تیتر امروز

برای اجرای قصاص به خانواده قاتل پول بدهید!/ ناگفته‌های روحانی از تماس تلفنی با اوباما/ محاصره کاراکاس؛ تمرین خفگی
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

برای اجرای قصاص به خانواده قاتل پول بدهید!/ ناگفته‌های روحانی از تماس تلفنی با اوباما/ محاصره کاراکاس؛ تمرین خفگی

این صد و چهلمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که امروز پنجشنبه ۲۷ آذرماه ۱۴۰۴ با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.
علی اصغر مهابادی، حقوقدان: سعدی زنده دل است و در بین ما زندگی می‌کند
دیدار از نشست بازنمایی حقوق عمومی در اندیشه سعدی گزارش می دهد

علی اصغر مهابادی، حقوقدان: سعدی زنده دل است و در بین ما زندگی می‌کند

بازنمایی حقوق عمومی در اندیشه سعدی» عنوان نشست و گردهمایی بود که به همت انجمن علمی حقوق اساسی ایران و گروه حقوق عمومی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی با حضور جمعی از حقوقدانان و علاقمندان به...
حسین نقاشی: فیلترینگ، بستن زبان‌ها و امکان اعتراض مردم است/ نظام حکمرانی دچار بن‌بست‌های جدی است/ امیررضا باقرپور شیرازی: برخی صفر و یک‌هایی ساخته و اصرار دارند که طرف مقابل را در آن گرفتار کنند!/ راه‌حل ملموس در مسئله فیلترینگ این نیست که همه‌ سکوها را یکباره بازگشایی کنیم
بررسی کلان موضوعات حکمرانی فضای مجازی در ایران با حضور یک فعال سیاسی و یک پژوهشگر فضای مجازی

حسین نقاشی: فیلترینگ، بستن زبان‌ها و امکان اعتراض مردم است/ نظام حکمرانی دچار بن‌بست‌های جدی است/ امیررضا باقرپور شیرازی: برخی صفر و یک‌هایی ساخته و اصرار دارند که طرف مقابل را در آن گرفتار کنند!/ راه‌حل ملموس در مسئله فیلترینگ این نیست که همه‌ سکوها را یکباره بازگشایی کنیم

شماری از کلان‌موضوعات و مسائل مهم پیرامون حکمرانی فضای مجازی در ایران، بهانه‌ای شد تا به سراغ حسین نقاشی و امیررضا باقرپور شیرازی، فعال سیاسی و پژوهشگر فضای مجازی رفته و در یکی دیگر از سلسه مناظرات...
نانی از زیر سنگ و دل زمین

تنها روسیاهان روسفید

با خنده و شوخی و کمی شیطنت سر به سر علی گذاشتم. بهش گفتم تو که هر وقت بیرون میای، سیاه و کبودی چشماتو که باز می‌کنی عین جن‌زده‌ها میشی. لبخندی زد وجواب داد: روزی ماهم تو دل زمینِ. همچنین که به خودمون اُمدیم تو دل زمین بودیم.

کد خبر: ۱۷۲۶۹۶
۲۲:۳۰ - ۰۲ مهر ۱۴۰۳

نانی از زیر سنگ و دل زمین
تنها روسیاهان روسفید

به قلم ابراهیم متین سیرت 

با خنده و شوخی و کمی شیطنت سر به سر علی گذاشتم. بهش گفتم تو که هر وقت بیرون میای، سیاه و کبودی چشماتو که باز می‌کنی عین جن‌زده‌ها میشی. لبخندی زد وجواب داد: روزی ماهم تو دل زمینِ. همچنین که به خودمون اُمدیم تو دل زمین بودیم. زمین و آسمون سنگی شده بود و هیج خبری از خورشید و ماه نبود. ظلمات بود و اگر نبود نور چراغ‌قوه روی کلاه‌مون چشم چشم رو نمی‌دید. زمان حرکتی نداره. از کنار هم چیدن ثانیه‌ها و دقیقه و ساعت حدس می‌زنیم، چند ساعت گذشته و زمانی به خودمون میام که سوت برگشت دمیده میشه.
مثل همیشه مشغول کار بودیم. تو فکر بود صبح که رفتم خونه، دخترم با لباس مدرسه میاد جلو و یه چرخی میزنه و می‌پرسه بابایی چطور شدم، خوشکل شدم، مقنعه‌ام بهم میاد. چند روز پیش بود که رفتیم باهم و کلی چیز خريديم. قمقمه، کیف، دفتر و قلم و چندتا گل سر، تازه بعد از کلی غُر زدن، اون کفش اسپورتی رو که خواسته بود براش خریدم.
نفسم تنگ شده، هرکاری می‌کنم بالا نمیاد. امیر، احمد و عباس رو صدا کردم. انگار صدام به هیچ‌کس صدای نمی‌رسه. چشمام‌ سیاهی رفت. همه‌چی مثل یک فیلم با دور تند از جلوی چشمام گذشت. دخترم، همسرم، مامان و بابام، داداش و خواهرم، دوستام. همه‌رو دیدم. هرچی مینا دخترم رو صدا کردم، جوابی نگرفتم. انگار دنیا از این چیزی که توش بودیم تاریک‌تر شد.
دیگه نه صدایی می‌آمد و نه صدام در می‌اُمد. تنها شدم. تنهای تنهای تنها. معدن منفجر شد و من و دوستام، زیر خروارها خاک مدفون شدیم. حتی اگه ما رو بالا بکشند، دیگه جونی نداریم که نفس بکشیم، به روی سیاه همدیگه بخندیم.
این حکایت تنها روسیاهان روسفید است
که هر روز و هر ساعت به دل زمین می‌زنند و به دنبال نان زیر سنگ می‌گردند.
مردانی از جنس الماس، از جنس بلور، از جنس غیرت.

ابراهیم متین‌سیرت

ارسال نظرات
امروز جمعه ۲۸ آذر
امروز جمعه ۲۸ آذر
امروز جمعه ۲۸ آذر
امروز جمعه ۲۸ آذر