
بر اساس گزارش ارزیابی اطلاعات ملی ایالات متحده (NIE) در سال ۲۰۰۷، ایران برنامه نظامی خود را تا سال ۲۰۰۳ دنبال کرده، اما پس از آن هیچ شواهد قطعی دال بر ادامه آن وجود نداشته است. همچنین، آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز در گزارشهای متعدد خود، اگرچه به فعالیتهای گذشته ایران اشاره کرده، اما مدرکی دال بر برنامه فعال تسلیحاتی پس از آن تاریخ ارائه نکرده است. بنابراین، تحلیل پوستول نهتنها فاقد مستندات مستقل است، بلکه با اجماع اطلاعاتی نهادهای رسمی نیز در تناقض قرار دارد.
دیدارنیوز-حسن بهشتیپور* : در سخنرانی اخیر پروفسور تئودور پوستول، استاد بازنشسته دانشگاه MIT، که از طریق یوتیوب منتشر شد، ادعا شده که ایران عملاً به یک «قدرت هستهای اعلامنشده» تبدیل شده است. این دیدگاه، علیرغم ادعای بیطرفی فنی، با گفتمان تبلیغاتی اسرائیل درباره برنامه هستهای ایران که از حدود سال ۱۹۹۵ آغاز شده، همسویی قابل توجهی دارد. نکته حائز اهمیت این است که تحلیلهای فنی در حوزه حساس انرژی هستهای معمولاً در مجامع علمی و از طریق انتشار مقالههای داوریشده ارائه میشوند. طرح چنین ادعاهای مهمی در قالب یک مصاحبه رسانهای — بدون ارائه مستندات قابل ارزیابی — از اساس با استانداردهای آکادمیک فاصله دارد. در ادامه، پنج محور اصلی نقد این ادعا بررسی میشود:
۱. ابهام در استناد به عدد «۱۷۴ سانتریفیوژ»
پوستول در سخنان خود ادعا کرده است: «از فوریه ۲۰۲۱، ایران تقریباً ۱۳۰۰۰ سانتریفیوژ تولید کرده است، بدون اینکه تولید سانتریفیوژ آن توسط آژانس نظارت شود.» این در حالی است که آژانس بینالمللی انرژی اتمی در این مدت کاملاً بر فعالیتهای ایران نظارت داشته است. شاهد این امر نیز گزارشهای سهماهه مدیرکل آژانس به شورای حکام است که در آن به جزئیات تعداد سانتریفیوژهای ساختهشده، نصبشده و در حال فعالیت پرداخته میشود. اگر آژانس دسترسی نداشت، نمیتوانست گزارشهای دقیقی درباره میزان غنیسازی اورانیوم در ایران تهیه کند.
پروفسور پوستول در ادامه مدعی شده است که، چون ایران برای دسترسی به محتوای دوربینهای نظارتی آژانس هنوز مجوز نداده است، امکان دارد «حتی ۱ تا ۲ درصد از سانتریفیوژهای تولیدشده مخفیانه از خط تولید خارج شده باشند.» به گفته او، در این صورت ایران با انحراف ۴ درصد از سانتریفیوژهای تولیدشده میتواند برای ساخت سه آبشار کامل سانتریفیوژ (۱۷۴ سانتریفیوژ) بمب هستهای تولید کند.
این استدلال نادرست است، زیرا دسترسی نداشتن به محتوای دوربینهای نظارتی — که به دلیل تخلفات طرف مقابل در برجام صورت گرفته — به معنای عدم نظارت بازرسان آژانس بر فعالیتهای ایران نیست. همانطور که پیشتر اشاره شد، گزارشهای مدیرکل آژانس نشاندهنده دسترسی کامل و ذکر جزئیات فعالیتهای غنیسازی در ایران تا پیش از حمله آمریکا به تاسیسات تحت نظارت آژانس است.
۲. غنیسازی ۹۰٪ شرط لازم است، نه شرط کافی
پوستول تأکید میکند که دستیابی ایران به اورانیوم با غنای ۶۰ درصد و ذخیره ۴۰۸ کیلوگرم، معادل رسیدن به تولید ده سلاح هستهای است. اما او بهعمد یا از روی تغافل، این نکته را نادیده میگیرد که برای ساخت بمب اتمی، تنها داشتن اورانیوم غنیشده تا ۹۰ درصد کافی نیست. مراحل بعدی، از جمله تبدیل UF₆ به فلز اورانیوم، طراحی چاشنی انفجاری دقیق و ساخت سامانههای کنترل از راه دور، بخشهای حیاتی و پیچیدهای هستند که در تحلیل او مغفول ماندهاند.
۳. امنیت و نگهداری سلاح هستهای
تمرکز اصلی پوستول صرفاً بر توانایی تولید بمب هستهای بوده، بدون آنکه به موضوع پیچیده و پرهزینه نگهداری امن سلاحهای هستهای اشاره کند. مسائلی مانند مدیریت ایمنی، ایجاد محیط امن برای جلوگیری از خرابی یا سوءاستفاده و سیستمهای نظارتی پیشرفته، بخشهای مهندسیسنگین و هزینهبری هستند که در ادعای او کاملاً نادیده گرفته شدهاند. این موارد برای تولیدکنندگان و نگهدارندگان سلاح هستهای ضروری است. در حالی که ایران بر اساس بیش از ۲۰۲ گزارش مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی هستهای از سال ۲۰۰۳ تاکنون، فاقد چنین امکاناتی است.
۴. حملپذیری بمب و ادغام آن با سامانههای پرتاب
یکی از چالشهای فنی کلیدی در ساخت سلاح هستهای، کوچکسازی (miniaturization) و یکپارچهسازی آن با سامانههای پرتاب (مانند موشکهای بالستیک) است. پوستول مدعی شده که ایران به این فناوری دست یافته، اما نهتنها شواهد مستندی ارائه نکرده، بلکه حتی به منابع اطلاعاتی مستقل نیز استناد ننموده است. این در حالی است که حتی کشورهای دارای تسلیحات هستهای سالها زمان صرف توسعه این فناوریها کردهاند. در گزارشهای آژانس نیز هیچگاه اشارهای به دستیابی ایران به چنین فناوریای نشده است.
۵. اجماع نهادهای اطلاعاتی آمریکا بر توقف برنامه تسلیحاتی ایران پس از ۲۰۰۳
بر اساس گزارش ارزیابی اطلاعات ملی ایالات متحده (NIE) در سال ۲۰۰۷، ایران برنامه نظامی خود را تا سال ۲۰۰۳ دنبال کرده، اما پس از آن هیچ شواهد قطعی دال بر ادامه آن وجود نداشته است. همچنین، آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز در گزارشهای متعدد خود، اگرچه به فعالیتهای گذشته ایران اشاره کرده، اما مدرکی دال بر برنامه فعال تسلیحاتی پس از آن تاریخ ارائه نکرده است. بنابراین، تحلیل پوستول نهتنها فاقد مستندات مستقل است، بلکه با اجماع اطلاعاتی نهادهای رسمی نیز در تناقض قرار دارد.
نتیجهگیری
دیدگاه پروفسور پوستول اگرچه با ادعای تحلیل فنی (و نه سیاسی) همراه است، اما از نظر محتوایی با گفتمان تبلیغاتی اسرائیل — که از سال ۱۹۹۵ مدعی دستیابی قریبالوقوع ایران به بمب اتمی بوده — همخوانی دارد. طرح چنین ادعاهای فنی حساسی در رسانههای عمومی، نهتنها از اعتبار علمی تحلیل میکاهد، بلکه میتواند به ابزاری سیاسی برای تشدید تنشهای بینالمللی تبدیل شود.
این سخنان، علیرغم ظاهر فنی، بیشتر یک روایت سیاسی را دنبال میکند تا یک تحلیل علمی مستقل. فقدان مستندات دقیق، نادیده گرفتن چالشهای مهندسی کلیدی و عدم انطباق با گزارشهای رسمی اطلاعاتی، از جمله ضعفهای اساسی این ادعا هستند.
*تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل