دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: به فرهنگهای لغت که مراجعه کنید مقابل کلمه «آرزو» کلماتی مانند خواهش، کام، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، خواست و ... را میبینید. خوانندههای مختلفی هم با این کلمه آهنگ خواندهاند و شاعران زیادی نیز برای این کلمه شعرهای زیادی سرودهاند. اما یک کودک چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی مشهور در پاسخ به اینکه چه آرزویی داری پاسخ داد: «من هیچ آرزویی ندارم. چرا؟ چون وقت نداشتم به آرزو فکر کنم. چون صبح تا شب سر کار بودم اصلا نتوانستم به آن فکر کنم».
«رضا فیوجی» آن زمان که به برنامه ماه عسل رفت کودکی بود که از وقتی با جهان پیرامون خود روبرو شده بود مشغول کار کردن بود. کودکی که در سنین پایین کار سخت و خطرناک پرس کاری را انجام میداد و به تعبیر دقیقتر کودک کار بود. همان روزها این فیلم و حرفهای رضا سر و صدا کرد و دیگر خبری از او نبود تا خبر تلخ این روزها. کودکی که در برنامه ماه عسل گفته بود که آرزویی ندارد در ۱۸ سالگی خودکشی کرد.
درباره اینکه رضا خودکشی کرده است یا نه هنوز خبر دقیقی از پزشکی قانونی منتشر نشده و تاکید بیش از اندازه بر این موضوع بیشتر یک دستاویز رسانهای محسوب میشود تا به بازدید هر چه بیشتر منجر شود. در اصل ماجرا، ولی فرقی ایجاد نمیکند. اینکه این فرد خودکشی کرده یا خیر بحث حاشیهای این اتفاق دردناک محسوب میشود. مرگ یک انسان که سرگذشت بسیار سخت و دردناکی داشته بحث اصلی است و باید به آن توجه کرد.
در این بین بعد از انتشار خبر فوت رضا کاربران شبکههای اجتماعی نیز نسبت به آن واکنش نشان دادند. فیلمی که رضا در برنامه ماه عسل آن جملات را میگوید این روزها دست به دست میچرخد. برخی به سراغ احسان علیخانی و برنامه ماه عسل رفتند و حملات خود را نسبت به این برنامه شروع کردند. آنها بر این باور بودند که یک برنامه تلویزیونی که به صورت طولانی مدت فعالیت میکرده و از کودکانی مانند رضا بازدید ویژهای داشته آیا برای آنها کاری هم کرده است؟ این عده حملات خود را علیه علیخانی ادامه دادند تا اینکه او در صفحه اینستاگرام خود در این باره نوشت.
احسان علیخانی در اینستاگرام خود به این مساله اشاره کرد که بعد از آن برنامه به کمک دو فوتبالیست خانهای برای او و خانوادهاش رهن کردند، ولی بعد از مدتی و به دلایل نامعلوم از آن محله رفتند. او به این نکته اشاره میکند که رضا با اعضای خانه ایرانی لب خط که از مجموعههای زیر نظر جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی است در ارتباط بود در فعالیتهای آنها مشارکت داشت تا اینکه مادرش فوت شد. طبق گفتههای علیخانی رضا بعد از فوت مادر دچار افسردگی شد و دو بار خودکشی ناموفق داشت و تحت درمان و مشاوره و ... بود. این تهیه کننده و مجری صداوسیما همچنین از امید و میل رضا به زندگی گفت. او در پایان متن خود نوشت:
«به دلایل حفظ حریم خصوصی و اخلاق، حتی رفقای خانه ایرانی لب خط هم نمیتوانند از مشکلات رضا و پیرامونش حرفی بزنند و باید در این داغ، شریک شد و گریست. چقدر در آن سالها تحت فشار بودیم که چرا اینقدر تلخ و غمگین شده برنامه؟! چرا از درد و رنج میگویید؟! رفقا میدانید چقدر بچههایی شبیه رضا در همین شهر زندگی میکنند؟!»
گروهی دیگر به سراغ جمعیت امام علی رفتند و این سازمان مردم نهاد را متهم کردند که چرا نظارت و پیگیریهای لازم را در زمینه این فرد انجام نداده است. بعد از خبر فوت رضا فیوجی جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی اطلاعیهای صادر کرد و توضیحاتی درباره رضا و این اتفاق ارائه کرد.
همانطور که در متن اطلاعیه آمده رضا و خانوادهاش از سال ۱۳۹۲ در محله لبخط شوش شناسایی شده و مورد حمایت خانه ایرانی جمعیت امام علی در این محله قرار گرفتهاند. در خانههای ایرانی، کودکان آموزش درسی و آموزشهای هنری و ورزشی دریافت میکنند. این خانهها به صورت شبانهروزی فعال نیستند و در برخی ساعات هفته خدمات محدودی را به خانوادهها و کودکان ارائه میکنند. بیشتر حضور یک سازمان مردم نهاد در محلههای پر آسیب مدنظر این جمعیت است و آنها پیگیر وضعیت خانوادهها و کودکان هستند.
در اطلاعیه جمعیت امام علی هم به سابقه دو بار خودکشی توسط رضا اشاره شده است و درباره پیگیریهای خانه ایرانی لب خط نیز در اطلاعیه آمده است: «در صحبتها و رفتارهای وی در این مدت نیز، هیچ علائم حادی دیده نمیشد و از طرف دیگر، پس از دومین اقدامش به خودکشی، با مربی داوطلبی که پدرانه و برادرانه چهار سال کنارش بوده، عهد بسته بود هر زمان حالش نامساعد بود، هر ساعتی از شبانهروز، با مربیاش تماس بگیرد و صحبت کنند و همواره به این پیمان خود وفادار بود. اما روزی که از دنیا رفت، مربی هیچ پیام یا تماسی از رضا نداشت. ذکر این نکته هم ضروری است که درباره رضا به خاطر سختیها و مشکلاتی که دست به گریبانش بود، اقدامات درمانی و حمایتی لازم هم توسط متخصص صورت میگرفت.»
لب خط شوش یکی از محلههای پر آسیب شهر تهران است که در کنار دروازه غار و مولوی و خاک سفید و فرحزاد و ... در سطحی مشابه قرار دارد. اعتیاد و فقر و بزه اصلیترین مسائلی است که در این محلهها دیده میشود و آن هم در طولانی مدت. برخی از سازمانهای مردم نهاد مثل جمعیت امام علی در این محلهها به اشکال مختلف حضور دارند و فعالیتهای مختلفی دارند، ولی زمانی که با یک بحران طرف هستیم شاید بتوان گفت که این سازمانهای مردم نهاد نمیتوانند اقدامات موثری داشته باشند.
حمله کردن به جمعیت امام علی و حتی احسان علیخانی و ماه عسل هم راه به جایی نمیبرد. جمعیت امام علی و سازمانهای مردم نهادی از این دست هر روز با رضا و رضاهای دیگر سر و کار دارند و تا جایی که میتوانند با کمکهای مردمی و اقدامات خیرین خدماتی ارائه میکنند. ماه عسل و علیخانی هم با همه ایراداتی که دارند یکبار این کودکان را به میلیونها مخاطب خود نشان دادند، ولی چرا هنوز بحران کودکان کار و بحران خودکشی و بحران اعتیاد و بحران فقر و ... ادامه دارد و وضعیت بدتر میشود؟
از طرفی دیگر تاکید بر خودکشی بودن یا نبودن آن فرقی در اصل ماجرا نمیکند. روزانه تعداد زیادی کودک در استانهای مختلف کشور تحت ظلم و خشونت و تجاوز قرار میگیرند. مگر بار اول است که با پدیده کودک کار روبرو میشویم؟ کمی به اطراف خود نگاه کنیم قطعا رضا و رضاهای دیگری را میبینیم که در فجایع این شهر دست و پا میزنند و برای بقا میجنگند و حتی با حضور سازمانهای مردم نهاد هم اتفاق ویژهای در زندگی آنها رخ نمیدهد.
وزارت کشور و وزارت کار و سازمان بهزیستی که مسئولیت رسیدگی به مسائل اجتماعی را دارند باید مسئولیت اصلی خود را جدیتر دنبال کنند و از آن مهمتر مسئولین اقتصادی نیز فکری به حال این وانفسای اقتصادی کنند. هر چند که گفتن ما و نشنیدن مسئولین و تولید فاجعه اتفاقی تکراری شده است، ولی وظایف ما و مسئولین روشن است. برای آنکه با اتفاقاتی از این دست روبرو نشویم یا کمتر روبرو شویم راهی جز حضور جدی نهادهای دولتی و حاکمیتی در حوزه مسائل اجتماعی آن هم با رویکردهای اجتماعی و نه امنیتی ضرورتی است انکار نشدنی.