تیتر امروز

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند

سردار حسین علایی در مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم ضمن بیان روایت خود از عملیات آمریکایی طبس و نحوه به شهادت رسیدن منتظرالقائم، در دفاع از عملیات ایران علیه اسرائیل گفت: اسرائیل...
برای کیومرث پوراحمد که پرونده را خودش بست

منم دیگه خسته شدم...

بامداد امروز کارگردان مشهور و هنرمند ایران که چشمه‌های زندگی ایرانی در باغ فیلم‌هایش روان بود، بدرود حیات گفت. روحت شاد آقای پوراحمد...

کد خبر: ۱۴۷۵۹۱
۱۹:۰۱ - ۱۶ فروردين ۱۴۰۲

مرگ کیومرث پوراحمد

 

دیدارنیوز ـ آرش راهبر: می‌گویند انسان در لحظه مواجهه با مرگ در چند ثانیه، زندگی خود را روی دور تند به چشم می‌بیند و بعد که نوار سلولوئید مهم‌ترین قاب‌های عمرش تمام شد، جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند. با شنیدن خبر مرگ کیومرث پوراحمد، به نظرم همان تصاویری که حوالی نیمه شب از جلوی چشم او گذشته، امروز برای من و خیلی از ما نیز عبور کرده است. تصویر داود رشیدی راننده کامیون لجباز و یکدنده، اما مهربان فیلم بی‌بی چلچله، علیرضا خمسه سرکار استوار بانمک فیلم شکار خاموش، خسرو شکیبایی دمدمی مزاج در خواهران غریب و شیدا در اتوبوس شب، رضا کیانیان نسیان‌زده در کفش‌هایم کو؟ و مهم‌تر از این‌ها مجید باغ‌بیگی و بی‌بی در قصه‌های مجید، آن هم با موسیقی متن جادویی ناصر چشم‌آذر که حس و حال استاد بنان را بدون صدایش برای قصه‌های مجید اجرا کرد و همه را به این زمزمه وا می‌داشت که: «تا بهار دلنشین آمده سوی چمن /‌ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن...»

تقدیر، اما این بود که در نیمه یک شب بهاری دلنشین، «قصه خیابان دراز» زندگی هنری او که از سال ۵۷ شروع شد با تمام شدن فیلم «پرونده باز است» در ۱۴۰۲ بسته شود.

شاید هم لحظاتی قبل از آن که این تصاویر زیبا از جلوی چشم زنده‌یاد پوراحمد رژه برود او هم برای لحظاتی مثل مهدی باقربیگی در پشت صحنه قصه‌های مجید فریاد زده: «دیگه خسته شدم، نمی‌خوام فیلم بازی کنم، می‌خوام برم خونه‌مون، پیش پدر و مادرم، نمی‌خوام مشهور بشم...» و بعد هم دلش خواسته روی دیوار بالای سرش کمی بالاتر از جایی که طناب مرگ چنبره زده مثل فیلم رستگاری در شاوشنک بنویسد: «کیومرث پوراحمد اینجا بود...»     

گفته شده که آخرین نفراتی که پوراحمد را دیده یا صدایش را شنیده‌اند، چیزی از ناامیدی و افسردگی حاد که او را برای مرگ خودخواسته انگیزه بدهد در سیما و گفتارش نیافته‌اند، اما آن‌هایی که آقا کیومرث را در چند سال اخیر دنبال می‌کردند عموما از حال بد و ناخوش و البته افسرده‌حالی او باخبر بودند.

با این همه، مرگ خودخواسته کیومرث پوراحمد بر خلاف بیشتر آثار او که زندگی به سبک و اصالت ایرانی در آن‌ها جاری بود، همه ما را اندوه‌ناک و غمزده کرد. باید از خودمان بپرسیم چه چیز او را ناگزیر از چنین انتخابی کرد؟ در حالی که تقریبا همه ما می‌دانیم بی‌توجهی به هنرمندان و اهل فرهنگ می‌تواند چه به روزگار این جماعت بیاورد.

می‌گویند در کنارش، نامه‌ای چند صفحه‌ای به جا مانده که احتمالا پاسخی است بر این که آخر چرا مرگ، آقای پوراحمد؟ و حالا همه ما کنجکاویم که از آخرین نوشته او نیز مطلع شویم، سناریویی برای خلاص شدن.

کیومرث پوراحمد البته به واسطه دنیای زیبایی که برای کودکان چند نسل به وجود آورد و قصه‌ها و غصه‌های آن‌ها را تصویر کرد، همیشه در ذهن ما باقی خواهد ماند.

بدرود آقای پوراحمد. شاید کنار بی‌بی و داداش منوچهر اوضاع خیلی بهتر از اینجا باشد. دل کوچه‌باغ‌های اصفهان و سینمای ایران برایت تنگ می‌شود.

مرگ کیومرث پوراحمد

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی