تیتر امروز

مهدی پازوکی: با وجود پژوهشکده شورای نگهبان، سازمان برنامه را تعطیل کنید!/ ما انقلاب کردیم عقلانیت حاکم شود نه رانت خواری/ تندرو‌ها بحران می‌سازند، بحران را مدیریت می‌کنند/ شریعتمداری در ویلا دماوند می‌نشیند، مردم هزینه‌اش را می‌دهند
گفت‌وگوی دیدار در سومین ویژه برنامه «میدان پاستور» با یک اقتصاددان

مهدی پازوکی: با وجود پژوهشکده شورای نگهبان، سازمان برنامه را تعطیل کنید!/ ما انقلاب کردیم عقلانیت حاکم شود نه رانت خواری/ تندرو‌ها بحران می‌سازند، بحران را مدیریت می‌کنند/ شریعتمداری در ویلا دماوند می‌نشیند، مردم هزینه‌اش را می‌دهند

در سومین برنامه از سری برنامه «میدان پاستور» مهدی پازوکی اقتصاددان و استاد دانشگاه مهمان ما بود. او معتقد است: متخصصان و صاحب نظران هر حرفی می‌زنند تندرو‌ها واکنش نشان می‌دهند، به دلیل اینکه...
افزایش سهم مالیات؛ اصلاح ساختار یا فشار بیشتر بر مردم؟/ خصوصی‌سازی یک رویا بود/ فیلم ۱۰۰ میلیاردی، کارت زرد به وزیر!
مجله اقتصادی دیدارنیوز با اجرای لیلا قصاب‌زاده

افزایش سهم مالیات؛ اصلاح ساختار یا فشار بیشتر بر مردم؟/ خصوصی‌سازی یک رویا بود/ فیلم ۱۰۰ میلیاردی، کارت زرد به وزیر!

این بیست و یکمین برنامه مجله اقتصادی دیدارنیوز است که با اجرای لیلا قصاب‌زاده به بررسی آخرین اخبار اقتصادی ایران و جهان در هفته گذشته می‌پردازد و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم شما مخاطبان...
ترامپ: لازم باشد باز هم به ایران حمله می‌کنیم/ آمادگی اسرائیل و ایران برای دور تازه جنگ؟/ عراقچی: تا جبران خسارت نشود، مذاکره بی‌مذاکره
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

ترامپ: لازم باشد باز هم به ایران حمله می‌کنیم/ آمادگی اسرائیل و ایران برای دور تازه جنگ؟/ عراقچی: تا جبران خسارت نشود، مذاکره بی‌مذاکره

این صد و سیزدهمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

تبهکار یا بزهکار؛ دخترک سیزده ساله‌ سرکرده باند سرقت بود!/ خواهر دوقلویم می‌خواهد دکتر شود

دختر ۱۳ ساله‌ای که سرکرده باند کیف‌قاپی و سرقت موتورسیکلت بوده پس از دستگیری از چگونگی وارد شدن به این کار و هدایت باند خود حرف زد.

کد خبر: ۱۲۸۵۷۳
۱۰:۳۸ - ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱

تبهکار یا بزهکار دخترک سیزده ساله‌ سرکرده باند سرقت بود

دیدارنیوز ـ این دختر نوجوان که مدعی بود خلافکاری هایش را از سرویس بهداشتی مدرسه آغاز کرده است، خواهر ۱۹ ساله و دوست پسر ۱۸ ساله اش را نیز به عنوان اعضای باند به پلیس معرفی کرد. او پس از آن که به سوالات کارشناس مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پاسخ داد، نگاهش را به دستبند‌های فولادین دوخت و به تشریح سرگذشت خود پرداخت. آن چه می‌خوانید گفت وگوی اختصاصی با دختری است که در ۱۳ سالگی سرکرده باند سرقت شد.

نامت چیست؟ «ز» نام دارم، اما «مهشید» صدایم می‌زنند.

چرا؟ نام مستعارم است دوست داشتم دیگران نام اصلی مرا ندانند.

چند سال داری؟

۱۳ ساله هستم.

به چه جرمی دستگیر شدی؟

سرقت و اعتیاد.

خانواده ات چند نفر هستند؟

برادر ندارم، یک خواهر دوقلو دارم که خیلی درس خوان است. به گونه‌ای که او را «دکتر قلابی» صدا می‌کنیم و خواهر بزرگترم که با من دستگیر شده است.

چرا خواهر دوقلویت را «دکتر قلابی» می‌دانید؟

او دختری با وقار، با حجاب، درس خوان و نمازخوان است که به جز تحصیل به چیز دیگری نمی‌اندیشد. وقتی در این زندگی آشفته و پر از دود مواد مخدر، درس می‌خواند، معلوم است که «دکتر» می‌شود.

چگونه سرقت‌ها را انجام می‌دادید؟

به بهانه جمع آوری ضایعات در خیابان حرکت می‌کردم و از پارکینگ خانه‌هایی که باز بودند، دوچرخه می‌دزدیدم البته اگر دوچرخه‌ها را قفل و زنجیر نزده بودند و در گوشه‌ای رها شده بود خیلی راحت سوار می‌شدم و از پارکینگ بیرون می‌آمدم حتی بعضی دوچرخه‌ها را که در کنار فروشگاه‌ها و کارگاه‌ها قفل و زنجیر نداشتند هم سرقت می‌کردم.

ولی به گوشی قاپی هم اعتراف کرده ای؟

بله! سرقت گوشی که کاری ندارد من ترک موتورسیکلت دوستم بهداد می‌نشستم و هنگامی که زن یا دختری در حاشیه خیابان و بی خیال سرگرم مکالمه تلفنی بود از کنارش عبور می‌کردیم و من به راحتی گوشی را می‌قاپیدم.

کیف قاپی چطور؟

آن هم که معمولا خانم‌ها یک بند روی شانه خودشان آویزان می‌کنند که کار سختی نبود البته خانم‌های سهل انگار و بی خیال، خودشان ما را وسوسه می‌کردند که کیف یا گوشی آن‌ها را به سرقت ببریم.

در خیابان‌های خلوت سرقت می‌کردید؟

نه! ربطی به خیابان نداشت! بستگی به فردی داشت که چقدر از کیف و گوشی خود مراقبت می‌کرد یا اصلا حواسش به اطراف نبود گاهی آن گوشی را طوری در دست می‌گیرند که به دزد «چشمک» می‌زند! اگر اصول ایمنی را رعایت می‌کردند مگر من دیوانه بودم که خودم را به خطر بیندازم تا گوشی شان را سرقت کنم!

چند سال است اعتیاد داری؟

از ۳ سال قبل معتاد شدم.

چگونه خلافکار شدی؟

۱۰ ساله بودم که با یکی از دوستانم در سرویس بهداشتی مدرسه و به صورت پنهانی سیگار می‌کشیدیم. بعد که کرونا شیوع پیدا کرد و مدارس تعطیل شد من به خانه همان دوستم می‌رفتم که همسایه ما بود. پدر «مهسا» هم مانند پدر من اعتیاد داشت و بساطش همیشه داخل خانه پهن بود. وقتی دیدم که دوستم کنار منقل پدرش مواد مصرف می‌کند من هم ترغیب شدم و از آن جا خلافکاری هایم شروع شد.

کسی از اعتیادت خبر داشت؟

نه! ولی از یک سال قبل همه فهمیدند که دیگر به یک معتاد حرفه‌ای تبدیل شده بودم!

پدرت چیزی نگفت؟

او که خودش غرق در دنیای اعتیاد بود، چه می‌توانست به من بگوید! من هم یکی مثل خودش!

هزینه هایت را چه کسی می‌داد؟

اول با جمع آوری ضایعات تامین می‌کردم بعد هم آرام آرام سرقت را از لوازم کوچک شروع کردم تا این که الان به همراه دوستم بهداد کیف، گوشی، دوچرخه و موتورسیکلت سرقت
می‌کردم.

منظورت همین «بهداد» است که الان دستگیر شده؟

بله! او را دو سال قبل پدرش از خانه بیرون کرد و بعد به دام شوهر خواهرم افتاد که در کار خلاف بود. شوهر خواهرم او را به خانه آورد که من هم با او آشنا شدم.

شوهر خواهرت الان کجاست؟

او الان به جرم قاچاق فروشی در زندان است شوهر همین خواهر ۱۹ ساله ام است که در پرونده من جرم مالخری دارد.

ولی خواهرت الان کودک شیر خواره‌ای در آغوش دارد؟

بله! او خیلی کوچک بود که ازدواج کرد الان ۳ فرزند دارد که آخرین آن همین پسر ۹ ماهه‌ای است که در آغوش دارد. چون کسی نیست که از فرزندانش نگهداری کند.

خواهرت چگونه عضو باند تو شد؟

وقتی شوهرش به زندان افتاد او به مشتریان شوهرش مواد می‌فروخت، ولی اموالی را که من و «بهداد» هم سرقت می‌کردیم به او می‌فروختیم و او آن‌ها را بلافاصله در سایت دیوار می‌فروخت تا هزینه هایش تامین شود.

او هم معتاد است؟ نه!

فقط مواد خرده فروشی می‌کند!

چرا خواهرت را لو دادی؟

چاره‌ای نداشتم انگار پلیس لحظه به لحظه ما را تعقیب کرده بود! آن‌ها همه چیز را می‌دانستند. وقتی مرا در حین سرقت دوچرخه دستگیر کردند دیگر نتوانستم از زیر سوالات فنی آن‌ها فرار کنم!

چرا «بهداد» را خانواده اش طرد کردند؟

پدر او اوضاع مالی خوبی دارد، اما یک روز در محل کار با هم دعوا کرده بودند که پدرش او را از مغازه بیرون می‌کند و پول توجیبی هم نمی‌دهد. «بهداد» هم اتفاقی با شوهر خواهرم آشنا می‌شود و با تعارف یک سیگار به خانه ما می‌آید! اما وقتی دوباره به خانه بازمی گردد و پدرش بوی سیگار را می‌فهمد او را باز هم بیرون می‌کند که تنبیه شود. «بهداد» هم که جا و مکانی نداشت دوباره نزد ما بازگشت و با من ارتباط برقرار کرد.

از خواهر دوقلویت بیشتر بگو؟

او آرزو دارد در یک کتاب فروشی کار کند و همه کتاب‌ها را بخواند برای آن که پول خرید کتاب را ندارد! ولی پدرم فقط او را «دکتر قلابی» می‌داند. او دوست دارد به دانشگاه برود، اما پدرم قصد دارد او را عروس کند.

خواستگار دارد؟

بله! پسر همسایه از او خواستگاری کرده است، اما جوانی معتاد و بیکار است. با این حال پدرم می‌خواهد عروسش کند تا یک نان خور کم شود! دلم به حالش می‌سوزد من که دختری معتاد و سارقم و به آخر خط رسیده ام، اما دوست دارم خواهرم درس بخواند تا برای خودش آدم حسابی بشود!

هنوز گفتگو با سرکرده ۱۳ ساله این باند سرقت ادامه داشت که افسر پرونده او را صدا زد تا راهی دادسرا شود، اما پرونده این دختر نوجوان با دستور سرگرد «بهرازفر» در دایره مددکاری اجتماعی زیر ذره بین کنکاش‌های مشاوره‌ای قرار گرفت.

ارسال نظرات
امروز شنبه ۱۱ مرداد
امروز شنبه ۱۱ مرداد
امروز شنبه ۱۱ مرداد
امروز شنبه ۱۱ مرداد