جامعه پذیری و چالشهای آن، موضوع نشست دو گروه جامعه شناسی آموزش و پرورش و خانوادهی انجمن جامعه شناسی ایران بود که در محل این انجمن برگزار شد.
دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: نشستی ضروری و کاربردی که در این زمانهی شتاب و گسترهی نت در ایران و جهان، بالاخره با تأخیر دو دههای هم که شده، اولین ش برگزار شد تا بلافاصله پس از بررسی مبانی جامعه پذیری و چالشهایی که مبتلابه آن است، وارد مباحث راهبردی در نشستهای آتی شوند.
نشستی که پرجمعیت نبود، ولی میشد در آن طیفهای متنوع سنی و تحصیلی و جنسی را دید و در پایان جلسه، پرسش و پاسخهای مرتبط با موضوع جامعه پذیری یا اجتماعی شدن و چالش آن را به شکل اشانتیونی و در تعامل بین سخنورانِ کارشناس؛ و مخاطبان کنجکاو و پرسشگر مشاهده کرد.
علی نوری، جامعه شناس و مدرس دانشگاه، به موضوع «نقش خانواده در جامعه پذیری فرزندان» پرداخت و فریبا نظری، پژوهشگر و جامعه شناس به موضوع «جامعه پذیری و تحولات آن». مدیریت و اجرای نشست هم بر عهدهی وحید مهاجری، پژوهشگر در علوم اجتماعی بود. محمدعلی قائم پور به عنوان مدیر گروه جامعه شناسی آموزش و پرورش انجمن جامعه شناسی ایران نیز در نشست حضور داشت.
کلیات بحث از منظر فریبا نظری، پژوهشگر حوزه اجتماعی این بود که جامعه پذیری و پژوهشها و پایان نامههای مربوطه در مراکز علمی و دانشگاههای ایران، همچنان همان ریتم کلاسیکش را دارد و متناسب با عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات به پیش نیامده. در حالی که شرایط جامعه ایرانی دیگر مانند سی سال پیش نیست. آن هم درست در زمانهای که فاصلهی نسلی به ده سال و گاهی حتی به پنج سال هم رسیده است. حالا باید در این شرایط، از جامعه پذیری تعریف نوینی به دست داد و هوشمندانه، موقعیت سرگشتگی خانوادهها و آموزش و پرورش رسمی را متناسب با شرایط، عاقلانه به سمت آرام و قرار و اطمینان برد.
این پژوهشگر به احساس نیاز به تغییر در حوزه آموزش دانشگاهها اشاره کرد و از کاهش ضریب نفوذ آموزش رسمی کشور گفت. اینکه در طی دو دهه اخیر، جامعه پذیری در ایران خیلی تغییر کرده است. هم در جامعه پذیری سیاسی و هم در جامعه پذیری جنسیت.
نظری، از میان کارگزاران اصلی وپررنگتر جامعه پذیری، یعنی «خانواده»، «نهاد آموزش»، «گروه همسالان»، «رسانه»، «دین» و «انجمنهای مدنی»؛ مبحث کارگزاری خانواده در فرآیند جامعه پذیری را به دیگر سخنران نشست، (دکتر نوری) سپرد که متخصص جامعه شناسی خانواده است و صحبت از کارگزاری «دین» و «انجمنهای مدنی» را نیز به نشستهای آینده موکول کرد.
این جامعه شناس به تفصیل از کارگزاریهای نهاد آموزش و رسانه و گروه هم سالان سخن گفت. ابتدا به تعریف جامعه پذیری پرداخت و بیان کرد: «جامعه پذیری، یک فرآیند مستمری است که از دوره کودکی آغاز میشود که هم شامل یادگیری است و هم شامل آموزش. فرآیندی که انسان تا پایان عمر درگیر آن است. در این فرآیند، در درازمدت، انسانها یاد میگیرند هنجارهای فرهنگی جامعهای که در آن زندگی میکنند، در درون خود نهادینه کنند از سادهترین چیزهای زندگی تا پیچیده ترینش. بگذارید سادهتر بگویم.
جایی دیدم مصطفی مهرآیین در معنای جامعه پذیری یک عبارت سه کلمهای گفتند که خیلی خوشم آمد. اینکه «جامعه پذیری، فرآیند پذیرش دیگری است.» حالا من یک تکمله هم به آن اضافه میکنم.
جامعه پذیری، فرآیند پذیرش «خود» و دیگری است. برای اینکه اول خودم را هم متناسب با هنجارهای فرهنگی جامعه پذیری، باید بفهمم و درک کنم، مثل آداب غذاخوردن، مثل آداب گفتگو، مثل چگونه پاسخ دادن به غرایز زیستی.»
این پژوهشگر حوزه اجتماعی در تبیین بحث جامعه پذیری یا جامعه ناپذیری آدمها یک مثال عینی از یک ویدئوی کوتاه زد که این روزها دست به دست میشود. دو کوهنورد زن و مرد را نشان میدهد که در ارتفاعات و زمین برفی و در باریکه راهی، همدیگر را در آغوش گرفته اند و یکدیگر را میبوسند، در همین حین، یک پنگوئن از پشت سرشان میرسد و پنگوئنی دیگر در روبروی شان است. آن دو پنگوئن در آن باریکه راه، میایستند تا این دو کوهنورد، مغازله و معاشقه شان تمام شود و بعد به سمت یکدیگر حرکت کنند.
مراد این جامعه شناس این بود که اگر به جای این دو پنگوئن، دو انسان بودند، احتمالا یکی شان بر سر اون کوهنوردها داد میزد که چرا راه را بستین و به آن دو تنه میزدند یا کنایه میزدند و فحاشی میکردند. یعنی اینکه انگار آن دو پنگوئن، به جامعه پذیری رسیده اند! صبر میکنند، مزاحم شان نمیشوند تا پس از دیده بوسی آن دو و حرکت شان، راه بیفتند و به یکدیگر برسند!
یعنی میخواهم بگویم جامعه پذیری همین قدر ساده است؛ و در عین حال، همین قدر هم مهم. ببینید ما در همین جامعه پذیری است که یاد میگیریم چگونه با دیگران ارتباط بگیریم. ما در جامعه پذیری است که میفهمیم حقوق شهروندی خود و دیگران یعنی چه.
ما متأسفانه با اینکه با مضمون جامعه پذیری این سالها در دانشگاهها و پایان نامهها و پژوهشها خیلی کار شده و در بانکهای پژوهشی مرتبط، فراوان از جامعه پذیری، حرف و مطلب داریم، ولی این سالها عملا به هیچ کاری نمیآیند. چرا؟! چون تحولاتی که این سالها در آن قرار داریم، در بحث جامعه پذیری و میدانی و عملیاتی چیزی از آن نداریم و نمیبینیم. اینجا من یکسری تحولات را که در اصول و کارگزاریهای فرآیند جامعه پذیری رخ داده، برمی شمرم. مثلا دیدم کارگزاری نهاد آموزش چه تغییراتی کرده. همین طور چه تغییراتی در رسانه حاصل شده و چه تغییراتی در گروه همسالان صورت گرفته. کجاها اینها با هم اشتراک دارند و کجاها افتراق.
اینجا اشاره ام به پدیداری کامپیوتر واینترنت در ایران از همین دو دهه پیش است و حالا هم شش ماه، یک سالی هم هست بحث هوش مصنوعی و موتور جست وجوهای جدید که به نوعی توأمان با هوش مصنوعی اند، آنانی که دسترسی دارند به این ابزار، ممکن است برخی بگویند زمان کمی است، ولی الان که صحبت از اختلاف نسلی میشود، دیگر ده سال نیست و حرف از اختلاف نسلی پنج سال است، میخواهم بگویم در همین شش ماه اخیر در کاربران که از این موتور جست وجوهای جدید و هوش مصنوعی استفاده میکنند، تحولات عظیمی ایجاد شده. یعنی امکان دسترسی و ارتباط با همین کارگزاریهایی که در فرآیند جامعه پذیری برشمردیم، برای همه این کاربران به گونهای است که اگر اراده کنند، میتوانند مثلا به نهاد آموزش و خانواده و رسانه و گروه همسالان و ... وصل شوند یا برعکس، با زدن یک دکمه و کلیک کردن، قطع شوند.
