تیتر امروز

فوری؛ سانحه برای بالگرد حامل رئیس‌جمهور/ اعزام تیم‌های امدادی زنجان به محل حادثه
این گزارش بروزرسانی می‌شود

فوری؛ سانحه برای بالگرد حامل رئیس‌جمهور/ اعزام تیم‌های امدادی زنجان به محل حادثه

برخی خبرها حاکی از آن است که بالگرد حامل ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور در آذربایجان شرقی دچار سانحه شده است. با این حال برخی همراهان رئیس جمهور در این بالگرد توانسته‌اند تماسی با مرکز برقرار کنند...
«جوانی جمعیت ایران» از رویا تا واقعیت
«دیدارنیوز» در گفت‌وگو با آسیب‌شناس اجتماعی بررسی می‌کند:

«جوانی جمعیت ایران» از رویا تا واقعیت

عضو هیات علمی دانشگاه علامه‌طباطبایی معتقد است تا زمانی که چالش‌های درمانی، آموزشی و رفاهی را حل نکنند نمی‌توان انتظار افزایش جمعیت داشت.
سیل غارتگر اومد، از تو رودخانه گذشت ...
دیدار آنچه در مشهد اتفاق افتاد را بررسی می‌کند

سیل غارتگر اومد، از تو رودخانه گذشت ...

چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت، مشهد، ساعت حدود دو بعدازظهر؛ باران شروع می‌شود، سیل می‌آید، ۹ نفر جان خود را از دست می‌دهند، اما مدیران شهری می‌گویند: آبگرفتگی بود نه سیل!.

کتاب «مادام دوژاپل» منتشر شد

کتاب «مادام دوژاپل (وافلِ بلژیکی دوست داشت)» نوشته شیما سورن به همت انتشارات آفتابکاران با قیمت ۸۰ هزار تومان منتشر و روانه بازار شد.

کد خبر: ۱۴۶۰۴۲
۰۹:۲۶ - ۱۲ اسفند ۱۴۰۱

کتاب «مادام دوژاپل» منتشر شد

دیدارنیوز: کتاب «مادام دوژاپل (وافلِ بلژیکی دوست داشت)» یک رمان ایرانی است که به همت انتشارات آفتابکاران منتشر شده است.

این کتاب اینگونه آغاز می‌شود:

مرگ دسته جمعی عروسی است.

ما، اما تکه تکه مردیم.

دایی پرویز روی طناب دار.

آفتاب زیر دیفن باخیای خانه‌مان.

مامان کنار باق چای، درست وقتی به ماهی‌ها از نبودن من گله می‌کرد. آن قدر به چشمانش خیره شد و گریه کرد تا جانش با آخرین قطره اشک‌هایش روی چادرش ریخت و تمام شد!

بابا، اما در باکو مرد! کسی به من دلیل مرگش را نگفت! شاید باز با ماشین لکنته‌اش به باکو رفته بود تا نوارکاست‌های عتیقه سارا قدیموا را بخرد!

من هم این جا مردم! درست رو به پنجره‌ای که هر روز مریم گرد دراز پارمیجیانینو با شکم محدبش ظاهر می‌شود و لباس‌های رنگارنگ کودکانش را به طناب می‌آویزد و دوباره پشت پرده گلدار خانه‌اش گم می‌شود.

در بخشی از متن کتاب آمده است:

آخر چه داشت مامان بجز یک خانه دراز بدقواره که ناودانش مدام چکه می‌کرد و شب‌ها از صدایش خواب‌مان نمی‌برد. خانه نبود تابوت درازی بود که زنده زنده در آن می‌خوابیدیم. با یک حیاط که دورتادورش را نعنا و فلفل کاشته بود. هر روز چهار گوشه حیاط زار می‌زد و نعنا پاک می‌کرد. زار می‌زد و مو‌های آلما را می‌بافت؛ و با کهنه‌های مرطوب بدن فلج آفتاب را پاک می‌کرد. زار می‌زد و نان‌ها را در چلواری سفید می‌پیچید و در جانانی می‌گذاشت. زار می‌زد و بابا را نفرین می‌کرد. زار می‌زد و قمرخانم زن دایی خدابیامرد را که شبیه فرح دیبا بود و هر ماه صیغه یک مرد می‌شد، فحش می‌داد.

منبع: ایلنا
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی