این مطلب نقد و مروری است بر رمان قلم فروش اثر فریبا منتظر ظهور. نقد که درآن نویسنده از دغدغه گرفتاری حوزه فرهنگ در گیرودار ارتزاق میگوید و آثاری که این وضعیت بر این حوزه و فعالانش دارد.
دیدارنیوز ـ سهراب مظاهری: رمان " قلم فروش " جدیدترین اثر فریبا منتظر ظهور که توسط نشر تندیس منتشر شده داستان بلندی است در ۱۲ فصل که توسط دو کاراکتر اصلی روایت میشود؛ نیما و نسرین هر دو به نوبت و درعین حال باتفاق، بیشترین حالات شخصی و مشترک و نیزانگیزههای فردی و اجتماعیشان را بیان میکنند واز این رهگذربه مرورهدف، خصایص شخصیتها وگره هاو درپیرنگ و داستان کتاب نزد خوانندگان مکشوف میگردد و به نظر میرسد که همین راویان دوگانه ومکمل، از ویژگیهای خوب رمان محسوب میشود زیرا هر یک به فراخور شرایط وگرههای داستان به موقع ادامه روایت رادربیان حالات وتمایلات یکدیگر به عهده میگیرند.
داستان حال وهوای متفاوتی دارد چه به لحاظ تخیلات و واگویههای راویان و چه از نظر زمان روایتها و رخدادها؛ اما چندان از روند سنتی داستان نویسی فاصله نگرفته واینکه فهمیده میشود ماجرای کتاب در دوره اخیر اپیدمی کرونا اتفاق افتاده با اینکه به روز بودن نگارش را بازگو میکند، اما درتبیین بهتر محور موضوعی داستان چندان به کار نیامده و استنباط برای وجود مشکلات ناشی ازهمه گیری بر بازار نگارش و نشر به خواننده واگذار شده است.
بارزترین شاخص دراهمیت رمان قلم فروش ملاحظه شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی موجوداست که هشدار میدهد اندیشه و سمت و سوی قلم هم گاه به شدت تابعی از برآیند فاکتورهای صرفا مادی واقتصادی و به تبع آن متاثر از وانهادگیهای روحی وشخصیتی است.
آبروی قلم و تقدس آن که طی چندین دهه اخیر با تبلیغات مکرر برعظمت قرآنی و رسالت انسانی آن تاکید شده و میشود، دراین رمان احوال متفاوتی را نمودار میکند که گرچه مشابهتهای آشکاری با ساحتهای فرهنگی نقاط دیگر جهان دارد، اما بار تاثیر و تاسف انگیزی آن بسیار محسوس و قابل اعتناست.
این نکته خود امتیاز دیگری است که نشان میدهد نویسنده با پشتوانهای پژوهشی و هدفمند برای انتقال یک پیام مهم فرهنگی، قلم نویسای خود را به ملاحظه و حراست از کیان و اصالت قلم بکار برده و ضمن آن که ضریب احتمال انحرافات ادبی وفرهنگی رامتذکرمیشود زشتی و عوارض ناشی ازآن را نیز بازمیگوید.
باید دانست که اگر جامعه دچار بحران فرهنگی و ذهنی نشده پس حتما" آحاد و یا اکثریت مردمان هموطنمان هیچ مشکل روانی، ذهنی و رفتاری ندارند، زیرا جامعه دریکی از تعاریف مقبول جامعه شناختی عبارت است از مجموعه تعاملی آحاد مردم بعلاوه فرهنگشان.
روشن است که اذهان سالم و روانهای پاک و احوال مساعد مردم دریک فضای فرهنگی خوب و بالنده، تضمین محکمی برای یک جامعه سالم محسوب میگردد؛ و قطعا درهمین معبر است که نویسنده، نویسندگی، اندیشه ورزی و آثار قلمی هم، باید درگستره فرهنگی اصیل وشکوفا راه بپوید.
حال اگر قلم نویسنده به دلایل مختلف و از جمله نیازهای اقتصادی از بلندای تقدس و آبروی خود به حضیض نوشتن به نام و برای دیگری و تبلیغ شهرت کسانی دیگر که واجد و لایق نیستند، فرو افتد؛ طبعا" باید برای اندیشه ورز متعهد، دغدغهای باشد که راهی برای طرح موضوع و بخصوص روشی نافذ برای عریان سازی اینگونه رخدادهای ضد توسعه انسانی و فرهنگی بیآبد؛ و چه ممتاز و ستودنی خواهد بود اگر قلم صدق به افشای قلم کذب بکار آید؛ مانند نگارش همین رمان " قلم فروش.
رمانی که با بیانی صمیمی منعکس کننده مضیقهها و انگیزههای انسانهایی است که باتفاق میخواهند تحولات و تعاملات انسانی و دگرگونیها و تاثیرپذیریهای متقابل متن و حاشیه را درحوزهی فرهنگ و هویت اهالی قلم بازگوید.
در داستان کتاب، نیما به عنوان نویسندهای منفعل از اقبالی که نسبت به کتاب هایش شده واینکه محصول زحمات فرهنگیاش نه برایش رضایتمندی معنوی فراهم کرده و نه انتشار آثارش مددرسان شرایط اقتصادی اوست، با آنچه که میگوید یا میخواهد ویا عملا دنبال میکند همراه ب ابیان حالاتی که او و نسرین راوی دیگر داستان برمی شمردند، درمجموع بیانگر واقعیت شرایطی است که نویسنده محترم کتاب قلم فروش قصد انعکاس آنرا داشته و بخوبی هم درانجام این مهم موفق بوده است.
اگرچه بلاتکلیفیهای ذهنی وعملی شحصیت اصلی به عنوان نویسندهای مستاصل درطول داستان ممکنست قدری منطقی بودن و طمانینه لازم را ازخودنشان ندهد، اما واقع امرآنست که اونسبت به کار نویسندگی کتاب نه به اقناع درونی و کسب آرامش ناشی از حداقل رضایتمندی نائل میگردد ونه محصولات قلمی وی فایدهای برای موقعیت اقتصادیش دارد بنابراین تصمیمات نامناسبش به هیچ وجه چهره منفی ونامطلوبی را نشان نمیدهد وازاین روست که مخاطبان کتاب را پیگیر تداوم احوال خود میکند که در چنین شرایطی سرانجام به چه راهکار گرهگشایی میرسد.
از همین جاست که مفهوم قلم باتمام بار معنوی که همراه دارد به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر درحالات روحی و وسیله قابل توجیهی برای ارتزاق بازتعریف میشود؛ بنابراین به مدد راوی دیگر داستان که در ادامه همسر و شریک زندگی وی خواهدبود، ازناپسند بودن و قباحت نوشتن برای دیگران کاسته میشود وگویی نیازهای مشترک و علقههای فی مابین، آنان را به سمت توجیه موضوع و مشارکت یکدیگر سوق میدهد.
اینکه هردو با روایت از زندگی مشترک و بیان نگاه و تلقیات و نیات پنهان خود، ویژگیهای شخصیتی خودرا برملا میکنند به واقع در ایجاد ماهیت و جاذبه داستان بسیار موثر است و این امتیاز دیگر کتاب به حساب میآید، زیرا ضمن نوآوری در نگارش با همراهی دو راوی یک قصه دنبال میشود بی آنکه خواننده باتمایز و یا تناقضی در فرم و محتوا روبرو گردد.
گرچه نیما نویسنده متعهد، دقیق و خوش قلمی است و در تعاملات خانوادگی، اداری و اجتماعی اش واقع نگر، مودب و مهربان است، اما به هر حال نمیتواند هم با فروختن قلم خود و نوشتن به نام دیگران ارتزاق کند و هم بر مدار صداقت انسانی خویش باقی بماند لذا او در گفتگو با " هلیا" هنرپیشهای که میخواهد نیما کتابی به نامش بنویسد، به وی میگوید: " به نظرم به بازیگران ظلم شده، جایگاه فرهنگی شون در حدی که زحمت میکشن نیست " ویا متملقانه میگوید:"اسمتون هم برای روی جلدکتاب خیلی عالیه، فکر کنید کتابتون روبگذارن پشت ویترین کتابفروشی" و یا با چرب زبانی برای وادار کردن او به قبول و دریافت پول نویسندگی میگوید: " فکر میکنید مثلاً کتاب فلان رئیسجمهور و وزیر که چاپ میشه مگه خودشون نشستن و نوشتن؟!
این تغییر که آشکارا از تعهد نسبت به هویت قلم به سمت ابزاری دیدن آن بالحنی کاسبکارانه میل میکند در گفتگو با آقای کوهی که یک تاجر پولدار است، بروز بیشتری مییابد: " درباره ایرانیهای موفق در ایران متاسفانه در طول تاریخ بی توجهی شده، پاریس که بودم در کتابخانه قفسهای مختص کتابهای زندگینامه تجار موفق بود ”و یا در جلسه مذاکره با آقای فرهان که استاد نظریههای ادبی است میگوید: " برای وجهتون خوبه، بعدش یه جایزه هم میگیرین و برای بازنشستگیتون پرونده خوبیه، مدام دعوتتون میکنند این طرف و آن طرف و بابت هر دعوت کلی پول میگیرین و دستمزدی هم که به من پرداختید برمیگرده تو جیبتون”
این روند ادامه دارد تا آنکه نیما برای هرکس که کتابی مینویسد وعده میدهد که پس ازچاپ مثل روح ناپدید شود و کتاب هرچه هست مال کسی باشد که پول را پرداخت کرده واگر موفق بود و طرف خواست که کار جدیدی سفارش دهد هزینه دوبرابر مبلغ پیشین خواهد بود، یعنی آنکه صرفا’ سخن از یک معامله ناصواب اقتصادی است و بس؛ میگوید: " دیگر اهمیتی ندارد که کارمان گندزدن به فرهنگ و ادبیات هست یا نیست "
در واقع نویسنده رمان ناگزیر است برای نشان دادن یک آدم فرهنگی و اهل قلم که میخواهد به نام دیگران کتاب بنویسد و پول قلمفرسایی اش را بگیرد؛ باید تغییراتی که در شخصیت، رفتار و کلام او دیده میشود به تصویر آورد و این گونه است که همین نیمای اندیشه ورز و نویسنده در جلسه خواستگاریاش خودش را به خانواده نسرین، دارای شغل تجارت و مشغول به صادرات لوبیا معرفی میکند، ادعایی که به دنبال آن ناگزیر از سخنان توجیهی و ناخوشایند دیگری است.
این رویه غلط ارتزاق که در شکافهای عمیق اقتصادی بروز کرده و با افول هویت فرهنگی در برابر تسلط تخریبی شبه سرمایه داری عینیت مییابد؛ درفرازهای دیگری از رمان به انحاء گوناگون نمود پیدا میکند؛ به عبارت دیگر هنگامی که روابط پنهان و ضدانسانی شبکههای نوکیسه ومختلس، جایگزین ضوابط و قوانین عدالت محور میگردند، طبیعی است که جریان خرید و فروش پایان نامههای تحصیلی، سرانجام به نوشتن کتاب برای هنرپیشگان، تجار، سیاسیون بازنشسته و ورشکسته ویا به شکل بهت آوری برای به اصطلاح صاحبان کرسیهای آکادمیک منتهی خواهد شد.
به همین دلیل در ادامه قلم فروشی و یا اینگونه نوشتن به نام و برای دیگران نمیتوان تعادل و موازنه قابل قبولی در معادلات فرهنگ و اقتصاد را انتظارداشت؛ زیرا آنچه که در نظریههای علمی نوین از "اقتصاد فرهنگ" و " فرهنگ اقتصاد " یاد میشود، سخن درباره فاکتورهای تاثیرگذاری در مسیر توسعه جوامع است ونه انحرافات فاحشی که هر دو منزلت فرهنگ و اقتصاد را تخریب کرده و جامعه را به قهقهرا میکشاند.
رمان قلم فروش نمونههایی خُرد از کلانِ نابهنجاریها و بهم ریختگیهای درونی و بیرونی را به تصویر میآورد که نابسامانی وعدم تعادل در اقدامات و نتایجی که قهرمان داستان با آنها مواجه میشود مصداق بارز آنست و گویی قلم در یک شرایط نابسامان از رسالت بیدارباشی و اصلاحیش بسمت انتقام و انهدام سیر میکند.
چنان که دریکی از فرازهای داستان با جسارتی مثال زدنی آمده است: " ما تمام بلاهایی که سرمان آوردند، سرمان آمده، دراولین فرصتی که پیش بیاید سر دیگرانی که میشناسیم.. یا نمیشناسیم درمی آوریم، ما بازتاب رفتارانسانها با خودمانیم. آینه ایم، گذشته را بر میداریم و می کشیم میآوریم به حال و امتداد میدهیم تا آینده؛ ما دور ریختن نیاموختهایم. همه اضافات را یک عمر درونمان این طرف و آن طرف میکشیم و بوی تعفن میگیریم. دهان که باز کنیم بوی گند اطرافمان میپیچد، با دهان بسته، تنمان بوی گند تمام زمختیها و دردهای زندگی را متصاعد میکند عرق تن ما تمام سموم انباشته شده در طول سالهای زندگیمان در جهانی جنون زده و بیمار و کثیف است که به خوردش داده شده. سمومی نامرئی که بزور همه جا تزریق میکنند. ما انعکاس همه آن چیزی هستیم که دیده و شنیدهایم و برما رفته یا گذشته است "
چالشهای درونی و واگویههای نیما از نتایج تلاشهایش گویای اقناع نشدنها ونارضایتی هاست؛ او در مونولوگهای عاشقانه اش و حتی در تصمیمات عصیانگرانه اش علیه همه یادداشتها و نوشته هایش، فاش میکند که لگام این زندگی و تداوم کار قلمش را به دیگران باید احاله کند: " رها کردن را خوب بلدم داستانهای خودم را هم رها کردم مثل همه عشاق که روزی خسته میشوند و میرسند ته خط و رها میکنند، از نوشتن بیزار شده ام"
بنابراین با جلورفتن داستان دنباله کار از آنچه که خود اوست به همسر و معاشران نزدیکش منتقل میگردد ومخاطب در طول رمان با فرازهایی از اندیشهها و گفتههایی مواجه میشود که داناییها، اشراف، واقع نگری و ناگزیریهای یک اهل قلم را به خوبی نزد مخاطبان کتاب منعکس میکند، اما در عین حال تاثیر پذیریهای ساختار فرهنگ را از فاکتورها و شرایط اقتصادی در جامعه امروز نشان میدهد ودرعین حال نمیتوان از ماهیت روحی و روانی کاراکترها به عنوان عواملی موثر برای مغلوب شدن در برابر واقعیات جدید اقتصادی و مقهوریت فرهنگ وقلم چشم پوشی کرد.
این رمان در فصل دوازدهم یا فصل نهایی خود به شکلی ناباورانه ودرعین حال با جذابیت قابل توجهی به شهرت نیما در فضای مجازی منتهی میگردد، سرانجامی که علل آن را خوانندگان به طور پیوسته دنبال کرده اند و چنان است که گویی آنچه بیان میشود یک رخداد مستند در متن جامعه ویک موضوع بلاانکار است که بالاخره سرنوشت محتوم "نویسندهای در سایه" را رقم میزند؛
به همین دلیل مانند دونکیشوت فراز و فرودهای فکری و تغییرات اجتماعی او شکلهایی از طنز و استعاره را به نمایش میگذاردکه قطعا" آسیب پذیری قلمرو فرهنگ و اندیشه از بن بستهای ارتزاق و اقتصاد عملاً همین بازیهای رندانه را توجیه میکند و اینها بیانگر نگاه همه جانبه و اقدامات پژوهشی نویسنده را برای استحکام پیرنگ داستان را نشان میدهد ومیتوان گفت این نگاه منتقدانه جستجوگر همراه با تعاملات اجتماعی در آثار پیشین وی نیز هویداست مانند آنچه که در کتابهای "به جز سرخ هر رنگی"، " دزده کشی"، " هیاهوی کوهسار "، " ماز " فهمیده میشد و نهایت آن که در قلم فروش نیز کاملاً قابل اعتنا و ستودنی است.