امیرهوشنگ کریمی در یادداشتی مینویسد: یکی از جامعترین و دقیقترین مبانی نظری برای نقد تحول اخیر در سوریه، نظریه رئالیسم (Realism) یا واقع گرائی است. به طورکلی واقع بینی سیاسی و واقع گرائی نظری لازمه تحلیل درست از حوادث کنونی در سطح بین المللی است. تحولاتی که بیش از پیش بر درستی نظریه رئالیسم صحه گذارده و ظرفیت درونی آن را در نقد صحیح روندهای سیاسی، نظامی و امنیتی به منصه ظهور رسانده است.
دیدارنیوز-امیرهوشنگ کریمی* در یادداشتی نوشت: با فروپاشی نظام سیاسی حاکم بر سوریه، زلزله بزرگی در منطقه غرب آسیا رخ داده که واجد ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، ژئوپلیتیک، انسانی، اجتماعی و اقتصادی است. اما شاید بتوان مهمترین پیامد سقوط دمشق را دگرگونی در موازنه سنتی قدرت در زیرسیستم شامات دانست که یک حوزه ژئوپلیتیکی حساس در قلب سیستم تابعه غرب آسیاست. موازنهای اساسی که برای دههها برقرار مانده بود و اینک فروپاشیده و تا شکل گیری نظمی جدید و برقراری موازنهای تازه میان بازیگران متعدد داخلی، منطقهای و بین المللی آن؛ راه درازی در پیش است. تحول عظیم سقوط شام و پیامدهای وسیع و گسترده ناشی از آن مورد نقد و تحلیلهای مختلفی قرار گرفته و از ابعاد و زوایای گوناگون کنکاش شده است، اما همچنان از ظرفیت بزرگی برای اندیشه ورزی در حوزههای مختلف سیاست خارجی، راهبردهای نظامی و نظریههای روابط بین الملل برخوردار است.
یکی از جامعترین و دقیقترین مبانی نظری برای نقد تحول اخیر در سوریه، نظریه رئالیسم (Realism) یا واقع گرائی است. به طورکلی واقع بینی سیاسی و واقع گرائی نظری لازمه تحلیل درست از حوادث کنونی در سطح بین المللی است. تحولاتی که بیش از پیش بر درستی نظریه رئالیسم صحه گذارده و ظرفیت درونی آن را در نقد صحیح روندهای سیاسی، نظامی و امنیتی به منصه ظهور رسانده است. در این مجال مختصر، با بهره گیری از عناصر کلیدی و آموزههای نظریه رئالیسم تلاش میشود به نقد و بررسی واقع بینانه و واقع نگرانه واقعه عظیم"سقوط شام" پرداخته شود.
• اصل طلائی قدرت
بنیان سیاست جهانی و روابط بین الملل و اساس دولت – ملتها (Nation - State) همچنان بر مفهوم و واقعیتی به نام "قدرت" استوار است. همان گونه که در دنیای اقتصاد "پول" پایه و بنیان هرگونه تعامل و تبادل است و بدون ارز معتبر و قدرتمند، فرد یا کشور مفلس و ورشکسته محسوب میشود، در بازار مکاره سیاست بین الملل نیز "قدرت" همان ارز قابل مبادله و ارزش آفرین (دارائی، ثروت و سرمایه) است و بدون "قدرت" کشورها مفلس و بی دفاع تلقی میشوند؛ لذا همچنان طبق قاعده رئالیستی، قوی بودن و قدرت داشتن لازمه امن و آسایش است وگرنه در وضع طبیعی هابزی که "جنگ گرگها علیه گرگها" است و اصل تنازع بقاء و بقای اصلح حاکم است، ضعیف پایمال است.
نظام سیاسی حاکم بر دمشق در یک کلام، از منابع قدرت تهی شده و فاقد قدرت بود. سرزمین شام عملاً از مدتها قبل با وضعیت بی دولتی مواجه شده بود که نتیجه محتوم آن فروپاشی از درون و سقوط با یک تلنگر از بیرون است.
