تیتر امروز

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست
به مناسبت روز جهانی کارگر برگزار شد

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

به مناسبت روز جهانی کارگر، ۱۱ اردیبهشت، گروه علمی، تخصصی صلح انجمن جامعه شناسی ایران با همکاری مدرسه مطالعات نقد اقتصاد سیاسی باشگاه اندیشه، نشستی با موضوع «جایگاه کارگران در ساخت ساختمان صلح...
توقف مذاکرات؛ تعلیق یا تعویق؟/ خرد شدن مردم زیر فشار تورم/ پیامک حجاب؛ تکرار چند باره یک شیوه اشتباه
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

توقف مذاکرات؛ تعلیق یا تعویق؟/ خرد شدن مردم زیر فشار تورم/ پیامک حجاب؛ تکرار چند باره یک شیوه اشتباه

این نود و یکمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.
تفاهم‌نامه وزارت آموزش و پرورش با فرماندهی انتظامی؛ از حاشیه تا واقعیت
دیدار بررسی کرد

تفاهم‌نامه وزارت آموزش و پرورش با فرماندهی انتظامی؛ از حاشیه تا واقعیت

دیدارنیوز چند روز پس از انتشار تفاهم‌نامه میان وزارت آموزش و پرورش و فرماندهی انتظامی به دلیل واکنش‌های خانواده‌ها و جامعه علمی و دانشگاهی نشستی را با هدف بررسی معایب و مزایای این تفاهم‌نامه...
به مناسبت روز جهانی کارگر برگزار شد

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

به مناسبت روز جهانی کارگر، ۱۱ اردیبهشت، گروه علمی، تخصصی صلح انجمن جامعه شناسی ایران با همکاری مدرسه مطالعات نقد اقتصاد سیاسی باشگاه اندیشه، نشستی با موضوع «جایگاه کارگران در ساخت ساختمان صلح اجتماعی» را برگزار کرد.

کد خبر: ۱۸۳۸۴۰
۱۲:۵۹ - ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: به مناسبت روزجهانی کارگر، ۱۱ اردیبهشت، گروه علمی، تخصصی صلح انجمن جامعه شناسی ایران با همکاری مدرسه مطالعات نقد اقتصاد سیاسی باشگاه اندیشه، نشستی با موضوع «جایگاه کارگران در ساخت ساختمان صلح اجتماعی» را برگزار کرد.

نشستی که از بین سخنرانان مدعو، فرشاد مؤمنی، محمد مالجو، مهسا اسدالله نژاد و خلیل میرزایی، فقط پرویز صداقت حضور نداشت و بقیه‌ی سخنوران از منظر خود به موضوع نشست پرداختند.

نشستی که در آن، حضور کارگران قدیمی و کهنه کار و رنج کشیده در طی دهه‌های گذشته، پررنگ‌تر از دیگر گروه‌های اجتماعی دیده می‌شد.

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

به رغم دیدگاه انتقادی‌ آخرین سخنران، خلیل میرزایی، جامعه شناس به سخنان دیگر سخنرانان نشست به این مضمون که اغلب به موضوع مورد بحث، یعنی «نقش کارگران در ساخت ساختمان صلح اجتماعی» نپرداختند بلکه عمدتا به فساد ساختاری و نهادینه شده و عواقب آن اشاره کردند، ولی به نظر آمد پس از دو ساعت سخنرانی‌ چهار پنج سخنران، شنوندگان حاضر در نشست، بخصوص کارگران، پاسخ روشنی از کلیت جلسه نیافتند و گره‌ی ناگشوده‌ کارگران ایرانی از همان دعوای بر سر پیش نویس قانون کار و اصل قانون کار از همان سال‌های ابتدای انقلاب (به ویژه سال‌های ۵۷ تا ۶۲) و بروز و ظهور جنبش‌های کارگری احزاب چپ و سرکوب شان از سوی نهاد‌های حاکمیتی، پس از انواع فراز و فرود‌های چهار پنج دهه‌ای، گویا همچنان ناگشوده باقی مانده است و شاید به زعم حاکمیت، موضوع، مشمول مرور زمان شده باشد و حالا دنیا به همراه برخی مفاهیم و معانی عوض شده و به قول مهسا اسدالله نژاد، یکی از سخنرانان این نشست در توضیح و تبیین دگردیسی‌های مفاهیمی، چون «مستضعفان» و «شورا» در طی سه چهار دهه‌ پس از انقلاب، اکنون شاید بشود معنای مناسبت روز جهانی کارگر را در این سال‌ها به تبریک گویی این روز تقلیل داد و به جای فهم و شنیدن انواع مطالبات در جنبش‌های کارگری و اقدامات عملی‌ پاسخ به مطالبات و نیاز‌های طبقه‌ کارگر، جنبش‌ها را بی خاصیت کرد! و در عین حال، برای شان مجلس گرامی داشت هم برگزار کرد و تبریک گفت! و به تعبیر فرشاد مؤمنی در این نشست، به گونه‌ای به گرامیداشت شهروندان دست آموز پرداخت که مرادش به کل جامعه‌ تحت فشار و ستم ایران بود، اما رنج‌ها و زخم‌های کارگران آن نسل، حالا در میانسالی، از همان دوره‌ی قانون کار احمد توکلی تا این لحظه‌ ۱۴۰۴، التیام نیافته و همچنان در حال حمل و نقل آن خاطرات تلخ سال‌های اول انقلاب‌اند!

اگر گروه‌های چپ کارگری در مقابل قانون کار احمد توکلی، وزیر وقت کار، مقاومت می‌کردند و بالاخره به سرانجام نرسید و در دوره سرحدی زاده، پیش نویس قانون کار تجدید نظر شد و این قانون، فرجام یافت، هرچند، بخش‌هایی از حقوق و مطالبات جامعه کارگری متحقق شد که دربرگیر اغلب، منافع واحد‌های بزرگ‌تر بود و سندیکا‌های واحد‌های کوچک تر، هنوز مورد بی محلی و گاهی هجمه در همان سال‌های اول انقلاب و التهاب، و علی ربیعی‌ برآمده از شاخه کارگری حزب جمهوری اسلامی، بزودی در خانه کارگر، خانه می‌کند و این خانه را دولتی. بالاخره مرور زمان و تجربه و آزمون و خطا، از وی یک آرامبخش دولتی در دهه‌ی اخیر ساخت و حالا گاهی همچون منتقد و مصلح اجتماعی، مترصد بالانس سازی جامعه است که مبادا تنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی، فاصله هایش به هم نزدیک شود، بلکه دست کم در همان حداقل‌ها بماند و گسترده نشود و عمق نیابد! در نگاه مجدد به احمد توکلی، حالا و این سال‌ها او را در پیرانه سری در موضع دفاع از مظلوم می‌بینیم که از منظر ثقل مرکزی قدرت، به «دیده بانی» مشغول است و در سایت «دیده بان شفافیت و عدالت» اش در جست‌و‌جو و تعقیب و اطلاع رسانی‌ی نشتِ هر گونه فساد از هر جا و هر کس.

وقتی مهسا اسدالله نژاد، دانش آموخته‌ی جامعه شناسی سیاسی در حال مرور تیتروار رخداد‌های کارگری و جنبش‌های متنوع چپ مذهبی و چپ مارکسیستی در همان سال‌های ۵۷ تا ۶۲ بود، برای کارگران حاضر در جلسه، تجدید خاطرات شد و در جمع بندی‌ دو ساعته‌ آنچه در جلسه‌ نقش کارگران در ساخت ساختمان صلح اجتماعی مطرح شد، برخی به سخن درآمدند و ابراز داشتند که آنچه امروز در اینجا گذشت، جامعه‌ کارگری را به مقصد صلح اجتماعی نمی‌رساند. یا یکی دیگر از کارگران، در حال خروج از جلسه، احساس و دریافت واقعی اش را از این نشست، این گونه ابراز کرد که اینها سفارشی‌اند و در حال اجرای منویات حاکمیت، این بار با موضوع «نقش ما کارگران در ایجاد صلح اجتماعی!» در حالی که در این شرایط، هیچ کاری نمی‌شود کرد و حکومت با جامعه اش در قهر مطلق است! این جنس جلسات، جامعه و حکومت را به مصالحه نمی‌رساند!

یعنی به نظر آمد شاید بیش از نیمی از حاضرین در نشست، حضورشان ناباورانه و یأس آلود بود نسبت به آنچه که در جلسه می‌شنیدند.

