تیتر امروز

هشدار حزب الله به اسرائیل/ ادعای نیویورک‌تایمز درباره حادثه اصفهان
تنش میان ایران و اسرائیل پس از حمله تروریستی دمشق (بروزرسانی می‌شود)

هشدار حزب الله به اسرائیل/ ادعای نیویورک‌تایمز درباره حادثه اصفهان

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...
به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!
افاضات اضافه

به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!

در هفته‌ای که گذشت، عوام‌الملک به مسایل مهم و حساسی چون موی نسوان پرداخته و درباره حوادث اخیر در کشور گفته ما عوام، رعیتی بیش نیستیم و نباید این را فراموش کنیم.

صالحی: آمریکا نگاه آرمانی به سیاست خارجی خود ندارد

وزیر خارجه و رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی می‌گوید آمریکا معمولا نگاه آرمانی در سیاست خارجی خود ندارد. از این‌رو صرفا بر اساس یافته‌ها و داده‌ها تحلیل می‌کند، بر اساس واقعیات سیاست خود را تصحیح می‌کند یا تغییر می‌دهد و در نهایت بر اساس منافعش عمل می‌کند.

کد خبر: ۱۱۴۶۴۵
۰۹:۵۸ - ۲۹ آبان ۱۴۰۰

صالحی: آمریکا نگاه آزمانی به سیاست خارجی خود ندارد

دیدارنیوز - مسئله افغانستان به‌عنوان یک همسایه، همواره مسئله‌ای مهم و تأثیرگذار در صحنه سیاست خارجی ایران بوده است و از ابتدای قرن جاری، اتفاقات بزرگ متعددی صحنه سیاسی این کشور را دچار تحولات اساسی کرده است؛ اتفاقاتی که هر‌کدام میز را به هم ریخته و بازی را دوباره چیده‌اند. تازه‌ترین نسخه این صحنه سیاسی پرآشوب، یورش گروه تروریستی طالبان به شهر‌ها و پایتخت این کشور، گریز رئیس‌جمهور قانونی افغانستان، شکل‌گیری جبهه مقاومت ملی در پنجشیر و اعلام دولت موقت خودخوانده از سوی طالبان بوده است. برای مرور وضعیت فعلی و گزینه‌های پیش‌رو برای افغانستان، ایران و روابط بین دو کشور، «شرق» گفت‌وگویی با وزیر خارجه سابق، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی، معاون سابق دبیر کل سازمان همکاری‌های اسلامی و رئیس فعلی فرهنگستان علوم ایران کرده است. قرائت متفاوت و درخور توجه صالحی از ماجرا این است که طالبان مسیر رسیدن به قدرت را عملا نه با جنگ طی کرد و نه با مذاکره و اکنون نیز در واقع عنان قدرت را در دست ندارد. او البته علاوه بر تحلیل‌هایش به‌عنوان دیپلمات سابق، از منظر جایگاه فعلی خود، یعنی رئیس فرهنگستان علوم نیز ایده‌هایی برای نحوه مواجهه این دو همسایه با وضعیت کنونی افغانستان دارد.

در مقام یک وزیر امور خارجه پیشین و یک تحلیلگر آشنا به مناسبات خارجی نگرش و ارزیابی شما از برآمدن دوباره طالبان در افغانستان مبتنی بر چه رهیافتی است؟
باورم این است که مطالعه رویداد‌های دو سال پایانی دولت ترامپ روشن می‌کند که بنیان‌های تحولات عمیقی که اکنون در آستانه وقوع آن هستیم، آن زمان از مرحله مطالعات و ارزیابی خارج و وارد فاز عملیاتی شده بودند. البته چه آن زمان و چه الان باور آنچه دکترین جدید «سیاست آسیایی آمریکا» باید نام نهاد، برای برخی از ناظران مشکل است. با این‌همه بنده بر این باورم که حاکمیت ایالات متحده بر پایه همان سیاست زمان اوباما به دنبال خروج از منطقه آسیای غربی برای تمرکز بر آسیا- پاسیفیک است؛ بنابراین دولت‌های هر دو جناح اعم از دموکرات و جمهوری‌خواه در استمرار این سیاست گام برداشته‌اند. به‌عنوان شاهدی بر این نظر کافی است به تصمیم آمریکا برای ورود به موضوع خرید زیردریایی توسط استرالیا اشاره کرد. آمریکا حتی اجازه نداد متحد اروپایی‌اش فرانسه برای کاستن از حساسیت‌های قهری چین در این زمینه نقش پوششی داشته باشد. اگرچه نباید به ارزش و منافع اقتصادی این معامله بی‌توجهی نشان داد؛ اما این را نیز باید دانست که مسائل مالی همه ماجرا نبود. در واقع هم از بُعد نظامی چنین قراردادی حضور بیشتر آمریکا را در منطقه پاسیفیک مشروع نشان می‌دهد و هم از جهات علمی چنین توافقات کلانی به پیشرفت‌های تکنولوژیک زیرساخت‌های نظامی آمریکا در برتری‌جویی نسبت به چین و روسیه می‌انجامد؛ بنابراین در این نوع سیاست‌ها نباید تمایزی میان دو جناح داخلی آمریکا قائل شد. شاید تنها نگرش متمایز این گرایش‌های حاکمیتی آمریکا معطوف به تنظیم «اولویت‌ها» و تعیین «جایگزین‌ها» باشد. وقتی از تنظیم اولویت سخن می‌گوییم، معنایش این است که مثلا مفهوم اطلاق برچسب تروریسم چگونه و متوجه کدام‌یک از عناصر منطقه‌ای شود. به‌همین‌دلیل هم شما شاهد هستید وقتی می‌خواهند این برچسب را جابه‌جا کنند، دو تفکر مدافعان و منتقدان در سنا و کنگره درباره چگونگی صحبت می‌کنند. این دقیقا تأسی به همان جمله معروف است که در سیاست هیچ‌گونه دوستی و دشمنی، دائمی و پیوسته نخواهد بود؛ پس حتی سازمانی دارای برچسب تروریستی در نظام آمریکا مانند «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» که زمانی وجود داشت، دیگر الزامی نیست که این معیار و مفهوم برای آن برقرار بماند. بدیهی است که درباره کشور‌ها و دولت‌ها نیز معیار دوستی و دشمنی تابع واقعیات حاکم بر مصالح و منافع ملی کشور‌هایی است که جهان‌نگری خود را مبتنی بر «واقعیات» و «شاخص‌های عینی» می‌گذارند. با این مقدمه، در تجربه این‌جانب مشخص بود که آمریکا نگاهی آرمانی به مسائل ندارد که بخواهد بی‌حساب در افغانستان هزینه کند. این تجربه برای بنده از سال‌های گذشته بروز یافته بود. مثال آن پذیرش حق غنی‌سازی برای جمهوری اسلامی ایران بود. بی‌جهت نبود وقتی نشانه‌های نخستین در باب این موضوع را در مسئولیت وزیر خارجه در سال‌های ۱۳۹۰ – ۱۳۹۱ مشاهده کردم، کوشیدم به طور شفاف و دقیق جزئیات این تحول را در روند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور تبیین کنم. حتی برای آنکه آمریکا را متعهد به حرکت در مسیر کنم، تلاش داشتم تا هر پیام شفاهی را که واسطه می‌رساند، با طرح نکات و ابهاماتی بر آن برگردانم تا به متن کتبی منتهی شود. این مسیر با توجه به شناخت پیشین و بی‌اعتمادی عمیق بنده یا دکتر ظریف به آمریکا بود که تا پایان مذاکرات برجامی نیز برقرار ماند. موارد متعددی هم شاهد بودیم که طرف مقابل ما به لطایف‌الحیلی حتی از زیر بار مسئولیت همان کلمات مکتوب نیز شانه خالی می‌کرد که یا توافق را برگرداند یا به نفع خود تفسیر کند. این مثال‌ها برای آن است که نشان دهد تصور هیئت حاکمه پیشین افغانستان به تعهدات آمریکا از سر «تجارب عینی» نبود. حتی اکنون نیز بنا بر همین ارزیابی باور دارم که این‌گونه تعهدات برای دولتمردان تازه و حاکم آن‌ها نیز روشن نشده و قطعا نقد نخواهد شد.

به‌این‌ترتیب از اتفاقات اخیر چندان شوکه نشدید؛ زیرا درباره افغانستان هم این رهیافت وجود داشت که آمریکا در حال بازنگری سیاست خود نسبت به افغانستان است؛ بنابراین بعید و غریب نمی‌دانستید که تحولی مانند انتقال قدرت به طالبان صورت گیرد؟
به این نکته باید توجه داشت که آمریکا معمولا نگاه آرمانی در سیاست خارجی خود ندارد. از این‌رو صرفا بر اساس یافته‌ها و داده‌ها تحلیل می‌کند، بر اساس واقعیات سیاست خود را تصحیح می‌کند یا تغییر می‌دهد و در نهایت بر اساس منافعش عمل می‌کند. طبعا بر اساس چنین ملاحظاتی، وقتی تصمیم دارد از منافع کلانش حفاظت کند، ضروری نمی‌داند بی‌جهت هزینه‌های یک نبرد پایان‌ناپذیر را بر اقتصاد ملی خود تحمیل کند. در کنار این اصول باید پذیرفت حضور دائمی آمریکا در افغانستان نه‌تن‌ها پرهزینه بود، بلکه توجیه آسیب‌پذیری بیشتر آمریکا نیز شده بود. در حقیقت جدا از هزینه‌های سنگین حمایت از دولت‌های نه‌چندان موفقی که پس از سال ۲۰۰۱ در این کشور بر سر کار آمده بودند، آمریکا در افغانستان وارد نبرد با شبکه‌هایی شده بود که برخی خاستگاه سیاسی نداشتند و صرفا در چارچوب منافع خود در زمینه مواد مخدر یا مهاجرت‌های غیرقانونی، تسویه‌حساب‌های قومی‌ـ‌طائفی و... عمل می‌کردند. این وضعیت اثر مخربی را بر شرایط افغانستان گذاشته بود که اگرچه مجالی نیست به تفصیل درباره یک‌یک این موارد سخن گفت و از تداخل منافع کشور‌های نفت‌خیز و... یاد کرد، اما مناسب است به یک نمونه اشاره شود؛ رقابت منطقه‌ای پاکستان و هند. این‌گونه رقابت یک متحد سنتی و یک دوست هم‌پیمان آمریکا در صحنه داخلی افغانستان شرایطی را به وجود آورده بود که هم از قدرت اثرگذاری آمریکا می‌کاست و هم بر دامنه مشکلات امنیتی که آمریکا مسئول آن شده بود، می‌افزود. با این مقدمات، در شرایطی که آمریکا مصمم به خروج شده بود، دولت مرکزی در کابل هیچ‌گونه باور نداشت که اقتدارش نسبی و تابع سیاست خارجی است؛ بنابراین در مذاکرات صلح به این فاکتور توجه نشان نمی‌داد و رئیس‌جمهور سابق متوهمانه می‌کوشید بازی سیاست داخلی خود را در میز مذاکره صلح نیز شبیه‌سازی کند. در آن سوی مذاکره، طالبان هم، چون تصوری از تخلیه ناگهانی آمریکا نداشت، در مذاکره صلح نه بر بنیان واقعیت‌های جدید و عینی، بلکه بر پایه همان اصل معروف تکان‌دادن شاخه زیتون و شلیک از اسلحه عمل می‌کرد. وقتی این دو طرف اصلی دریافتند واقعیت چیز دیگری است، نه در انبان دولتیان حصه‌ای مانده بود که برای جذب طالبان هزینه کند و نه در چنته طالبان شاخه زیتون و سلاحی باقی بود که بازگشت خود به قدرت را متأثر از یکی از آن دو سیاست و حاصل «پیروزی در جنگ» یا «توافق بر سر صلح» برشمارد. آنچه روی داد، بسیار مهم و درخور توجه است. برای طالبان، کابل نه به جنگ سقوط کرد و نه بر اساس یک صلح و تفاهم پذیرای قدرت تازه آنان شد و برای دولتیان سابق ـ‌به‌ویژه با تصمیم به مقاومت در پنجشیر‌ـ کابل نه مقاومت کرد و نه زانو زد. قدرت در افغانستان رها ماند و آن که بر اریکه ارگ نشسته، اکنون فهمیده عنان قدرت را در دست ندارد؛ بنابراین اکنون داعش یک‌تنه تبدیل به نماد بحران مشروعیت‌نمایی طالبان حاکم شده است که هم در درون بسته قدرت خود اختلاف دارند و هم در سطح میدانی با نیرو‌های فرمان‌گریزی روبه‌رو شده‌اند که در لوای طالبان خودانگیخته عمل می‌کنند. کودتایی شکل گرفت و بخشی از نیروی عمل‌کننده طالبان وارد کابل شد؛ امری که با سنت افغانستان تناسب ندارد. چون اشغالگر قدرت را منتقل نکرد، توافقی هم بر سر صلح شکل نگرفت و بنابراین مشروعیت داخلی و پذیرش بین‌المللی برای حاکمان تازه چالشی بزرگ را رقم زده است. به یک سخن، «رونده درمانده‌ای گریخت و آمده‌ای از سر درماندگی رسید». طالبان که مجال تدوین سیاست و برنامه‌ای برای دوره استیلا بر قدرت را نداشت، میراث یک دولت ورشکسته به همراه عدم کسب حمایت بین‌المللی را هم‌زمان بر دوش گرفته و می‌برد. از این‌رو، مشکل طالبان صرفا کسب مشروعیت بین‌المللی نیست، بلکه حتی جلب حمایت نسبی اقشار متنوع جامعه افغانستان، چه در قالب سنتی آن، لویی جرگه، یا در اشکال مدرن آن همچون انتخابات، اسباب دغدغه جدی دولتمردان طالبان شده است. مجموعه این شرایط سبب شد طالبان به‌عنوان یک نظام برآمده فاقد دستور سیاسی در داخل و پذیرش سیاسی در خارج بماند.

تعبیر جناب‌عالی آن است که دولت گذشته ناخواسته قدرت را وانهاد و طالبان نیز ناخواسته قدرت را به دوش گرفت. اگر چنین است، استمرار این وضعیت چه حاصلی دارد و راه برون‌رفت از این وضعیت چگونه خواهد بود؟ آیا این تحولات «ناخواسته» برای منطقه و همسایگان ناپایداری ایجاد خواهد کرد؟
بله، این تحول و جابه‌جایی قدرت کاملا «ناخواسته» گریبان دو طرف را گرفت. تنش‌های داخلی خود هیئت‌مدیره طالبان در هفته‌های نخست پس از کسب قدرت را باید به منزله کودتا‌های پیاپی دانست که هنوز نتوانسته است چهره و ترکیب واقعی طالبان را نشان دهد و چه‌بسا کماکان نیز ادامه داشته باشد. اما درباره «خواسته»‌بودن این تحولات برای آمریکا تردید کمتری دارم. به‌واقع بخش تصمیم‌گیر در هیئت حاکمه آمریکا خواستار آن بود که از افغانستان خارج شود و در نظر داشت شرایط ناپایدارتری را ایجاد کند که هزینه‌های تازه‌ای را متوجه رقبای آسیای‌اش کند. بی‌ثباتی در افغانستان فقط دامن‌گیر مردم آن کشور نخواهد شد، بلکه اثرات و عوارض آن به‌زودی عمدتا در کشمیر هند، ترکستان شرقی چین، پختون‌خواه و وزیرستان پاکستان، مرز‌های جنوبی آسیای مرکزی همچون وادی زرافشان و فرغانه و به‌تبع آن روسیه و... در اشکال متنوعی از اسلام‌گرایی، ناسیونالیسم، قوم‌گرایی غیرمنعطف و از همه خطرناک‌تر «خلافت‌پنداری» بروز پیدا خواهند کرد؛ امری که در مسیر پیشرفت و توسعه اقتصادی همه رقبای آسیایی آمریکا اثر وضعی می‌گذارد و هزینه‌های امنیتی کشور‌های منطقه اعم از دوستان و متحدان تا منتقدان و دشمنان آمریکا را به‌شدت افزایش می‌دهد. طبیعی است با این ارزیابی باید هم‌سخن با شما به راهی برای «برون‌رفت» و ناکام‌گذاشتن این سیاست اندیشید. اکنون به نظر چنین می‌رسد که دیگر نمی‌توان با تظاهرات و توصیه‌ها درباره مسائل افغانستان سخن گفت.

در مقیاس ملی باید ایده‌های خلاقانه و ابتکارات همه‌جانبه‌ای را به کار بست تا در دل واقعیت به الگوی قابل‌قبولی دست یافت که کمکی باشد برای گذار از این دوران پُربحران برای افغانستان. در این زمینه باید پیشگام آن شد که همه اقوام و شعبات جامعه افغانستان برای «مشارکت در آینده کشورشان» سهم گیرند، آن‌هم سهم سیاسی. البته باید توجه داشت که حکومتِ برآمده طالبان علی‌الظاهر یکپارچه‌ترین ترکیب قومی_سیاسی جامعه پشتون را برای این کشور طی نیم‌قرن اخیر نمایندگی می‌کند. با این‌همه، رقابت سخت درون پوسته قدرت میان دُرّانی‌ها و غلجایی‌های، به تعبیری مشرقی‌ها و جنوبی‌ها یا به بیانی دیگر تفکر «ملا برادری» و «ملا حقانی» نزد همه مشهود و توأم با خشونت‌ورزیِ عریان است. سرریز چنین وضعیتی سبب شده به‌همان میزان که «ساختار» چندپارچه شود، «سازمان» حکومت هم دچار آشفتگی شود. در این زمینه دستورالعمل‌های پیاپی برای اجتناب از اقدامات خودسرانه از سوی نیرو‌های طالبان که توسط والیان و فرماندهان آن‌ها صادر می‌شود یا انجام عملیات خشونت‌بار تروریستی انتحاری‌ها از سوی آنچه داعش نام گرفته است، نشان از فروریختن همان قوه به ظاهر یکپارچه قومی_سیاسی آن بخش از جامعه پشتون تبار‌ها دارد که قدرت سیاسی را در قبضه گرفته‌اند.

شما در ارزیابی از واقعیت تجارب دیپلماتیک و سیاسی خود را به یاری گرفتید و به‌عنوان یک عضو فرهنگستان چنین نتیجه گرفتید که «سهم‌دادن در قدرت سیاسی راه برون‌رفت در آینده سپهر سیاست افغانستان نیست بلکه مشارکت‌پذیری اجتماعی است که می‌تواند بحران‌های کنونی را تخفیف دهد و زمینه ایجاد یک سازمان اداری ـ سیاسی در این دوران گذار را فراهم آورد». آیا این سخن به معنای آن است که یک ساختار علمی، چون فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران مصمم است در این مسیر ایده‌پردازی کند؟
پرسش مهم و بجایی است. نخست آنکه «حکمرانی خوب» در دنیای کنونی دیگر یک رویه و تجربه نیست، بلکه خود شعبه‌ای از دامنه علوم است که نخبگان و دانشمندان در جوامع مختلف درباره آن به بحث و بررسی علمی مبادرت می‌ورزند. دومین موضوع آنکه مأموریت فرهنگستان علوم در جوامع مختلف مبتنی بر آن است که بکوشند زمینه حرکت علم تسهیل شود و جهت این حرکت هم مبتنی بر نیاز‌های بشری باشد. سومین مسئله قابل‌ملاحظه هم این است که افغانستان به جهاتی متعدد و متنوع یک کشور هم‌پیوند با ریشه‌ای عمیق در عمق تاریخ و فرهنگی است که درخت دانش و تمدن ایرانی در بستر آن ریشه دارد. هم‌پیوندی فرهنگی، هویتی، زبانی، نژادی، آئینی و مذهبی میان دو سوی مرز‌های سیاسی کنونی ایجاب می‌کند هم‌اندیشی پیوسته میان نخبگان جوامع دو کشور برقرار باشد. از‌این‌رو و با جمیع جهات برگفته، بنده اشکالی نمی‌بینم فرهنگستان علوم دو کشور مانند سایر ارکان اثرگذار در این زمینه پیشگام و پیش‌قدم شوند و باب یک همفکری میان نخبگان اجتماعی دو ملت را برقرار سازند. خاصه آنکه امروز باوجود التهابات داخلی در سیاست افغانستان، طالبان نه‌تن‌ها نهاد فرهنگستان آن کشور را نادیده نگرفت بلکه با انتخاب مولوی فریدالدین محمود نشان داد به حفظ ساختار فرهنگستان علوم افغانستان که عمری بالنسبه بلند دارد، بی‌توجه نیست. به اعتقاد این‌جانب محور چنین تبادلاتی می‌تواند همانا بحث در دامنه‌ای از کرانه نامنت‌های علوم، یعنی «حکمرانی خوب» باشد. ایجاد حسی فراگیر برای مشارکت اجتماعی جوامع در ساخت دولت- ملت خود مانع از آن می‌شود که تقسیم قدرت برای ایجاد یک حاکمیت فراگیر صرفا مبتنی بر تقسیم مناصب سیاسی میان رهبران اقوام و اقلیت‌ها معنا یابد. آنچه امروز جامعه افغانستان، این کشور و ملتِ هم‌پیوند با ما نیاز دارد، همانا افزایش «سطح مشارکت اجتماعی» است. نیل به این مهم حاصل تبادل تجربه میان اهل دانش دو کشور است. تجارب آزموده ما، اعم از فرجام‌یافته یا ناتمام‌مانده در مسیر آینده‌ای که افغانستان به آن نظر دارد، گران‌بها و ثمین است. به همان میزان، مسیری که جامعه متنوع و پُرشمار از اقوام و مذاهب افغانستان در هم‌پذیری و سهم‌گیری اجتماعی برای ساخت یک دولت موفق می‌پیماید، برای جمهوری اسلامی ایران نیز بی‌نهایت قابل‌توجه است. به‌طوری‌که اگر تجربه افغانستان مسیر پایداری را طی کند، هویت و تمدن برجای‌مانده از «جهان ایرانی» می‌تواند با مطالعه چگونگی نیل به آن در یک الگوی کوچک جغرافیایی که مشحون از اقوام، زبان‌ها، آیین‌ها، نژاد‌ها و... است، به افزایش سطح تبادلات اجتماعی در گستره اثرگذار تمدن ایرانی از دکن تا فرارود و نیز از یمن و زنگبار تا بالکان و قفقاز شمالی امیدوار باشد.

