تیتر امروز

شناخت اجتماعی ایرانیان از سنت ادبی‌شان
در گفت و گوی «گپی نو» با امیرمحمد موسوی، پژوهشگر حوزه مغز و شناخت سیاسی مطرح شد

شناخت اجتماعی ایرانیان از سنت ادبی‌شان

امیر محمد موسوی، پژوهشگر حوزه مغز و شناخت سیاسی اجتماعی در برنامه «گپی نو» دیدار از مواجهه ایرانیان با سنت ادبی‌شان می‌گوید.
صادق زیباکلام: بعد از دو دهه هنوز افراد به سرشان می‌زنند که عبارت «قطعنامه‌دان‌تان پاره شود» را چگونه به انگلیسی ترجمه کنند!/ رضا پهلوی بگوید که چرا در سال ۵۷ انقلاب شد/ حتی کسی با فرغون به سمت فردو برود، اسرائیل به آن حمله می‌کند!/ محمدرضا شاه، متهم ردیف اول انقلاب است/ باید با آمریکا و اسرائیل مذاکره کنیم
گفت‌وگوی دیدار در برنامه «ایرانشهر» با یک تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه

صادق زیباکلام: بعد از دو دهه هنوز افراد به سرشان می‌زنند که عبارت «قطعنامه‌دان‌تان پاره شود» را چگونه به انگلیسی ترجمه کنند!/ رضا پهلوی بگوید که چرا در سال ۵۷ انقلاب شد/ حتی کسی با فرغون به سمت فردو برود، اسرائیل به آن حمله می‌کند!/ محمدرضا شاه، متهم ردیف اول انقلاب است/ باید با آمریکا و اسرائیل مذاکره کنیم

دیدارنیوز در برنامه «ایرانشهر» به سراغ «صادق زیباکلام»، استاد دانشگاه و فعال سیاسی رفته و مسائل مختلف مرتبط با منافع ملی ایران از فعال شدن مکانیسم ماشه، تحرکات تندروها و احتمال از سرگیری تجاوز...
مولوی پیام‌آور عشق و زندگی و مداراست نه خشونت و نفرت/ مولوی با عشق زمختی خدای متکلمان را می‌گیرد/ مولانا یک عاشق خلاق رقصنده است که به همه پیشنهاد رقصیدن در اوج می‌کند تا بر غم و اندوه بتازند
در چهلمین برنامه دیدار اندیشه با ناصر مهدوی مطرح شد:

مولوی پیام‌آور عشق و زندگی و مداراست نه خشونت و نفرت/ مولوی با عشق زمختی خدای متکلمان را می‌گیرد/ مولانا یک عاشق خلاق رقصنده است که به همه پیشنهاد رقصیدن در اوج می‌کند تا بر غم و اندوه بتازند

در چهلمین برنامه دیدار اندیشه، مقارن با سالروز تولد جلال‌الدین محمد بلخی؛ مولوی با ناصر مهدوی با موضوع "مولوی، معلم عشق و زندگی" گفت‌و‌گو کردیم.
دیدارنیوز، روایت می‌‌کند

ملاقاتی کوتاه با سه نویسنده نسل امروز

نشر چشمه به مناسبت «روز تهران» تلاش کرد تا چند تن از نویسندگانی که از تهران نوشته‌اند را دورهم جمع کند.

کد خبر: ۱۹۱۰۴۲
۱۴:۵۹ - ۱۴ مهر ۱۴۰۴

دیداری کوتاه با سه نویسنده نسل امروز

دیدارنیوز-مسعود پیوسته: ابتکار جالب نشرچشمه، به مناسبت «روز تهران» که به همین بهانه تلاش کرد تا چند تن از نویسندگانی که از تهران نوشته‌اند را دورهم جمع کند که به این واسطه، خوانندگان ساکن تهران و نویسنده‌های «از تهران نویس»، یکدیگر را زیر پل کریمخان، تقاطع میرزای شیرازی، یا به تعبیر لطیفش «چشمه‌ کریمخان» با یکدیگر ملاقاتی داشته باشند، به خاطر موضوع «تهران» با همه‌ی خوشی‌ها و ناخوشی هایش برایم جذاب آمد و عصر جمعه، یازدهم مهرماه، به سمت این چشمه و این دیدار راه افتادم.

حدس می‌زدم که شاید برای نویسندگان ما هم هنوز عین اغلب جامعه ایرانی و خوانندگان مان، به قول آن بزرگان حوزه ارتباطات، «ساعت هشتِ ما، کماکان هشت نشده!» و اگر قرار شده مثلا رأس ساعت ۱۶ در جایی و نشستی و دیداری حضور یابیم، می‌شود با تأخیر رفت و «همچنان» طوری نیست! اتفاقا همین طور هم بود، یعنی در واقع طوری نبود!

دیداری کوتاه با سه نویسنده نسل امروز

اولین نویسنده‌ای که در این صحنه‌ی فرهنگی، تفریحی حاضر بود، هانیه سلطان پور بود. این نویسنده‌ی حقوق بین الملل خوانده، متولد ۱۳۶۴ است و یکی از آثارش «پارک شهر». به نظر آمد منتظر ملاقات با خوانندگانش است. ساعت پنج عصر، گفت و گویم را در شرایط خلوتی‌ی مخاطب، با وی آغاز کردم. اینکه او جغرافیای طبیعی، فرهنگی و اجتماعی تهران را در قصه هایش چگونه می‌بیند.

سلطان پور گفت: «در آثارم جریان زندگی در تهران را می‌بینم. آدم‌های معمولی در کوچه ها، خیابان ها، ایستگاه‌های تاکسی و اتوبوس، روزهایش و البته بیشتر تمرکزم به شب‌های تهران بود. کلا شب و روزش. دو تا داستانم یکی اش، مثل «قلب گاو»، اتفاقاتش در تهران رخ می‌دهد. برخی از این رخداد‌ها در قسمت مرکزی تهران و در قلب تهران است و برخی اتفاقات هم در قسمت‌های جنوبی و حاشیه‌ای تهران جا‌هایی مثل کشتارگاه رخ داده که کمتر به آن پرداخته شده. در کتاب دیگرم «پارک شهر»، عمدتا به قسمت‌های مرکزی شهر در قصه‌ام پرداخته‌ام.

قصه‌هایی که بر مبنای «دوسطر واقعیت» نوشته شده که با بهره گیری از عنصر خیال، تا ۳۰۰ صفحه پرورده شد. قصه‌هایی که اتفاقاتش به لحاظ زمانی در دهه هفتاد خورشیدی رخ داده. نه خیلی دور است و نه خیلی نزدیک.»

از نویسنده‌ی پارک شهر می‌پرسم حالای ۱۴۰۴ که برمی گردی به همان موقعیت و مکان‌های داستان تان در مناطق جنوبی تهران و حاشیه ها، آیا تغییراتی در صورت و سیرت آنجا‌ها و آدم‌ها و کوچه‌ها و خیابان‌ها و ... رخ داده؟

بالبخندی تلخ می‌گوید: «اگر از منظر تهران بخواهیم ببینیم، به نظرم در آن قسمت شهر، هنوز به همان روال گذشته است و تغییری مشاهده نمی‌شود. شاید در قسمت‌های دیگرِ تهران، اتفاق‌هایی افتاده و ما تغییراتی را در سیمای شهر می‌بینیم، ولی آن قسمت‌های حاشیه‌ای تهران، انگار همچنان زیر پونز قرار دارند!

همچنان دوست دارم در خیابان‌های اطراف خیام بچرخم. در کوچه پس کوچه‌های مولوی پیاده می‌روم که شرایط و موقعیت آنجا و ساختمان‌ها و آدم‌ها و باریکه راه‌های آنجا را فهم کنم. اصلا نان می‌خرم از آنجا. یا مثلا در محدوده‌ی میدان شوش. می‌خواهم بگویم تفاوتِ زیست در اینجا‌ها با قسمت‌های مرکزی و شمالی تهران در معنای «جنگیدن زندگی» است. در رخوتِ یک آپارتمان شصت متری در کوچه بن بست در محله شمیران، هیچ داستانی در آن نیست. اما در یک خانه‌ی کلنگی دویست متری در ته یک کوچه‌ی باریک، در قسمت‌های جنوبی و حاشیه‌ای تهران، هم آدم هایش داستان‌های زیادی دارند و تجربه‌ی زیسته‌ی فراوان؛ و هم روحیه‌ی جنگندگی‌ی بالایی دارند.»

این نویسنده‌ جوان، از حس خوبش از گردهمایی‌هایی این چنین گفت. اینکه خوب است که در چنین موقعیت هایی، نویسنده‌ها و خوانندگان آثارشان با یکدیگر ملاقات داشته باشند. بگویند و بشنوند. در این صورت، در موقعیت چهره به چهره، هر دو به تازه‌هایی هم می‌رسند، ولی متأسفانه این حلقه، مفقود است و خیلی‌ها به همان یافته‌ها و داده‌های گوشی شان اکتفا می‌کنند. مثلا مقاله‌ای علمی در اینستاگرام می‌بینند و خیال شان جمع است که این مقاله را دارند، ولی چهار ساعت بعد، از وی بپرسند در باره‌ی همان مقاله، ممکن است چیزی یادشان نیاید! اما اگر همان متن را در کتاب شان داشته باشند، می‌توانند زیر قسمت‌های مهمش خط بکشند و علامت گذاری کنند. در این صورت، به واسطه‌ی حضور کتاب در زندگی شان، یافته‌های شان محفوظ می‌ماند. بنابر این، کتاب در دست مان باشد وسعت نگاه مان عمق پیدا می‌کند.»

حالا دیگر به جمعیت اضافه شده و دامنه‌ این گردهمایی و بازار گفت‌و‌گو به پیاده رو رسیده و نبش چشمه، پر جنب و جوش شده است.

دیداری کوتاه با سه نویسنده نسل امروز

هنوز داخلم و نویسنده‌ای دیگر را می‌بینم. نویسنده‌ی جوانِ کتاب «شاهراه»، سینا دادخواه.

او هم دهه‌ی شصتی است و دارای آثار و رمان‌های شهری، چون «یوسف آباد، خیابان سی و سوم» و «زیباتر». اثر دیگرش با مضمون مطالعات شهری و تهران پژوهی با نام «آشیانه خرس» است و در آستانه‌ی چاپ و نشر.

دادخواه، مهندسی عمران خوانده، ولی در ادامه به نتیجه‌ مهندسی داستان رسید و داستان نویس شد.

گپی کوتاه با هم می‌زنیم و از احساس خوشایند این ایده‌ی دورهمی نویسنده‌ها با مخاطبان شان می‌گوید که ابتکار جالب مدیریت این انتشارات است.

می‌گوید: «در داستان هایم با آدم‌های تهرانی کار دارم. آدم‌های تهرانی و نسبت شان با شهر، اما خیلی معاصر، یعنی مربوط به دهه‌های هشتاد و نود. یعنی آنچه می‌نویسم مرتبط با وقایع بیست سال اخیر است. تاریخی نیست، کلاسیک نیست. نوستالژیک نیست. در واقع تهرانِ بسیار جدید است. تلاشم این است که «تهران مدرن» را بازتاب دهم. اگر فرقی با بقیه باشد، همین است. جریان زندگی آدم‌های داستان هایم، از میدان انقلاب به بالاست.»

در پیاده رو و حاشیه‌ی خیابان میرزای شیرازی در بین آدم‌های معطوف به دیدار نویسندگان و خوانندگان باهم در چشمه‌ی کریم خان، پژمان تیمورتاش، یکی دیگر از نویسندگان مدعو را می‌بینم که آمده است با خوانندگان آثارش گفت‌و‌گو کند.

دیداری کوتاه با سه نویسنده نسل امروز

«قبل از مردن چشم هات رو ببند»، از جمله آثار داستانی‌ اوست.

این نویسنده، متولد ۱۳۶۴ است و ادبیات فارسی خوانده و در داستان هایش به رفتار و گفتار آدم‌های ساکن حاشیه‌ی تهران می‌پردازد و اتفاقاتی که در جنوب شهر تهران در سال‌های پایانی دهه هشتاد و اوایل دهه نود رخ می‌دهد.

پژمان تیمورتاش می‌گوید: «در داستان هایم خیلی از اتفاقات، در خیابان‌های شرق تهران رخ می‌دهد. جایی که در آن بزرگ شده‌ام.». تهران ۲۸» از دیگر رمان‌های شهری‌ی پژمان تیمورتاش است»

از وی می‌پرسم با توجه به اینکه اتفاقات داستان‌های تان مربوط به یکی دو دهه پیش است، از امروز که به دیروزِ تهران نگاه می‌کنید، حس تان از آن فضای یکی دو دهه پیشِ تهران چطور است؟ دیروز کجا بودید و امروز کجایید؟

این نویسنده که چند کار تلویزیونی کوتاه هم در کارنامه اش دارد، می‌گوید: «حقیقتش را بخواهید باید بگویم آن موقع که ما این داستان‌ها را نوشتیم، جوان بودیم و بیست و شش هفت سال مان بود این کار را کردیم، الان چهل سالم است. مسلما هرچه آدم سنش می‌رود بالا، بیشتر، تناقض‌ها در آدم آشکار می‌شود. من هم الان احساساتم از آنچه که آن موقع نوشتم، متناقض است. سابقا شیفته‌ی آن خیابان‌ها و وضعیت شهر و اینها بودم که الان دیگر نیستم. آن موقع، شکست‌های مان کمتر بود. شور و امید داشتیم. شاید باعث و بانی‌ی این حس ناامیدی، خودِ شهر است. الان دیگر نه، الان برایم عشق و نفرت با هم است؛ و البته که تلخی‌های امروز تهران، بیش از گذشته است.»

 

ارسال نظرات
امروز دوشنبه ۱۴ مهر
امروز دوشنبه ۱۴ مهر
امروز دوشنبه ۱۴ مهر
امروز دوشنبه ۱۴ مهر