فریبا نظری برای تبیین این موضوع به فکتی از دکتر محمدباقر تاج الدین، جامعه شناس اشاره کرد که در کانالش گذاشته بود با این مضمون که معلوم شد دانش آموزانی با معدل ده قبول شده بودند نه بیشتر. آموزش و پرورش هم این معدل ده دانش آموزان را تنبلی خودشان ارزیابی کرده بودند در حالی که دکتر تاج الدین میگفت این معدل ده، یک آلارم است. اینکه این همه دانش آموز داریم که معدل ده میگیرند، این معنادار است. برای متولیان باید معنا داشته باشد. ایشان یک جای دیگر هم گفتند که این بچهها بیسواد نیستند، اینها حجم اطلاعات شان، این قدر گسترده شده که چه بسا اطلاعات شان از کتابهای آموزش و پرورش هم بیشتر باشد. یکی از دلایل هم این است که میخواهند تعمدا بی اعتنایی کنند و بگویند ما محتوای آموزشی شما را قبول نداریم. حالا همین بچهها در ارتباط با گروه همسالان و رسانه و نهاد آموزش غیررسمی که این در فضای مجازی است، خیلی جلوترند. به عنوان مثال، من با همین دکترایم، شاگرد یک بچهی دهه هشتادی ام که به من آموزش هوش مصنوعی میدهد، عین یک معلم، بدون غرور و باشوق.
کوتاه کنم. در این شرایط، ما تغییر ارتباطات اجتماعی با خود و دیگران را داریم. همهی تغییرات را ببرید در این چهار اصل و کارگزاری که گفتم. تغییر در نهاد خانواده، تغییر در نهاد آموزش، تغییر در گروه همسالان و تغییر در رسانه. اعتماد به نفس بیشتر در ارتباطات غیرحضوری. همراهی و همزمانی اجتماعات واقعی با مجازی. اینها همه، هم فرصت است، هم تهدید. کمترشدن ارتباطات چهره به چهره؛ و همین طور داشتن استقلال در ارتباط با دیگران؛ آخرینش را هم بگویم که کاهش تأثیر هم جزء این تغییر و تحولی است که گفتم. مانند کاهش تأثیر در نهادهای سنتی مثل مدرسه و مسجد. اینها را براساس مطالعات علمی و یافتههای پژوهشی و البته تجربهی زیسته ام میگویم.
نظری همچنین از کیفیت مطلوب آموزشی و متناسب با زمانه در دهههای چهل و پنجاه، و خاص در ایران گفت که به ابتکار زنده یاد توران خمارلو (میرهادی) با نام «مدرسه فرهاد» در تهران راه اندازی و فعال شد گفت و اینکه حالا در تداوم آن نگاه پیشروانه، نه در ایران، بلکه خارجیها در بروزآوری نظام آموزشی شان در تایلند، با نام «مدرسه بامبو» فعال است.
در ادامهی این نشست مقدماتی در باب «جامعه پذیری و چالشهای آن»، نوبت به سخنرانی دکتر علی نوری، جامعه شناس و مدرس دانشگاه و عضو گروه جامعه شناسی خانوادهی انجمن جامعه شناسی ایران رسید که به تفصیل دربارهی «نقش خانواده در جامعه پذیری فرزندان» سخن گفت.
وی در حین صحبت هایش متناسب با موضوع مورد بحث، نام دو فیلم خارجی و ایرانی را برد و از مدعوین خواست حتما فیلم مکزیکی رادیکال و همین طور، فیلم جاده شهریار را ببینند تا موضوع نقش خانواده در جامعه پذیری فرزندان برای شان جا بیفتد.
نوری، جامعه پذیریی فرد که میخواهد بپذیرد هنجارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه را متعامل با جامعه دانست به این معنا که خود جامعه هم به کمک فرد میآید تا فرآیند جامعه پذیری تکمیل شود.
این پژوهشگر اجتماعی و خانواده، مقطع طلایی یاددهی و اثرگذاری خانواده بر کودک را همان مقطع دبستان دانست. به این امید که شاید یافتههای کودک در مقطع دبستان که حاصل اثرگذاری والدین و معلمان بر کودکان است، بتواند یافتههای شان در درازمدت، پایا و مانا باشد، اما شرایط این عصر پرشتاب در بروز و ظهور انواع فناوری ها، با زمانهای لٓخت و کند گذشته، قابل مقایسه نیست. چون اگر کودک، پس از عبور از دورهی پادشاهی اش تا شش هفت سالگی، در دبستان در یک موقعیت منطقی قرار میگیرد، دیگر متوجه میشود، زور و قدرت پدر بیشتر از خودش است، دانش معلم بیشتر از خودش است و ... در سنین ۱۴ پانزده سالگی هم ممکن است دیگر حرف ما پدر و مادرها برایش اهمیتی نداشته باشد. به گونهای حالت تربیت ناپذیری دارند.
نوری گفت: «اما نکته اینجاست که پدرها و مادرها باید بدانند کجا و چگونه میتوانند روی فرزندان شان اثرگذار باشند. این آموزشهای ما دو بعد اساسی پیدا میکند. یکی بعد مستقیم است؛ و دیگری غیر مستقیم. بعد مستقیمش این است که برای آن فرزند هشت، نه ده ساله مان توضیح میدهیم، سخنرانی میکنیم و موعظه میکنیم و درست و غلط را به او میگوییم و بعد غیر مستقیمش آن رفتار ماست. مثل وقتی که به کودک ده ساله مان میگوییم، بچه چرا این قدر همیشه سرت در گوشی است؟ بچه نگاه میکند و میبیند سر شمای پدر هم همیشه در گوشی است؛ بنابراین منطق شما را قبول نمیکند. چون میبیند حرف تان با عمل تان یکی نیست. یعنی این آموزشهای غیرمستقیم، یادگیری از رفتار ماست. تأثیر این دومی از اولی بیشتر است. نظریه پرداز ویلیام جی. گود میگوید خانواده مهمترین نهاد جامعه پذیری است. بین همه آن اصول و کارگزاریها و نهادها، خانواده از همه شان مهمتر است. خانواده از چه طریقی میتواند این جامعه پذیری را انجام دهد؟ یکی اینکه با داشتن روابط عاطفی با فرزندش. یعنی ببین درسی را که دوست داری، یاد میگیری. حرفی را که دوست دارید، میشنوید.
الگوی روابط سالم بین زوجین، کمک میکند فرزندان بهتر تربیت شوند
مهاجری، پژوهشگر حوزه اجتماعی و مدیر نشست، خطاب به هر دو جامعه شناس حاضر در جلسه، طرح پرسش کرد که حالا و بخصوص در این دوره مدرن، نقش و تأثیر فرمال نظام آموزشی رسمی کشور؛ و از آن طرف، نقش خانوادهها در آموزش و تربیت فرزندان مان چیست؟
فریبا نظری در ابتدای ورود به پاسخ به این پرسش، از قائم پور، مدیر گروه جامعه شناسی آموزش و پرورش خواست که چقدر خوب و تأثیرگذار است چنانچه شما در نشستهای بعدی، از دانش آموزان پایههای آخر دبیرستان و دانشجویان جدیدالورود به دانشگاهها بخواهید حضور داشته باشند تا ماها همان طور که اخیرا در مقاله ام گفته ام مبتلا به جامعه بیگانگی نشویم، حتی مای انجمن جامعه شناسی، یعنی حرفهای تازه شان را بشنویم و بفهمیم.
قائمی پور هم به ندای خانم نظری لبیک گفت و این حضور دانش آموزان و دانشجویان را در جلسات آیندهی جامعه پذیری و تحولات مربوطه، از ضروریات دانست.
نظری در ادامه، به حس پرسشگری و دانایی و میل به استقلال فردی جوانان و دانش آموزانی گفت که جامعهی هدفِ نهاد آموزش و متولیان آموزش رسمی کشورند و نهاد آموزش، حالا رقبای گردن کلفتی مثل رسانه و گروه همسالان دارد. دانش آموزانی که منتقدند، فردگرا هستند. احساس آگاهی و دانایی دارند. کمی مضطرب اند. با باورها و هنجارهای متنوع آشنا شده اند. البته این احساس دانایی و آگاهی زیاد، نه فقط در نسل نوجوان و جوان که معمولا در بیشتر مخاطبان و کاربران رسانه و تکنولوژیهای جدید ایجاد شده است. از نظر شیوههای آموزشی، نهاد اموزشی دچار یک چالش جدی است. فرد، به شیوههای متنوع آموزش در هر رده سنی در جهان و رایگان دسترسی دارد. آن وقت، این هست، یک شیوهی سنتی نهاد آموزش ما هم هست!
