برزگر در این آخرین فیلمش، سراغ مفهوم مرگ، زندگی و معجزه رفته است. داستان، داستان پرستاری است که در بیمارستانی در تهران از بیمارانی که وضعیتی حاد و وخیم دارند نگهداری می کند. ورزشکاری که آسیبی جدی دیده یا پیرمردی که دچار فراموشی شدید است و یا بیمارانی که شانس زنده ماندنشان ناچیز است. سارا (نازنین احمدی) در قامت پرستار، گاهی در نقش خدا ظاهر می شود. به آن معنی که بعضی اوقات، تصمیم می گیرد به وضعیت وخیم بیماران در کما خاتمه دهد و راحتشان کند یا زنده نگهشان دارد. در واقع فیلمساز، عامدانه مخاطبش را در دوراهی تردید و یقین قرار می دهد و از هیچ قطعیتی پیروی نمی کند. مقوله معجزه را در هالهای از ابهام قرار می دهد و در سکانس پایانی نیز آن را احتمالا یک نگرش شخصی و درونی تلقی می کند.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: عنوان عجیب و نامعمول "ابر بارانش گرفته"، نام آخرین فیلمِ فیلمسازی است که عموما او را با ساخت آثاری خلاف جریان و ابداع کنندهی نوعی جریان آلترناتیو در دههی اخیر سینمای ایران می شناسند. مجید برزگر از آن دست کارگردانهایی است که چندان مطیع شرایط و مغلوب روند حاکم در جریان فیلمسازی نمی شود و هربار ایدههای شخصی خودش را مقابل دوربین به اجرا در می آورد. "یک شهروند کاملا معمولی"، "فصل بارانهای موسمی" و مخصوصا "پرویز"، از آثار سابق این فیلمساز تجربه گرا محسوب می شوند که در محافل تخصصی و هنری سینما، طرفداران پر و پا قرصی هم دارند. "ابر بارانش گرفته" را اما می توان جدیترین و حرفه ایترین تجربهی برزگر در کارنامه اش خواند. فیلمی مملو از ادای دینهایی به بزرگان تاریخ سینما و شامل نگاه و اندیشههای تحلیلی در باب تفکرات فلسفی فیلمساز.
برزگر در این آخرین فیلمش، سراغ مفهوم مرگ، زندگی و معجزه رفته است. داستان، داستان پرستاری است که در بیمارستانی در تهران از بیمارانی که وضعیتی حاد و وخیم دارند نگهداری می کند. ورزشکاری که آسیبی جدی دیده یا پیرمردی که دچار فراموشی شدید است و یا بیمارانی که شانس زنده ماندنشان ناچیز است. سارا (نازنین احمدی) در قامت پرستار، گاهی در نقش خدا ظاهر می شود. به آن معنی که بعضی اوقات، تصمیم می گیرد به وضعیت وخیم بیماران در کما خاتمه دهد و راحتشان کند یا زنده نگهشان دارد. سارا زندگی تمام آدمهای روی تخت بیمارستان را در دست خود، درون یک سرنگ خلاصه کرده و تزریق آن به سرم بیمار، خط پایانی است برای آن ها. این چنین است که او در راهروهای بیمارستان قدم می زند و با نگاهی خاص به باقی آدمها، نوعی جایگاه ویژه را برای خود فراهم می کند و خود را در مراتبی بالاتر قرار می دهد. این نگاه بالا به پایین که از سر اختیارات سارا مبنی بر باقی ماندن یا نماندن حیات برخی بیماران است، گاهی تبدیل به شکلی از دلسوزی نیز می شود. همدردی با آشنایان و سرپرستان بیمار و بیرون راندن و جدی نگرفتن یک حافظ قرآن که مدعی است می تواند با دعا بیمارش را شفا دهد.
فیلم در یک سوم ابتدایی خود در راستای پرداخت شخصیت و محیط پیرامون سارا گام بر می دارد. محیط کاری او را در کنار حریم شخصی اش در کنار همسری که کاملا مطیع اوست و حتی یک موقعیت عالی شغلی را به خاطر سارا از دست می دهد تصویر می کند. ماجرا، اما از آنجایی آغاز می شود که سارا بابت پرستاری از یک پیرمرد که در کما به سر می برد، راهی شمال می شود تا میان این خانواده ثروتمند، از پدر پیرشان نگهداری کند. آنچه که در ابتدا شاهدیم، عدم امیدواری سارا نسبت به بهبود بیمار است و ترجیحش جدا کردن دستگاه و پایان دادن به حیات پیرمرد است. اما رفته رفته اتفاقاتی جزئی در قالب یک سری معجزه، همه چیز را دست خوش تغییر می کند. لیوانی که خود به خود از روی میز حرکت کرده و می افتد (سکانسی که عینا در فیلم "استاکر" تارکوفسکی وجود دارد) یا علائم سینوسی و ناپایداری که دستگاه نشان می دهد و بیماری که در اوج ناامیدی، دوباره حیات را احساس می کند. نکته کلیدی و استعاری فیلم، اما در مکالمه بین آریا (نوهی پیرمرد بیمار) و سارا شکل می گیرد؛ آنگاه که علت سکته پدربزرگ را استعمال ماری جوانا و دیدن یک نهنگ صورتی در دریا تعریف می کند. اینکه واقعا پیرمرد، نهنگی صورتی را در دریا دیده یا تماما زاده توهماتش از سر کشیدن ماری جوانا بوده هرگز مشخص نمی شود و علی رغم اصرارهای سارا مبنی بر قطع نکردن دستگاه نیز بی فایده است و خانواده، تصمیمشان را گرفته اند.
در واقع فیلمساز، عامدانه مخاطبش را در دوراهی تردید و یقین قرار می دهد و از هیچ قطعیتی پیروی نمی کند. مقوله معجزه را در هالهای از ابهام قرار می دهد و در سکانس پایانی نیز آن را احتمالا یک نگرش شخصی و درونی تلقی می کند. چیزی شبیه به این نگاه که معجزه نه رویکردی بیرونی، که تاثیری کاملا درون ذهنی دارد و وابسته به تمام آن چیزی است که می خواهیم به آن باور داشته باشیم یا خیر.
اما آنچه که فیلم را از قالب یک بیانیهی خشک و حوصله سر بر فلسفی خارچ می کند، ساختار شاعرانه و چشم نواز آن است. فیلمبرداری خیره کننده مسعود امینی تیرانی و میزانسنهای فکر شده و درست مجید برزگر، در کنار استفاده از قطعات گوش نواز کلاسیک در زمینه، "ابر بارانش گرفته" را تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای سال جاری سینمای ایران می کند. اثری جسور با پشتوانهای هنری/فلسفی. چیزی که در سینمای راکد ما تقریبا نایاب است.