شاید نهایتا امیدوار بودند در پسِ انذار‌هایی که سخنرانان به حاکمیت و شیوه‌ی حکمرانی شان می‌دادند، رهنمودی هم به جامعه‌ی مخاطب، در اینجا طبقه‌ی کارگر هم می‌دادند که گریزگاه‌های شان چیست و کجاست. اما گویا به دریافت رهایی بخشی که منجر به نقش شان در ساختمان صلح اجتماعی باشد، نرسیده‌اند. چرا که انگار هنوز دعوا‌های قبلی خود با حاکمیت به فرجام نرسیده و «مطالبات متراکم» خود با «تراکم قدرت»، راه پیوند را با یکدیگر می‌بندند و این گونه نشست‌ها نهایتا در تعارفات می‌مانٓد و مبتلا به دور خود گشتن می‌شویم.

برای تهیه گزارش از نشست‌های فرهنگی و اجتماعی که در اینجا و آنجای تهران برگزار می‌شود و شرکت می‌کنم، گاهی حس می‌کنم دارم یک پرفورمنس می‌بینم.مثل همین نشست که دهم اردیبهشت به ابتکار گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران و با همکاری باشگاه اندیشه برگزار شد. بخصوص که این نشست، متعامل بین گویندگان و شنوندگان بود.

برای تدوین و تنظیم این گزارش، آنچه برایم بیشتر جلب نظر کرد، توجه حاضران در این نشست، به خصوص کارگرانی بود که با صراحت بیشتر، گویندگان و سخنرانان را خطاب قرار داده بودند. اینکه اگر سخنرانان از وضعیت کارگران از همان اول انقلاب به این سو می‌گفتند، ایشان آن شرایط و آن مرارت‌ها را زندگی کرده‌اند و حالا برای برون رفت از درد‌های دیرپای، به این مجلس آمده‌اند که شاید منفذی و راهی برای شان، بخصوص برای نسل آینده گشوده شود و افق روشنی ببینند و امیدوارانه به نقش خود در ساخت صلح اجتماعی بیندیشند و عمل کنند. اما به نظر آمد دست خالی برگشته باشند!

حالا برسیم به آنچه که در این «نشست» گذشت:

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

حسن امیدوار، مدیر گروه علمی، تخصصی صلح انجمن جامعه شناسی ایران، دبیر این نشست، با عرض تسلیت فاجعه بندرعباس، حرف هایش رو شروع کرد. (البته این تسلیت گویی را سه سخنران دیگر نیز در آغاز کلام شان داشتند و ابراز تأثر و تأسف می‌کردند که اکثر این جانباختگان از طبقه کارگر بودند و از کارگران زحمت کش و سختکوش؛ و حالا در روز جهانی کارگر، نشست را با یاد این عزیزان آغاز می‌کنیم.)

شروع کلام دکتر امیدوار، در هر جلسه و در هر جا، همواره با این عبارت کوتاه و در عین حال جامع است: «به نام خداوند حقیقت و زیبایی»

وی پس از طرح مقدمه‌ای از چیستی گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران، وارد موضوع نشست شد و گفت: «متأسفانه امسال هم ما در شرایطی روز جهانی کارگر را گرامی داریم که کارگران محروم ایران به همراه سایر اقشار فرودست، در وضعیت بسیار نامطلوب به سر می‌برند و شاهدند که ایران بهشت دلالان، رانت خواران، ویژه خواران و اختلاسگران شده است؛ و کودکان کار، کولبران رنجور؛ و فقر و فحشا و اعتیاد، هر ساله شاخ و برگ بیشتری می‌یابد. کارگران که بازوی توانای هر کشور برای رشد و شکوفایی‌اند، اینجا ولی هر روز رنجورتر می‌شوند و سفره‌های شان خالی‌تر می‌شود؛ و افق روشنی نیز برای حل مسائل و مشکلات خود مشاهده نمی‌کنند.

دولتمردان نیز خدمات مناسبی را که کارگران انتظار دارند، محقق نکرده‌اند. در هر نظام قشربندی یی ما شاهد نوعی قشربندی و نابرابری موضعی هستیم. اما اگر این نابرابری شدت یابد و یا اینکه در خلال زمان، نظام، تمایل به کاهش این نابرابری‌ها و شکاف‌های طبقاتی نداشته باشد و نشان ندهد، این امر می‌تواند پیامد‌های منفی داشته باشد. از نظر جامعه شناسی، نظم و انسجام اجتماعی بسیار مهم است. به این معنا که اگر این نابرابری‌ها و شکاف‌ها نامتعارف شود، انسجام اجتماعی که محصول درک متقابل همدلانه‌ی همه‌ی طبقات است، اگر نباشد این انسجام، دچار گسست می‌شود. متأسفانه ما در چنین شرایطی قرار داریم. اگر این موضوع را از منظر جامعه شناسی ببینیم، پیشتر این فرضیه مطرح می‌شد که چرا هر سال بدتر از سال قبل است، امسال هم مفهومی را خدمت تان معرفی می‌کنم به نام «تراکم قدرت» که می‌تواند خیلی مهم باشد و من درباره اش اینجا مختصر می‌گویم و دوستانی که مایل‌اند می‌توانند در مطالعات شان به این مفهوم بپردازند.

ترنر متأثر از هربرت اسپنسر، درک از تهدید خارجی را عمده‌ترین محصول تراکم قدرت می‌داند. ترنر معتقد است با افزایش تراکم قدرت، جامعه می‌تواند تا آستانه‌ی استبداد هم پیش برود. معمولا این اتفاق در حالت جنگی رخ می‌دهد و شرایط برای قطبی شدن جامعه پیش می‌رود.

سالهاست که داریم این مفاهیم را می‌شنویم که ما در شرایط حساسی هستیم، دشمن است و تهدید خارجی و اینها؛ و این اثر متقابلی که داشته باعث شده جامعه تا آستانه‌ی استبداد پیش برود و هم اینکه جامعه‌ی ما را قطبی کرده است. تعداد غیر محدودی که به منابع قدرت نزدیک‌اند، هر روز فربه‌تر شدند و بیشترِ اقشار این جامعه، فقیرتر.

از پیامد‌هایی که این تراکم قدرت می‌تواند به دنبال داشته باشد، و الان در جامعه مان هم ملموس است و شواهد متعدد جامعه شناسی به ما نشان می‌دهد، چند نکته است که خدمت تان عرض می‌کنم. احتمال بروز تضاد‌های ارزشی که در جامعه مان به وضوح مشاهده می‌کنیم. نکته‌ی بعد، تضاد‌های توزیعی است؛ و تخاصمات اجتماعی و سیاسی است که بیشتر شده. در مقابل هم، سازگاری اجتماعی کاهش می‌یابد؛ و به جهت اختلال رابطه‌ای در ارتباط با چهار حوزه‌ اجتماعی با عناوین همکاری اجتماعی و تعاون اجتماعی، حمایت اجتماعی و پیوند اجتماعی ما شرایط مطلوبی نداریم و مشارکت اجتماعی هم کاهش می‌یابد.

این از پیامد‌های تراکم قدرت است و غم انگیزترین مرحله‌ی این بحران هم این است که دولت به فکر راه حل مشکل نیست و شاید هم خودش مشکل باشد؛ بنابراین اگر مسئولان نظام تلاش نکنند تا با یک توافق اجتماعی جدید، جامعه را از نقطه‌ی ناامیدی دور کنند، شرایط وخیم برای توده مردم، اغلب منجر به تحرکات توده‌ای و گاه جنبش‌های اجتماعی می‌شود.»

پس از سخنان دبیر نشست، نوبت به نطق فرشاد مؤمنی، استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی رسید.

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

وی ضمن اشاره به ناخوش احوالی اش به موضوع پیوند کار و کارگر و نیروی کار با مسأله صلح پرداخت و گفت: «به خاطر محدودیت‌ها و گرفتاری‌های جسمی و غیر جسمی، ناگزیرم در اینجا به شکل آدرس تلگرافی مطالبی عرض کنم. به نظرم این بحث، نیازمند یک مقدمات طولانی است که هم از حوصله جمع خارج است و هم از توانم.

در همین ربع نخست قرن ۲۱، درخشان‌ترین گزارشی که درباره صلح و در نقطه‌ مقابلش خشونت و جنگ انتشار پیدا کرده، گزارش توسعه جهانی در سال ۲۰۱۱ است. عصاره‌ همه‌ آن بحث‌هایی که درباره عناصر و عوامل برانگیزاننده‌ خشونت و تحریک مردم به زیرپا گذاشتن صلح، چه در درون جوامع و چه در بین جوامع مطرح است، از دیدگاه این گزارش، «نابرابری‌های ناموجه» است. این نابرابری‌های ناموجه، موتور اصلی‌ باز تولیدکننده اش فساد است. یافته‌ بسیار کلیدی این گزارش فساد ناشی از ساختار نهادی بسیار بسیار مهم‌تر از فساد افراد و شرکت هاست.

اگر دقت کرده باشید، در کادر مناسبات رانتی و ضد توسعه‌ای در مورد فساد، بیشتر، ذهن‌ها معطوف به فاسدان می‌شود، اما درباره مناسبات بسترساز فساد و بازتولیدکننده‌ آن، کمتر سخنی به میان می‌آید. در این زمینه شما را دعوت می‌کنم به مطالعه کتاب فساد در نظام سرمایه سالار، نوشته‌ی گای استندینگ. این نویسنده، جزو برجسته‌ترین کارشناسان سازمان بین المللی کار است و از برجسته‌ترین چهره‌ها در حوزه اقتصاد سیاسی است. در این کتاب، شاید درخشان‌ترین نکته‌ای که در آن مطرح می‌شود، این است که در سراسر جهان در دنیای امروز، سلطه‌ی فساد در بالاترین سطح از کانال بازاری کردن همه چیز اتفاق می‌افتد؛ و این بازاری کردن به اعتقاد او که حق را به انسان متعلق نمی‌داند، بلکه حق را به دلار و به صاحبان دلار نسبت می‌دهد. می‌گوید این منطق می‌گوید هرکس آن قدر حق دارد که دلار در اختیار دارد. حالا پیوند اصلی این ماجرا با بحث ما و نسبتش با نیاز‌های معرفتی جامعه امروز ما برای برون رفت از انبوه بحران‌های همه جانبه اش در این است که برجسته‌ترین مطالعه‌ها را در زمینه‌ی فساد از دیدگاه توسعه، خانم سوزان رز- آکرمن انجام داده در کتاب ممتاز «فساد و دولت» که سال هاست در ایران به فارسی هم ترجمه شده است.

او در این کتاب، یکی از عالی‌ترین و عمیق‌ترین تعریف‌ها را از فساد، ارائه کرده است. اجمالا عرض می‌کنم که از دیدگاه اقتصاد سیاسی توسعه، فساد را نمی‌شود مستقیما مورد مطالعه قرار داد، چون فساد، یک فعل پنهان کارانه است؛ بنابراین می‌گویند شیوه‌ عالمانه‌ شناخت فساد، شناخت فساد از کانال «نشانه ها» ست. خانم آکرمن در این کتاب می‌گوید که از جنبه‌ی اقتصادی، فساد بزرگترین نشانه‌ ناتوانی ساختار نهادی در ایجاد انگیزش‌های تولیدی است. یعنی آن جامعه‌ای که نظام قاعده گذاری و توزیع منافعش پاداش‌های بیشتر را به غیر مولد‌ها می‌دهد، (تازه ایشان بسیار محترمانه دارند به عنوان «غیر مولدها» می‌گویند، غیرمولد‌ها یعنی آنان که با شیوه‌ای غیرشرافتمندانه یا حداقل، غیرعادلانه در چارچوب یک بازی با جمع صفر بر حقوق دیگران چنگ می‌اندازند تا بر منابع خودشان بیفزایند.) یعنی ایشان می‌خواهد بگوید برای اینکه بدانید ریشه‌های اصلی فساد کجاست، به ساختار نهادی نگاه کنید.»

مؤمنی در بخش دیگری از سخنانش از پریشانحالی حوزه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی ایران گفت و به ریشه‌ی همه‌ی گرفتاری‌های جامعه ایرانی پرداخت و گفت: «ریشه‌ی همه گرفتاری‌های ما به گونه‌ای به این برمی گردد که این ساختار نهادی ما، پشت به تولید و رو به تشویق رانت خواران و رباخواران و دلالان و واردات چی‌ها و ... است؛ و ماجرا به اندازه‌ای گسترش و عمق پیداکرده که دیگر با رفوکاری هم قابل حل و فصل شدن نیست.

ما به یک بازآرایی سیستمی ساختار نهادی برای برون رفت از این ماجرا نیاز داریم؛ بنابراین حرکت به سمت توزیع عادلانه‌ی قدرت، راه نجات امروز ماست.»

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

مهسا اسدالله نژاد، دانش آموخته‌ی جامعه شناسی سیاسی و جوان‌ترین سخنران نشست، در آغاز سخن در مواجهه با روز کارگر، تبریک روز کارگر را نقض غرض دانست و گفت: «اگر قرار باشد روز کارگر واقعا روز کارگر باشد، تبریک گفتنش یا تقلیل دادنش به یک مناسبت تبریکاتی، اساسا بی معنی است. بلکه این روز در اساس خودش و در بنیادش اتفاقا باید در آن تنش و جدال باشد. وقتی که شما یک جنبش کارگری توانمند نداشته باشید، احتمالا به یکدیگر این روز را تبریک می‌گویید! یعنی تقلیل پیدا می‌کند به تبریک گویی. به نظرم روز کارگر، بیش از آن که تبریک گفتنی باشد، فکر کردن بر سر این اهمیت دارد که چرا جنبش کارگری، توانمندی ندارد.»

وی با تسلیت رخداد غم انگیز بندر رجایی و طرح این موضوع که صد در صد جان باختگان فاجعه بندر عباس، کارگر بودند، به نسبت حرف هایش با این فاجعه گفت: «از این جهت می‌گویم که هنوز به ما دقیق گفته نشده که این محموله‌ای که حامل کالای خطرناک بوده و یک چنین فاجعه‌ای را به بار آورده، متعلق به کدام شرکت بوده، بنابر آمار و اطلاعات غیر رسمی، می‌گویند که از آن شرکت توسعه خدمات دریایی و بندری سینا بوده که در واقع از متعلقات بنیاد مستضعفان است. به نظر می‌رسد گمرک هم می‌گوید که مسئولیتش با ما نبوده، و هیچ کس هم مسئولش را مستقیما اعلام نمی‌کند، یک ربطی دارد به اینکه متوجه بنیاد مستضعفان می‌شود این اگر بپذیریم به نوعی خطا و قصور انسانی در پس و پشت این ماجرا بوده است. بحث من اینجا این است که مستضعفان، کارگران نیستند. یا مستضعف، کارگر نیست. یعنی آن چیزی که در واقع، رتوریک و یا آن جلوه‌ی بلاغی و اقناعی حاکمیت پس از انقلاب تحت عنوان «حاکمیت مستضعفان» می‌شناسیم، نمی‌توان و درست نیست که زیر عنوان یک جور کارگران دسته بندی اش کرد و گمان کنیم که ما با دولتی سر و کار داشتیم که بله در ابتدای انقلاب، «حامی مستضعفان» بوده، «حامی کارگران» بوده و حالا بعد از دهه اول انقلاب، به واسطه‌ی یک جور چرخش در سیاستگذاری اقتصادی و تعدیل ساختاری و سیاست‌های نئولیبرال و ... شد و توجهش از «کارگران» یا «مستضعفان» برداشته شده و حالا به سمت همین رانت خواران، رباخواران و آنان که به گونه‌ای در مقابل آن گفتار مستضعف قرار می‌گیرند، چرخیده به سمتِ حالا مثلا کارفرمایان و سرمایه داران.

دلیل و ادعای من این است که چنین چیزی اساسا درست نیست. یعنی وقتی ما از «مستضعف» در گفتار و سیاستگذاری‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکمیت حرف می‌زنیم، از همان موقع تا امروز در واقع از پرولتاریا یا کارگر صحبت نمی‌کنیم، چیزی که تحت عنوان کارگران در ادبیات مارکسیستی و چپ شناخته می‌شد صحبت نمی‌کنیم.

اینجا می‌خواهم نشان دهم چگونه دولتی که داشت پا می‌گرفت، در واقع معنای خودش را از «استضعاف» و «مستضعف» در نظر داشت، اما به واسطه‌ی نوعی کنار زدن نیرو‌های رقیب و بدیلی که برایش وجود داشت، تلاش می‌کرد که ابهام موجود در واژه‌ مستضعف را نگه دارد و این گونه قصه را پیش ببرد که از یک طرف، بنیاد‌ها و نهاد‌های انقلابی به گونه‌ای جلوه داده شوند که مستضعفان را صرفا به عنوان حامیان و پشتیبانان حکومت ببینند. از طرف دیگر، با آن کارکرد اقناعی و رتوریکالش تلاش می‌کرد که فاصله‌ی بین مستمندان و مستضعفان را بردارد. این صرفا در گفتار رتوریکالش بود.

نمی‌خواهم داستان تاریخی بگویم که چطور کم کم، مستضعفان، کارگران نیستند و قرار نیست یک جور قدرت یابی کارگران فهمیده شوند، بلکه به یک واژه‌ مهم دیگر هم اشاره می‌کنم تحت عنوان «شورا»، به این واسطه که حاکمیت پس از انقلاب، خیلی تلاش می‌کرد که با طراحی و راه‌اندازی شورا‌های مطلوب و مورد نظر خود، آن شورا‌های خودمختار یا مستقل یا خودگردان که پس از انقلاب شکل گرفته بودند را کنار بزند.

باب جسوپ، نظریه پرداز دولت، تعبیری دارد به این مضمون: دولت برای اینکه هژمونی خود را مستقر کند و برای اینکه بتواند پروژه‌ی اقناعی خودش را پیش ببرد، از بین معانی و گفتار‌های موجود که تنوع گسترده‌ای دارند، دست به گزینش می‌زند و بعد، این معانی را در نهاد‌هایی که امتداد دهنده‌ی این معانی‌اند، متبلور می‌کند؛ و به پروژه‌های هژمونیک دولت کمک می‌کند.

ادعای من این است دولت به معنای استیت، با دو معنی این کار را می‌کند. یکی اینکه بهره مندی از «معنای مستضعف» است که از طریق این معنا بتواند اوضاع را به نفع خودش کند که البته در ایران در ابتدای انقلاب، این معنای مستضعف، خیلی به حاکمیت کمک کرد که همه فکر می‌کردند حکومت شان حکومت مستمندان و مستضعفان است، و دیگری «معنای شورا» ست، که این هم از آن دست معانی است که به واسطه‌ی تنوع معنایی و گفتاری که در ابتدای انقلاب درباره‌ی شورا وجود داشت، دولت، آن معنای مدنظرش را از آن استخراج و گزینش می‌کند و به کار می‌گیرد.»

اسدالله نژاد، در ادامه‌ی سخنانش به تفصیل از پیدایی بنیاد مستضعفان و دگردیسی‌های معنایی آن در طی سال‌های پس از انقلاب تاکنون پرداخت و گفت: «معنای مستضعف در واژه‌ها و تعابیر رهبری اول انقلاب ابهام داشت. یعنی گاهی به معنای همین مستمندان و فقرا به کاربرده می‌شد که عبارت مشهوری از ایشان به یادگار مانده است مانند «ولی نعمت ما همین پابرهنگان و مستمندان و مستضعفان‌اند و ما هرچه داریم از ایشان است»، یک زمان به اقتضاء موقعیت و بر اساس آن کارکرد رتوریک و اقناعی اش روی این وجهش دست گذاشته می‌شد و در زمان دیگری گفته می‌شد که نه، مستضعفان، همه‌ی کسانی‌اند که از حکومت اسلامی پشتیبانی می‌کنند و مستضعف یک طبقه نیست. اما همین ابهام در رهبری دوم انقلاب رفع می‌شود. یک ماه پس از اتفاقات آبان ۹۸ بود که رهبری دوم انقلاب به مناسبت سالروز تأسیس بسیج مستضعفان، در جمع بسیجی‌ها آنجا اصلا بیان می‌شود که مستضعفان در حکومت اسلامی، اقشار آسیب پذیر نیستند، آنانکه استضعاف سیاسی دارند، آن ضعف شان را با واسطه‌ی پیوندشان با حکومت اسلامی به واقع یک جور‌هایی بارش را بر زمین بگذارند که بالقوه پیشوای بشریت‌اند، بدل بشوند به پیشوای بشریت. آنجا به این معنا گفته می‌شود که ائمه هم مستضعف‌اند. یعنی آن ابهام قبلی انگار کاملا برطرف شده و دیگر نیازی به آن نیست سمت مستمندان و کارگرانش برجسته شود!»

فرشاد مؤمنی: حرکت به سمت توزیع عادلانه قدرت، راه نجات امروز ماست

محمد مالجو، دانش آموخته‌ی اقتصاد، چهارمین سخنران نشست بود که درباب نئولیبرالیسم و اسلام سیاسی در ایران سخن گفت. با آنکه صدای رسا داشت و بادی لنگوئجش پررنگ بود، اما امیدوار بودم در جمع بندی بحثش که در ابتدای سخن وعده داده بود، فشرده و خلاصه‌ای از بحثش را در جمع بندی اش دریابم که به نظر آمد بی جمع بندی و دفعتی نطقش به پایان رسید، اما خلیل میرزایی، جامعه شناس، آخرین سخنران، در ابتدای سخنش به جریان نشست اشکال گرفت که شرحش در ابتدای این گزارش آمد.

وی در تبیین ضعف تئوریک جمهوری اسلامی به روند شکل گیری قانون اساسی در ایران پرداخت و گفت: «در زمانی که قانون اساسی داشت شکل می‌گرفت، تقریبا سه گروه سهیم بودند و هر گروه، دیدگاه‌های خود را در این قالب گنجاندند بدون آنکه توجه کنند آیا این چیز‌هایی که اینجا گنجانده می‌شود با هم سازگارند یا نه. از یک طرف، روحانیون و اسلام گراها، قوانین مربوط به ولایت فقیه و چیز‌هایی از این قبیل را در آن گنجاندند، از یک طرف لیبرال ها، جمهوری خواه‌ها و اینها قوانین مربوط به جمهوریت را در آنجا گنجاندند، از یک طرف هم سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها قواعد مربوط به تعاونی و بحث‌های شکل گیری نظام کمونیستی را در آن گنجاندند. امروزه ما با قوانین موضوعی یی سر و کار داریم که نه تنها سازگار با هم و مکمل هم نیستند، بلکه در تعارض با هم‌اند! همین است که دادگاه‌های ما پر است از پرونده‌هایی که در آن برداشت‌های متفاوتی وجود دارد.»

این جامعه شناس، در باره صلح اجتماعی توضیح داد: «وقتی ما به صلح فکر می‌کنیم، یک بحث اساسی مطرح می‌شود و آن هم زندگی مسالمت آمیزِ به دور از تعارض، انشقاق و جنگ و رویارویی است. اینجا سه قاعده را باید در نظر داشت. یک: وجود صلح در خود فرد است. همان طور که می‌دانید بر اساس تئوری‌های کنش متقابل نمادین، انسان‌ها دارای دو من‌اند. یک منِ خودجوشِ تکانشی‌ی لذت جو؛ و دومی، منِ مفعولی‌ی اجتماعی. هرقدر این دو تا به هم نزدیک‌تر شوند، تعارض، تکانش و ستیز‌های درونی کمتر می‌شود و ما شاهد مردمانی خواهیم بود که کمتر عصبانی‌اند.

می‌دانید که در آمار‌ها هم آمده ما جزو عصبانی‌ترین مردمان جهانیم! چه اتفاقی افتاده! بین این دو من، شکاف اساسی وجود دارد. چرا؟ چون منِ فاعلی به واسطه‌ی قواعد معینی لگام زده شده. نظام ایدئولوژیک به خودش این حق را داده که وارد اتاق خواب و فضای خصوصی آدم‌ها بشود؛ و حالا این آدم نمی‌داند چه ذاتش است و چه ذاتش نیست!

اینجا این را هم بگویم که یکی از عوامل مخل توسعه، غم است. زمانی که جوامع به سمت شادی می‌روند، خودشکوفایی خود به خود در آنان نمایان می‌شود و شکل گیری نهاد‌های مختلف حتی نهاد‌های برجسته‌ی اقتصادی در آنها قوی‌تر می‌شود.

در زمینه‌ی صلح اجتماعی خارج از آدم‌ها ما با مسأله‌هایی مواجه‌ایم که صلح را با اشکال رو‌به‌رو کرده. صلح اجتماعی مفهومی است که ما نمی‌توانیم در ایران درباره اش صحبت کنیم!

سومین شق صلح هم برمی گردد به صلح بین المللی و احساس امنیت. ما اگر از چند مورد استثنایی بگذریم، با اکثر کشور‌های جهان در طی چهل و شش سال گذشته در درگیری و تنش بوده‌ایم. می‌توانیم بگوییم ما آسیب پذیرترین کشور از نظر صلح بوده‌ایم؛ بنابراین به نظر می‌رسد ما نیازمند یک بازطراحی هستیم. یک بازطراحی در همه حوزه‌ها بدون استثناء.»

ارسال نظرات
امروز سه‌شنبه ۱۶ ارديبهشت
امروز سه‌شنبه ۱۶ ارديبهشت
امروز سه‌شنبه ۱۶ ارديبهشت
امروز سه‌شنبه ۱۶ ارديبهشت