
آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات ایران این پرسش را مطرح کرده که چرا درحالیکه با وجود فیلترینگ، مردم با استفاده از فیلترشکن به همه شبکههای اجتماعی دسترسی دارند، باز هم بر ادامه این سیاست اصرار میشود؟ او همچنین میگوید که کشور را وارد بحرانهای متعددی کردیم که هنوز آثار و پیامدهای آن را میبینیم.
دیدارنیوز: رئیس جبهه اصلاحات ایران با بیان اینکه اگر میگویند «مذاکره نه»، پس چه راهحلی پیش روی ایران است، گفت: چنانچه ایران پای میز مذاکره نرفته بود، این انسجام شکل نمیگرفت از این رو باید برای دور کردن سایه جنگ از کشور، با حفظ و تقویت این اتحاد ملی از حداکثر ظرفیتهای دیپلماسی استفاده کنیم.
آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات با ایرنا گفتوگو کرده که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید:
به یقین میگویم اگر ایران پای میز مذاکره نرفته بود و رویکرد تعاملی خود را با جهان به اثبات نمیرساند، این حقانیت برای ایران ایجاد نمیشد و انسجام ملی که امروز شاهد آن هستیم شکل نمیگرفت. در برابر قدرت متجاوزی که دلش را خوش کرده بود پس از آنکه صدا و سیما، جلسه سران نظام و مهمترین و عالیرتبهترین سرداران نظامی ما، دانشمندان هستهای کشور را هدف قرار دادند و اینگونه نگرانی از بابت تداوم ترورها ایجاد شد، کشور با اعتراضات خیابانی همراه خواهد بود، اگر این موضع تعاملی ایران در برابر تحریمها و دشمنیهایی که علیه کشور جریان داشت وجود نداشت، وضعیت بسیار متفاوت بود.
من در همان ساعات نخست تجاوز به ایران توییت کردم و این حمله را محکوم کردم. در زمان حمله نیز، در یک سفر کاری و برای گفتوگو با فعالین سیاسی، جبهه اصلاحات و احزاب اصلاحطلب به زاهدان رفته بودم. وقتی در آنجا مطلع شدم که به ایران حمله شده، بدون هیچ تردیدی موضع خود را اعلام و این تجاوز را محکوم کردیم و دفاع مشروع را حق مسلم ایران دانستیم. خاتمی نیز بلافاصله موضعگیری کرد و تمامی احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات هم اعلام موضع کردند.
اجازه بدهید در اینجا بحث «نفوذ» را کمی بازتر کنم. نفوذ، ضربهای بسیار جدی به ما وارد کرد؛ بهویژه از منظر نقش و کارکردهایی که نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور باید در مقابله با آن ایفا میکردند. زمانی که ظرف چند ثانیه، همه یا اکثریت سرداران نظامی ما هدف قرار میگیرند، یا دانشمندان هستهای ترور میشوند، این یعنی ما با یک خلأ جدی و نگرانکننده در حوزه امنیت و اطلاعات مواجه هستیم. نهادهایی که بهطور مشخص مسئول این حوزه بودند، عملکرد و کارآمدی لازم را نداشتند.
چرا درحالیکه با وجود فیلترینگ، مردم با استفاده از فیلترشکن به همه شبکههای اجتماعی دسترسی دارند، باز هم بر ادامه این سیاست اصرار میشود؟ این کار چه ضرورتی دارد؟ چرا به جای محدودسازی و مسدودسازی، سیاستگذاریها به سمت تطبیق علمی، فنی و فرهنگی کشور با تحولات تکنولوژیک جهانی نمیرود؟ چرا استفاده درست و مؤثر از شبکههای اجتماعی را جایگزین نگاه صرفاً امنیتی نمیکنیم؟ و نکته مهمتر اینکه نفوذ، تنها به بخش نظامی و پدافندی کشور محدود نمیشود اتفاقاً در بخش آفندی، فرهنگی و اجتماعی نیز، ما با اثرات جدی و عمیق نفوذ مواجه هستیم.
در دولتهای نهم و دهم، شعارهایی مانند «انرژی هستهای حق مسلم ماست» که البته حقیقتاً هم حق مسلم ما است، مطرح میشد و تحریمهای شورای امنیت نیز بهعنوان «کاغذپاره» خوانده میشدند. با این رویکرد و با جملاتی مانند «هرچقدر میخواهید قطعنامه صادر کنید» کشور را به مهلکهای رساندیم دلیل اصلی این وضعیت این بود که مدیریتی بر کشور حاکم بود که در ظاهر منتقد نبود، اما در واقع فردی بود که با ادبیات خاص خود آغاز و پایان سخنانش را رقم میزد و کشور را وارد بحرانهای متعدد کرد؛ بحرانهایی که هنوز هم آثار و پیامدهای آن را میبینیم.
اگر عدهای میگویند «نه» به مذاکره، پس بگویند چه جایگزینی برای آن دارند؟ به نظرم در این شرایط، راه نجات کشور چیزی جز مذاکره و رویکرد تعاملی که بر صلح و گفتوگو تأکید دارد نیست آیا میتوانیم با وضعیت تحریمها، اقتصاد کشور را سرپا نگه داریم؟
خداوند پزشکیان را حفظ کند که در این شرایط با اطلاع از همه مشکلات و سختیها رئیسجمهور شد. من یقین دارم اگر رئیسجمهور چهاردهم از جریانی بود که مخالف مذاکرات بود و به مولفههایی مانند آشتی ملی، گفتوگوی ملی و تحمل مخالفان توجه نمیکرد، این انسجام ملی شکل نمیگرفت و تهدیدها علیه ایران در وضعیت کنونی به مراتب بیشتر میشد.
ما به عنوان اصلاحطلبان و جریان اصلاحات، تا حد مشخصی ظرفیت داریم؛ آن حدی که جامعه احساس کند ما صرفاً نیروی میانه و واسطهای بین حاکمیت و مردم هستیم و فقط به عنوان پلی برای عبور از بحرانها به رسمیت شناخته میشویم. در حالی که جایی که میتواند اعتماد واقعی در جامعه ایجاد کند — و به نفع حاکمیت نیز هست — آنجاست که اصلاحات خودش بخشی از راهحل باشد، نه اینکه فقط در بزنگاههای خاص به عنوان پل عبور از بحرانها مطرح شود.
بنابراین، اگر جامعه احساس کند اصلاحطلبان صرفاً به سوپاپ اطمینان تداوم همان سیاستها و رفتارهای گذشته تبدیل شدهاند که شکافها و تنشها را ادامه میدهد، این سرمایه اجتماعی و نیروی میانه — که به نظر من میتواند بزرگترین سرمایه اجتماعی هم برای جامعه ایران و هم برای حاکمیت باشد — اعتبار و اثرگذاری خود را از دست خواهد داد.