• قدرت و مشروعیت رمز بقاء و پایداری
وفق آموزههای سنتی نظریه رئالیسم، قدرت از سه بخش اساسی یعنی "قدرت نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی (مردم) " تشکیل شده و اساس پایداری و دوام یک دولت – ملت مبتنی بر وجود این سه قدرت و همبستگی و انسجام میان آنهاست. این سه در مجموع شکل دهنده "قدرت ملی" اند و به هر میزان قدرت سخت افزاری فزون تر، توان و ظرفیت اقتصادی بیشتر و همبستگی مردمی و انسجام اجتماعی بالاتر؛ دولت – ملت قویتر و منسجم تر. البته در آموزههای نوین "قدرت" صرفاً محدود به قدرت سخت افزاری نظامی و توان بالای اقتصادی نیست و قدرت "نرم افزاری" و قدرت "هوشمند" نیز به سبد نیازمندیهای یک دولت – ملت برای بقاء، استمرار و پایداری افزوده شده است.
ضعف مفرط اقتصادی ناشی از عوامل متعدد از جمله جنگ داخلی بی امان در ۱۳ سال گذشته و البته فسادها و تبعیضها و ناروائیها و همچنین تضعیف بنیه دفاعی و نهایتاً شکستن ستون فقرات نظامی و خالی کردن میدان از سوی نظامیان؛ از عوامل مهم و موثر در سقوط شام هستند. اما آنچه نهایتاً سبب فروپاشی درونی با یک فشار مختصر بیرونی در سوریه شد، عدم وجود انسجام و همبستگی اجتماعی و عدم حمایت مردمی از نظام سیاسی مستقر بود.
• اصل خودیاری و خوداتکائی امنیتی
وفق آموزههای رئالیستی، قدرت و امنیت ربط وثیقی با یکدیگر داشته و بدون قدرت، امنیتی نیز وجود نخواهد داشت. در نگرش سنتی کماکان مهمترین ابزار کسب و ارتقاء امنیت، قدرت سخت افزاری و توانمندی نظامی است. اصل اساسی در تأمین امنیت، اصل"خودیاری و خوداتکائی" راهبردی است. سقوط شام عینیترین نمونه در نادرستیِ اتکاء به دیگران برای تأمین امنیت خود است. امنیت، خریدنی و وارداتی نیست.
نظام سیاسی حاکم بر دمشق برای دههها متکی به حمایت سیاسی، اقتصادی و البته نظامی از بیرون مرزهای ملی بود و با اتکاء به ائتلافهای نظامی و شراکتهای راهبردی درصدد تأمین و تضمین امنیت خود بر آمده بود. این امر خود نقض اساسیترین اصل رئالیسم یعنی اصل "خودیاری" و عدم اتکاء به غیر برای تأمین و تضمین امنیت است. حتی قدرتهای بزرگ غربی از جمله ایالات متحده آمریکا با وجود ائتلاف نظامی ناتو (به مثابه بزرگترین و قویترین اتحاد نظامی تاریخ) بر اصل خودیاری متکی بوده است و هیچگاه تأمین و تضمین امنیت خود را به چنین ائتلاف هائی وابسته نمیکنند.
• اصل بقای دولت – ملت
از منظر نظریه رئالیسم "دولت – ملت"ها اصلیترین بازیگران و واحدهای تشکیل دهنده نظام بین الملل محسوب میشوند. دولت – ملت مفهومی مدرن متعلق به عصر نوین روابط بین الملل است که به تدریج از حدود سه قرن پیش وارد ادبیات سیاسی و عرصه روابط بین الملل شده است. در این شکل از نظام سیاسی، برخلاف نظامهای پیشامدرن از جمله امپراطوری یا نظامهای شاهی که منشاء قدرت خود را نیروهای ماوراء مردم و جامعه میدانستند و رابطه حاکم – محکوم میان نظام سیاسی و مردم برقرار بود، در دولت – ملت مدرن مردم منشاء و منبع اصلی قدرت محسوب میشوند و مشروعیت نظام حکمرانی (دولت/ حکومت) از مردم و حمایت مردمی سرچشمه میگیرد. برقراری یک رابطه متوازن و متعادل میان نظام حکمرانی با جامعه و مردم لازمه شکل گیری یک دولت – ملت مستحکم و پایدار است. فقط در این صورت است که یک نظام حکمرانیِ مستظهر به حمایت مردم و به لحاظ درونی قدرتمند و از نظر بیرونی توانمند قادر است در عرصه رقابت با رقباء و دشمنان و سایر بازیگران بین المللی از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی و منافع و امنیت ملی خود حراست و پاسداری کند.
واقعیت تلخ سقوط سوریه این بود که هیچگاه یک نظام دولت – ملت واقعی در این سرزمین شکل نگرفت. نه ملت سوریه ملتی همبسته، منسجم و یکپارچه بود که بتواند منشاء قدرت باشد و نه دولت/ حکومت الزامات و اقتضائات یک دولت مدرن (تضمین حقوق ملت، جلوگیری از دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت یا بالعکس، مراجعه به آراء عمومی و انتخابات آزاد و به رسمیت شناختن حقوق و آزادیهای مشروع مردم) را در نظر داشت و رعایت میکرد. نبود یک نظام دولت – ملت مدرن، قدرت بدون مشروعیت مردمی، اتکاء به قدرتهای بیرونی و امنیت عاریهای و اجاره ای؛ مهمترین دلیل سقوط نظام حکمرانی در شام بود.
• اصل منافع ملی
راهنمای عمل و قطب نمای هر کشور (دولت – ملت) در عرصه سیاست خارجی، "منافع ملی" آن است. در بی ثباتی ائتلافها و ناپایداری دوستیها و دشمنی ها، منافع ملی تنها اصل پایدار و همیشگی است. سقوط شام و کنشگران و بازیگران صحنه این نمایش، به خوبی نشان داد نمیتوان و نباید منافع ملی را به زلف این و آن گره زد و نباید به کلیشه هائی همچون "کشور دوست و برادر" که در دنیای آنارشیک، خودسر و بی رحم کنونی، از واقعیت و فاقد معنا و مفهوم عاری است، دلخوش بود. منافع ملی اگر ایجاب کند میتوان حتی با شیطان هم گفتگو کرد کما اینکه دیدیم غربیها شتابان به دمشق رفتند تا با فرد و گروهی که خود برای سر آن جایزه ده میلیون دلاری تعیین کرده اند و در فهرست گروههای تروریستی ملی و سازمان مللی نامش درج شده، گفتگو کنند تا مبادا از قافله عقب بمانند.
• اصل موازنه قدرت
اصل موازنه و توازن قدرت (Balance of Power) را شاید بتوان مهمترین آموزه نظریه رئالیسم در روابط بین الملل دانست. بر این اساس بازیگران نظام بین الملل یعنی دولت – ملتها در تلاش مستمر برای بیشینه سازی منافع و امنیت خود از طریق برقراری موازنه قدرت مطلوب در برابر رقبا و دشمنان خود (در سطح منطقهای یا بین المللی) هستند.
فروپاشی نظام سیاسی حاکم بر سوریه، تنها یک جابهجائی ساده در رأس حکومت نبود. موضوع اساسی، برهم خوردن نظم منطقهای پیشین مبتنی بر "موازنه قدرتی" است که برای دست کم چهار دهه در حوزه شامات و در گسترهای وسیعتر در منطقه غرب آسیا برقرار بود. در نظم پیشین شامات نقش کانونی توازن قدرت میان مخالفان نظم غربی (موسوم به جبهه مقاومت) در برابر مدافعان نظم غربی (به مرکزیت اسرائیل) را برعهده داشت. عجالتاً این موازنه قدرت و نظم ناشی از آن فروپاشیده، اما هنوز موازنه قدرت جدید و نظم مبتنی بر آن شکل نگرفته است؛ لذا در حال حاضر نمیتوان از برندگان و بازندگان قطعی سقوط شام سخن گفت. همواره حفظ موازنه قدرت و نظم ناشی از آن آسانتر از برقراری موازنه قدرت تازه و نظمی نوین است. چه بسا مدافعان نظم غربی بیش از مخالفان آن، از فروپاشی نظم و موازنه قدرت پیشین متضرر شوند و بر از دست رفتن آن حسرت خورند.
• اصل آنارشی در نظام بین الملل
و نهایتاً وفق آموزه نظریه واقع گرائی، نظام بین الملل در وضعیت آنارشیک یا به تعبیری"بی سری" به سر میبرد. یعنی فاقد یک آتوریته مرکزی و قدرت نظم بخش جهانی است. سقوط شام، مثل اعلی وضعیت آنارشیک و جنگ گرگها علیه گرگها در نظام بین الملل و زیرسیستمهای تابعه آن به خصوص در منطقه آشوبناک خاورمیانه است. نگاهی به تحولات خونین یک سال گذشته و زنجیره حوادث در غزه، لبنان و اینک سوریه به خوبی مؤید و گویای وضعیت هرج و مرج گونه، بی اثری نهادهای نظم بخش بین المللی (از جمله سازمان ملل و شورای امنیت) و آتش به اختیاری بازیگران ملی و فروملی است. جالب توجهترین بخش سقوط شام جایگزینی یک فرد و تشکیلات شبه نظامی غیردولتی با برچسب تروریستی به جای یک دولت به رسمیت شناخته بین المللی شده است. این یعنی در صورت تأمین منافع و اهداف امنیتی، میتوان با یک گروه تروریستی شناسائی شده از سوی سازمان ملل نیز تعامل کرد. این وضعیت و نقض مکرر قواعد آمره حقوق بین الملل (مانند اصل حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، اصل عدم توسل به زور و ...) و زیر پا گذاشتن مقررات و سازوکارهای بین المللی (ازجمله موضوع مبارزه با تروریسم) در سرزمین شام، خود به خوبی نشانگر وضعیت آنارشیک حاکم بر نظام و روابط بین الملل است.
استنتاج نهائی:
۱. مهمترین اصل بقای کشورها در نظام آنارشیک بین الملل که آشوب و ناپایداری ذاتی آن است، وجود یک نظام همبسته و یکپارچه (دولت – ملت) است. کشورهائی در این نظام آنارشیک و پرغوغا دوام و قوام مییابند که واجد دولتی کارآمد به نمایندگی از مردم و با اتکاء به قدرت ملی منبعث از مردم هستند.
۲. در یک نظام دولت – ملت مدرن شکاف و جدائی میان دولت/ حکومت با مردم/ جامعه وجود ندارد و رابطه ای"همبسته" و نسبتی "این همانی" میان آنها برقرار است. در چنین نظامی منافع ملی راهنمای عمل سیاست خارجی است و میان منافع ملی ملت با منافع سیاسی دولت، تضاد و تعارضی وجود ندارد. در چنین نظامی قدرت از درون میجوشد، نهادینه و بومی است و از همه عناصر قدرت مادی و معنوی (قدرت سخت و نرم) به تناسب برخوردار است.
۳. امنیت مقولهای عاریهای و وارداتی نیست. امنیت متکی به ائتلافهای سیاسی ناپایدار و اتحادهای نظامی گذرا، نهایتاً به ناامنی و آنارشی میانجامد. امنیت ملی مقولهای درون زا و خود اتکاء است. اصل"خودیاری" و اتکاء به ظرفیتهای درونی و ملی ضامن بقاء در نظام بین الملل آنارشیک و آشوبناک است.
۴. در نظام بین الملل آنارشیک، بهویژه در زیرسیستم آشوبناک غرب آسیا برقراری موازنه قدرت در برابر رقباء و دشمنان از ضرورتها و ضروریات غیر قابل انکار است. شکل سنتی موازنه قدرت، مبتنی بر برابری نظامی و توازن در قدرت آتش است. اما در عصر نوین روابط بین الملل موازنه قدرت صرفاً با اتکاء به قدرت نظامی حتی تسلیحات هسته ای، که حد نهائی بازدارندگی در مقابل دشمنان محسوب میشود، حاصل نمیشود. "قدرت" مقولهای چند وجهی و به شدت پیچیده است و علاوه بر بعد سخت افزاری واجد ابعاد نرم افزارانه و هوشمندانه نیز هست. امنیت مبتنی بر چنین قدرت درون زائی، پویا، پایا و ماناست.
۵. وفق قانونمندی و سنت لایتغیر اجتماعی "تأثیر عامل بیرونی به اعتبار شرایط درونی" آنچه در نهایت باعث سقوط شام شد (عدم شکل گیری دولت – ملت واقعی، قدرت فیک و نه واقعی، امنیت وارداتی و نه درونزا، و اتکاء به ائتلافها و اتحادهای بیرونی و نه تکیه بر عوامل قدرت داخلی) زمینه ساز موفقیت عاجل و تأثیرگذاری سریع کنشگران بیرونی شد.
"شام آخر" اسد، فروپاشی از درون بود./دیپلماسی ایرانی
*دیپلمات، دکترای تخصصی روابط بین الملل از دانشگاه تهران و سفیر سابق ایران در شیلی