
آیا واقعا امریکاییها سر در گم عمل میکنند؟ آیا واقعا طرف امریکایی بدون برنامه در مذاکرات حاضر میشود و وقتی که به واشینگتن بر میگردد، تحت فشار یا تغییر نقش یا هر عامل دیگر، نظر خود را عوض میکند؟ آیا امریکا در مذاکرات واقعا یک هدف خیالی و متوهمانه را دنبال میکند؟
دیدارنیوز-سید علی موسوی خلخالی*: مبا تغییر مواضع دولت امریکا نسبت به مذاکره با ایران که به رویهای روزانه تبدیل شده، طرف ایرانی از رفتارهای طرف امریکایی احساس سردرگمی میکند و این مساله سبب شده است تا بیاعتمادی ایران به طرف امریکایی بیشتر شود. دیدهایم که دو طرف ایرانی و امریکایی بعد از هر دور مذاکره از پیشرفت گفتوگوها صحبت کردهاند و نسبت به رسیدن به توافق ابراز خوشبینی کردهاند، اما وقتی که طرفها به پایتختهای خود باز گشتهاند، لحن طرف امریکایی عوض شده، گویی که فراموش میکند در مذاکرات چه گفته است. این مساله سبب شده است تا طرف ایرانی احساس کند که بعد از هر دور مذاکره دوباره به روز اول بازگشته است و هیچ پشیرفتی در کار نیست.
این احساس بعد از ارسال طرح امریکا به ایران بیشتر احساس شد، زمانی که سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان که اتفاقا خود از اعضای مذاکرهکننده است، گفت که طرح امریکاییها به هیچ وجه بازگو کننده گفتوگوهای انجام شده در پنج دور مذاکره نبوده است. وی روز دوشنبه ۱۲ خرداد در نشست مطبوعاتی خود با خبرنگاران گفت: «هیچ متنی که متضمن خواستههای رادیکال و حداکثری باشد و حقوق و منافع حقه مردم ایران را نادیده بگیرد قطعا با واکنش مثبت مواجه نخواهد شد. انتظار همه این است که هر متنی که تبادل میشود ماحصل یا بازتاب بحثهایی باشد که در پنج دور مذاکرات انجام شده است.» (۱)
بنابراین به روشنی میبینیم که مذاکرهکنندگان کشورمان از طرف امریکایی سرخورده شدهاند و احساس میکنند هنوز در همان جلسه اول ماندهاند گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ گفتوگویی انجام نشده است.
آیا واقعا امریکاییها سر در گم عمل میکنند؟ آیا واقعا طرف امریکایی بدون برنامه در مذاکرات حاضر میشود و وقتی که به واشینگتن بر میگردد، تحت فشار یا تغییر نقش یا هر عامل دیگر، نظر خود را عوض میکند؟ آیا امریکا در مذاکرات واقعا یک هدف خیالی و متوهمانه را دنبال میکند؟
هدف امریکا از مذاکرات
بسیاری بر این باورند که مذاکرات زمانی آغاز شد که ترامپ به مقام معظم رهبری نامه نوشت و بعد از آن تصمیم گرفته شد تا ایران به مذاکرات غیرمستقیم با امریکا ورود کند. شاید آغاز فرایند عملی ورود به مذاکرات این نامهنگاری باشد، اما هدف تعیینشده برای مذاکرات قبل از آن تعریف شد و آن را مقامات امریکایی به صراحت بیان کردند.
در تاریخ ۲ فروردین ۱۴۰۴ (یعنی ۲۱ روز قبل از آغاز دور اول مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا در عمان) استیو ویتکاف، نماینده ویژه ترامپ در امور خاورمیانه و رئیس تیم مذاکرهکننده با ایران، با تاکر کارلسون مصاحبه کرد. در آن مصاحبه کارلسون خطاب به ویتکاف گفت: «به خاطر خودمان، من امیدوارم که شما از تهران سر در بیاورید (به تهران سفر کنید).» نماینده ویژه ترامپ در امور خاورمیانه جواب داد: «من هم امیدوارم که من یا یک نفر در دولت (ترامپ به تهران برود). این کمی پیچیدهتر است چرا که این موضوع هستهای است و ما به فرد متخصص نیاز داریم. این موضوع کمی پیچیدهتر است، اما فکر میکنم که این موضوع با فردی از تیم رئیس جمهور شروع خواهد شد که ممکن است من باشم یا کس دیگری در دولت، اما من از این فرصت استقبال خواهم کرد اگر من دخیل باشم.» (۲)
این مصاحبه در حقیقت هدف امریکاییها را از گفتوگو با ایران نشان میدهد. از نگاه امریکاییها زمان حل مساله ایران فرا رسیده است و باید یک بار برای همیشه همه موضوعات اختلافی آنها با ایران حل شود. به عبارتی هدف امریکاییها رسیدن به مرحلهای است که بتوانند به ایران سفر کنند و با مقامات کشورمان رسما در تهران دیدار داشته باشند. برای آنها موضوع هستهای یکی از موضوعات اختلافی با ایران است و به نظر میرسد هدف از مذاکره بر سر آن، دریچه ورود به دیگر اختلافاتشان با تهران است تا به آنچه ویتکاف گفته است، برسند: «امیدوارم من یا یک نفر در دولت ترامپ به تهران برود.»
دقیق شدن در این موضوع مهم است، چرا که سبب میشود ذهنیت طرف امریکایی را درک کنیم و بدانیم با چه هدفی وارد مذاکرات میشوند. از اینجاست که اختلافات خود را نشان میدهند چرا که طرف ایرانی قصد ندارد به چیزی غیر از موضوع هستهای ورود کند در حالی که طرف امریکایی به چیزی فراتر از هستهای میاندیشد. شاید به همین دلیل است که دو طرف نتوانستهاند هنوز به درک مشترکی برسند؛ چرا که در دو منظومه مختلف سیر میکنند، طرف امریکایی به دنبال دستاویز قرار دادن هستهای برای رسیدن به دیگر پروندهها و حل دیگر اختلافات است تا آنجا که بتواند خود را در تهران در اتاقی مشترک با مقامات ایرانی ببیند، در حالی که طرف ایرانی میخواهد صرفا به موضوع هستهای بپردازد و حق خود را در این باره تثبیت کند و به موضوعات دیگر نپردازد. برای همین است که قبل از آغاز مذاکرات نگارنده نوشت با توجه به شرایط موجود امیدی به نتایج مذاکرات نیست و ایران آمادگی ندارد درباره آنچه طرف امریکایی میخواهد، گفتوگو کند. (۳)
از سوی دیگر بازگشت دوباره به سیاست فشار حداکثری، سیاستی که در دولت اول ترامپ با طراحی مایک پمپئو طرحریزی و اجرا شد، نشانه دیگری است از اینکه هدف امریکاییها واقعا چیست. مایک پمپئو در ابتدا رئیس سیآیای شد و بعد سکانداری وزارت امور خارجه امریکا را بر عهده گرفت. سیر این مسئولیتها به ما میگوید او با ذهن امنیتی ریاست دستگاه دیپلماسی امریکا را بر عهده گرفت؛ بنابراین سیاست فشار حداکثری ساختهوپرداخته اوست که به ادعای او ۱۲ شرط برای ایران تعیین میکند. در حال حاضر هم اگرچه پمپئو در دولت ترامپ حضور ندارد، اما روح او مشهود است. روح او در سیاست فشار حداکثری متجلی میشود. سیاستی که ترامپ قبل از آغاز مذاکرات با ایران دستورالعمل آن را برای اجرای مجدد علیه ایران امضا کرد. (۴) پمپئو بارها درباره هدف از اعمال سیاست فشار حداکثری گفته بود: «هدف ما تبدیل شدن ایران به یک کشور عادی مثل کشورهای دیگر است، کشوری مثل فنلاند یا نروژ.» (۵) در واقع دولت امریکا با تکیه بر سیاست فشار حداکثری خود به گفتوگوهای غیرمستقیم با ایران ورود کرده است.
آیا واقعا در درون امریکا اختلاف است؟
مذاکرهکنندگان کشورمان میگویند اظهارات ضد و نقیض طرف امریکایی ما را به این باور رسانده که گویی امریکاییها با یکدیگر اختلاف دارند و، چون اختلاف دارند هر مقام امریکایی یک چیز میگوید و این اختلافات سبب شده است که نتوانند مذاکرات را پیش ببرند. در حالی که به نظر میرسد آنچه امریکاییها پیش گرفتهاند بیش از آنکه اختلاف نظر باشد بازی دادن طرف ایرانی، تخریب ذهنیت و تمرکز آن، بر اساس نقشه راه فشار حداکثری است.
از سوی دیگر باید این واقعیت را در نظر داشته باشیم که مذاکره با ایران اولویت دولت امریکا نیست. وزارت امور خارجه امریکا به صراحت اولویتهایش را مطرح کرده است. (۶) اولویت دولت امریکا در سیاست خارجی تمرکز بر آمریکای مرکزی و کارائیب در پیرامون امریکا، تقویت ائتلاف کواد، تمرکز بر چین، سختگیری در پرونده ایران و ذیل آن مذاکره با ایران است. (۷) بنابراین شاید برای تشدید فشارها بر تهران عجله داشته باشد، اما برای رسیدن به توافق با ایران عجله ندارد.
در اینجا باید به این پرسش واقعگرایانه پاسخ دهیم که اگر مذاکرات به شکست بینجامد چه خواهد شد و هر کدام از طرفین چقدر متضرر خواهد شد؟ شکست مذاکرات احتمالا میتواند استفاده از گزینه نظامی را بیش از پیش در دسترس کند، در این صورت هزینه جنگ نظامی بیشتر از همه متوجه کدام طرف خواهد شد؟
اگر پاسخی واقعی برای این پرسشها بیابیم و آنچه در ذهنیت امریکاییها درباره مذاکرات میگذرد را درک کنیم و مبنای امریکاییها برای مذاکره را دریابیم، آنگاه متوجه میشویم اگر امریکاییها با هم اختلاف دارند صرفا بر سر چگونگی استفاده از ابزارهاست نه موضوعیت ایران – اگر اصلا اختلافی میان آنها نباشد و این برداشت اشتباه ما از واقعیتهای جاری در امریکا باشد.
کما این که برای همه روشن است در میان مقامات ارشد دولت فعلی امریکا، دشمن سرسخت جمهوری اسلامی ایران، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه امریکاست که به وضوح دشمنی خود را با تهران نشان داده و هدف نهایی را به صراحت بیان کرده است. روبیو هدف اصلی آمریکا را جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و تهدید همسایگانش، بهویژه اسرائیل، اعلام کرده است. او در مصاحبهای با سیبیاس در ۱۸ مه ۲۰۲۵ (در بحبوحه مذاکرات غیرمستقیم امریکا و ایران) گفت که «حتی پایینترین سطح غنیسازی اورانیوم میتواند به تولید سلاح هستهای منجر شود و آمریکا نباید این را بپذیرد. او همچنین مذاکره مستقیم با حکومت کنونی ایران را رد کرد و گفت که هرگونه سفر به ایران تنها برای «تغییر رژیم» خواهد بود.» (۸)
بنابراین اگر در ابتدای مذاکرات اختلافی میان او با دیگر مقامات امریکا بر سر مذاکره با ایران مشاهده میشد – که نگارنده معتقد است از اول هم اختلافی نبود – اکنون روشن شده است که نه تنها اختلافی نیست که اگر اختلافی بود ضمن حفظ سمت، مشاور عالی امنیت ملی نمیشد، بلکه اراده او بر ذهنیت طرف امریکایی در مذاکره با ایران تسری نمییافت. کما اینکه استیو ویتکاف در ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ خود به صراحت در پاسخ به ادعای پایگاه خبری «پولیتیکو» مبنی بر وجود اختلاف میان او و وزیر امور خارجه، مارکو روبیو، گفت: «این کاملاً اخبار جعلی است. من و وزیر امور خارجه دوستانی نزدیک هستیم، نه فقط همکار. روزانه چندین بار با هم صحبت میکنیم و در جلسات متعددی کنار هم هستیم. ما از نظر دیدگاه سیاسی بسیار شبیه هم هستیم.» (۹)
اختلافات امریکا و اروپا
به نظر میرسد که امریکا اروپا را از روند مذاکرات با ایران کنار گذاشته است. اما آیا واقعا چنین است؟
این صحیح است که ایرانیها در حال مذاکره غیرمستقیم صرفا با امریکاییها هستند و اروپاییها حضور ندارند؛ اما واقعیت این است که اروپاییها در حال انجام کار خود هستند و شاید به همین دلیل است که برای مذاکره با ایران نیازی احساس نمیکنند. گزارشها حاکی از آن است که در هر دور مذاکره ایران و اروپا چه در استانبول چه در یکی از شهرهای اروپایی، فضا متشنج بوده و اروپاییها مواضعی را چه بسا تندتر از امریکاییها اتخاذ کردهاند. این نشان میدهد اگرچه میان امریکا و اروپا اختلاف وجود دارد، اختلافات هم در حال عمیق شدن است، اما بر سر ایران اختلاف ندارند که اگر اختلافی بود مارکو روبیو طرفهای اروپایی را تشویق نمیکرد هر چه سریعتر مکانیسم ماشه را فعال کنند. (۱۰) روبیو به عنوان وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی امریکا به طور دائم در حال گفتوگو با مقامات ارشد اروپایی بر سر ایران است و به نظر میرسد اگرچه آنها در روند مذاکرات حضور ندارند، اما در جریان آنچه میان تهران و واشینگتن با واسطه مسقط میگذرد، هستند. دو روز پیش نیز بعد از تشدید تنشهای میان ایران و اروپا، بهویژه فرانسه و انگلیس، بعد از گزارش مدیرکل آژانس علیه ایران، وزرای امور خارجه امریکا و فرانسه با یکدیگر گفتوگو کردند و بر «تعهد مشترک برای جلوگیری از توسعه یا دستیابی ایران به سلاح هستهای» تاکید کردند. (۱۱)
بنابراین میتوان گفت اگر میان امریکا و اروپا اختلاف هست بر سر موضوعات دیگر است، نه ایران، که مواضع هر دو بر سر ایران اتفاقا بسیار هم نزدیک است. کما این که در حال حاضر هم آمریکا از قطعنامه ضدایرانی تروئیکای اروپا در شورای حکام علیه ایران حمایت کرده است. (۱۲)
هماهنگی با اسرائیل
در این میان به هیچ عنوان نمیتوان تصور کرد که امریکا با اسرائیل بر سر ایران هماهنگی ندارد. اتفاقا دونالد ترامپ بیش از هر دولت دیگری ثابت کرده که با اسرائیل هماهنگ است. این هماهنگی به قدری است که وقتی بنیامین نتانیاهو به عنوان اولین مقام خارجی به دیدن ترامپ در کاخ سفید رفت، گفت که بیش از حد تصورش امریکا را با خود همراه دید. شاید بعدا بر سر مذاکره با ایران میان او با ترامپ اختلاف نظری پیش آمد، اما این صرفا یک اختلاف نظر بود، و الا دو طرف بر سر تقابل با ایران کاملا هماهنگ هستند.
اکنون طرف ایرانی نیز به این باور رسیده که اختلافات امریکا و اسرائیل بر سر ایران غیرواقعی است و میان آنها تقسیم کار شده است. اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان در نشست هفتگی خود با خبرنگاران در پاسخ به پرسش دیپلماسی ایرانی درباره اختلاف نظر میان دولت امریکا و رژیم صهیونیستی راجع به موضوع هستهای ایران را چقدر جدی میگیرد، گفت: «آن چیزی که میشود با اطمینان درباره آن صحبت کرد این است که اگر اختلافی هم وجود دارد نحوه اعمال فشار بر ملت ایران است نه غیر از آن؛ و گرنه این که هر دو طرف در بیان و عمل درصدد ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران هستند تردیدی نیست. آنچه از اختلافات ما میشنویم همیشه بعدا روشن شده که نوعی تقسیم کار میان آنها برای فشار بر ملت ایران بوده است. برای همین ما همیشه در هر تعاملی با امریکا این رفتارهای همیشگی امریکا و اسرائیل را در نظر داشتهایم.»
در حال حاضر نه تنها میان اسرائیل و امریکا هماهنگی وجود دارد بلکه میان اسرائیل و اروپا نیز یک هماهنگی تمام و کمال است، کما این که در گزارش مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران به موضوعاتی استناد شد که ادعاهای طرف سوم (اسرائیل) با فشار اروپاییها بوده در حالی که این موضوعات قبلا حل شده بود و آژانس تعمدا تحت فشار اروپاییها مجددا این موضوعات را مطرح کرده است.
گفته میشود در مذاکرات میان ایران و اروپا طرف اروپایی به صراحت مسائل منطقهای را مطرح کرده و به طور خاص به موضوع امنیت اسرائیل اشاره کرده است. اروپاییها بعد از عملیات ۷ اکتبر بیش از پیش به اسرائیل نزدیک شدهاند و اگر در موضوع انسانی غزه به اسرائیلیها خرده میگیرند و از رفتارهای آنها انتقاد میکنند بر لزوم برخورد با ایران به دلیل حمایت از مقاومت فلسطینی اتفاق نظر دارند و در این زمینه به پیشبرد سیاستهای اسرائیل علیه ایران کمک میکنند. در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ نیز شاهد بودیم که امریکا و انگلیس به کمک اسرائیل شتافتند و بعد از آن هم به دفاع از امنیت و منافع اسرائیل در برابر ایران پرداختهاند. اتفاقا این موضوعی است که مورد حمایت صد در صدی دولت امریکا نیز هست. کما اینکه همان طور که گفته شد، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه امریکا در مصاحبه ۲۵ مه خود با شبکه سیبیاس بر لزوم برخورد و توقف تهدید ایران علیه همسایگانش، بهویژه اسرائیل، تاکید کرده است. /دیپلماسی ایرانی
*روزنامهنگار و مترجم