مصطفی مهرآیین جامعه شناس در گفتگو با دیدارنیوز انداختن پسربچه در سطل زباله و به صورت کلی بی رحمی و بی تفاوتی افراد را از زاویهای دیگر و مبتنی بر تحلیل شرایط موجود مورد توجه قرار داد و گفت: این خشونت و توحشی که در جامعه ما هست قابل تقلیل به روانشناسی نیست بلکه امری کاملا اجتماعی است بدین معنا که گسترش شهرنشینی خود سبب بروز و گسترش خشونت میشود، چون شهرنشینی به واقع به معنای بالا رفتن میزان تحریک عصبی است. وقتی افراد تحریک عصبی بالایی دارند، به فکر دیگران نیستند و تنها به دنبال رفع دغدغههای خود هستند. دلیل دیگر رواج این بی اخلاقی و توحش، زوال خانواده و منتفی شدن امر تربیت، آموزش و جامعه پذیری است.
دیدارنیوز ـ مرضیه حسینی: در روزهای اخیر ویدئویی در فضای مجازی منتشر شده که انزجار و خشم کاربران را برانگیخته است. فردی در حال انداختن پسربچهای به درون سطل زباله و تمسخر او و تفریح با این کار خود است. هر بینندهای از دیدن این صحنه و مشاهده این میزان از توحش که فردی با خونسردی تمام، پسر بچه بی نوایی را به درون سطل زباله می اندازد و فرد دیگری نیز با خنده از این صحنه تصویر می گیرد، حیرت میکند.
این اتفاق اما تنها نمود و مصداق بی رحمی و بی تفاوتی اجتماعی در جامعه و کشور ما نیست. اگر با دقت نگاهی به حواشی زیست روزمره مان بیندازیم مصادیق زیادی از این بی رحمی را میبینیم. از کلاه گذاشتن بر سر مسافران نابلد و گرفتن پول به اندازه چندبرابر کرایه قانونی گرفته تا تمسخر پیرمرد ناتوان دستفروش توسط تعدادی پسر جوان. بارها شاهد بوده ایم که در اتوبوس، مرد یا زنی سالخورده هستند که با تکانهای اتوبوس به زمین میافتند، اما هیچ جوانی حاضر نیست جایش را به آنها بدهد. به راستی چه برسر این جامعه آمده است؟ چه بر سر مردم آمده که تعدادی از آنها تا به این حد نامهربان و بی رحم شده اند؟
جامعه خودخواه، دیگری را شیء می بیند
مصطفی مهرآیین جامعه شناس در گفتگو با
دیدارنیوز در خصوص این که چرا شفقت، عشق و مهر در میان افراد جامعه کمرنگ شده، به آرای «چول هان» فیلسوف آلمانی کرهای الاصل اشاره کرد و گفت: پاسخ این سوال را باید در منطق درونی خود انسان جست؛ هرچند که مبادلهای شدن روابط و کالایی شدن هرچیز و همچنین غلبه عقلانیت ابزاری نیز بی تاثیر نیست.
وی افزود: دلیل اینکه آدمها امروزه عشق ورزی و شفقت نمیکنند این است که امر «دیگری» برای آنها فرسوده شده و از بین رفته است، زیرا وقتی درون جامعه زندگی میکنیم فرضمان این است که درون یک تیم زندگی میکنیم و تکیه گاه اصلیمان همان آدمهای اطرافمان و معاشرت و روابط با آنهاست، اما اتفاقی که افتاده این است که ما گرفتار «این همانی» شده ایم یعنی «دیگران» برایمان اهمیتی و معنایی ندارند و همه افراد و آدمهای دیگر را به خودمان تقلیل میدهیم؛ به این معنا که دوست داریم همه را مثل خودمان ببینیم، اگر خودمان بی سواد و بی اطلاع، شرور و بدرفتار هستیم و شفقت و مهربانی نداریم، اگر بیکار و بی پول هستیم، چون آدمها را به خودمان تقلیل داده ایم و میگوییم بقیه افراد هم مثل ما هستند و تمایزی با ما ندارند، میگوییم فلانی هم آدم بیخودی مثل خود من است؛ در حالی که در جامعهای که «دیگری» مهم است، دیگری مانند رازی است برای شناخته شدن و کشف شدن، در این حالت افراد از نظر ما شیء و ابزار نیستند که هرجور دلمان بخواهد با آنها رفتار کنیم. در شرایط فعلی جامعه ما به چنین وضعیتی دچار شده که افراد را ابزار و شیء میبینیم بنابراین هرکاری که بخواهیم با این اشیا میکنیم.
مهرآیین افزود: بنابراین، نوع بشر و مردم نسبت به هم بی اعتنا شده اند و همه به دنبال نفع شخصی اند، افراد دیگر نمیخواهند در تیم باشند و با یکدیگر زندگی کنند. مردم ما به شدت، خودخواه و خودگرا شده اند، البته نه آن نوعی از خود گرایی مبتنی بر فردیت و اومانیست، بلکه خودگرایی مبتنی بر خودخواهی افراطی و اخلاقی.
این جامعه شناس ادامه داد: وقتی که دیگری را از بین برده ایم، با شفقت و مهربانی با همدیگر رفتار نمیکنیم و دیگری را ابزار سودجویی کرده ایم، همواره به دنبال مالکیت بر دیگری هستیم؛ یعنی اینکه ما با ابزارهای قدرت با دیگران مواجهه میکنیم؛ نه عواطف انسانی.
جامعه بی ثبات، جامعه ای بی رحم است
مصطفی مهرآیین انداختن پسربچه در سطل زباله و به صورت کلی بی رحمی و بی تفاوتی افراد را از زاویهای دیگر و مبتنی بر تحلیل شرایط موجود نیز مورد توجه قرار داد و گفت: این خشونت و توحشی که در جامعه ما هست قابل تقلیل به روانشناسی نیست بلکه امری کاملا اجتماعی است بدین معنا که گسترش شهرنشینی خود سبب بروز و گسترش خشونت میشود، چون شهرنشینی به واقع به معنای بالا رفتن میزان تحریک عصبی است. وقتی افراد تحریک عصبی بالایی دارند، به فکر دیگران نیستند و تنها به دنبال رفع دغدغههای خود هستند. دلیل دیگر رواج این بی اخلاقی و توحش، زوال خانواده و منتفی شدن امر تربیت، آموزش و جامعه پذیری است.
وی در پایان بر مشکلات اقتصادی و وجود بی ثباتی در بروز ناهنجاریهای رفتاری در بین افراد نیز اشاره کرد و گفت: مشکل اقتصادی و همچنین وجود بی ثباتی در جامعه نیز سبب زوال «دیگری» میشود، بدین معنا که بی ثبات بودن یک جامعه سبب میشود که افراد حس کنند هیچ قطعیتی در زندگی وجود ندارد و اعتمادی به ادامه زندگی نیست. این مساله افراد را خشنتر و محافظه کارتر میکند. متاثر از این شرایط، جامعه تهی از امید میشود و جامعه بی ثبات حتما جامعهای خالی از امید است؛ در چنین جامعهای هرکس تنها و تنها به فکر خود و رها کردن خود از شرایط فعلی است.
جامعه خشن
بی اخلاق
بی عشق
بی امید
بی رحم