دیدارنیوز ـ
اسفندیار عبداللهی*: انتخابات آمریکا در حالی به پایان رسید که ماهها موضوع اصلی مردم ایران در کوچه، بازار، تاکسی و محافل سیاسی و رسانهای بود. طبق بررسیها ایرانیان بعد از کوباییها بیشترین رصد و سرچ انتخابات آمریکا را به خود اختصاص دادند. این تنها مردم عادی نبودند که نسبت به انتخابات آمریکا کنجکاو و منتظر بودند، بلکه جریانهای سیاسی هم هر کدام نظر خود را داشتند. بایدن یا ترامپ؟ این سوالی بود خواسته و ناخواسته تقسیمبندیهایی را در ایران شکل داد و تقریبا طرفداران هر کدام را در یک صفبندی مشخص قرار داد.
چند گروه سیاسی از جناح اصولگرا از جمله طرفداران ترامپ بودند. اما این تنها طیفهای تندروی اصولگرا نبودند که پیروزی ترامپ را مطلوبتر میدانستند، بلکه ائتلافی نانوشته و نامرئی بین چند جریان نامتناجس وجود داشت که برای روشنتر موضوع میتوان آنها را دسته بندی کرد.
۱. بخش زیادی از مردم ایران که از اوضاع کنونی خسته شدهاند و فکر میکردند تدوام حضور ترامپ در کاخ سفید، فشار بر حاکمیت را به نقطهای میرساند که مجبور شود، برای همیشه مشکل خود با جهان بیرون را حل کند و ایران از انزوا خارج و به تبع آن خونی در رگ اقتصاد ایران به صورت پایدار جاری شود؛ از طرفداران ترامپ بودند. البته این تحلیل مقداری شاید خوشبینانه باشد، چون این طیف از مردم آرزوهایی دیگری هم در سر میپرواندند. به طور کلی این نوع از نگاه در شبکههای اجتماعی به شدت خود را نشان داد و هر چه تعداد بیشتری رای الکترال به سبد "جوزف رابینت بایدن" ریخته میشد، نشانههای شکست و ناامیدی را میشد از واکنش آنها مشاهده کرد.
۲. گروه دوم براندازان شناسنامه دار بودند که ترامپ را ابزاری برای کمک به این رویکرد میخواستند و امیدوار بودند در چهار سال دوم، رییس جمهور آمریکا فشارها را تا جایی ادامه دهد که جمهوری اسلامی بیش از پیش ضعیف شده و اعتراضات داخلی را به وجود آورد. این دسته هم فقط همین را در سر نداشتند بلکه فکر میکردند شاید ترامپ در مقابل جمهوری اسلامی دست به اقدام نظامی بزند. این امید آنها هم از بین رفت.
۳. طیفهایی در درون جریان اصولگرا که سالهاست به تندروها معروف شدهاند. نماینده این طیفها را میتواند در گروه دولت بهار احمدی نژاد، جبهه پایداری، گروهای جوان انقلابی که خاستگاهشان پایگاههای بسیج است و نمایندگانی از همین گروه که به مجلس یازدهم وارد شدهاند دانست. این گروه دلایل خود را دارند. اولاً، همانگونه که مدتها به کاسبان تحریم معروف شده بودن، این جریان نان خود را در تقابل، تحریم و فضای غبارآلود جستجو میکنند. از جایی و فضایی که تحت فشارها و اوضاع سخت شفافیت از اولویت خارج میشود و در این رهگذر میتوانند استفادههای اقتصادی و امتیازات خود را بگیرند. دوماً؛ همانگونه که همیشه صادق زیباکلام میگوید که اگر شعار مرگ بر آمریکا را از عدهای بگیرند بی هویت میشوند؛ لذا دشمنی با آمریکا از نوع تندروانهاش شاید سودی به حال ملت نداشته باشد، ولی جای پای یک جریان را محکم میکند. سومین مطلب و دلیلی که میتوان از لابهلای عمکرد و رویکرد این طیفهای جریان معروف به اصولگرا (و جدیداً نیروهای انقلابی) پیدا کرد این است که صد در صد با مذاکره مخالف نیستند و به سبک و شیوهای از کنار آمدن با آمریکا به طوری که به جایگاه و ادعای انقلابی آنها آسیب و خدشهای وارد نشود نیاز دارند، اما نه توافقی که اصلاحطلبان با آمریکا کرده باشند.
اتفاقاً نقطه تلاقی و تقاطعی که این گروهها با دونالد ترامپ دارند، خواست معاملهای مستقل است. ترامپ هم هرگز مخالف مذاکره برای معامله نبود. او مذاکره و توافق خودش را میخواست و دور از ذهن هم نبود پای میز مذاکره از آنجا که یک کاسب است اصول کلاسیک آمریکاییها را کنار بگذارد و بذل و بخششهایی بکند و چند برابرش را از طرق دیگری برداشت کند؛ لذا دلیل سوم موافقان انقلابی ترامپ ضمن اینکه همواره به دلایل اول و دوم مسلح بوده و هستند وجه قرابتهای پوپولیستی آنها و ترامپ را نمایندگی میکند.
۴. در این میان البته نمیتوان پنهان کرد که افراد و گروههایی در اصلاحطلبان هم بودند، هرچند کمتر بروز میدادند، ولی ته دلشان با موارد ۱ و ۲ همدل بودند. برونداد نظر این مورد اخیر را نمیشود در رسانهها و مقالات مشاهده کرد، ولی اگر با شخص یا اشخاصی از این دسته بندی اخیر صحبت میشد، به راحتی متوجه میشدی به رغم اینکه اصولاً اصلاحطلب جماعت طبیعتاً و تاریخاً با دموکراتها بهتر ارتباط برقرار میکنند، ولی آنقدر عرصه سیاست داخلی را بر خود تنگ دیدهاند و عدم اعتماد آنها به بهبود فضای سیاسی به حدی رسیده که امیدی به آینده خود و کشور در صورت تداوم شرایط انسداد و استخوان لای زخم کنونی، ندارند و از این رو دل به ترامپ بسته بودند. این دسته پراکنده و نامنسجم فکر میکنند، بایدن با هسته سخت قدرت معامله خواهد کرد که ممکن است موقتاً شرایط اقتصادی به صورت قطره چکانی مقداری بهبود یابد، ولی از طرفی هم باعث تقویت گروههای فشار و ادامه روند پنجه فولادین، نگاه امنیتی و حذف بیش از پیش جریانها و افراد تحولخواه و به تبع آن به ادامه انسداد سیاسی خواهد انجامید.
اما یک ائتلاف ناهمگون دیگر هم در آن سوی داستان ایجاد شد که حامی و خواستار حضور دموکراتها در کاخ سفید بودند. یک ضلع مخالفان ایرانی ترامپ و موافقان بایدن بخش اقتصادی، سنتی و کلاسیک جناح راست (بازار) اصولگرا و بخش از هسته سخت قدرت که حیاتشان در گردش مالی برای اداره صنایع و بنگاههای اقتصادی خود هستند، شاید نتوان به صراحت بیان کرد، ولی این گروه از تحریمها سودی نمیبرند و بدشان نمیآید کشور در شرایطی قرار بگیرد که آنها هم به کسب خود برسند. از طیفهای تکنوکرات و بازار جریان هم میتوان از جامعه مهندسین، حزب موتلفه و جامعه روحانیت مبارز نام برد.
در ائتلاف طرفداران بایدن از دو گروه دیگر میتوان نام برد، اولین و مهمترین آنها دولت روحانی، جریان کوچک اعتدالیون هستند. پر مسلم است بزرگترین افتخار روحانی و دولتش توافق برجام است و تا آخر تلاش میکند آن را حفظ و از عواید آن برای پیشبرد خط و مشی ترسیم شده خود بهره ببرند. پس چه بهتر حال که بایدن قرار است ادامه دهنده راه باراک اوباما باشد و گفته به برجام برمیگردد در این چند ماه باقی مانده این موجود به کما رفته را احیا کند، گرچه اگر بشود که تردید وجود دارد و ممکن است "نوشدارویی پس دولت روحانی"! باشد، ولی به هر حال دلیل استقبال روحانی از پیروزی بایدن این است و هنوز امیدوارند. دومین دسته بعدی که طی ۴ سال گذشته به انتظار انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا نشسته بودند احزاب و شخصیتهای شاخص اصلاحطلب بودند. نمونه آن را میتوان در احزاب، چون اتحادملت، کارگزاران سازندگی و شخصیتهایی، چون سید محمد خاتمی و اسحاق جهانگیری جستجو کرد.
دو نگاه اعتدالیون و اصلاحطلبان
دلایل اصلاحطلبان البته کاملاً با اعتدالیون، میانههای اصولگرایی و جناح بازار متفاوت است. اصلاحطلبان به دو دلیل با حکومت دموکرات در کاخ سفید موافقند. اول اینکه اساساً نگاه نیمبند دموکراسی و آزادیخواهانه این جریان با دموکراتهای آمریکا سنخیت بیشتری دارد. دومین موضوع شاید این باشد که به درست یا غلط معتقدند رویکرد دموکراتها نسبت به جمهوری اسلامی معامله محور محض نیست و در راس بودن یک دموکرات در آمریکا میتواند به روند اصلاحات در ایران کمک کند.
همه مسئولان و احزاب ایران در اظهار نظرهای رسمی خود مدعی هستند که اینکه چه کسی در آمریکا پیروز شود برای آنها فرقی نمیکند که مثل روز روشن است این یک موضع دیپلماتیک است و نظر واقعی آنها نیست. گرچه دیپلماتترین مسئول نظام رسماً اعلام کرد بایدن از ترامپ برای کنار آمدن بهتر است. اصولگرایان هم به طور مشخص مدعیاند بایدن باشد یا ترامپ، سیاستهای آمریکا در قبال ایران، به ویژه در عرصه سیاست خارجی، تغییر چندانی نخواهد کرد. راهی که ترامپ با ابزار تحریم هموار کرده است، بایدن نیز خواهد پیمود.
به هر روی تفاوت بین بایدن که اعلام کرده به برجام بازخواهد گشت و راه دیپلماسی را برخواهد گزید با ترامپ، که بانی سیاست فشار حداکثری و موافق دیپلماسی اجبار است، روشن است. به همین دلیل ادعای اصولگرایان و هر شخص و گروه و مسئولی در یکی دانستن دو کاندیدا، کمتر نسبتی با حقیقت دارد. بدیهی است تمایل گروهی به ابقای ترامپ و دستهای رفتن بایدن به خانه سفید واشنگتن است که نگارنده در بالا دلایل هر کدام را ذکر کرد. با این حال بایدن به عنوان رییس جمهوری آمریکا هم به نظر نمیرسد از فردای تحلیف به این آسانیها به نقطه اول برگردد و با توجه به شرایطی که ایران از حیث اقتصادی و منطقهای با آن دست به گریبان است، رویکرد، راهبرد و استراتژی انتخاب خواهد کرد که بیشترین امتیاز را از ایران بگیرد. در اینجا و در میان این دعواهای چهل ساله ایران و آمریکا، اما همچنان یک اصل غایب است و آن مطالبات فرهنگی، اجتماعی، صنفی، سیاسی و حقوقی مردم ایران و بهخصوص قشر دانشگاهی و آزادیخواه ایران است که ممکن است همچنان در پردهای از ابهام و انسداد و تمنا بماند.
*روزنامهنگار و فعال سیاسی