آیا چنین ظرفیتی صرفا در افغانستان نهفته است؟
بدیهی است در سایر نقاط دیگر هم چنین تنوعی هست، اما در افغانستان کثرت بیشتر است. آنجا هم نژاد‌های کهن ایرانی، چون اقوام تاجیک، بلوچ، پشتون، خاوری و... را داریم که نماینده ادواری متمایز از ایران باستان هستند و هم اقوام و نحلی مانند ساداتِ عرب‌تبار، هزاره‌ها و ازبکان تورانی‌نژاد که در مسیر تاریخ قرون اسلامی وارد صحنه تمدنی ایران شدند و شکل و شمایل ایرانی را پذیرفتند؛ بنابراین اگر این جمعیت‌های متعدد و متنوع در الگوی یک نظام مشارکتی در مسیر ساخت افغانستان همراه شوند، تجربه «هم‌پذیری جمعی» آنان می‌تواند الگوی هم‌افزایی شعب و شاخه‌های فرهنگی ـ هویتی تمدنِ ایرانی ـ اسلامی به‌شمار آید. آنچه امروز فرهنگستان علوم ملحوظ نظر خود قرار داده نیز بخشی از این رویداد است که بتوانند زمینه ارتباط گسترده را میان دانشمندان این حوزه فرهنگی ـ تمدنی برقرار سازد؛ بنابراین ارتباط با قلمروی هویتی- فرهنگی ما یک هدف‌گذاری بنیادین است که تنها با جمع آرا و نظرات همه صاحبان اندیشه در این وادی ما می‌توانیم سهم جهانی خود در تولید علم را احراز کنیم و بالندگی تمدنی خویش را معنا بخشیم.

منبع: شرق
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
کرامت سلیمی
|
Germany
|
۱۶:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۹
0
0
دانشمندان هسته ای ، دانشمندانی واقعی یا فریبکارانی از جنس دعانویسان و فالگیران


سالهاست که در کشورمان عنوانی به نام دانشمند هسته ای بر سر زبانها افتاده و فقط عده ای عنوان دانشمند هسته ای را یدک کشیده و قدرت نمایی می کنند اما در عمل چیزی از انها دیده نمی شود و فقط سر مردم را شیره می مالند.

80 سال پیش گلوبالیستها برای ایجاد ترس و وحشت در دل ملتها (برده ها ) سلاح خیالی و دروغینی را به نام سلاح هسته ای به عنوان اسلحه برتر معرفی نمودند که تنها یک تفنگ خالیست و فقط افراد ساده دل و بدون فکر ان را باور می کنند و تا به حال رسانه های سینمایی وابسته به گلوبالیستها دهها فیلم و سریال را برای باور دادن سلاح هسته ای به ملتها (برده ها)
ساخته اند.
دانشمندان به اصطلاح هسته ای تفاوت زیادی با فالگیران و دعا نویسان ندارند و همه انها دروغگو و خالی بندند.

دانشمندان به اصطلاح هسته ای نوع جدیدی از دعا نویسان و فالگیران هستند و فقط چون به ادعاهایشان جنبه علمی داده اند عده بیشتری از مردم موضوعات ادعا شده توسط انها مثل سلاح اتمی ، بمب هیدروژنی و چنین اراجیفی را باور می کنند.

گلوبالیستها برای مهم کردن موضوع بمب اتم دهها ادم عجیب و غریب را با اسامی دراز و پر ابهت و نسبت دادن کشفیات و معادلاتی به انها به جامعه معرفی کردند , مثل البرت انیشتین با ان موهای ژولیده ویا رابرت اوپنهایمر و ورنر هایزنبرگ وهمچنین اروین شرودینگر.

محور قدرت دروغین ابرقدرتها همین موضوع سلاح دروغین و خیالی هسته ایست و برای باور دادن ان به ملتها کلی فیلم و سریال ساختند، نمایشنامه هیروشیما و ناکازاکی را با کمک بمبهای ناپالم و وانمود به استفاده از سلاح مخوفی به نام بمب اتمی اجرا نمودند و ازهمه مهمتر اینکه ان را دانشگاهی هم نمودندو جنبه علمی به ان دادند و از فوق دیپلم تا دکترا برای ان سطح تحصیلی ایجاد نمودند.

شما اگر با هرکدام از سطوح تحصیلی موضوع هسته ای وارد بحث و گفتگو شوید هیچ تفاوتی بین انها از نطر معلومات و دانش نمی بینید .فقط انکه مدرک تحصیلی بالاتری دارد مغرورتر است ، خودش را بیشتر می گیرد و از اصطلاحات انگلیسی بیشتری استفاده می کند و موقع تلفظ کلمات و اصطلاحات لبهایشان را کج و گرد می کنند .

مثلا" اگر با یک فوق دیپلم یا یک لیسانس فیزیک هسته ای صحبت کنید چون خیلی احساس غرور نمی کنند کلمه سانتریفوژ را همان سانتریفوژ تلفظ می کنند اما فوق لیسانسها و دکترا های هسته ای که خودبزرگ بین و خودشیفته هستند ان را سانتریفیوژ تلفظ می کنند و خودشان را متفاوت جلوه می دهند و خیلی هم موقع تلفظ ان ژست می گیرند.

بنده تا به حال ندیده ام یک دکترای انرژی هسته ای برای اثبات وجود بمب اتمی جز استناد به هیروشیما و ناکازاکی حرف دیگری برای گفتن داشته باشد. و اگر کسی به انها بگوید سلاح هسته ای دروغ است به جای اثبات وجود ان شدیدا" ناراحت و عصبانی می شوند و شاید اگر می توانستند ان فرد را کتک هم می زدند..

هیچکدامشان نمیتوانند به این سوال جواب بدهند که:


اگر طبق گفته خودشان در یک بمب اتمی 50 تا 60 کیلوگرم اورانیوم غنی شده به کار رفته است پس قارچی که ده ها هزارتن و یا بیشتر وزن دارد چگونه ایجاد می گردد. اصل بقای جرم که نمی تواند نقض شود.


و نمیتوانند بگویند که :

اگه بمب اتمی تبدیل جرم به انرژیه فقط باید یک تابش قوی ایجاد شود و هیچ قارچ و پسماند و خاکستر و دود و شعله ای نباید وجود داشته باشد


هیچکدامشان نمی توانند به این سوالات پاسخ دهند که:

جنس قارچ به اصطلاح اتمی از چیست و چه سرنوشتی پیدا می کند.

چرا تمام انفجارات جه انفجار مواد منفجره معمولی و چه انفجارات به اصطلاح اتمی قارچی شکل هستند؟

معنی تبدیل جر م به انرژی چیست و چه شکلی دارد؟

انرژی که قابل دیدن نیست و همراه ماده مفهوم داره و به صورت مجرد و خالص معنایی نداره.
طبق گفته خودشان در انفجار اتمی تا ده ها کیلومتر نابود میشه و اشعه های ناشی از ان هر چیزی رو از بین می بره

پس عکس و فیلمهای هیروشیما و ناکازاکی و سایر عکس و فیلمهای ازمایشات به اصطلاح هسته ای را چه کسی گرفته است؟

همچنین خودشان گفته اند بمب هیروشیما در ارتفاع 450 متری زمین منفجر شده

پس چرا قارچ ایجاد شده روی زمین است؟

یک موضوع بسیار مهم که نشان می دهد موضوع سلاح هسته ای و انرژی هسته ای یک بازی کثیف سیاسیست و در حقیقت چیزی به عنوان سلاح هسته ای مطلقا وجود خارجی ندارد این است که در طی 15 سال اخیر بارها و بارها تعدادی از دانشمندان به اصطلاح اتمی امریکا به روسای جمهور امریکا نامه نوشته اند و درخواست کرده اند که دولت امریکا توافق هسته ای با ایران را امضا کند و به طور پیوسته و مستمر این قرارداد را ادامه دهد

چه عاملی باعث شد که تعدادی دانشمند اتمی چنین درخواستی از دولت امریکا بکنند. علت نگرانی انها چیست؟

این عامل چیزی نیست جز اینکه منافع این به اصطلاح دانشمندان درخطر است. در واقع همه انسانها وقتی منافعشان در خطر قرار بگیرد واکنش نشان میدهند. مثلا" کارگران در تغییرات کارخانه ها و تعدیل نیرو , کشاورزان در کاهش بارندگی و بروز خشکسالی و واردات محصولات فصلی در هنگام برداشت محصول ،و تجار در رکود بازار و کاهش قدرت خرید مردم .

اصولا" سیاستمداران و دولتمردان به دانشمندان به عنوان ابزاری نگاه میکنند که باید در راستای منافع انها عمل کنند و هیچ نقشی در سیاستها و تصمیم گیریها ندارند.

سیاستمداران انقدر مغرور و متکبر و از خود راضی هستند که به کسی اجازه اظهار نظر نمیدهند و جز نظر و دیدگاه خودشان نظر و دیدگاه هیچ شخص یا گروه دیگری را قبول ندارند و اصلا" دانشمند هسته ای امریکا از کجا میداند ایران کجاست و در صنعت هسته ای چه وضعیتی دارد؟ چه کسی به انها گزارش می دهد؟


در هر اداره , سازمان یا شرکتهای صنعتی کارفرمایان و مدیران از اینکه کارکنانشان یکدست و متحد باشند نه تنها خوششان نمی اید بلکه از این موضوع واهمه دارند چون یکدستی نیروها میتواند به روند کار لطمه بزند و با تحت فشار قرار دادن کارفرما تقاضای حقوق بیشتر نمایند. بنا بر این همیشه کلی هزینه میکنند تا بین نیروها تفرقه بیندازند و حتی هنگام استخدام نیروها افرادی را نیز استخدام میکنند تا بتوانند جو خفقان و ترس ایجاد کنند.

این افراد در سازمانی که کار میکنند به گونه ای عمل میکنند که همیشه یک جو بی اعتمادی بین نیروهای ان سازمان حاکم شود و کارفرمایان و مدیران هوای این افراد را دارند و حقوق و مزایای خوبی به انها می دهند و تا زمانی که بتوانند جو خفقان و بی اعتمادی را در سیستم حفظ کنند از حمایت کارفرمایان و مدیران و حقوق و مزایای عالی برخوردارند واگر زمانی نتوانند این فضا را حفظ کنند بی ارزش میشوند ودیگر به انها حقوق و مزایای عالی نمی دهند.

در مورد دانشمندان هسته ای موضوع مشابهی بر قرار است. دولت امریکا افرادی را به عنوان دانشمند اتمی استخدام نموده که کار انها این است که یک ژست عجیب وغریب به خود بگیرند و موضوعاتی از قبیل انرژی هسته ای , کوانتوم ، بمب هیدروژنی و .... را واقعی جلوه دهند و ترس و وحشت از بمب اتم و دیگر موضوعات دروغین را پیوسته در دنیا ایجاد کنند.

یکی ابروی پرپشت میگذارد و هنگام مطالعه با دست ابروهایش را بالا می اورد. یکی جلوی تخته سیاه می ایستد و در پشت سرش بر روی تخته سیاه چند عبارت و معادله ریاضی نوشته وبجای نمادهای متداول ریاضی از حروف پیچ و خم دار یونانی استفاده میکند تا موضوع را پیچیده تر و با ابهت تر نشان دهد.

دیگری با یک قیافه کج و معوج و با حالت عصبی خود را در حال مطالعه و انجام محاسبات پیچیده نشان میدهد.

عده ای هم قیافه متفکرانه ای به خود گرفته اند و خود را مشغول کار با دستگاه های جور واجور نشان میدهند.

این شبه دانشمندان عجیب و غریب و فریبکار از زندگی و امکانات خوبی برخوردار هستند و مدام در حال تفریح و خوشگذرانی هستند

. حال اگر دروغ بودن سلاح هسته ای فاش شود این افراد بی ارزش می شوند و دولت امریکا دیگر به انها بهایی نمیدهد و از زندگی و مزایای عالی محروم می شوند و چون هیچ کاری بلد نیستند باید بروند در مکانهای عمومی مثل بازار و ترمینالها کفش مردم را واکس بزنند تا لقمه نانی گیرشان بیاید.

پس دانشمندان هسته ای امریکا نگران منافع خود و زندگی راحت و مفت خوریشان هستند نه نگران امنیت جهان.


در ضمن این موضوع نیز درخور تامل و فکر است که چرا دانشمندان به اصطلاح هسته ای روسی ، چینی ، هندی ، پاکستانی ، افر یقای جنوبی و سایر کشورهای مدعی داشتن سلاح هسته ای هیچ عکس العملی نشان نمی دهند و بی خیال موضوع هستند.
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی