
محمد مالی، روزنامهنگار در یادداشتی خواندنی به بهانه سفر مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری به خوزستان نوشت: اگر سفر خوزستان، ارسال پیام نارضایتی عمومی در حجمی وسیع بوده باشد که پیش از این بر آن سرپوش میگذاشتند یا صدایاش را در نمیآوردند، دستاورد کمی نداشته است. آن چه سفر خوزستان رئیس جمهور پزشکیان را خاص و ویژه و استثنایی مینماید همین است، آیا صدا رسید؟ آیا اتاق فرمان پیام را گرفت؟ به نظر میرسد که این گونه باشد.
دیدارنیوز _ *محمد مالی:
خوزستان بدون روتوش و بی بزک تقریباً همین است که در حاشیه استقبال عمومی و متن جلسات خصوصی رئیس جمهور مسعود پزشکیان، ملاحظه و مشاهده و مخابره شد. تنها در سفر رئیس دولت وفاق زیر پوست خوزستان برای لحظاتی این فرصت را یافت که دیده و شنیده شود.
گاهی با خود فکر میکنم آنها که پزشکیان را آخرین فرصت مینامند شاید به این گزاره نظر دارند که انگار همهی سخت قدرت دیگر فاقد بینایی و شنوایی است و حساسیت اش را برای درک واقعیتهای امروز جامعه ایرانی از دست داده و دچار اطلاع رسانی کانالیزه شده و برداشت آن از کف خیابان مطابق با واقعیتها نیست و البته که اتفاقات سفر خوزستان رئیس جمهور این اشتباه محاسباتی را عریان ساخت و این تلنگر تلخ را وارد آورد که روایت گل و بلبلی باطل است و سونامی نزدیکتر از آن است که فکر میکردیم و حال آن که بسیاری از تصمیم سازان موثر ساختار هنوز هم از اساس در انکار هر گونه گسل و شکافاند.
با خود میگویم اگر رئیس جمهور میخواهد وعده داده و به روشنی میگوید که قصد دارد صدای بی صدایان باشد، مصداق و جلوه بارز آن همین فریادها، اعتراضها و قهرهایی است که در سفر خوزستان از پرده برون افتاد. پس اگر سفر خوزستان، ارسال پیام نارضایتی عمومی در حجمی وسیع بوده باشد که پیش از این بر آن سرپوش میگذاشتند یا صدایاش را در نمیآوردند، دستاورد کمی نداشته است.
پرسش اساسی، اما این است که چرا در سفر پزشکیان به خوزستان امکان شنیدن صدای بی صدایان فراهم شد. پاسخ روشن است؛ در سفر دولت چهاردهم به خوزستان از قطار اتوبوسها، آدمهای سفارشی و سیاهی لشکرها و صحنه آراییها خبری نبود. آنها که آمدند، خود آمدند تا به بالاترین مقام اجرایی کشور نشان دهند که آستانه تحمل خوزستان که اگر آن را به دیگر نقاط ایران تعمیم بدهیم هم پربی راه نباشد، به پایان رسیده و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به واسطه سالها محرومیت و دروغ و تبعیض و سو مدیریت مخدوش شده است.
اعتراضهایی که در جای جای سفر پزشکیان به خوزستان شنیدیم بغض فرو خوردهای بود که سالها امکان بروز و مجال ظهور نداشت. ما البته میتوانیم که درد را نبینیم و مانند گذشته چند برنامه ریز، مجری و آنها که فریاد زدند را مقصر معرفی کنیم و آدرس غلط دهیم! اما واقعیت این است که اعتراضها و بغضها در خوزستان محدود به چند نفر و چند منطقه نیست و عمومیت دارد.
در ساخت سانترال و مرکزپیرامون صدسال گذشته ایران مرسوم این بود که بالا بفرماید و پایین به گوش بسپارد. حالا در یک اتفاق نادر و خرق عادت صدای شنونده و گیرنده به اتاق فرمان و مرجع صدور پیام رسیده است. آن چه سفر خوزستان رئیس جمهور پزشکیان را خاص و ویژه و استثنایی مینماید همین است، آیا صدا رسید؟ آیا اتاق فرمان پیام را گرفت؟ به نظر میرسد که این گونه باشد.
واقعیت این است؛ تب و انتهایی که روح سفر پزشکیان به خوزستان بود. نشانه فعالیت آتشفشانی بود که آن را مرده و خاموش میپنداشتیم. آیا میتوانیم مانع فوران این آتشفشان شویم، چرا که نه. تنها کافی است صدای از بام افتادن طشت رسوایی را بشویم، صدای مردم را. همین مردمی که از سینهها در برابر سرب داغ، برای دفاع از ایران، سپر ساختند.
فریادها، قهرها و بغضهایی که در سفر پزشکیان به خوزستان شنیده شد، صدای مردم بود. مردمی که زیر بار تورم ۵۰ درصدی، دلار ۸۳ هزار تومانی و بیکاری ۴۰ درصدی، کمر خم کرده اند، این صدا را بشنویم، همین.
*روزنامهنگار و مدیرمسوول روزنامه خوزیها