تیتر امروز

مهدی مطهرنیا: زمینه‌های فدرالیسم در ایران مهیا نیست/ چرا آینده ایران؛ نه ایرانِ آینده؟/ ایران، کشور نشاط، جشن و امید بود
در نشست گفتمان عمومی؛ مهارت‌های پیش‌بینی و آینده اندیشی مطرح شد

مهدی مطهرنیا: زمینه‌های فدرالیسم در ایران مهیا نیست/ چرا آینده ایران؛ نه ایرانِ آینده؟/ ایران، کشور نشاط، جشن و امید بود

نشست گفتمان عمومی، مهارت‌های پیش‌بینی و آینده اندیشی با حضور مهدی مطهرنیا، رئیس پژوهشکده آینده پژوهی سیمرغ به میزبانی دیدارنیوز برگزار شد.
امر به معروف باید در ساختار‌های حاکمیتی باشد نه برای چهار تار مو/ تقیه‌ علما، دین را حفظ نمی‌کند/ نباید با کل دنیا مقابله می‌کردیم
در سی‌ و پنجمین برنامه دیدار اندیشه با حجت الاسلام اکبرنژاد مطرح شد:

امر به معروف باید در ساختار‌های حاکمیتی باشد نه برای چهار تار مو/ تقیه‌ علما، دین را حفظ نمی‌کند/ نباید با کل دنیا مقابله می‌کردیم

در سی‌ و پنجمین برنامه دیدار اندیشه با حجت الاسلام محمدتقی اکبرنژاد مجتهد و مدرس حوزه، در ادامه موضوع "نقش خدا و مردم در تحولات اجتماعی" به تاثیر تقیه در کنش علماء دین پرداختیم.

به بهانه مرگ خالق «سمفونی مردگان!»

"عباس معروفی" موج‌سوار خوبی نبود که مثلا بگوید «وای جنگل را بیابان می‌کنند» و بعد بابتش از این موسسه و آن سازمان پولی بگیرد، او فهمیده بود که غم نان مهم‌تر از خالی یا پر بودن مغز و ذهن آدم‌هایی است که از جلوِ کتابفروشی‌اش رد می‌شوند.

کد خبر: ۱۳۶۵۹۸
۱۶:۱۸ - ۱۰ شهريور ۱۴۰۱

به بهانه مرگ خالق «سمفونی مردگان!»

دیدارنیوز
ـ علیرضا کیوانی‌نژاد*: «مرگ یک انسان فاجعه است، بقیه‌اش آمار و ارقام است.» اگرچه این جمله استالین در اوج دوران کشتار و تصفیه‌های خونین زمامداری‌اش، نشان از شقاوت و سنگدلی‌اش داشت، بخش اول آن عبارت - مرگ یک انسان فاجعه است- چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد، ولو این‌که بدانیم گوینده‌اش اعتقادی به آن نداشت و مرگ انسان‌ها، برایش فقط آمار و ارقام بود، وسیله‌ای که هدف را توجیه می‌کرد؛ و غم‌انگیزتر مرگ انسان‌های تاثیرگذار است خاصه در غربت، آن‌ها که سنگی را جابه‌جا کرده‌اند، چراغی روشن کرده‌اند یا در قفسی گشوده‌اند.

بی‌گمان عباس معروفی از این دست بود. نویسنده‌ای تاثیرگذار و جریان‌ساز که با «سمفونی مردگان» نشان داد پس‌کوچه‌های ادبیات را خوب می‌شناسد و با چاپ نشریه گردون ثابت کرد می‌شود به نقد و نقادی پایبند بود، نشریه‌ای آبرومند منتشر کرد که مطالبش را عوام کم‌وبیش می‌فهمیدند و خواص بگی نگی می‌پسندیدند.

معروفی، اما موج‌سوار خوبی نبود که مثلا بگوید «وای جنگل را بیابان می‌کنند» و بعد بابتش از این موسسه و آن سازمان پولی بگیرد و خلاص. یک کتابفروشی تاسیس کرده بود و این اواخر می‌گفت فروش کتاب‌های فارسی هم دیگر خوب نیست. خودش هم انگار فهمیده بود که غم نان مهم‌تر از خالی یا پر بودن مغز و ذهن آدم‌هایی است که از جلوِ کتابفروشی‌اش رد می‌شوند؛ و حالا آنچه از او باقی مانده تصویر نویسنده مغمومی است که تاب فشار نیاورد از ایران رفت بلکه جور دیگری بنویسد و از آنجا با مخاطبش حرف بزند که این هم نشد و «ذوب‌شدن» در همان روز‌های نخست انتشار، به محاق رفت و تبدیل شد به اثری که شاید اصلا بهتر بود منتشر نمی‌شد. پرتره عباس معروفیِ نویسنده، اما زمانی غم‌انگیزتر و تیره‌تر می‌نمایاند که بدانیم مدت‌ها دست به گریبان بیماری مهلکی بود که مثل موریانه افتاده بود به جانش و می‌گفت بیماری‌اش حالا دیگر حناق شده و راه فریادش را بسته.

می‌گفت به زودی درباره این حناق هم حرف می‌زند، که نشد و به جهان خیال پرواز کرد، و همسایه «سایه» شد. حالا که معروفی دیگر در میان ما نیست از فردا همان رسم مالوف مردم «این میهمان‌خانه مهمان‌کش روزش تاریک» شروع می‌شود: کتاب‌هایش با تیراژ بالاتری فروخته می‌شود، آن‌ها که تا امروز خطی از آثارش نبرده بودند جملات کتاب‌هایش را این‌ور و آن‌ور منتشر می‌کنند و لایک می‌گیرند و بعد هم دیگر کسی یادش نمی‌آید که فریدون سه پسر داشت یا سه دختر!

*نویسنده و مترجم ادبی

ارسال نظرات
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
امروز پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
پرطرفدارترین ها