
کیانوش چهانپور، سخنگوی سابق وزارت بهداشت یادداشتی را با عنوان روایت صهیونیستی راهبرد قدرت-دیپلماسی! را نوشته است که میخوانید.
دیدارنیوزـ کیانوش جهانپور: بررسی سیاستهای اسرائیلی در منطقه غرب آسیا همواره نشان داده که تلآویو نسبت به هر کشور/دولت بزرگ با جمعیت مسلمان، رویکردی مبتنی بر «تضعیف، تجزیه یا کنترل غیرمستقیم» اتخاذ کردهاست. این راهبرد، بقای اسراییل را نه در سایه دوستی، بلکه در ضعف یا شکاف دائمی قدرتهای منطقه میبیند و لاغیر.
شواهد آرشیوی و اعترافات مقامات امنیتی اسرائیلی هم نشان میدهد که خوراک اصلی راهبردی تلآویو، ممانعت از ظهور یا تداوم یک «قدرت یکپارچه مسلمان» در حوزه پیرامونی خود است.
در دهههای اخیر، رخدادهایی مانند جنگ ایران و عراق، حمله آمریکا به عراق (۲۰۰۳) و بحران سوریه (۲۰۱۱–تاکنون)، همواره با حمایت علنی یا ضمنی اسرائیل از روندهای تضعیف یا تجزیه قدرتهای منطقه همراه بوده است. اسرائیل همواره از تداوم جنگ داخلی سوریه و تضعیف ارتش عراق (بهمدد پروژه آمریکایی) بهرهمند شده، و این روند را منافع راهبردی خود قلمداد کرده است.
حتی در دورههایی که تنشهای مستقیم وجود نداشت، اسرائیل تلاش کرده که با ایجاد یا پیشبرد تهدیدات قریبالوقوع (مانند سایه تهدید هستهای یا تبلیغات واهمهافزا درباره نفوذ ایران و...)، فضای منطقهای را ناآرام و مبتنی بر توازن منفی حفظ کند. الگوی رفتاری اسرائیل حتی نسبت به کشورهایی مانند مصر پس از پیمان کمپدیوید، عربستان در دوره عادیسازی تدریجی، ترکیه (دوره فراز و فرود روابط) و پاکستان (از رهگذر پرونده هستهای) باز هم بر بنیان «دوستی مشروط به ضعف یا کنترل» استوار است.
در این میان، برخی جریانات رسانهای علاقمندند تا از داستان پیوند تاریخی کوروش و یهود، اسطوره آشتی یا نزدیکی تمدنی بسازند، اما شواهد تاریخی حتی پژوهشهای اکادمیک (مانند کارهای مری بویس و پیِر بریانت و...) نشان میدهد این برداشتها عمدتاً روایاتی گذرا، فاقد بنیانهای اجتماعی یا فاقد کارکرد ژئوپلیتیک واقعی برای امروز هستند. خود اسرائیل و نخبگان امنیتی-رسانهای آن نیز چنین اسطورهسازیهایی را مبنای تعامل امنیتی و دیپلماتیک خود با دولتهای اسلامی قرار ندادهاند که برخی فارسی زبانان در فضای مجازی گاهی ذوق زده بدان دامن میزنند.
آشکار است چه ترامپ مسیحی صهیونیست، چه نتانیاهو هنگامی که حتی درباره متحدان خود در جهان اسلام سخن میگویند از دید آنان، تنها با دولتی باید خوشوبش و دیپلماسی برقرار شود که یا ضعیف است یا در مسیر تضعیف قرار دارد. نمونه بارز این رویکرد را میتوان در رفتار تلآویو با اردن، امارات و حتی کشورهای دورتر مانند سودان مشاهده کرد.
از منظر راهبردی، هر قدرت مسلمان بزرگ اعم از ایران، مصر، عربستان، ترکیه، پاکستان، عراق، یا سوریه و نه لزوما دولت اسلامگرا بالقوه یا بالفعل امکان تهدید جدی برای اسرائیل است، باید تضعیف شود، ضعیف بماند، تجزیه گردد یا دستکم تحت کنترل باشد. تغییر اولویتها شاید رخ دهد؛ اما اصل راهبرد هیچگاه تغییر نکرده و اسناد تاریخی و روندهای منطقهای این گزاره را تأیید میکند.
چاهی که به نام پیمان صلح و توافق و آشتی برای کشورهای مسلمان کندهاند، آبی ندارد، اما برای طراحان حتما نانی خواهد داشت.
مصر در کمپ دیوید و بعد آن با محدودیتهای شدید نظامی در سینا و نظارت شدید آمریکا و اسرائیل بر تسلیحات خود موافقت کرد. به تعبیر شِویت (روزنامهنگار اسرائیلی) «صلح کمپدیوید، مصر را بزرگترین متحد غیرفعال اسرائیل ساخت؛ چرا که بهای صلح، خلع سلاح و محدودیت پایدار قدرت بود.»
به قول موشه یعلون (وزیر دفاع پیشین اسرائیل) «عراق هم اصولاً نباید یکپارچه و قوی باقی بماند؛ اگر سه عراق ضعیف شیعی، سنی و کردی ایجاد شود، منطقه برای اسرائیل امنتر خواهد بود».
قصه فقط روایت بی بی بعنوان جنایتکارترین حاکم معاصر نیست، ایهود باراک هم باری تصریح داشت:
«سوریهای که توسط دهها بازیگر محلی اداره شود، تهدیدش کمتر است تا یک حکومت مرکزی منسجم.»
در مورد ایران هم در بر همان پاشنه میچرخد، تلآویو بارها تأکید کرده ایران نباید به سطحی از قدرت/بازدارندگی برسد که امکان چانهزنی یا تهدید متقابل را داشته باشد.
نتانیاهو قبلا تصریح کرده «ایران حتی اگر دشمن ما نباشد، باید ضعیف بماند تا هرگز به کلوب کشورهای کلانقدرت مسلمان بازنگردد.» (کنفرانس سالانه هرتزلیا، ۲۰۱۸).
علیرغم همه تفاوتها و جابهجاییهای مقطعی اولویتها، شواهد و مثالها گویای یک راهبرد پایدار است: دوستی از منظر اسرائیل، مشروط به ضعف است و یک کشور مسلمان یکپارچه و مقتدر در منطقه دشمن بالقوه محسوب میشود ولو موقتاً رابطه خوبی داشته باشد.
*سخنگوی سابق وزارت بهداشت