کوکی آمریکا شدند!

در سازمان مجاهدین خلق افرادی مثل سعید شاهسوندی، عباس داوری و پرویز یعقوبی و دیگران، درک و فهم نداشتند؟ مسلماً چیز دیگری پشت قضیه بود. بخشی از نگهداری نیرو‌ها با توجیه و روش فرقه‌ای وجود داشت، اما نمی‌شود فقط به این اکتفا کرد.  مثل این است که بگوییم در حزب توده احسان طبری، خلیل ملکی، فریدون کشاورز و مرتضی یزدی و... هیچ اطلاعی نداشتند، که البته قابل توجیه نیست. دهه ۱۳۲۰ حزب توده ترور و تصفیه درون حزبی داشتند، مانند حسام لنکرانی و ترور‌هایی مانند احمد دهقان. پس از انقلاب همان تشکیلات همان نوع کار‌ها را به‌جز ترور انجام می‌دادند. البته اسلحه نیز داشتند. این امر برای رده بالا قابل فهم است، زیرا دورنمای آن را دارد و پشت آن هم ابرقدرتی قرار دارد. اما برای رده پایین اطاعت‌پذیری قابل توجیه است. به محض فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حزب توده با آن همه سوابق، مانند برف آب شد. سازمان مجاهدین خلق نیز از دو رده تشکیل شده که رده بالا قابل تأمل است. مضافاً وصل شدن آن‌ها به سرویس‌های خارجی، مسئله مهمی بود. یکی از مشکلات ما در داخل این بود که برخی سیاسیون، نمی‌دانستند یا نمی‌خواستند قبول کنند روند سازمان به نفع آمریکا و در جهت آمریکا  است. به همین دلیل فکر می‌کنم که صرفا سازمان را فرقه‌ای تلقی کردن نمی‌تواند قابل اعتنا باشد. روند این تحلیل در آینده جنایات و خیانت‌های سازمان را کم رنگ و بی‌رنگ می‌نمایاند.

شکوهی: در مقطعی که درباره آن صحبت می‌کنیم، سازمان  سه پارامتر مؤثر دارند. یکی اقدامات نظامی در داخل است که پس از مدتی شکست می‌خورند و می‌روند. دوم ساختار درونی است که با رویکرد فرقه‌ای دنبال حفظ خود بودند. اما نکته سوم، بحث دیپلماسی انقلابی است. اسم دیپلماسی انقلابی برای توجیه برقراری روابط گسترده‌ای که با آمریکا غرب و نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی بسیاری از این کشور‌ها که قرار بود ایجاد کنند، انتخاب شد. به گمان من در آن مقطع سازمان رویکرد اصلی خود را بروز داد. از ابتدا هر جایی که جمهوری اسلامی با آن تعارض اساسی دارد جای سرمایه‌گذاری برای منافقین است. احساس کردند که در قضیه جنگ، ایران با عراق تفاهم نخواهند کرد و ایران تا سقوط خود به این جنگ ادامه خواهد داد پس بهترین مجال این است که ما به بهانه اینکه به‌عنوان نماینده ملت ایران با صدام صلح کردیم و ادامه جنگ توجیه ندارد، در جبهه مخالف قرار می‌گیریم و رزمندگان و عملیات نظامی ایران را به کمک صدام سرکوب می‌کنیم. بنابراین در حوزه دیپلماسی انقلابی، حرکتی را با همین شعار و اسم فریبنده شروع می‌کنند تا بتوانند حمایت‌های بین‌المللی را به نفع خود جذب کنند.  بیش از همه، هدف آن‌ها کشور‌هایی مثل انگلیس، اتحادیه اروپا، سنای آمریکا و محافل تندروی آمریکایی است که علیه ایران و جمهوری اسلامی بودند.
 
تبریزی: آیا این کشور‌ها به مذاکره با مجاهدین می‌پردازند و از آن استقبال می‌کنند یا بالعکس؟

شکوهی: من فکر می‌کنم دو لایه را باید با هم ببینیم. اینکه سازمان برای کسب حمایت‌های جهانی از منظر‌های مختلف، برای  محدود کردن جمهوری اسلامی به سراغ آن‌ها رفته تردیدی نیست. در این مورد هم که دشمنان انقلاب اسلامی به سراغ همه مخالفین جمهوری اسلامی می‌روند و روی آنها سرمایه‌گذاری می‌کنند، تردیدی نیست. ممکن است در مورد مجاهدین خلق شاهد یک روند باشیم. به تدریج سازمان موفق شد با همین مسیر در بسیاری از پارلمان‌های آمریکا، اروپا و کانادا، در کنار تندروترین جریانات جمهوری اسلامی قرار بگیرد و یا آن‌ها را در کنار خود قرار دهند.

تبریزی: به نظر من باید هر دو را مطرح کرد. زیرا اگر بگویم که سازمان تلاش دیپلماتیک کردند فقط یک هنر و توان از سازمان را نشان داده‌ایم و غربی‌ها به خاطر عدم اطلاع و عدم شناخت نسبت به تروریسم و عدم آگاهی، تحت تأثیر دیپلماسی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته‌اند. دقت داشته باشیم نقش سیستم‌های اطلاعاتی غرب را فراموش نکنیم!

شکوهی: مقاطعی وجود دارد که وقتی دیپلماسی ایران فعال می‌شود و در پیوند با برخی از این دولت‌ها و احزاب خاص قرار می‌گیرد، شاهد ایجاد محدودیت‌هایی برای مجاهدین خلق هستیم. مثلاً قرار گرفتن نام مجاهدین خلق در بین گروه‌های تروریستی آمریکا یا اتحادیه اروپا یا فرانسه، نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و اروپایی‌ها در آن مقطع هنوز به این باور قطعی نرسیده بودند که به سازمان مجاهدین خلق به‌عنوان اصلی‌ترین نیروی جایگزین جمهوری اسلامی نگاه کنند و روی آن سرمایه‌گذاری نمایند. درعین حال به عنوان نیروی سیاسی که می‌شود روی آن سرمایه‌گذاری کرد در کنار سازمان بودند و به آ‌نها بودجه و امکانات می‌دادند. سازمان به همین صورت در پادگان‌های عراق هست. جاسوسی می‌کند، اقدامات نظامی انجام می‌دهد، تجهیزات می‌خرد، از حمایت‌های مستقیم صدام برخوردار می‌شود و به آن نتیجه می‌رسد که استراتژی جنگ چریک شهری خود را کاملاً به جنگ آزادی‌بخش تبدیل کند. اصطلاحاً از نقطه‌ای درون خاک ایران شروع می‌کند تا بعد تمام ایران را شهر به شهر و روستا به روستا بگیرد، به همین منظور ارتشی با نام ارتش آزادی‌بخش تشکیل می‌دهند. در داخل عراق تسلیم می‌شوند و خود را آماده می‌کنند تا در مقطع خاصی که جنگ اجازه می‌دهد به‌عنوان نیروی مؤثر وارد عرصه شوند و از نظر خود تأثیرگذار باشند. اما اتفاق عجیبی می‌افتد، جمهوری اسلامی که معتقد بود این جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم و تا شکست عراق و حتی مجازات متجاوز پیش خواهیم رفت، قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه تمام دستگاه تحلیلی سازمان مجاهدین خلق را فرو ریخت. زیرا سازمان گمان می‌کرد جمهوری اسلامی تا آخرین نقطه به جنگ ادامه خواهد داد. یک‌باره پذیرش قطعنامه، به معنای پایان جنگ یا حداقل آتش‌بس بود. این بدان معنی بود که منافقین مجبورند از مرز‌های ایران عقب‌نشینی کنند. با پذیرش قطعنامه از سوی ایران، ارتش آزادی‌بخش و تعیین استراتژی و تهیه امکانات و گرفتن کمک‌های مختلف برای اینکه بتوانند اقدام اصلی نظامی را در ایران انجام دهند، دیگر مجالی برای سازمان باقی نگذاشت. به همین دلیل فرصتی از صدام می‌گیرند که قطعنامه را نپذیرد. یک فراخوان می‌دهند و همه هواداران خود را چه نظامی و چه غیر نظامی به عراق فرا می‌خوانند. با این استدلال که در عرض چند روز تهران را می‌گیرند، عملیاتی را شروع کردند که ما اسم آن را مرصاد گذاشتیم و آن‌ها اسم دیگری دارند. این تیر آخری بود که از نظر نظامی سازمان فکر می‌کرد باید رها کند و گریز دیگری ندارد. یعنی در رسیدن به یک بن‌بست نظامی و بن‌بست استراتژیک با قبول قطعنامه از سوی ایران یک اقدام کور نظامی پیش پای سازمان قرار گرفت. برخی معتقدند که صدام هم طالب این ماجرا بود تا سازمان را قربانی کند. ممکن است بنده خیلی با این تحلیل موافق نباشم، اما معتقدم خود سازمان چاره‌ای غیر از این نمی‌دید تا به هر سطحی از امکانات متوسل شود تا این عملیات را شروع کند. در این ماجرا آن‌ها اساساً برای جنگ امکانات فراهم نکرده بودند. استدلال آن‌ها این بود که با ورود به ایران، همه به آن‌ها ملحق خواهند شد و مستقیم کرمانشاه و سپس همدان و تهران را می‌گیرند. حتی تاریخ هم تعیین کرده بودند و تصور می‌کردند خیلی سریع به تهران می‌رسند. اما در اولین مقاومت، کل ماجرا شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینی شدند. در این فاصله گفته می‌شود که رجوی پیش‌بینی کرده بود در صورت شکست، تعداد زیادی از مخالفین خود را از سر راه بردارد.  بسیاری از افراد مانند علی زرکش و... احتمال زیاد به دست خود سازمان کشته شدند.

تبریزی: در اینجا توقفی داشته باشیم. در دو بخش یکی از تأسیس ارتش آزادی‌بخش تا قطعنامه و دیگری در مورد عملیات مرصاد. ما بیش از ۳۵۰ ساعت فیلم از ارتباطات سازمان مجاهدین خلق با استخبارات و مجموعه فرمانده‌هان ارتش عراق در اختیار داریم که در بایگانی عراق بود و به دست ما افتاد. این فیلم‌برداری‌های پنهانی بود که عراقی‌ها از جلساتشان تهیه کرده بودند. یک مجموعه اسنادی است که از استخبارات به دست آمد که دو بخش شد و بخشی از آن دست سپاه پاسداران است که هنوز کاری روی آن انجام نشده و بخش دیگر دست وزارت اطلاعات است که بخشی به‌صورت تحلیلی در آمده و در حال تدوین است. در حقیقت در این دوره سازمان عامل استخبارات در جاسوسی، تخلیه اطلاعات، جمع‌آوری اطلاعات است که از فرانسه شروع می‌شود؛ زیرا در بخش فرانسه نیز به تخلیه اطلاعاتی مشغول بودند. دوم نیرو‌های سازمان به‌طور غیرمستقیم در اختیار ارتش هم قرار داشتند. این مجموعه نه تنها در جنگ علیه ایران شرکت داشتند بلکه در بازجویی و حتی شکنجه آزادگان ما نقش داشتند. مسئله دیگر نقش این‌ها در سرکوبی مردم عراق است. اگرچه به ظاهر استقلال داشتند، اما تحت فرمان ارتش و استخبارات بودند. در این مرحله به لحاظ تشکیلاتی از حد یک سازمان تنزل کرده بودند. در درون خود سازمان ـ طبق خاطرات خود افراد تحت عنوان جداشدگان و محتوای مجله‌ای تحت عنوان نگاه ـ افراد رده بالا و باسابقه در سازمان، مرتباً تنزل رده پیدا می‌کردند و تعدادی دستگیر و به زندان رفتند. زیرا برخی افراد، در سال‌های ۶۲ و ۶۳ به خاطر رفتن به اروپا به سازمان وصل می‌شدند. سازمان وعده داده بود، اگر به عراق بیایید مدتی در عراق خواهید ماند و از آنجا شما را به اروپا می‌فرستیم و با این محمل از بسیاری از شهر‌های ایران و حتی شهر‌های مرزی، افرادی را خارج کردند. خاطرات شخصی افرادی مانند مریم سنجابی، سبحانی در سه جلد، شمس حائری و ... بیان شده است و می‌تواند وضعیت درون سازمان را روشن نماید. بخش اروپایی سازمان بدون تکیه بر مسئله نظامی و ترور همچنان در حال فعالیت بود. اروپایی‌ها فقط بازی سیاسی می‌کردند و از فعالیت تروریستی آن‌ها مطلع بودند؛ و مسلما کمک‌ها می‌کردند و همراهی می‌نمودند، چون اصل شکست انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مطرح بود. هنگامی که ایرانی‌های شیمیایی شده را برای درمان به آلمان می‌فرستادند، دولت آلمان می‌گفت: ما نمی‌دانیم که واقعا شیمیایی شده است یا نه؟! در حالی که این افراد در کشور‌های اروپایی درمان می‌شدند. از این مطلب می‌خواهیم به این امر برسیم که زبان دیپلماسی اروپا زبان سالم و صادقی نبود. خصوصاً در مورد مجاهدین تلاش می‌کردند مسئله را به نوعی در هاله‌ای از ابهام قرار دهند یا حل کنند. حتی زمانی که مریم رجوی را دستگیر می‌کردند در واقع به ظاهر می‌خواستند چراغ سبزی به جمهوری اسلامی نشان دهند، در حالی که هدفشان کسب شهرت و گسترش تشکیلات سازمان و اعلام مظلومیت سازمان بود.

شکوهی: سازمان مجاهدین، از زمانی که اقدام نظامی برایش میسر نشد تا زمان ورود آمریکا به عراق، در عراق ماندند. در این فاصله، منافقین دچار بحران‌های استراتژیک و تشکیلاتی شدند. آن‌ها بسیاری از هواداران و نیرو‌های خود را که نمی‌توانستند نگه دارند، جابه‌جا کردند. حضور منافقین در پادگان اشرف پس از حضور آمریکایی‌ها در عراق، مسئله‌ساز شد و عراقی‌ها هم خواستار خروج آن‌ها از عراق شدند.  در نهایت به کمک اروپایی‌ها جایی برای بقایای ارتش آزادی‌بخش خود پیدا کردند و آن‌ها را به آلبانی بردند.

تبریزی: آمریکایی‌ها تمام سلاح‌ها را از آن‌ها گرفتند و با اعتراض عراقی‌ها در جنوب بغداد کمپ‌هایی درست کرده و آن‌ها را در آنجا اسکان دادند. از این مرحله زمام امور دست آمریکایی‌ها بود و رجوی ضمن تحویل اسلحه‌ها، بیان می‌کرد ما زمانی به اهداف خود خواهیم رسید. اما چرا آمریکایی‌ها این مجموعه را  تحویل گرفتند و  چه هدفی داشتند؟ در این مدت که تحت مدیریت آمریکایی‌ها بودند چه برنامه‌ای روی آن‌ها اجرا کردند؟ در حالی که افکار عمومی عراق خواهان خروج آن‌ها بود و چند بار نخست وزیر ـ مالکی ـ در این راستا تلاش کرد.

ضدامپریالیست‌هایی که عروسک کوکی آمریکا شدند!

شکوهی: سازمان با رویکرد نظامی و اینکه نیرو‌های خود را آموزش مفصل نظامی داده بود در واقع به ارتشی سه یا چهارهزار نفری رسیده بود. این تعداد را هیچ جای دنیا نمی‌پذیرفت. درست است که آمریکایی‌ها می‌خواستند بعد‌ها از سازمان، به‌عنوان اهرم استفاده کنند و همواره استفاده می‌کنند، اما بعد نظامی قضیه، جزء معضلات بود. در عراق امکان ماندن وجود نداشت، چرا که یا ایران به دلیل تعارضی که با منافقین داشت، تلاش می‌کرد آن‌ها را بمباران کند و یا مخالفینِ منافقین در عراق که مسلح بودند، به آن‌ها حمله می‌کردند؛ بنابراین نمی‌شد این جریان نظامی‌ را همچنان در عراق نگه داشت و باید به جایی منتقل می‌شدند. سازمان ارتش خود را به هیچ کشور اروپایی که در جبهه اصلی سرمایه‌داری بود منتقل نکرد. آن‌ها را به کشوری به نام آلبانی که کشوری فقیر، کوچک و باسابقه چپ مارکسیستی بود، انتقال داد. اما بخش سیاسی سازمان در پیوند با آمریکایی‌ها ادامه حیات می‌دهد.

سازمان در این مقطع، روی کشور‌هایی که با ایران تعارض عمده دارند، همچنان سرمایه‌گذاری می‌کند. عمده این کشور‌ها آمریکا، اسرائیل، عربستان و انگلیس و برخی دیگر از کشور‌هایی اروپایی هستند که در این جبهه قرار می‌گیرند. برداشت من این است که منافقین در این قضیه بسیار پیش رفتند، به خصوص با انتخاب ترامپ و تحولاتی که در آمریکا رخ داد. اکنون جبهه‌ای که با منافقین کاملاً هم‌سو بوده و از آن حمایت می‌کرد و منافقین نیز به آن‌ها خدمات می‌دادند (مثلاً در مورد قضیه هسته‌ای ایران افشاگری و  اطلاعات فراهم می‌کردند) در این زمان در آمریکا به قدرت رسیدند و پیوند آن‌ها از این نظر بسیار مستحکم‌تر شده است. از طرفی به نظر می‌آید قباحت همکاری‌های احتمالی با اسرائیل و امثال آن برای منافقین کاملاً شکسته شده و به راحتی با آن‌ها همکاری می‌کنند. شاید برخی از این اقوالی که گفته می‌شود در شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات مربوط به هسته‌ای و دانشمندان هسته‌ای، منافقین با اسرائیل همکاری داشتند و آنان به عنوان جاسوس‌های اسرائیلی در واقع ترور‌ها را پیش بردند، می‌تواند جای بررسی داشته باشد. پیوند سازمان با عربستان هم به‌طور علنی است. کمک و اطلاعات را به عربستان می‌دهند و از عربستان کمک می‌گیرند. مقامات امنیتی سابق عربستان که منع ظاهری ندارند رسماً در جلسات آنها حضور پیدا می‌کنند. همه این موارد را که کنار هم قرار می‌دهیم به نظر می‌رسد سازمان مجاهدین خلق همچنان امیدوار است که کشور‌های غربی به مثابه آلترناتیو دموکراتیک برای جمهوری اسلامی این تشکیلات را به رسمیت بشناسند و از آن حمایت کنند. اما از طرفی دیگر شاهد هستیم که قسمت عمده نفرت مردم ایران متوجه این تشکیلات است. آمریکایی‌ها می‌دانند که این تشکیلات به هیچ عنوان نمی‌تواند خود را به‌عنوان بدیل جمهوری اسلامی به مردم ایران غالب کند؛ لذا ضمن اینکه به نوعی از این تشکیلات حمایت می‌کنند، اما هنوز باور نکرده‌اند که این تشکیلات می‌تواند جایگزین جمهوری اسلامی باشد.

تبریزی: به موازات جریاناتی که غربی‌ها به عنوان جایگزین مطرح می‌کنند، سلطنت‌طلبان نیز این موضوع را مطرح می‌کنند. جریانات دیگری هم وجود دارد که تلاش می‌کنند سبقت بگیرند. اما چه بسا آمریکایی‌ها و غربی‌ها با هیچکدام کار نکنند و صرفاً به‌عنوان ابزار خود قرار دهند. اما امروزه تشکیلات سازمان به‌عنوان یک ابزار جاسوسی برای آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها حتی برای عربستان و برخی دیگر درآمده است. اگرچه این جاسوسی از ابتدا وجود داشت، اما امروزه علنی‌تر و گسترده‌تر شده است. البته رد پا‌های افراد سازمان در آلبانی وجود دارد، اما اطلاعاتی دقیقی در دست نیست. در بین افراد آن‌ها برخی بالای هفتاد سال هستند که بدون همسرند و وادار به طلاق‌های اجباری شده‌اند و دوره ناامیدی را پشت سر می‌گذارند؛ اما به‌عنوان ابزار همچنان در اختیار سیستم‌های اطلاعاتی غرب هستند. خصوصاً غربی‌ها در مسائلی مانند ایران و کشور‌هایی نظیر آن، از طریق جاسوسی و جریان‌سازی پیش می‌روند. عملکرد یا کارنامه سازمان بیش از نیم قرن، به‌عنوان تجربه‌ای تاریخی و پیامد‌هایی که برای اسلام در مبانی اعتقادی و جامعه اسلامی داشته ـ، زیرا آن‌ها از درون جریان اسلامی برخاستندـ همچنین در عرصه مبارزاتی و مسائل امنیتی و همچنین خدشه‌دار کردن اقتدار و منافع ملی از سال ۵۸ تاکنون جای بررسی دارد.

شکوهی: اگر اجازه دهید بحث را جمع‌بندی کنم: شاید نسل جوان، به  اندازه ما تلخی تجربه سازمان مجاهدین خلق را حس نکنند، چرا که این تجربه که ما با آن زیسته‌ایم، برایشان تاریخ است. واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق، با بهترین آرمان‌ها و بهترین شعارها، بهترین نیرو‌های جوان با انگیزه را به سمت خود جذب کرد. روزگاری درون کشور،  خود را ضد امپریالیست‌ترین جریان سیاسی کشور می‌دانست و جریانِ زیر نظر رهبری امام را، به این بهانه که با ماهیت امپریالیسم آشنا نبوده و مسلح به علم مبارزه نبودند، ناتوان در مبارزه ضدامپریالیستی معرفی می‌کرد. مدعی بود سازمان پیگیرترین جریان ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی است و این مسئله را به ابزاری برای جذب نیرو‌های مخلص درون کشور تبدیل کرده بود. تلخی این تجربه برای امثال ما در این است که چگونه سازمانی با آن انگیزه و آرمان‌ها شکل می‌گیرد و با این شعارها، نیرو‌های فراوان مخلصی را جذب می‌کند، اما به تدریج با قدرت‌طلبی و انحراف فکری رهبران و با عمیق شدن تعارضاتش با انقلاب و جمهوری اسلامی، همه نیرو‌ها و سرمایه‌های اجتماعی خود را به سمت خیانت و همکاری با صدام سوق می‌دهد و امروز نیز در کنار آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و ارتجاع منطقه قرار می‌گیرد و همه آن آرمان‌ها را کنار می‌گذارد. از این منظر تلخی سازمان مجاهدین خلق برای ما زیاد است.

امیدوارم در سالگرد عملیات مرصاد و اقداماتی که اکنون منافقین در پاریس انجام می‌دهند، توانسته باشیم در بازخوانی پرونده سازمان، به بخشی از وجوه عملکرد آن توجه کنیم تا در آینده جامعه ما شاهد تکرار چنین تجربه‌های تلخی نباشد.

پایان

فیلم این بخش از میزگرد را در نشانی زیر ببینید:
 
 
بخش اول این میزگرد را بخوانید:
 
 
فیلم بخش اول این میزگرد را در نشانی زیر ببینید:
 
 
بخش دوم این میزگرد را بخوانید:
 
 
فیلم بخش دوم این میزگرد را در نشانی زیر ببینید:
 
 

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی