تیتر امروز

نیابت فقها فقط در حوزه بیان حکم است نه امر حکمرانی/ ضمانت باور‌های دینی فقط تبشیر و انذار است نه استفاده از قدرت حکومت!
در چهارمین برنامه دیدار اندیشه با محمد هرندی، استاد دانشگاه، محقق و دین‌پژوه مطرح شد:

نیابت فقها فقط در حوزه بیان حکم است نه امر حکمرانی/ ضمانت باور‌های دینی فقط تبشیر و انذار است نه استفاده از قدرت حکومت!

چهارمین برنامه دیدار اندیشه به ادامه گفت‌وگو با محمد هرندی استاد دانشگاه، محقق و دین پژوه در خصوص ارتباط امر حکمرانی با دین و دینمداران اختصاص داشت. این گفت و گوی جذاب را بخوانید و ببینید.
انتخابات ۸ تیر؛ ادای احترام پزشکیان به شهدا/ پورمحمدی: درباره بزرگی کوروش تردید ندارم
انتخابات ریاست جمهوری و تبلیغات نامزد‌ها

انتخابات ۸ تیر؛ ادای احترام پزشکیان به شهدا/ پورمحمدی: درباره بزرگی کوروش تردید ندارم

انتخابات ریاست جمهوری هشتم تیرماه در ایران در حالی برگزار می‌شود که شورای نگهبان تنها صلاحیت شش نامزد از مجموع ۸۰ نفر را تایید کرده است. مصطفی پورمحمدی، مسعود پزشکیان، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی،...
حاشیه‌های مراسم بدرقه پیکر مرحوم ابراهیم رئیسی؛ خیابان‌های فرعی منتهی به دانشگاه تهران

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

گزارش میدانی و حاشیه نویسی متفاوت خبرنگار دیدارنیوز از مراسم تشییع پیکر حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی و دیگر جانباختگان سانحه بالگرد، را بخوانید.

کد خبر: ۱۶۵۸۹۱
۱۴:۲۰ - ۰۲ خرداد ۱۴۰۳

 زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

دیدارنیوز ـ سرویس سیاسی: چه روزی بود امروز. با توجه به اینکه قرار بود از ساعات اولیه صبح تمامی خیابان‌های منتهی به دانشگاه تهران به شعاع میانگین ۱۰ کیلومتر را ببندند، ساعت ۶ صح بیدار شدم و با عجله خود را به نزدیکترین مترو محل (ایستگاه شهید صیاد شیرازی) رساندم.

با تغییر خط خود را به ایستگاه مترو انقلاب اسلامی رساندم به این تصور که من زودتر از همه خود را به درب اصلی دانشگاه تهران برسانم، اما از من سحر خیزتر و البته پای کار‌تر هم بودند. تازه آنجا بود که متوجه شدم از ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه در‌های دانشگاه تهران بر روی مردم عزادار جهت شرکت در این مراسم باز شده و برنامه مراسم تشییع از ساعت ۷ و ۳۰ صبح آغاز می‌شود و رهبری قرار است ۹ صبح بر پیکر‌های رئیس فقید دولت سیزدهم در دانشگاه تهران نماز‌بخوانند.

از همان ایستگاه مترو مبدا متوجه شدم که امروز از آن روز‌ها نیست.ایستگاه مترو انقلاب به حتی برای خروج شلوغ بود و ازدحام داشت که قطار سه برابر زمان معمول خود، مجبور شد متوقف بماند. الان ساعت ۶ و ۴۵ دقیقه است. به زحمت از دری که به ابتدای خیابان آزادی باز می‌شود، خود را به خیابان اصلی رساندم، وارد خیل جمعیت شدم و همانجا متوقف شدم. اصلا نمی‌شد حرکت کرد.

با توجه به سابقه نفس‌تنگی خود را به یکی از کوچه‌های خلوت اطراف میدان انقلاب رساندم که نفسی تازه کنم. باید راهی پیدا می‌کردم که خود را به نزدیکترین نقطه به مراسم تشییع برسانم، مطمئن شدم رسیدن به جایگاه از میدان انقلاب به سمت شرق یعنی به سمت دانشگاه تهران، محال است. یکی از همکاران که سابقه همکاری در خبرگزاری جمهوری اسلامی با او را داشتم از جلوی چشمم رد شد، گفتم شما چرا سرگردانی؟ شما که رسانه رسمی دولت هستی. گفت: «دست به دلم نزن، اینجا قیامت است، هر کس باید فکر اعمال خود باشد». البته گویی دیر رسیده بود و قرار بود نمایندگان چند رسانه خاص از ساعت ۵ بامداد در جایگاه مستقر شوند، همکاران دیگرش رفته بودند و این دوست ما جا مانده بود و حالا باید مثل من حواشی را گزارش دهد.

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

با راهنمایی همین دوست و یکی از نیرو‌های ویژه مستقر در ابتدای خیابان کارگر، از لابلای جمعیت این خیابان را به شمال طی کردیم به این نیت که از طریق خیابان ۱۶ آذر خود را به انتظاماتی یا چیزی برسانیم، خود را معرفی کنیم شاید فرجی شد. اما نشد که نشد، سرتان را به درد نیاورم، من هم مانند دیگر مردم حاضر در اطراف میدان انقلاب و خیابان‌های اطراف بودم و کارت و کاراکتر خبری من کمکی نکرد، لذا تصمیم گرفتم از آنچه می‌بینم و از بلندگو‌ها می‌شنویم گزارش تهیه کنم.

اولین سوژه خبری پیدا شد. نگفته بودم، من برای رد کردن موانع اداری انتظامی از همان ابتدا کارت خبرنگاری خود را به گردن آویختم. در یک گوشه خلوت نرسیده به بلوار کشاورز یک مادر و دختر را دیدم، نگاهی به من کردند رفتند، به فاصله چند ثانیه بعد متوجه شدم از پشت سر کسی داره منو صدا می‌کنه، نه به اسم، بلکه می‌گفت، «آقا آقا». چرخیدم همان مادر و دختر بودند.

از آن گردن آویز من متوجه شده بودند که خبرنگارم، مادر پرسید «آقا من یک سوال دارم». عرض کردم، بفرمایید. گفت: «به نظرتان چه می‌شود، مگه دیگه کسی مثل آقای رئیسی وجود دارد که دلش برای این ملت بسوزد؟» ادامه داد: «شما خبرنگارید، به مقامات و دولت دسترسی دارید و نزدیک هستید، به نظرت اوضاع خیلی خراب است؟ مردم هی می‌گویند خراب است، اون تو چه خبر است، مقامات هم همین را می‌گن؟». سوالات این خانم که تمام شد، دخترش گفت: «مامان خدا ازشون نگذره که سید اولاد پیغمبر را آزرده کردند». عرض کردم، چه کسانی گفت: «همین اصلاح طلبان وطن فروش!». گفتم چه عرض کنم. ادامه داد به نظرم یکی همین آمریکا لعنتی که با تحریم قطعات هواپیما این بلا را سر ما آورد باید پاسخگو باشد و یکی هم این "مر... (م. م) که با آن جمله دروغ دل سید را شکست، باید محاکمه شود. تلاش داشتم به گونه‌ای دیپلماتیک خود را از این ماجرا خلاص کنم. گفتم حق با شماست. اولا ایران تا دلتان بخواهد نیروی قوی دارد و اصلا نباید نگران بود که جاشینی مناسبی برای رییس جمهور فقید پیدا نشود. دوم اینکه ما رهبری و قانون اساسی داریم و از این حوادث از اول انقلاب فراوان دیدیم. (اضافه کنم این مادر و دختر با ماژیک به صورت دستی روی یک مقوا نوشته بودند مرگ بر آمریکا، مرگ بر «م. م». من خواستم عکس بگیرم، اجازه گرفتم، دختر خانم گفت آره آره بگیر بگیر. مادرش مانع شد گفت نه دخترم، این مملکت حساب کتاب ندارد، شاید همین آدم رئیس جمهور شد، بعد ما را بیچاره می‌کنند. عکس را نگرفتم و خداحافظی کردم.

آنچه در مسیر‌های مختلف مشاهده کردم این بود که اولا تعداد شعار‌ها و بنر‌هایی که در دست مردم بود بسیار کمتر از مراسمات شبیه به این بود. بیشترین عکس و بنر عکس مرحوم رئیسی بود. عکس دیگر درگذشتان سانحه بالگرد به تعداد خیلی کمتر و تصویر خلبانان جان باخته در این حادثه انگشت شمار بود. پرچم‌ها هم اندک بود. پرچم ایران و پرچم یک دست سیاه به چشم می‌خورد، ولی آنقدر قابل توجه نبود که به متن تجمع تبدیل شود.

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

جالب‌تر از همه این‌ها شعار‌ها و نوشته‌های مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل بود که در این مراسم حداقل به چشم من نخورد و این بخش از قصه جای تامل و بررسی دارد و از زوایایی شاید بتوان آن را مثبت ارزیابی کرد.

عاقبت اینکه از مسیر خیابان ۱۶ آذر هم نشد که به جایگاه نزدیک شوم و مشغول مشاهده جمعیت شدم که شاید سوژه‌ای متفاوت بیابم. تفاوت این مراسم با مراسمات مشابه این بود که خوراکی‌هایی مانند آب میوه و دیگر پذیرایی‌ها وجود نداشت و شاید من نتوانستم ببینم.

مطلب دیگر کمیت راهپیمایان مراسم تشییع پیکر مرحوم حجت الاسلام رئیسی بود. من ناخواسته این حضور را با جمعیت بدرقه پیکر شهید سلیمانی مقایسه کردم، بسیار کمتر از آن بود. در مراسم شهید سلیمانی همه آمده بودند، اما امروز بخشی از شهروندان تهران که نگاه ایدئولوژیک تری دارند، آمده بودند. مثل نازنین زهرا که از اسم زیبایش می‌توان فهمید پدرش و مادرش چگونه می‌اندیشند. او البته در کالسه بود و زیبایی این دختر بچه توجه منو جلب کرد. گفتم اسمت چیه عزیزم، مادرش گفت نازنین زهرا. هنوز زبان باز نکرده.

اسم مادر فاطمه سادات بود و پدر خانواده کورش. جالب بود برام. ترکیبی ملی مذهبی از نام‌ها در یک خانواده. کورش و نازنین (بخش اول اسم نازنین زهرا)، فاطمه و زهرا (بخش دوم اسم نازنین زهرا). پنجا پنجا ملی و مذهبی بودند این اسامی. همین را البته در قالب شوخی مطرح کردم، اما کورش گفت اگر دست خودم بود، اسمم امروز کورش نبود. این جمله کورش مقداری من را به تامل واداشت و. اما هیچ نگفتم.

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

خادم حضرت رضا (ع) در تولد مولایش کام روا شد

کورش و فاطمه با کالسکه دختر یک ساله‌اش خود را به مراسم تشییع رسانده بودند. مادر با چشمانی گریان می‌گوید: «خدا از دشمان اسلام نگذره که دل خادم الرضا و این سید مهربان و دلسوز را شکستند. سکوت کردم و وارد بحث نشدم که بپرسم منظورش چه فرد یا افرادی است. چون بیم آن داشتم که بخواهد مثل شهروندی که در بالا ذکر او رفت، از شخص خاصی نام ببرد و باز من مجبور شوم از حروف اول نام و نام خانوادگی نفرین شونده استفاده کنم. ادامه داد. من آن شب نخوابیدم دلم نمی‌خواست بپذیرم که شهید شده است. اما اقامون (شوهرش را می‌گفت) هی امیدواری می‌داد. اما تمام شد رفت؛ خادم حضرت رضا (ع) در تولد سرورش پر کشید و رفت (و گریه می‌کرد). زنان در این مراسم بیشتر غمگین بودند و غم خود را برزو می‌‎دادند.

یک خانم دیگر سمت راست من داشت گفت و گوی ما را می‌شنید. نزدیک شد و گفت صدا و سیما هستید گفتم خیر. خبرنگار یک سایت خبری هستم. گفت مثل ایرنا و فارس. گفتم بله دقیقا. گفتم میشه اسمتان را بدانم. گفت سکینه. او هم یک بچه حدود یکساله در آغوش داشت که پرچم فلسطین را فرو کرده بود توی یقه بچه. گفت: «آیت الله رییسی حیف بود. او همدرد مردم بود، چون از ائمه دستور می‌گرفت، خودش هم از خاندان مطهر ائمه طاهرین بود. یک ساعت آرام و قرار نداشت و پشت میز نشین نبود مثل قبلی ها».

«تو از قبیله عشقی مقیم کوچه باران / قلم شود قلمی که حکایت تو نگوید». این نوشته روی یک پلاکارد نوشته شده بود. پلاکاردی که در دست رویا بود. رویا با دختر همسایه خود آمده بود. خودش چادری بود، ولی همسایه مانتو پوشیده بود با یک روسری کوچک. مو‌های پر پشت و بسیار بلند و بولوند دختر همسایه که نخواست نامش را به من بگوید، توجه هر عابری را به خود جلب می‌کرد. از دختر همسایه رویا پرسیدم چرا آمدی، گفت نمی‌دانم. رویا شروع به صحبت کرد. این در حالی بود که جمعیت اطراف ما هر لحظه زیادتر می‌شد و به نظر می‌رسید که همه دوست دارند با یک خبرنگار وارد گفتگو شوند. رویا ادامه داد: «این شهید والامقام هیچ گاه در مقام جوابگویی به حاشیه‌ها برنیامد و وقت خود را صرف خدمت به مردم کرد.»

پرهام کلاس پنجم را نگفتم. مادرش نزدیک شد و گفت این بچه من را به اینجا آورد. از دیشب ول کن ماجرا نبود تا اینکه آوردمش. پرسیدم پرهام چرا اصرار داشتی شرکت کنی؟ گفت: «چهره اش مهربان بود و همیشه در تلویزیون می‌دیدم که به شهر‌های مختلف می‌رود و مشکلات مردم را حل می‌کند. او به مردم خدمت می‌کرد». مشابه این مکالمات زیاد داشتم، اما تقریبا همه شبیه به همین موارد بودند و از آن صرف نظر می‌کنم.

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

باقی ماجرا که در رسانه‌ها منعکس شد و نیازی به تکرار آن در این گزارش نیست. خلاصه اینکه مراسم تشییع پیکر مرحوم رئیسی و همراهان صبح روز چهارشنبه دوم خرداد با حضور جمع زیادی از مردم، رؤسای قوای سه گانه، مقامات، مسئولان کشوری و لشکری با قرائت آیاتی از قرآن مجید در دانشگاه تهران آغاز شد و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب در دانشگاه تهران بر پیکر او و دیگر جان باختگان سانحه بالگرد نماز اقامه کردند.

 

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
امروز يکشنبه ۲۷ خرداد
امروز يکشنبه ۲۷ خرداد
امروز يکشنبه ۲۷ خرداد
امروز يکشنبه ۲۷ خرداد
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی