دیدارنیوز ـ
مرضیه حسینی: حوالی ساعت ۶ غروب بود که فکر کردم در این هوای زیبای پاییزیِ شیراز، چرخی در خیابانها بزنم. در حال رانندگی در خیابان چمران بودم که بیلبورد جالبی توجهم را جلب کرد، بیلبوردی که با خط درشت بر روی آن درج شده بود «دوسِت دارم».
اولین بار بود که در شهر، چنین بیلبورد تبلیغاتی جالبی میدیدم. از تابلو گذشتم و با خودم فکر کردم آخرین باری که به یک نفر گفته ام دوستت دارم چه زمانی بوده؟ آخرین باری که پدر و مادرم را بغل کرده و به آنها گفته ام دوستشان دارم چه زمانی بوده؟ در همین فکرها بودم که به خیابان زرگری رسیدم، بیلبورد دیگری از جمله «دوسِت دارم» به چشمم خورد، پشت چراغ قرمز ایستاده و به جمله دوستت دارم که با نور سفید و قرمز روشن و خاموش میشد خیره شدم. به همسرم فکر کردم، او ماموریت است و چند روزی است که او را ندیده ام، به خاطرم آمد که مدت هاست به او نگفته ام دوستت دارم و هدیهای برایش نخریده ام. همیشه با یکدیگر که صحبت می کنیم موضوع صحبتمان، مشکلات مالی، اقساط، مدرسه کودکمان و دعواهای فامیلی است و دوستت دارم میانشان گم میشود و فراموش میشود. در دلم از شهردار شیراز تشکر کردم و شماره همسرم را گرفتم تا به او بگویم دوستش دارم.
به من بگو دوستت دارم
جایگاه جمله دوستت دارم در معاشرتهای روزانه ما کجاست؟ ما در طول روز و هفته و ماه، چند بار از این جمله استفاده میکنیم؟ در خصوص زوجین، چه تعداد از زنان و مردان به راحتی احساسات خود را ابراز میکنند؟
به گفته مشاورین و روانشناسان، عدم توانایی در ابراز علاقه کلامی یکی از مهمترین ضعفها و مشکلات ایرانیان و همچنین در میان زوجین است؛ این مساله در شهرستانها، میان قومیتهای مختلف و خرده فرهنگها بیشتر به چشم میخورد.
گفتن جمله دوستت دارم برای اغلب ما دشوار است و هنگامی که میخواهیم به یکی از اعضای خانواده ابراز علاقه کنیم، نمیتوانیم به زبان بیاوریم، بنابراین یا ترجیح میدهیم نگوییم یا در بهترین حالت، میکوشیم تا آن را بنویسیم، این درحالی است بیان جمله “I love you” برایمان راحتتر و روانتر است. گفتن این جمله انگلیسی شاید از آن رو راحتتر است که از کودکی بیشتر شنیده ایم، از فیلمها و کارتون ها، کتاب قصهها و کارت تبریکها و حتی از زبان بزرگترها و مردم. واقعیت این است که ما در طول اجتماعی شدنمان نمیآموزیم که به یکدیگر ابراز علاقه کنیم، این کار گویی برای بسیاری از ما توام با احساس شرم و دشواری زیاد است.
بساری از افراد، همسرشان را دوست دارند، اما به او نمیگویند، وقتی از دلیل این امتناع پرسیده میشود، غالبا با چنین پاسخهایی مواجه میشویم: «پُر رو میشود.»، «برایم سخت است و زبانم نمیچرخد.»، «نیازی نیست بگویم، خودش میداند.» «با عملم به او نشان میدهم.» «وقتی اینقدر شب و روز برای او و فرزندانمان زحمت میکشم باید بداند که دوستش دارم.»
وضعیت بدتر وقتی است که بسیاری از زوجین حتی نمیدانند که همدیگر را دوست دارند یا نه، وقتی از آنها میپرسیم که آخرین بار چه زمانی ابراز علاقه کردهاید، پاسخهایی از این قبیل را دریافت میکنیم: «من به این چیزها فکر نمیکنم، زندگی میگذره و دیگه عادت کردیم». یکی از دوستان نگارنده میگفت که ۶ سال است ازدواج کرده، اما در طول این مدت، حتی ۶ بار هم نتوانسته به همسرش بگوید «دوستت دارم». او گفت انجام دادنِ سختترین کارهای دنیا برایش راحتتر از چرخاندن زبانش به گفتن این جمله کوتاه است.
ابراز دوست داشتن نیز مانند دیگر رفتارهای اجتماعی، یادگرفتنی است. منظور آن است که نهادهای اجتماعی که مسئولیت تربیت و اجتماعی کردن افراد را بر عهده دارند، مانند خانواده، مدرسه و رسانههای جمعی میبایست به ما آموزش دهند که احساساتمان را در دل پنهان نکنیم و آنها را به زبان بیاوریم. اما در کشور ما به نظر میآید این نهادها نقشی در آموزش رهاسازی احساسات ندارند.
به راستی چند درصد از والدین ایرانی جمله دوستت دارم را به هم میگویند؟ چند درصد از رسانههای آموزش دهنده و نهادهای فرهنگی به افراد، مهارت و اخلاق عشق ورزی را میآموزند؟
اگر پای درد دل جوانان به ویژه دختران بنشینید، اغلب آنها میگویند در یک رابطه عاطفی به شکل بسیار بدی رها شده اند و ضربه شدیدی که خورده اند از سبک جدایی بوده و نه اتمام رابطه، این بدان معناست که ما نه رفتار عشق ورزانه میدانیم و نه به آداب و تکنیکهای جداشدن آگاهیم. اقدام شهرداری شیراز نیز در همین چهارچوب قابل تقدیر است که در جای جای شهر به یادشهروندان میآورد که به عزیزان خود بگویند: «دوسِت دارم.»
نقش موثر تبلیغات شهری در گسترش سلامت روان
تلاش
دیدارنیوز برای انجام مصاحبه با شهردار شیراز و همچنین مسئول روابط عمومی این شهرداری با موضوع سیاستهای فرهنگی شهرداری شیراز و نصب تابلوهای فرهنگی، بی نتیجه بود. اقدام شهرداری شیراز در نصب تابلوها و بیلبوردهایی که حاوی جملهای عاطفی، انسانی و احساسی است، در حالی که بیلبوردها و تابلوهای تبلیغات تجاری، فضای شهری را تسخیر کرده اند، قابل تامل و همچنین قابل تعمیم است. این اقدام را میتوان ذیل مفهوم «شهر و تبلیغات سلامت روانی» تحلیل کرد، بدین معنا که جامعه ما از حیث روانی دچار مشکل است و به گفته کارشناسان حوزه سلامت، نزدیک به ۳۰ درصد از مردم به افسردگی دچار هستند و تعداد بیشتری در طول روز با انواع اضطرابهای نهانی، استرسها و نگرانیهای مختلف دست به گریبان هستند. غلبه این اضطرابها، روابط بین فردی و روابط میان خانوادهها را نیز متاثر کرده است.
خانواده ایرانی سالهاست با بحران ضعف کارکرد مواجه شده است. افزایش طلاق، طلاقهای عاطفی و وجود روابط موازی با ازدواج در بین متاهلین، تنها چند مصداق از آسیبهای اجتماعی و خانوادگی است. یکی از مهمترین دلایل این بحران، عدم آموزش و مجهز نبودن افراد به مهارتهای زندگی و فائق آمدن بر مشکلات بین زوجین و همچنین شکاف بین نسلی میان والدین و فرزندان است. حل چنین مشکلی و برون رفت خانواده ایرانی از بحرانهای موجود جز از طریق آموزش و احیای روابط عاطفی بین فردی و ارزشها و هنجارهای خانوادگی ممکن نیست.
دراین میان نقش شهر به مثابه یک آموزش دهنده موثر رفتار شهروندی بسیار مهم است. شهروندان مدام با ِالمانهای شهری در ارتباط هستند، زیرا بخش زیادی از وقت خود را در شهر صرف میکنند بنابراین تبلیغات شهری میتواند ارزشهای انسانی و عاطفی و همچنین هنجارهای اجتماعی و رفتار مناسب شهروندی را به طرق مختلف به مردم آموزش دهد.
تبلیغات محیطی و برندینگ شهری
تبلیغات شهری و محتوای بیلبوردها و تابلوها به واقع نمایانگر «برند» هر شهر هستند، زیرا تبلیغات محیطی دو وجه دارد، یک وجه آن، بازنمایی شهر است برای کسانی که از بیرون وارد شهر میشوند و دوم بازنمایی شهر برای کسانی که در آن شهر زندگی میکنند. برندینگ شهری یا همان تبلیغات، در بازنمایی اول به مخاطب میگوید این شهر چه عرضه میکند؟ به چه میاندیشد و دغدغه هایش کدام است. در بازنمایی دوم، تبلیغات محیطی مسئولیت آموزش الگوها و هنجارهای رفتار شهروندی را برعهده دارند که به عنوان مثال درخصوص اقدام شهرداری شیراز به افراد محبت کردن و عشق ورزی را میآموزد. امید است بیشتر شاهد اقداماتی از این دست که برسلامت روانی جامعه تاثیر دارد باشیم.