تیتر امروز

اسماعیل کهرم: مدیریت آب را از دست سیاسیون بگیرید/ زاینده رود را ما کشتیم/ من ۱۰ سال پیش گفتم تا سال ۱۴۰۴ آب تهران تمام می‌شود، کسی توجه نکرد/ با فروش میوه به کشورهای عربی حتی پول آب مصرف شده برنگشت
گفت و گوی دیدار در برنامه «تیتر» با یک کارشناس برجسته محیط زیست

اسماعیل کهرم: مدیریت آب را از دست سیاسیون بگیرید/ زاینده رود را ما کشتیم/ من ۱۰ سال پیش گفتم تا سال ۱۴۰۴ آب تهران تمام می‌شود، کسی توجه نکرد/ با فروش میوه به کشورهای عربی حتی پول آب مصرف شده برنگشت

«تیتر» در یکی دیگر از سلسله برنامه های خود میزبان دکتر اسماعیل کهرم بوم شناس و فعال محیط زیست بود؛ او در این گفت و گو تاکید داشت که برای گذار از وضعیت بحران کنونی باید مدیریت را از دست سیاسیون...
در شرایط برابر، با آمریکا مذاکره می‌کنیم/ ۴ وزیر پزشکیان در نوبت استیضاح/ ترامپ: ایران تمایل دارد توافق کند
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

در شرایط برابر، با آمریکا مذاکره می‌کنیم/ ۴ وزیر پزشکیان در نوبت استیضاح/ ترامپ: ایران تمایل دارد توافق کند

این صد و سی و سومین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که امروز دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴ با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

فردای خاک، شهر بر سرمان آوار شد یکی از متروپل‌های اهواز فرو ریخت

ساعت نیمه‌های شب را نشان می‌داد. هرچه پتو را بیشتر بر روی خودمان می‌کشیدم، زور سرما بیشتر می‌شد.‌

کد خبر: ۱۷۷۱۸۵
۱۴:۵۶ - ۲۶ آذر ۱۴۰۳

فردای خاک، شهر بر سرمان آوار شد
یکی از متروپل‌های اهواز فرو ریخت

ساعت نیمه‌های شب را نشان می‌داد. هرچه پتو را بیشتر بر روی خودمان می‌کشیدم، زور سرما بیشتر می‌شد.‌ خاک آسمانی هم همراه سوز بی‌رحم شده بود هرطور که دلشان می‌خواست، به این طرف و آن‌طرف می‌کشاند. دغدغه‌مان خاک و سرما نبود، سرپناهی بود که منتظر فروریختنش بودیم! خانه‌ای که قرار بود مأمن و کاخ آرزوهایمان باشد. خانه‌ای که سوار بر ابرهای خیال، خشت به خشت روی هم گذاشتیم و وقتی ساخته شد، اولین شب آرامش را با عمیق‌ترین نفس در آن گذراندیم. اتاقی که به تراس باز می‌شد، سهم بچه‌ها شد. یک خواب هم‌ برای خودمان. سیزده سال گذشت و تلخی و شیرینی، شادی و‌ غم، خوشی و ناخوشی را پشت سر گذاشتیم. به خانه خو گرفته بودیم و از هرکس و هرکجا خسته و دلگیر می‌شدیم، با یک فنجان چای داغی که با نشستن بر کاناپه توی حال می‌نوشیدیم، همش فراموش می‌شد و گویی اصلا از اول وجود نداشت.

قصه‌ از جایی شروع شد که زلزله بهمان فهماند، خانه از پای بست ویران است و هر آن زیر خروارها خاک مدفون می‌شویم. در به دری دوباره سراغمان را گرفت. هرچه می‌توانستیم با خود همراه کردیم. انگار که بی‌خانمانی و جنگ‌زده و در به دری هیچ‌گاه خیال رها کردنمان را ندارند و هر خوشی کوتاه با ده ناخوشی بی‌انتها پاسخ داده می‌شود. خودمان شاهد خانه‌خرابی خودمان بودیم. ساعت نیمه‌های شب را نشان می‌داد. هرچه پتو را بیشتر بر روی خودمان می‌کشیدم، زور سرما بیشتر می‌شد.‌ خاک آسمانی هم همراه سوز بی‌رحم شده بود هرطور که دلشان می‌خواست، به این طرف و آن‌طرف می‌کشاند. ساعت یک و یک دقیقه بامداد ۲۶ آذرماه ۱۴۰۳ خانه‌خراب شدیم. دختر کوچکم از بس جیغ زد، صدایش گم شد. گل و لای گونه‌ها ریزش اشک را فریاد می‌زد. خاک آسمان با خروارها خاک آوار ساختمان همراه شد و قاب عکس بیچارگی‌مان را کامل کرد. اینجا زيتون‌کارمندی محله‌ی بالای شهر اهواز است. جایی که با وام خرید خانه، شاید بتوانید یک واحد آپارتمانی چند سال ساخت را رهن کنید. محله‌‌ای که به اسم بالاشهری قیمت هر متر واحد فاصله‌‌ی چندانی با صد میلیون تومان را ندارد. شهرداری، سازمان نظام مهندسی، آتش‌نشانی و نهادهای نظارتی دیگر در فرآیند ساخت ساختمان دخالت و نظارت دارند. به راستی فلسفه‌ی امضاهای طلایی بخوانید آغشته به خون چیست؟! تا چه زمان باید شاهد آوار شدن ساختمان‌هایی باشيم که به جای ستون امضا سر پا نگه‌شان می‌دارد؟! تا چه زمان فردای هر فاجعه به جای مجازات و انجام اقدامات پیشگیرانه، چند عکس دسته‌جمعی و خنده‌های مصنوعی و زول زدن‌های زجرآور مسولان باشيم.‌ چند متروپل‌ دیگر بر سر جماعت خسته فرو بریزد که به خودمان بیایم و جان مردم را نان سفره‌هایمان نکنیم.

برای روزنامه‌های فردا تیتر بزنید: فردای خاک، شهر بر سرمان آوار شد. یکی از متروپل‌های اهواز فرو ریخت.

ابراهیم متین‌سیرت

ارسال نظرات