تیتر امروز

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند

سردار حسین علایی در مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم ضمن بیان روایت خود از عملیات آمریکایی طبس و نحوه به شهادت رسیدن منتظرالقائم، در دفاع از عملیات ایران علیه اسرائیل گفت: اسرائیل...
در جستجوی روزنه‌ای حدفاصل ساختار حقیقی و حقوقی
عماد بهاور، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در تنگنای بیست و نهم

در جستجوی روزنه‌ای حدفاصل ساختار حقیقی و حقوقی

در بیست و نهمین برنامه از تنگنا و فصل سوم آن، حامد شجاعی میزبان عماد بهاور، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران است و درباره تحولات درونی این تشکل و برخی مسائل مهم فضای سیاسی گفت‌وگو کرده است.

قمه کشی هلیا در شهری که دوست می‌داشتم

اصفهان این نصف جهانِ ایران، شهری که همه دوستش دارند،محل وقوع اتفاقی است که ایران را شوکه کرده است. دختر نوجوان دهه هشتادی که قمه‌ای در دست دارد، نمایشی از خشونت عریانی که در جامعه در جریان است...

کد خبر: ۱۰۰۳۵۸
۱۷:۴۲ - ۲۲ تير ۱۴۰۰

قمه کشی هلیا

دیدارنیوز – رسول شکوهی: آخرین باری که در زندگی دعوا کردید کی بود؟ در خاطرتان هست؟ خیلی از ما تجربه درگیری فیزیکی در سطوح مختلف آن را داریم. اگر کسی باشد که طرفین دعوا را کنترل کند و به تعبیر کوچه و خیابان «جدا» کند، می‌توان امیدوار بود که ماجرا خاتمه یافته است. اما اگر کسی نباشد یا نتواند که عملیات جداسازی را انجام دهد به احتمال زیاد فاجعه رخ خواهد داد. زد و خورد و آسیب‌های ناشی از آن بخشی از ماجرا است و این دعوا می‌تواند به یک فاجعه ختم شود.

در چند روز گذشته فیلمی دست به دست بین کاربران مختلف شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد و در آن تعدادی نوجوان که اکثرا دختر هستند دعوای سختی می‌کنند و مو‌های هم را می‌کشند و هر چه از فحش در دایره واژگانشان هست استفاده می‌کنند و در نهایت یکی از آن‌ها قمه‌ای بزرگ در می‌آورد و طرف مقابل دعوا فاصله می‌گیرد و با دخالت اطرافیان ماجرا تمام می‌شود.

ماجرا، اما به همین جا ختم نشد. هلیا یا همان دختری که در فیلم قمه در می‌آورد این روز‌ها چهره اصلی شبکه‌های اجتماعی شده است.

از قداره کشان تاریخ تا هلیای دهه هشتادی

شاید در گذشته حمل قمه و قداره به عنوان بخشی از خرده فرهنگ‌های رسمی در کشور ما به رسمیت شناخته می‌شد. پدیده گنده لات‌ها در تاریخ ما بسیار طولانی است و حتی برخی از این قداره کش‌ها در تحولات سیاسی اجتماعی تاریخ معاصر ما تاثیرگذار بوده اند. ماجرای حضور فعال شعبان جعفری یا همان شعبان بی مخ در جریان کودتا علیه دولت مصدق را همه شنیده ایم.

دسته بندی این سلاح‌ها هم در نوع خود جالب است. قمه و قداره و چاقو و خنجر و شمشیر و ... هر کدام شکل و محتوای خاص خود را می‌طلبد و هر کدام برای کاری استفاده می‌شود و اینگونه نیست که هر کسی بتواند قمه با خود حمل کند یا از آن استفاده کند. پهلوانان قدیم و اشرار امروز از قمه استفاده می‌کردند و می‌کنند و بستن آن به کمر در گذشته نشان از جنگ‌آوری داشت و حتی در دوران صفوی به کمر بستن این سلاح جایگاه آیینی نیز داشته است.

احتمالا اسم وحید مرادی یا هانی کرده به گوشتان خورده باشد. افرادی که آنقدر در قمه کشی و دعوا و جرایم مختلف حضور فعال داشتند که به عنوان سلبریتی‌های این حوزه شناخته می‌شوند. افرادی که در کنار حسین امیر آبادی یا همان حسین غول جزو چهره‌های شناخته شده در زمینه قمه کشی در شهر تهران محسوب می‌شوند و هر کدام قصه خاص خود را دارند.

این بار، اما قمه کشی دیگر در سطح سلبریتی‌های این حوزه نبود و یک دختر دهه هشتادی با یک فیلم و بازنشر پیاپی آن در شبکه‌های اجتماعی آنقدر معروف شد که اگر سری به توییتر یا اینستاگرام بزنید بعید است که با این پدیده روبرو نشوید.

در گذشته شاهد خودزنی نوجوانان با تیغ و ایجاد زخم‌های سطحی و خون ریزی‌های محدود بودیم. نوجوانانی که بر اثر فشار‌های مختلف و اختلالات هورمونی و ساختار بهم ریخته اجتماعی دست به خون بازی می‌زنند. حتی در گذشته شاهد نزاع و درگیری‌های مختلف که متاسفانه منجر به مرگ یکی از طرفین دعوا می‌شد هم بودیم. نوجوانانی که به کانون اصلاح و تربیت می‌روند و تا ۱۸ سالگی فرصت دارند برای آن‌ها رضایت خانواده متوفی را جلب کنند وگرنه به زندان عمومی و روند قانونی پرونده و بعضا اعدام می‌رسند.

این بار، اما یک دختر کم سن و سال نه تنها دسترسی راحتی به قمه داشته بلکه با برنامه قبلی این سلاح را با خود حمل کرده و آن را با ذهن کودکانه خود در زیر شلوارش پنهان کرده و به محل دعوا برده است. شاید اگر یک پسر کم سن و سال این کار را کرده بود به این میزان توجهات را به خود جلب نمی‌کرد، ولی دختر قمه کش سوژه جذاب تری برای ما رسانه ای‌ها و شما مخاطبان شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های مختلف است.

دلم می‌خواد به اصفهان برگردم

اصفهان بدون تردید یکی از شهر‌های زیبا در کشور ما محسوب می‌شود. معماری شهری و معماری ساختمان‌ها و اماکن تاریخی هر کسی را می‌تواند جذب خود کند. نه فقط شهر اصفهان که دیگر شهر‌های این استان نیز از زیبایی بالایی برخوردار هستند. ماجرای این دختر هم در شهر اصفهان رخ داده است. شهری که شاید تا قبل از این ماجرا اگر می‌خواستیم به بخش‌های ناراحت کننده و سیاهش اشاره کنیم آن پرونده اسیدپاشی که در نهایت مشخص نشد به کجا رسید را یادآور می‌شود. اما اصفهان هم به مانند دیگر استان‌های کشور معضلات و ماجرا‌های خاص خود را دارد. مشکلاتی که شاید در مقایسه با دیگر نقاط کشور کمتر باشد، ولی در نوع خود خطر آفرین است.

محمدرضا قنبری معاون پیشگیری از جرم دادگستری استان اصفهان در گفت و گویی با خبرگزاری ایسنا به تاریخ ۱۲ اسفند ۹۷ یعنی حدود سه سال پیش از خشونت بالا در این استان ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «نگران‌کننده است که خشونت در آمار ورودی پرونده به سیستم قَضایی در همه شهرستان‌های استان رتبه اول یا دوم را دارد».

در شهریور همان سال در خبری که خبرگزاری ایرنا منتشر کرد به نقل از اسدالله گرجی زاده مدیرکل زندان‌های استان اصفهان آمده است: «۲۲ درصد از زندانیان ورودی به زندان‌های این استان جرایمی در زمینه سرقت دارند که بیشترین سهم نسبت به سایر جرایم را شامل می‌شود. پس از سرقت، ۲۰ درصد زندانیان به دلیل مواد مخدر و ۱۸ درصد به دلیل محکومیت‌های مالی، گرفتار شده اند».

سه سال از این اظهار نظر مسئولین مربوطه گذشته و نوعی دیگر از خشونت را شاهدیم. خشونتی که شاید در ظاهر آسیبی به کسی نرساند، ولی تبعات زیادی برای آن دختر و آن شهر دارد. همه ما دوست داریم اصفهان را شهری با شکوه و عظمت به یاد بیاوریم. با کاهش مسائلی از این دست است که دلمان می‌خواهد به اصفهان برگردیم. باز هم به آن نصف جهان. کنار زاینده رود بنشینیم و ترانه و شعر و سرود بخوانیم.

بار دیگر شهری که دوستش داشتم

هلیا نام دخترانه‌ای است که در لغت بیشتر به معنای دختر خورشید شناخته می‌شود و البته در برخی منابع تحت عنوان دختر ماه هم مطرح شده است. «هلیا» اگر تا قبل از پخش این فیلم یادآور نادر ابراهیمی و قلم روان و فوق العاده او بود این روز‌ها همه توجهات به سمت دختری که در اصفهان قمه کشیده و دوستش به او می‌گوید: «هلیا نکن شر میشه» جلب شده است. همین تذکر باعث شد که کاربران شبکه‌های اجتماعی با این دختر آشنا شوند و البته تذکر به جایی که جلوی یک «شر» احتمالی را گرفت. نام هلیا این روز‌ها سوژه بسیاری از محتوا‌های فضای مجازی شده و کاربران مختلف متناسب با دیدگاه خود در این باره گفتند و نوشتند و ساختند.

بحث‌های زیادی هم در این باره شکل گرفت که آیا بازنشر این قبیل فیلم‌ها کار درستی است یا نه. کاربرانی که نگران هلیا بودند و از این می‌ترسیدند که مشکلات دیگری برای او پیش بیاید. کاربران دیگری هم به دنبال پیگیری هر چه سریع‌تر این اتفاق و رسیدگی قانونی به آن بودند. آن‌ها بر این باورند که دختر و پسر بودن فردی که چاقو یا قمه می‌کشد نباید در قضاوت‌های ما تاثیر گذار باشد.

گروهی مثل روال هر اتفاقی دست به شوخی و طنز زدند. عده‌ای دیگر هم خطابشان به مسئولان فرهنگی کشور است و عدم توجه به آموزش و پرورش و عدم توجه به کودکان و نوجوانان. من، اما می‌خواهم از همان نادر ابراهیمی وام بگیرم. ابراهیمی در بخشی از کتاب «بار دیگر، شهری که دوستش داشتم» خطاب به هلیا می‌نویسد: «من از دوست داشتن، تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان می‌خواستم. من برای گریستن نبود که خواندم، من آواز را برای پر کردن لحظه‌های سکوت می‌خواستم. من هرگز نمی‌خواستم از عشق برجی بیافرینم، مه‌آلود و غمناک با پنجره‌های مسدود و تاریک. دوست داشتن را، چون ساده‌ترین جامه‌ی کامل عید کودکان می‌شناختم. هلیا! تو زیستن در لحظه‌ها را بیاموز و از جمیع فردا‌ها پیکر کینه‌توز بطالت را میافرین!».‌

نمی‌دانم دسترسی هلیا به قمه و دیگر لوازمی که هیچ وقت به دردش نمی‌خورند بیشتر است یا دسترسی به کتاب و اینترنت و معلم. کتاب خوب و استفاده درست از اینترنت و معلم دلسوز قطعا کمک بیشتری به نوجوانان می‌کند تا قمه و چاقو و شمشیر. ما اگر آن جمله معروف جان کیتینگ در انجمن شاعران مرده را که از زبان رابین ویلیامز فقید بیرون آمد و نادر ابراهیمی هم در قصه خود خطاب به معشوق از آن بهره گرفت را فهم می‌کردیم امروز کار به اینجا نمی‌کشید. اگر این حرف‌ها را در مدرسه به فرزندانمان می‌آموختیم یا این اجازه را می‌دادیم که آن‌ها خودشان بیاموزند شاید کار به اینجا نمی‌کشید.

دم را غنیمت شمار یا همان carpe diem شاید دوای درد فرزندان ما باشد. باید این اجازه را به آن‌ها بدهیم که قدر لحظات خود را بدانند. برایشان امکانات و دسترسی‌های معقول آماده کنیم. اما برعکس این لحظات را با هزاران فشار و محدودیت از آن‌ها گرفته ایم و وقتی یک نفر از آن‌ها در همین لحظات کاری می‌کند فریادهایمان بلند می‌شود. شاید دوست هلیا توانست جلوی شر را به آن مفهومی که در ذهن خودش بود بگیرد، ولی شر برای هلیا و هلیا‌های دیگر تمام نشده است. شر اجتماعی به این سادگی‌ها به وجود نیامده است که بخواهد به سادگی تمام شود.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی