دیدارنیوز ـ کابوس سگهای لواسان در تهران هنوز دست از سر «بهار» 10 ساله برنمیدارد. هنوز هم صدای پارس سگها را میشنود. همیشه باید کسی از خانواده پشت سرش بنشیند تا مطمئن شود سگی دنبالش نیست! این داستان بهار دختری است که در پارکی در لواسان مورد حمله سگها قرار میگیرد. یکی از آشنایان خانواده بهار به «ایران» میگوید: «یک ماه از حمله دو سگ به بهار میگذرد اما مدام به پدرش میگوید که سگها همچنان دنبالش میکنند.» او میگوید: «خانواده من و خانواده بهار دورهمی آخر هفته دارند و معمولاً در پارکی با هم قرار میگذاشتند. آن روز تصمیم گرفتند دورهمیشان را از تهران به پارکی در لواسان ببرند.» آنها نمیدانند دو سگ خطرناک از نژاد پیتبول و ژرمن بیافسار و قلاده به کمینشان نشسته است! در حال دوچرخه سواری هستند که سگ پیتبول دستهایش را روی سینه دوست پدر بهار میگذرد! ترس تمام وجود «بهار» را میگیرد، جیغ میزند و به سمت مادرش میدود. سگ مرد را رها میکند و به دنبال شکار کوچک میدود. سگ دوم هم تحریک میشود، یکی از آنها دست بهار را به دندان میکشد و دیگری از پشت به او حمله میکند. دوست خانوادگی بهار توضیح میدهد: «زخمهای بهار به لحاظ جسمی رو به بهبودی است اما به لحاظ روحی و روانی بسیار آشفته است. البته نیاز به جراحی زیبایی دارد.» بهار تحت درمان روانپزشک است، با کمک قرص میخوابد ولی هر نیم ساعت یک بار با جیغ از خواب میپرد. سگها کابوس هر لحظهاش شدهاند و در خواب و رؤیا هم رهایش نمیکنند! دچار شب ادراری شده است! سگها به بهار که حمله میکنند مردم جمع میشوند تا بهار را از دست سگها نجات دهند! دوست خانوادگی بهار میگوید: «در میان تعجب همگان صاحب سگ معترض میشود که چرا سگها را آزار میدهند.» قلاده سگهایش را میکشد و بهار کوچک هم در میان دندانهای سگها به دنبالشان کشیده میشود. او در ادامه به «ایران» میگوید: «معاینات پزشکی نشان میدهد که همین مسأله باعث جراحت بیشتر بهار شده است. البته این اتفاق نشان از نابلدی صاحب سگ هم دارد.» واکنش سگها چنان هولناک است که او میگوید: «حتی افسر پلیس هم وحشت کرد و به طرف سگ کلت کشید.» به صاحب سگ هم گفت: «طوری سگ را ببند که سمت من نیاید!» بهار را به بیمارستان «مهرآیین» لواسان میبرند! بخشی از «گونه» بهار هم به دلیل کشیدگی روی زمین زخم میشود. صورتش چهار بخیه و دستش 55 بخیه میخورد. مسئولان بیمارستان از هلال احمر درخواست واکسن هاری میکنند. از هلال احمر میآیند و به بهار واکسنهای لازم را میزنند. بهار از شدت جراحات بیهوش میشود! مادرش هم به دلیل فشار عصبی از هوش میرود و در همان بیمارستان بستری میشود! دوست خانوادگی آنها میافزاید: «خانواده صاحب سگ خیلی اصرار کردند که بهار را به بیمارستان خاتمالانبیا ببرند. آخر سر هم متوجه نشدیم چرا چنین اصراری دارند.» پزشک موافق انتقال نیست! او میگوید: «پزشک به دلیل استرس بسیار زیادی که به بچه وارد شده بود احتمال «سنکوپ» میداد. همچنین با توجه به اینکه دوبار بیهوش شده بود به لحاظ فشار خون و شرایط عصبی تکان دادن بچه را به صلاح نمیدانست.» در نهایت پزشک اعلام میکند تنها با رضایتنامه و پذیرفتن مسئولیت کامل حاضر به ترخیص بهار از بیمارستان است. بهار در مهرآیین میماند. گوشت و پوست دستش قلوه کن شده و به استخوان رسیده است! تا به امروز چهار بار زخم بهار را باز کرده و شستهاند و پزشک هر بار مجبور شده تا او را بیهوش کند، چون توان تحمل درد را در کودک نمیبیند! به گفته این آشنا، خانواده صاحب سگ روز حادثه به خانواده بهار اعلام میکند که همه هزینه درمان و جراحی زیبایی دختربچه را پرداخت میکند اما حالا زیر حرفهایشان زدهاند! «ز» پدر صاحب سگ به رغم اصرارهای بسیار زیاد خبرنگار «ایران» حاضر به گفتوگوی رسانهای نیست. او نمیگوید که چرا اصرار داشت تا بهار را به بیمارستان دیگری ببرد؟ چرا به رغم قول مساعد برای پرداخت هزینهها، هیچ هزینهای از درمان بهار را تقبل نمیکند؟ او در پاسخ به این سؤال که به شما اتهام وارد میکنند که به دلیل متمول بودن حاضر به پذیرش مسئولیت اتفاق افتاده نیستید، هم میگوید: «بله من، پدر و پدربزرگم اهل لواسان بودیم. مملکت قانون دارد و قرار نیست به شما جواب بدهم.» او سؤالات خبرنگار را به تندی پاسخ میدهد و در نهایت هم میگوید که این تماسها را مزاحمت میداند. او در ادامه می گوید: من مجرم هستم باید تاوان جریمه ام را بدهم. به کسی هم غیر از مرجع قضایی ارتباطی ندارد. چه حکم زندان چه حکم اعدام صادر کنند من تابع قانون هستم.