دیدارنیوز - فقط فردی چون بهزاد نبوی است که میتواند یکتنه برابر دوستان و حریفان بایستد و چپروی در جناح چپ را خنثی کند و از استقلال رأی خود دفاع کند. «چریک پیر»ی که دیگر چریک نیست؛ مردی انقلابی که در پی نهضتی اصلاحی است.
هیچ تهمتی به بهزاد نبوی نمیچسبد: نه جوان است که جویای نام باشد؛ نه نامزد پارلمان است که اتهام قدرتطلبی به او بچسبد؛ نه اصولگراست که به اقتدارگرایی متهم شود؛ نه نیاز مالی دارد (یا بهتر بگویم؛ در پی ثروت است) که بگوییم حساب بانکیاش با این حرفها پر میشود و نه پرونده سیاسی دارد که بخواهد از حکومت دلبری کند. حتی جانبداریاش از مشارکت در انتخابات ممکن است با سوءتفاهم و بدگمانی جناحهایی از حاکمیت مواجه شود که «اصلاحطلب کارکشته میخواهد اصلاحات را نجات دهد» و توطئهای پنهان را هدایت کند.
واقعیت این است که این روزها گوشهنشینی از نظر برخی اصلاحطلبان اوج رادیکالیسم، روشنفکری و پیشتازی است. امروز فهرست دادن هزینه دارد نه فهرست ندادن. برخی «اصلاحطلبان» ظاهراً «پیشرو!» چون نمیخواهند (یا نمیتوانند) صراحتاً از تحریم انتخابات حرف بزنند حرفهای خود را پیچیده و پوشیده میدارند و با دعوت به مشارکت در انتخابات بدون فهرست عملاً، هم بدنه اجتماعی اصلاحات را ناامید و منفعل میکنند و هم آب به صندوق اصولگرایان میریزند! تا در نهایت صبح سوم اسفندماه هر نتیجهای منتشر شد برنده ماجرا باشند: اگر رأی قابلتوجهی نبود عاقلاندرسفیه بگویند «دیدید که گفتیم» و اگر رأی قابلتوجهی بود ندای «حاجی انا شریک» سر بدهند و در هر صورت برنده ماجرا باشند. آنان بهجای راهبری مردم پشت سر مردمی (که به حق از اصلاحطلبان و اصولگرایان هر دو ناراضیاند) پنهان میشوند تا شهرت و محبوبیت بخرند. اما بهزاد نبوی حتی به دنبال محبوبیت اجتماعی و اقبال مردمی هم نیست که بخواهد با این روش برای خود محبوبیت بخرد. بهزاد نبوی حتی از این پروا ندارد که بگوید «ممکن است یک سال بعد مردم از اینکه رأی ندادند پشیمان شوند.» او از مردم هم نمیترسد و از نقد مردم هم ابایی ندارد و با دوستانش؛ با سیاسیونی که هنوز سیاستمدار نشدهاند هم روشن حرف میزند: سیاستمدار باید جلوی مردم باشد و آنان را رهبری کند نه آنکه پشت سر مردم جا بماند و پیروی کند و بهزاد نبوی همان سیاستمدار واقعی است که پوپولیسم را با دموکراسی اشتباه نمیگیرد.
پوپولیسم البته فقط حرکت پشت سر مردم نیست؛ فریب دادن مردم هم هست که برخی احزاب اگر بخواهند فهرست انتخاباتی بدهند از زیر سنگ هم نامزد میدهند و توجیه میکنند که رأی ندادن خیانت به اصلاحات است و اگر نخواهند فهرست انتخاباتی بدهند نامزدهای موجود در پارلمان را هم نمیبینند و هر نوع رأی دادن را خیانت به اصلاحات میدانند!
بهزاد نبوی با مردم بازی نمیکند که از یکسو دعوت به مشارکت کند و از سوی دیگر فهرست انتخاباتی ندهد و مردم را در حیرت رها کند. با حکومت هم بازی نمیکند: از یکسو تحریم را انکار کند و از سوی دیگر خود را در سطح یک شهروند با یک رأی فروبکاهد. گویی اصلاحطلبان نه حزبی دارند نه رسانهای نه نسبتی با دولت دارند نه نمایندگانی در پارلمانی یا شورای شهر و تعداد زیادی از وزیران و وکیلان و حتی کارمندان نهادهای دولتی با حقوقهای مکفی از همین اصلاحطلبانی هستند که مزدبگیر دولتاند، اما قیافه مستقل و منتقد و معترض به خود میگیرند.
بهزاد نبوی پارادوکس دعوت به حضور پرشور و فهرست ندادن از سوی جبهه اصلاحات را درک نمیکند که این نوع سیاستورزی در نهایت به سود اصولگرایان است و اصلاحطلبان هم چوب را میخورند و هم پیاز. بهزاد نبوی در عین حال فردی تشکیلاتی است و علیه جبههی اصلاحات کاری نمیکند اما از بنیان جبهه اصلاحات دفاع میکند و این کار را نه با «تفرد» سیاسی که با حرکت در چارچوب جبهه اصلاحات انجام میدهد.
اما آنچه به بهزاد نبوی قدرت این «حریّت سیاسی» را میدهد همان حرمتی است که یک عمر «کار سیاسی» نه «سیاسیکاری» به او داده است. بهزاد نبوی پس از ۶ سال زندان ــ که در کمال نجابت بدون سروصدا و خبرسازیها و بیانیهپراکنیها تا به آخر تحمل کرد ــ نهتنها طلبکار نیست بلکه از شخصیت خودش برای «جمهوری اسلامی ایران» هزینه میکند. چون واقعاً به «گفتمان انقلاب اسلامی» (پیش از آنچه مدعیان آن در جناح اصولگرا و اخیراً عدالتخواه مطرح میکنند) باور دارد. بهزاد نبوی زندانی رژیم سلطنتی است و نمیخواهد سلطنتطلبان به ایران بازگردند.
در مصاف با «مجاهدین خلق» سازمان «مجاهدین انقلاب» را پایه گذاشت و نمیخواهد منافقینی که تروریسم را علیه دولت و ملت ایران در انقلاب و جنگ بهکار گرفتند و با دشمنان ایران متحد شدند به ایران بازگردند. بهزاد نبوی وزیر رجایی و باهنر و موسوی و مشاور خاتمی و مدافع هاشمی و روحانی است و نمیخواهد «رجاییهای بدلی»(مانند دوران دهه ۸۰)
به قدرت بازگردند. و بهزاد نبوی نگران «ایران» است و فکر میکند دشمنان ایران فکر تجزیه و توطئه و تجاوز را در سر میپرورانند و نمیخواهد ایران ویران شود یا ایرانستان شود. بهزاد نبوی میداند مایک پمپئو و تیم ترامپ چه خوابی برای ایران دیدهاند و او هنوز ایران را دوست دارد.
مهندس بهزاد نبوی آنقدر عمر کرده و تجربه دارد که با وجود انتقادات دوران جوانیاش به مهندس مهدی بازرگان شبیه او شود. شبیه او که «بازی جوانان با سیاست» را نوشت و در اوج چریکبازی جوانان از اصلاحات آرام دفاع کرد و هرگز حتی در اوج انقلاب هیجانزده نشد و همچنان «گام به گام» قدم برمیداشت. بهزاد نبوی البته در عرصه عمومی که حتی در جلسات اصلاحات هم هنوز از حقانیت انقلاب اسلامی و کلیت جمهوری اسلامی دفاع میکند و بدون هر نوع ریاکاری همزمان هم «انقلابی» (به معنای پنجاه و هفتی) است و هم اصلاحطلب (به معنای دوم خردادی) اما از هیچ انقلاب دیگری دفاع نمیکند. فقط بهزاد نبوی بهعنوان یک سیاستمدار هنوز چپ (در فکر و در زندگی نه چون چپهایی که راست زندگی میکنند و چپ روی میکنند) میتواند جلوی چپروی را بگیرد و اصلاحطلبان را به اصلاحطلبی بخواند.
بهزاد نبوی از معدود افرادی است که اتهام سازشکاری و محافظهکاری به او نمیچسبد. بهزاد نبوی مصداق عینی آن جمله است که «آنچه جوان در آینه نمیبیند پیر در خشت خام میبیند» او از نامزد نشدن اصولگرایان میانهرویی مانند علی لاریجانی و ردصلاحیت اعتدالگرایانی مانند علی مطهری و قرار نگرفتن سنتگرایانی مانند مصباحیمقدم در فهرست اصولگرایان پیش از ردصلاحیت اصلاحطلبان نگران است چراکه آن را نشانه عبور اصولگرایان حتی از سنتگرایی و اعتدالگرایی و گذار به رادیکالیسم میداند، پس به اصلاحطلبان پیشنهادی میکند که حتی کارگزاران هم جرأت اجرای آن را ندارند: ائتلاف با اصولگرایان میانهرو و قرار دادن آنان در فهرست مشترک... بهزاد نبوی برخلاف برخی سیاسیون اصلاحطلب تحتتأثیر جو سیاسی قرار نمیگیرد که باور کند «اصولگرا ـ اصلاحطلب تمام شده است ماجرا» البته بهزاد هم دیگر این دوقطبی را قبول ندارد. دوقطبی او بزرگتر و فراگیرتر است: «تندروها و میانهروها» اعم از اصلاحطلب و اصولگرا.
پیرمرد پس از یک عمر مبارزه انقلابی به جوانان اصلاحطلب پیامی اعتدالی مخابره میکند:
سیاستمدار باشید نه سیاسی، کار سیاسی بکنید نه سیاسیکاری، عقلانی بیاندیشید نه احساسی، پیشروی ملت باشید نه پشت سر ملت، دموکرات باشید نه پوپولیست و سرانجام اصلاحطلب و مصلح باشید نه انحلالطلب و منفعل...