تیتر امروز

مهدی مطهرنیا: زمینه‌های فدرالیسم در ایران مهیا نیست/ چرا آینده ایران؛ نه ایرانِ آینده؟/ ایران، کشور نشاط، جشن و امید بود
در نشست گفتمان عمومی؛ مهارت‌های پیش‌بینی و آینده اندیشی مطرح شد

مهدی مطهرنیا: زمینه‌های فدرالیسم در ایران مهیا نیست/ چرا آینده ایران؛ نه ایرانِ آینده؟/ ایران، کشور نشاط، جشن و امید بود

نشست گفتمان عمومی، مهارت‌های پیش‌بینی و آینده اندیشی با حضور مهدی مطهرنیا، رئیس پژوهشکده آینده پژوهی سیمرغ به میزبانی دیدارنیوز برگزار شد.
امر به معروف باید در ساختار‌های حاکمیتی باشد نه برای چهار تار مو/ تقیه‌ علما، دین را حفظ نمی‌کند/ نباید با کل دنیا مقابله می‌کردیم
در سی‌ و پنجمین برنامه دیدار اندیشه با حجت الاسلام اکبرنژاد مطرح شد:

امر به معروف باید در ساختار‌های حاکمیتی باشد نه برای چهار تار مو/ تقیه‌ علما، دین را حفظ نمی‌کند/ نباید با کل دنیا مقابله می‌کردیم

در سی‌ و پنجمین برنامه دیدار اندیشه با حجت الاسلام محمدتقی اکبرنژاد مجتهد و مدرس حوزه، در ادامه موضوع "نقش خدا و مردم در تحولات اجتماعی" به تاثیر تقیه در کنش علماء دین پرداختیم.
محموله‌های خطرناک یا کالا‌های معمولی؟/ امیدواری پس از دور سوم مذاکرات/ زلزله ژئوپلیتیکی در خاورمیانه
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

محموله‌های خطرناک یا کالا‌های معمولی؟/ امیدواری پس از دور سوم مذاکرات/ زلزله ژئوپلیتیکی در خاورمیانه

این هشتاد و نهمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

مرگِ رود زنده؟

News Image Lead

آن روزها نقل هر مجلسی بود که زنده رود آب ندارد. خبری ساده که برای من گزاره‌ای مهمل بود؛ مگر رود بی‌آب هم رود است؟ آن‌هم زنده رود!؟

کد خبر: ۳۸۰۰۳
۱۲:۱۱ - ۱۸ مهر ۱۳۹۸
 

دیدارنیوز ـ من که شب‌های دراز با رود سخن گفته بودم، روزهای پی‌درپی، پیاده تا سرچشمه‌اش راه پیموده بودم و جوشش زندگی را در آن یافته و دیده بودم که چگونه ققنوس‌وار هر بار به خشکی می‌گراید و دوباره رودی خروشان می‌شود، احساس می‌کردم راز رود برملا شده است. آنجا مسیلی خشک بود که گاه آب داشت و گاه نداشت و در این میانه، جایی برای موجود پویا و زنده‌ای که زنده رودش می‌خواندند، باقی نمانده بود.

 

در نگاه آن روز من، زنده رود نمرده بود، چراکه مرگ، خیال و معنا را از بین نمی‌برد؛ زنده رود، بی‌معنا شده بود. زنده رود، شیاری می‌نمود که گاهی آب از آن می‌گذشت. مردم از کف مسیل رفت‌وآمد می‌کردند و برخی از اینکه رودی آن‌چنان رمزآلود و ژرف نما و گاه هول‌انگیز اینک، این‌گونه عریان و دم‌دستی می‌نمود، خرسند بودند.

 

در پس‌زمینۀ رهگذرانی که از بستر خشک ‌رود رفت‌وآمد می‌کردند، پل، سازه‌ای پوچ و البته تا حدودی خیال‌انگیز می‌نمود و آنان که بااین‌همه، پا به حریم رود نمی‌گذاشتند و از روی پل می‌گذشتند، در مقایسه با دیگران، شاید سودازده و هذیانی به نظر می‌رسیدند.

 

هیچ‌گاه به‌درستی ندانستم که زنده رود، آن آبِ چنبره زده پشت سد بود یا این مسیلِ خشک یا حاصل حلول آب در تن مسیل و یا تناوبی از جریان آب‌وهوا در مسیل زمان؟

 

تنها بعدها دانستم که در آن آشکارگی راز رود برملا نشده بود، چراکه این تنها فرازی از زندگی ققنوس‌وار زنده رود بود. زنده رود، تسلسلی از مرگ و زایش است؛ چنان‌که زندگی چنین است. پس، دانستم که سخن مردم راست است و زنده رود، حتی آن هنگام که آب ندارد، زنده رود است.

 

منبع: کتاب «یک پل، سی‌وسه درنگ»، نوشته فرزاد گلی، از نشر آسیم.

ارسال نظرات
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
پرطرفدارترین ها