در گروه همسالان، تا یکی دو دهه پیش، ارتباط همسالان، فقط به شکل واقعی و فیزیکی و چهره به چهره بوده، ارتباطاتی که محدود بوده به ساعات خاص و مکانهای خاصی، در حالی که الان دیگر این محدودیت را ندارید و به شکل مجازی در گروه همسالان، از همسایه بغلی تان تا آن سوی کره زمین، در هر ساعتی که اراده کنید، میتوانید ارتباط بگیرید. فقط اشکال این است که کودک و نوجوان این دوره، دیگر کودکی نمیکنند و به یکباره وارد بزرگسالی میشوند! خانواده و نهاد آموزش برای کنترل کودک و نوجوان در عالم واقع، برای پیشگیری از موارد آسیب زا، هزار و یک شیوه دارد، ولی در ارتباطات کودک در عالم مجاز، نه رسانه دارد و نه نهاد آموزش. هست البته، اما به بدترین شکلش و به ایدئولوژیترین شکلش.
وزن و ضریب نفوذ گروه همسالان در فرآیند جامعه پذیری، حتی در گروه سنی ما به نظرم افزایش پیداکرده است نسبت به خانواده. حوزههایی که نیاز به بررسی تحولات جامعه پذیری دارند، یکی در فضای دانشگاهی ماست، و در جامعه پذیری شهری و روستاییی ما. الان تحول در جامعه پذیری روستایی حاصل شده. مثلا در روستاهای گیلان، کودکان دبستانی (پنجم و ششم دبستان) میبینم که در خانوادههای مذهبی و سنتی اند، ولی برایم از جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی صحبت میکنند. برایم از حقوق شهروندی صحبت میکنند. دختر روستایی دارد از مفهوم آزارجنسی صحبت میکند. پسر روستایی دارد از حق برابر دختر روستایی با خودش صحبت میکند. واقعا شگفت انگیز است این همه تغییر.
سخن پایانی، با دکتر نوری بود که از گروه نوجوانان کشور گفت به خاطر مواجهه شان با اینترنت، تربیت شان دیگر جهانی شده است. این پژوهشگر حوزه خانواده ادامه داد: «نوجوانان، اصطلاحاتی هم که به کار میبرند، بین خودشان جا افتاده که این هم متأثر از تربیت جهانی شان است. نوجوان ما یک جوری مخلوط و ممزوج شده با دنیا. یعنی الان دیگر با نسل آلفا مواجهیم که خیلی متفاوت با نسل زد اند. نسل سی دی ندیدهی ما. بچههای سیزده چهارده سالهی ما که اثرگذار میشوند.»
مهرداد ناظری، جامعه شناس که تا دقایق پایانی جلسه، خاموش بود، در فرصت کوتاه پرسش و پاسخ بین حضار و سخنوران، خطاب به دو جامعه شناس دیگر گفت: «انتظار داشتم این بحث جامعه پذیری و تحولات مربوطه، عمیقتر عرضه میشد، ولی نگاه تان اثباتی بود و اثبات گرایانه،ای کاش به موضوع از منظر جامعه شناسی تفسیری نگاه میکردید. اگر تحلیلهایی که ارائه میدهیم، چند بعدی به موضوع نگاه نکنیم، آن تحلیلی که باید به دست بیاید، حاصل نمیشود. وقتی از منابعی که استفاده میکنیم، صرفا اثباتی میشود، تحقیق هم اثباتی از آب درمی آید. میخواهم بگویم تحلیلهای اثباتی پاسخگوی سوالات هزاره سوم در خصوص آموزش و خانواده نیست؛ و من این نقد را به هر دو عزیز وارد میدانم. چون از منظر جامعه شناسی تفسیری نگاه نشده. چون بین «نقش گیری» و «ایفای نقش کردن» متفاوت است؛ و وقتی میگوییم رسانه، دقیقا باید روشن کنیم کدام بخش از رسانه، عهده دار جامعه پذیری است.»
فریبا نظری در پاسخ به نظر مهرداد ناظری گفت: «من در این نشست فقط طرح مسأله کردم و جناب دکتر نوری، در بحث خانواده، کمی وارد راهکار شدند. من هم در این نشست، تک عاملی سخن نگفتم و هم از «خود» گفتم و هم از «دیگری» در فرآیند ممتد و مستمر جامعه پذیری از کودکی تا آخر عمر.»
نوری هم در پاسخ به صحبت مهرداد ناظری که از نبود جامعه شناسی تفسیری در این نشست گفته بود، اظهار داشت: «حالا جهان از هر دو جامعه شناسی اثباتی و تفسیری عبور کرده و در موضع جامعه شناسی انتقادی نشسته و بحث من هم در ردیف جامعه شناسی انتقادی است.»