وقتی با طیف خاصی همنشینی و معاشرت داشته باشیم، ادبیاتمان متناسب با همان طیف شکل میگیرد. بارها و در تمامی نقاط دنیا شاهدیم وقتی کسی در مبارزات انتخاباتی است، به دلیل معاشرت و نزدیکی (استراتژیکی و یا تاکتیکی) با مردم جامعه که نزدیک به قاعده این هرم هستند، ادبیات مردمی و یا پوپولیستی بر او غالب میشود و پس از به قدرت رسیدن، ادبیاتش به دلیل معاشرت (خواسته یا ناخواسته) با رأس هرم قدرت، به ادبیات قدرت نزدیک یا تبدیل میشود.
دیدارنیوز ـ ابوالحسن مظفری*: ادبیات هر کسی از برآیند «معاشر»ها یا همنشینان او فرآوری میشود. دو گونه معاشر متصور است: ۱ـ معاشران بیرونی ـ۲ـ معاشران درونی.
وقتی با طیف خاصی همنشینی و معاشرت داشته باشیم، ادبیاتمان متناسب با همان طیف شکل میگیرد. بارها و در تمامی نقاط دنیا شاهدیم وقتی کسی در مبارزات انتخاباتی است، به دلیل معاشرت و نزدیکی (استراتژیکی و یا تاکتیکی) با مردم جامعه که نزدیک به قاعده این هرم هستند، ادبیات مردمی و یا پوپولیستی بر او غالب میشود و پس از به قدرت رسیدن، ادبیاتش به دلیل معاشرت (خواسته یا ناخواسته) با رأس هرم قدرت، به ادبیات قدرت نزدیک یا تبدیل میشود.
البته همیشه به ظاهر استثنائاتی وجود دارند که در ادامه میبینیم باز هم به نوعی تحت تاثیر معاشران خودشان هستند، ولی قدرت معاشران درونیشان بسی قوی تر از معاشران بیرونیشان است. معاشران درونی مانند اندیشهها، مطالعات و علاقمندیهای فردی آنهاست و شایسته است هر کسی به قدر کافی از آنها بهره ببرد، وگرنه ممکن است همواره تحتتأثیر همرنگی با جماعت اطراف خودش قرار گیرد و دیگر خودِ واقعیاش نباشد.
کسانی که همیشه یا در اغلب موارد، معاشران به خصوصی دارند یا صرفا رسانههای به خصوصی را پیگیری میکنند، همه چیز را صرفا از همان دریچه میبینند. مثلا اگر کسی صرفا پای تلویزیون داخلی بنشیند، گمان میکند که به زودی تمامی اقتصاد و فرهنگ و سیاست غرب فرو میریزد و از آن طرف ما هم در حوالی قلههای پیشرفت هستیم که گاهی مقداری خس و خاشاک اطرافمان را گرفته و رویشهای ما بسی بیشتر از ریزشهایمان هست و اصلا هم جای نگرانی جز برخی فتنههای زبونانه نداریم!
از آن طرف هم کسانی که خوراک فکری یا همنشینیشان با رسانهها یا افراد به خصوصی است گمان میکنند به زودی همه چیز در داخل سقوط میکند و در تمامی این چهل سال هیچ چیز مفیدی وجود نداشته و نهایتا شش ماه دیگر سقوط میکنند (الان مظنّه را به زیر دو سه ماه کشاندهاند) و غافلیم که حداقل تا الان حدود هشتاد تا «شش ماه دیگر» آمده و رفته است!
آنها که صرفا با اصلاحطلبان معاشرت دارند یا با اصولگرایان و یا تندروهای دو طرف، باز هم همه چیز را صرفا از همان پنجره و قاب مینگرند و این گونه میشود که قضاوتها و تحلیلهای یکسویه و ناکامل، سپهر سیاسی ما را فرا گرفته است. نه میشود گفت سر تا پا امید و موفقیت هستیم و هیچ ملال قابل توجهی نیست و نه اینکه بگوییم هیچ روزنه و امیدی وجود ندارد و یکسره در سیاهی مطلق هستیم. اگر اینطور باشد که باید ملت (و یا ملیت) خودمان را هم عوض کنیم، وگرنه این مردم و این فرهنگ که از کره ماه نیامده و یک شبه هم گلستان نمیشود.
به فرموده حضرت محمد «ص»: کَما تَکُونُوا یُوَلّى عَلَیْکُم/ هر گونه که باشید، همان گونه بر شما حکومت مىشود. بهرحال اینگونه هستیم که اینگونه میشود و یک شبه هم تغییر نخواهیم کرد.
حال اگر بخواهیم به صورت تکبُعدی بار نیاییم و یا انسجام و تعامل خود را از دست ندهیم، شاید بهتر باشد که جمع معاشران بیرونی خود را اینگونه تنظیم کنیم:
۱- حداقل ۵ درصد با تندروهای تفکرات غیرهمسو معاشرت کنیم (یا سخنانشان را بشنویم) تا متوجه بشویم که چه «مصائب» و مشکلاتی در مقابل ما قرار دارد.
۲- حداقل ۱۰ درصد با تندروهای تفکرات همسو با خودمان معاشرت کنیم تا «آرمان»ها و ایدهآلهای خودمان را فراموش نکنیم.
۳- در حدود ۳۰ درصد با معتدلین غیرهمسو معاشرت کنیم تا راه «تعامل» و «مذاکره» با جبهههای مقابل را تمرین کرده و یا یاد بگیریم.
۴- و نهایتا معاشرت ما با افراد همسو، حدود ۴۵ درصد باشد که راه و روش رسیدن به مطلوبها را تمرین کرده یا یاد بگیریم؛ انسجام و انگیزه خود را نیز از این طریق حفظ و یا ایجاد کنیم. ولی اگر فقط با طیف به خصوصی معاشرت کنیم، برآوردهای ما ناکامل و یا حتی ناقص و ناقض در خواهد آمد.
ده درصد باقیمانده را در ادامه اشاره میکنیم.
در مورد معاشران درونی:
۱- حداقل ۲۵ درصد با هنر و هنرمندان معاشرت کنیم. هنر، روح انسان را صیقل خواهد زد و مانع از خشکی فکر و روح خواهد شد.
۲- حداقل ۴۵ درصد، آثار کلاسیک خارج و داخل را مطالعه کنیم. بسیاری از مفاهیم جهانی تا به حال در این آثار کلاسیک بیان شده و اغلب ما، باید این مفاهیم را بارها و بارها زندگی کنیم. یعنی اینگونه نیست که اغلب مفاهیم، به صورت جدید تولید شوند بلکه نهایتا رنگ و بوی امروزیتری به خود میگیرند، ولی بنیانها، همان است.
۳- حداقل ۲۰ درصد برای شنیدن و دیدن و خواندن و حس کردن آثار جدید در نظر بگیریم. اینها باعث میشوند که در گذشتهها باقی نمانیم و در درک موضوعات جدید یا مستحدثه، «هنگ» نکنیم.
۴- و نهایتا حداقل ۱۰ درصد «سکوت» کنیم. برای نهادینه شدن دریافتها یا عمیقتر شدنشان و یا شنیدن و دیدن چیزهایی که در شلوغیها میسر نیست، باید «سکوت» را جزو عادات خود کنیم. این ده درصد، متناسب با آن ده درصد باقیمانده در معاشران بیرونی است.
گاهی باید فقط با خودمان خلوت کنیم، به عبارتی با خودمان معاشرت کنیم. سکوت و اندیشه و تأمل کنیم در تمامی دریافتهایمان. چه آنها که از طریق اتفاقات بیرونی، یا مطالعات متنی، فیلمی، صوتی، تصویری و میدانی اخذ میکنیم وگرنه در این هیاهوهای روزگار نوین، غرق و یا باری به هر جهت خواهیم شد.
در پایان به دو گروه، یادآوری مجدد میکنم:
الف) به آنانکه آرای مردمی را از قاعده هرم اخذ کردند و در نهایت فقط با اصحاب قدرت یا رأس هرمهای مدیریتی معاشرت میکنند، یادشان باشد که دارند بیش از حد ادبیات قدرت را بر خود غلبه میدهند. اینها باید سازوکاری را لحاظ کنند تا به صورت منظمتری با سایر اقشار، بدون لکنت و تشریفات معاشرت کنند. حتی آن پیرمردی که بر دوشهای وزیر میزند و تلنگری بس عمیق را نثارش میکند که خودش یک دنیا سخن دارد.
ب) به مردم و روشنفکران و تمامی آنها که از هرم قدرت فاصله دارند نیز یادآوری میکنیم، گاهی با تندروهای غیرهمسو (خصوصا آنها که دستی در قدرت دارند) معاشرت کنند. اینطوری متوجه بسیاری از مصائب و دشواریهای مدیران خواهند شد و شاید کمی از ایدهآلیسم فاصله بگیرند و با واقعیتهای جامعه و نظرات مخالف نیز آشناتر شوند.
تندروی در هر گروهی (همسو و غیرهمسو) بلای امروز و فردای میدان سیاست ماست و «اعتدال»؛ آن هم در تمامی جبهههای موافق و مخالف، بستر عبور ایمن ما از این برهه تاریخی است.
* فعال سیاسی